eitaa logo
عشق غیر مجاز♡
23.9هزار دنبال‌کننده
541 عکس
265 ویدیو
8 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز) و (همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔⛔ آی دی نویسنده و مدیر چنل👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/Jazb_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ کمی نگاهم میکند و هیچ نمی گوید، درست می‌نشیند، کمربندش را مرتب می‌کند و راه می افتد، خیالم راحت می‌شود و با درد چشم می‌بندم، اشکم می‌ریزد، اما فوری با دستم پاکش می‌کنم. درد دارد، خیلی درد دارد شهاب بشود همان عموی کودکی، دلم می‌خواهد برای اوضاع پیش رویم زار بزنم، اما خودم را کنترل می‌کنم. تا به خوابگاه برسیم می‌میرم و زنده می‌شوم، به قدری حال بدی دارم که اصلا نمی‌دانم چطور وقتی آدرس خوابگاه را به او نداده ام درست مقابل خوابگاه توقف می‌کند، کیفم را برمی‌دارم و در را باز می‌کنم، زیرلب می‌گویم: -ممنون! می‌خواهم پیاده شوم که صدایش دلم را می‌لرزاند: -کرایه راننده تاکسی تو نمیدی؟ بی اراده همراه بغضم لبخند می‌زنم و نگاهش می‌کنم، چشمانش غمگین است، اما با دیدنم او هم لبخند می‌زند: -خوبه... کرایه مو گرفتم. برو بسلامت! به سختی دل می‌کنم و پیاده می‌شوم، هنوز قصد رفتن ندارد و نگاهم می‌کند، نمی‌خواهم دلم باز برایش بتپد، سمت خوابگاه پا تند می‌کنم در حالی که در دلم غوغایی به پاست!
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ نگاهی به ساعت مچیش انداخت: -مطمئنی به کلاسات میرسی؟ -آره به یکی شون میرسم... سری تکان داد که با خجالت پرسیدم: -میگم... آقا آراد؟ چیزه... پولو... برام ریختن؟ نگام کرد: -نه هنوز... چطور مگه؟ -خب... میدونین... من یکم الان... چه طوری بگم... -راحت باش! نفسمو فوت کردم، خدایا چقدر خنگه که متوجه نشده چی میخوام! به سختی ادامه دادم: -دستم خالیه!