eitaa logo
حرم
2.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
6هزار ویدیو
585 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش هیچوقت این سه جمله یادمون نره: هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست هر چیزی به ما مربوط نیست آدم ها چیزهایی که ندارن رو بیشتر دوست دارن ... @haram110
* 💞﷽💞 😍شروع جدید 💔 ✨ 👇👇👇
* 💞﷽💞 💔 قسمت اول: غریبه✨   به یک پلک تـــو مـی‌بخشم تمـــام روز و شب‌ها را که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یک‌ نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لب‌ها را به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را دلیلِ دل‌خوشـــی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم! چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم که دارم یاد مــی‌گیرم زبان با ادب‌ها را غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقب‌ها را  . . . کیفش را باز کرد و موبایلش را بیرون آورد، داشت از  سنگ قبر عکس می انداخت که با شنیدن صدای بمی موبایل از دستش افتاد: _چیکارمیکنی خانم؟ +ببخشید من فقط داشتم... -دیدم داری عکس میگیری واسه چی؟ + شعرِ...قشنگیه خواستم داشته باشمش...اگه ناراحت شدین عکسی که گرفتم پاک میکنم مرد جوان چند قدم جلو آمد و کنار دختر قرار گرفت و گفت: -نه مسئله ای نیست...اون شعر... از کتابی بود که خودش بهم داد... روز اول! +ببخشید -نه شما ببخشید من این روزا حال خوشی ندارم +هیچکس اینجا حال خوشی نداره -آره درسته فقط عادت ندارم وسط هفته کسی رو اینجا ببینم. شما او... +اومده بودم کنار شیر آب این بطریا رو  پر کنم بعد شعرِ روی این قبر توجهمو جلب کرد...نمی خواستم... -میشه یکی از این بطریا رو قرض بگیرم؟...برای شستن قبر همسرم +بله...خدا رحمتشون کنه -مگه شما میدونی؟...میشناختیش؟ +نه، چی رو؟ -اینکه همسرم باردار بود، آخه گفتی خدا رحمتشون کنه! +وای...نه...متاسفم...من صرفا از جهت احترام اینطوری گفتم دختر چادرش را جمع کرد و یک بطری را از زیر شیر آب برداشت و دومی را زیر شیر آب گذاشت بعد رو به مرد جوان گفت: +پر که شد برش دارید -ممنون، ببخشید اگه ترسوندمت +خداحافظ -یه دقیقه صبر کنید خانم...گوشیت، زمین افتاده بود +بله یادم رفت ممنون -شماهم کسی رو اینجا داری؟ +بله پدرم همین قطعه جلوییه -اون قطعه که...قطعه شهداست! +بله...بازم تسلیت میگم ان شاالله غم آخرتون باشه، با اجازه -تشکر، خداحافظ ناگاه صدای گرفته ای از پشت سرشان بلند شد: آقای کوروش مغربی؟ دختر و مرد جوان هر دو به طرف عقب برگشتند. یک سرباز کم سن و سال همراه پلیس میانسالی در ده قدمی شان ایستاده بودند... ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. غین
* 💞﷽💞 قسمت دوم: ردپای عشق مرد جوان کت مارکدارش را از جلو مرتب کرد و گفت: بله من کوروش مغربیم...مشکلی پیش اومده؟ سرباز پرونده ای که دستش بود را زیر بغلش گذاشت و درحالی که جلو می آمد گفت: باید با ما بیای کوروش عینک آفتابی اش را از چشمش برداشت و رو به پلیس پرسید: کجا؟ چرا؟ مرد پلیس آمد و سینه به سینه اش ایستاد و پاسخ داد: اداره پلیس  چون  شاکی خصوصی دارید. دختر همانطور که گوشه چادرش را در دستش فشرده بود چند قدم عقب رفت و بعد با احتیاط از آنها دور شد. وقتی به خودش آمد روبه روی مزار پدرش بود. نگاهش که به لبخند پدرش از پشت آن شیشه ی غبار گرفته گره خورد، پرده اشک روی مردمک سیاه چشمانش افتاد. کنار مزار نشست. اول شیشه کمد بالای مزار را تمیز کرد بعد سنگ مزار را شست. خودش را آماده کرده بود اینجا که بیاید خیلی چیزها به پدر بگوید. اما بغضی عجیب صدایش را زندانی کرده بود. قاب عکس پدرش را از کمد بیرون آورد. انگشت اشاره اش را روی عکس حرکت داد، اول روی ریش سفید و لب های پدرش دست کشید. بعد قاب را بغل گرفت و آهسته گفت: امشب بیا تو جلسه خواستگاریم باشه؟ اگه نظرتو راجع بهش ندونم چطور... و هق هق گریه اش نگذاشت جمله اش را تمام کند. نسیم خنکی می وزید و چادرش را کنار صورتش جابه جا میکرد. عکس پدرش را سرجایش گذاشت و بلند شد. موبایلش که خاموش شده بود را روشن کرد و خواست داخل کیفش بگذارد که زنگ خورد. تلفن را جواب داد: +سلام مامان -سلام گلم کجایی؟ +هنوز گلزارم -هنوز اونجایی؟ پاشو بیا دختر دو ساعت دیگه خواستگارت میاد +مامان... -جونم +اگه من به آقای رسولی جواب مثبت بدم تو ناراحت... -چه حرفیه میزنی! حلما من فقط یه آرزو دارم اونم خوشبختیته -آخه با حرفایی که زدیم این مدت...به نظر می اومد مخالف باشی +من فقط گفتم بیشتر تامل کن -مامان تو همیشه گفتی بابا یکی از  بهترین آدمای دنیا بوده -هست +از ازدواج با بابا...پشیمون نیستی؟ -نه ...معلومه که نه + پس دلیل مخالفتت با آقای رسولی این نیست که گفت میخواد  پاسدار بشه؟ -وقتی اومدی خونه درموردش حرف میزنیم +فقط بگو آره یا نه -آره‌ +ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت  کشوره... -الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم. ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. غین
✴️ یکشنبه👈10 مهر /میزان 1401 👈5 ربیع الاول 1444👈2 اکتبر 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام " 117 هجری ". ⭐️احکام دینی و اسلامی. 👼مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است. 🚘سفر:  مسافرت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓امروز : قمر در برج جدی است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️تشکیل شرکت. ✳️برداشت محصول. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️جراحی. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و کندن چاه و کانال نیک است. 📛ولی امور عقد و ازدواج. 📛و دیدار روسا و مسئولین شایسته نیست. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث سرور و شادی است. 💉🌡حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب زردی رنگ می شود. 💑مباشرت : مباشرت امشب ،فرزند حافظ قرآن گردد.ان شاءالله. 😴😴تعبیر خواب: خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 6 سوره مبارکه " انعام" است. الم یرواکم اهلکنا من قبلهم... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود.ان شاالله. 💅 ناخن گرفتن: یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز: یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ استخاره: وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ 🏴 هر روز را با سلام بر شما آغاز می‌کنیم! سلام بر شما ... که صاحب‌اختیار مایی! یقین دارم که هستید اگر نبودید سنگ روی سنگ بند نمی‌شد که هیچ آسمان هم به زمین می‌رسید... السَّلاَمُ‌عَلَيْكَ يَا نَاظِرَ شَجَرَةِ طُوبَى وَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ... ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
◼️▪️علاقه ی بسیار زیاد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها 🔺حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام نسبت به حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها دخترش و حضرت رباب سلام الله علیها و حضرت علی اصغر علیه السلام علاقه ی بسیار زیاد و خاصی داشت و میفرمود: بجانت قسم که خانه ای که در آن رباب و سکینه باشد را دوست دارم. و آنها را آن چنان دوست دارم که حاضرم تمام اموالم را برای آنان مصرف کنم و بگفتار کسی که در این راه مرا سرزنش کند اعتنا نمیکنم. ▪️و مخصوصا هرگاه حضرت سکینه خاتون و حضرت رباب علیها السلام به دیدن نزدیکانشان میرفتند، دوری از آنها برای حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام سخت میگذشت به طوری که میفرمود: گویا شبها به یکدیگر وصل میشوند هرگاه رباب و سکینه به دیدن بستگان میروند... 🔘 حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها دختر حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام نامش آمنه یا آسیمه است و سکینه لقب آن بزرگوار است. ▪️ حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها زنی بسیار زیبا و سرآمد زنان عصر خویش به شمار می آمده و دارای اخلاقی آرام و پسندیده که به او عقیله القریش میگفتند . 📚وفات الاعیان 131/2 ریحانه الادب 208/2 ▪️ 💔 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🔻ماجرای غصب فدک در کلام علامه مجلسی و پاسخ به یک سوال: مصرف کنندگان فدک چه کسانی بودند؟ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ✅ غصب فدک 🔹چون أبو بكر غصب خلافت حضرت امير نمود و از مهاجران و انصار بجبر بيعت گرفت و كار خود را محكم كرد طمع كرد در كه مبادا بعضى از مردم بطمع مال بجانب ايشان ميل كنند زيرا كه هرگاه قرابت و فضيلت و نص خدا و رسول با ايشان باشد چيزى كه ممكن است كه باعث ميل منافقان از ايشان بجانب آن ظالمان شود آن خواهد بود كه دست ايشان از مال تهى باشد تا آنكه دنياپرستان از ناحيه ايشان منحرف گردند و هرگاه قليلى از مال نيز با ايشان باشد ممكن است كه بعضى از مردم بسوى ايشان مايل گردند و خلافت باطل ايشان بر هم خورد باين سبب در اول حال وقتى كه را مى‌نوشتند اين حديث مفتراى خبيث را وضع كردند كه ما گروه انبياء ميراث نميگذاريم هرچه از ما ميماند صدقه است و فدك از جمله بلادى بود كه بى‌جنگ بتصرف حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آمده بود زيرا كه چون فتح خيبر بر دست حضرت امير جارى شد اهل فدك و ساير قراى نواحى آن دانستند كه تاب مقاومت آن حضرت ندارند آنها را بدون جنگ تسليم كردند و آيات كريمه نازل شد كه چون بجنگ گرفته‌اند مال حضرت رسولست بعد از آن اين آيه نازل شد وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ‌ يعنى بده بخويش خود حق او را حضرت جبرئيل پرسيد كه ذى القربى كيست و حق او چيست گفت ذى القربى فاطمه و حق او فدك است پس حضرت فدك را بامر خدا بفاطمه داد كه از او و ذريه او باشد و فرمود اينها بى‌جنگ گرفته شده و مخصوص منست و بامر خدا بتو دادم بگير اينها از تو و فرزندان تو است تا روز قيامت پس أبو بكر چون خلافت غصبى بر او قرار گرفت فرستاد و كلاء حضرت فاطمه را از فدك بيرون كرد .ابن بابويه و شيخ‌ طوسى و ديگران بسندهاى بسيار معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‌اند كه چون أبو بكر كارهاى خود را محكم كرد و بيعت از اكثر مهاجران و انصار گرفت كسى را فرستاد كه وكيل حضرت فاطمه را از فدك بيرون كرد و حضرت فاطمه بسوى أبو بكر آمد و گفت به چه سبب منع ميكنى ميراث پدرم رسول خدا را از من و به چه جهت وكيل مرا از فدك بيرون كردى؟ و حال آنكه رسول خدا بامر خدا او را بمن داده .... 📚حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى  جلد : 1  صفحه : 191 و 192 . ✅ فقرا مصرف کنندگان درآمد فدک 🔹حضرت زهرا سلام الله علیها در سرزمین فدک نماینده ای قرار داد و کارمندانی را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه را خدمت حضرت زهرا تقدیم می نمود.در آمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته اند.[1] 🔹هر ساله حضرت به اندازه قوت خود بر می داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم می کرد و تا هنگام  وفات پیامبر این شیوه ادامه داشت، و چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سر رسیدن در آمد فدک بود تا از بخشش فاطمه زندگی خود را سامانی بخشند.[2] 🔹ده روز پس از شهادت پیامبر ماموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده حضرت زهرا را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند، و کوچکترین توجهی به سابقه مفصل امر الهی و عمل پیامبر در مورد و سندی که تنظیم شده بود و شاهدانی که گواهی دادند و آنچه پیامبر در حضور مردم فرموده بود نکردند.[3] پینوشت: [1]: وَ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کَشْفِ الْمَحَجَّةِ  فِیمَا أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ: قَدْ وَهَبَ جَدُّکَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُمَّکَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَدَکاً وَ الْعَوَالِیَ .و کان دخلها فی روایة الشیخ عبد اللّه بن حمّاد الأنصاری أربعة و عشرین ألف دینار فی کلّ سنة، و فی روایة غیره سبعین ألف دینار...بحارالانوار ج۲۹ ص۱۲۳ ح۱۸ [2]: فَقَالَتْ فاطمه: أَنْفِذْ فِیهَا أَمْرَکَ، فَجَمَعَ النَّاسَ إِلَی مَنْزِلِهَا وَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّ هَذَا الْمَالَ لِفَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ، فَفَرَّقَهُ فِیهِمْ، وَ کَانَ کُلُّ سَنَةٍ کَذَلِکَ، وَ یَأْخُذُ مِنْهُ قُوتَهَا، فَلَمَّا دَنَا وَفَاتُهُ دَفَعَهُ إِلَیْهَا.... وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَکَ إِلَی النَّبِیِّ، فَقَاطَعَهُمْ عَلَی أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ ...بحارالانوار ج۲۹ ص۱۱۸ [3] :..أن فاطمة ع قد دفعت عن الميراث أمسكن و لم يكن قد نازعن و إنما اكتفين بغيرهن و حديث فدك و حضور فاطمة عند أبي بكر كان بعد عشرة أيام من وفاة رسول الله ص و الصحيح أنه لم ينطق أحد بعد ذلك من الناس من ذكر أو أنثى بعد عود فاطمة ع من ذلك المجلس بكلمة واحدة في الميراث ...شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج۱۶ ص۲۶۳ ➖➖➖➖➖
⬛️ وقایع روزهای چهارم و پنجم ربیع‌الاول سال ۱۱هجری - اجرای ترفند دیگری از سوی سقیفه‌گران : هر آنچه متعلق به حضرت زهرا سلام الله علیها و خاندان نبوت است مصادره می‌شود! - ابوبکر و جعل حدیثِ «ما گروه پیامبران , ارث نمی‌گذاریم»❗️ که ابن ابی الحدید تصریح دارد که حضرت صدیقه علیها‌السلام و عباس عموی پیامبر پیوسته این حدیث را تکذیب می‌کردند و می‌گفتند که اگر قرار بر این بود که پیامبر ارثی نگذارند, ایشان این مطلب را به ما می‌فرمودند نه به کسانی که ارتباطی با میراث پیامبر ندارند.(ر.ک: تصویر بالا) - دومین و سومین شب یاری طلبی اهل بیت علیهم‌السلام
🌑 وقایع روز شنبه و یکشنبه ۴ ، ۵ ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۶ و ۱۷ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۲ و ۳ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی ➖➖➖➖🔶 صبح شنبه , حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها برای باز پس گیری اموال خویش , به سراغ ابوبکر که در مسجد نشسته است می‌روند ؛ ……آری ! ترفند دیگری از سوی سقیفه گران به اجرا درآمده است‼️ ⬅️ ابوبکر با استناد به سخنی که به دروغ آن را به پیامبر نسبت می‌دهد , ادعا می‌کند که شنیده است : ❌ما گروه پیامبران ، ارث نمی‌گذاریم! 👈در نتیجه او هر آنچه را که متعلق به صدیقه کبری سلام الله علیها و خاندان نبوت است ، مصادره می‌کند‼️ 👈👈 پس از آگاهی حضرت زهرا سلام الله علیها از این ترفند , آن حضرت برای احقاق حقوق مالی خویش , به سراغ ابوبکر می‌روند ؛ با ورود حضرت صدیقه سلام الله علیها به مسجد و مطالبه اموال , ابوبکر باز ادعای خویش را تکرار می کند و می‌گوید: ❌از پیامبر شنیده ام:ما انبیاء ارث نمی‌گذاریم! این سخن را حضرت زهرا سلام الله علیها جعلی می‌خوانند و انتساب آن را به پیامبر مردود می‌شمارند .(۱) ⚠️ ابوبکر به نرمی سخن می‌گوید و با هم دستی اطرافیان وی , این دادخواهی به جایی نمی‌رسد ، و از این زمان تا روز نهم بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله , مراجعات چند باره حضرت برای استرداد اموال در تاریخ ثبت شده است؛ 🔰و اما نکته ای قابل تأمل از تاریخ: با شنیدن سخن عجیبِ ارث نگذاشتن انبیاء ، همسران پیامبر نزد عایشه می‌روند؛ آنان نگران وضعیت زندگی خود در خانه های متعلق به پیامبرند ، عایشه با تایید این سخن , آن را روایتی درست می‌شمارد ! چرا که علت جعل حدیث را به روشنی می‌داند آنگاه دستگاه خلافت از طریق عثمان خبر می‌آورد که همسران پیامبر از جمله و می‌توانند در خانه‌های خویش زندگی کنند ؛ و خلیفه اعلام می دارد که حکم مصادرهء ارث تنها در مورد 👈 دختر پیامبر اِعمال خواهد شد!!!! (۲) 🌌 در انتهای این دو شب , امیرمومنان علیه السلام بار دیگر حضرت زهرا سلام الله علیها را بر مَرْكبی می‌نشانند و دست حسنین علیهما السلام را میگیرند و به طلب یاری و اتمام حجت به در خانه ی مهاجران و انصار می‌روند . …بسیاری درها را باز نمی‌کنند و پاسخ نمی‌گویند و تنها گروهی اندک , دعوت حضرت را اجابت می‌نمایند.(۳) ➖➖➖➖➖➖ 1⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۱/۲۰ 2⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۲۳/۱۶ 3⃣ اسرار آل محمد علیهم السلام , صص۹۱۷-۹۱۸
◼️▪️حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام زمان وداع از اسب فرود آمد و حضرت سُکینه خاتون سلام الله علیها را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشک هایش را پاک نمود و حضرت فرمودند : 👇 ای سُکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت اما تا هنگامی که جان در بدن دارم، با این اشک جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستی، سزاوارترین فرد به گریستن بر منی! نفس المهموم صفحه 160📚 🗓 5 ربیع الاول ۱۴۴۴ ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توییت میخواهند وارد جنگ قومیتی بشوند مردم این فتنه را خنثی کنید... 🔸🔹🔸🔹
(ع): هر كه به ريخت و پاش فخر بفروشد، به تنگدستى خوار و كوچك گردد.. مَنِ افتَخَرَ بِالتَّبذيرِ احتُقِرَ بِالإِفلاسِ.. غررالحكم حدیث 9057
🌴 بســـم ربـــ الــحــیــدر🌴﷽ و_اقامه_عزای_دائم ... ▪️هیچ بانویی سرمه به چشم نکشید❗️ ▪️ ازمطبخ خانه های بنی هاشم علیهم السلام تا پنج سال دودی بلند نشد❗️ 🔳 هنگام ترک کرب و بلا حضرت سکینه خاتون علیها السلام بسیار گریست و بانوان را به وداع با حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام فراخواند و چنین نوحه سرایی کرد: 🏴ای کربلا! با تو در مورد پیکری وداع می کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد! ای کربلا! ما همراه امینمان (حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین علیه السلام) با تو وداع می کنیم، در مورد حسینی که روح پیامبر و روح وصیّ او حضرت علی علیه السلام بود 🏴ای کربلا! با تو در مورد پیکری وداع می کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان ماند❗️ ▪️وقتی حضرت سکینه خاتون علیها السلام به مدینه رسید، همراه زنان بنی هاشم علیهم السلام جامه سیاه پوشید و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونین کربلا از نهضت جاودانی حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام دفاع کرد. 🔺 مجالس وعظ و سخنرانی او موجب بیداری وجدان های به خواب رفته و شناخت راه سعادت برای انسان های مشتاقِ هدایت شد. دختر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام همراه مادرش حضرت رباب سلام الله علیها ، و عمّه ها علیهم السلام و دیگر بانوان، مورد توجّه مردم مدینه بود. 👈اما گذر روزها و سال ها، خاطره سوزناک کربلا را از ذهن مسافران این سفر پربلا پاک نکرد. زنان هاشمی علیهم السلام جلسات عزاداری را قطع نکردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به یاد می آوردند. 🔺 حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام فرمودند : هیچ بانوی هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نساخت و از خانه هیچ فرد بنی هاشم تا پنج سال دودی بلند نشد تا اینکه عبیدالله بن زیاد زنازاده به هلاکت رسید. ▪️حضرت سکینه خاتون علیها السلام در خانه حضرت سیدالساجدین امام سجّاد علیه السلام زندگی می کرد؛ خانه ای که صاحب آن برای گریه بر «حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام » روز و شب نمی شناخت. زمانی که از حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام می خواستند کمتر بگرید تا چشمانش آسیب نبیند، می فرمودند : ▪️چگونه نگریم در حالی که دیدم خواهران و عمّه هایم در عصر عاشورا از این خیمه به آن خیمه می دویدند▪️ 🔺به این ترتیب، حضرت سکینه خاتون علیها السلام در مدّت عمرش در شهر پیامبر و در منزل برادرش، حضرت سیدالساجدین امام سجّاد علیه السلام زندگی کرد و به ترویج و نشر راه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام پرداخت. 📚معالی السّبطین، ج ۲، ص ۱۹۸ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۹۳ ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۲۸۰ ▪️ 💔 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
💠تربیت نسل مهدوی 📌چگونه فرزندم را نمازخوان کنم⁉️ 🌱حالا دیگر فرزند کمی بزرگ تر شده و به زبان آمده. وقت نماز است و او هم به پدر چسبیده و از او می خواهد که با او بازی کند؛ اما پدر با ترش رویی وقت نماز را به او گوش زد می کند و بدون اینکه ناز کودکش را بکشد، به سراغ نماز می رود. ❌ذهن کودک هم نماز و محرومیت از بازی را در کنار هم می بیند. 🌱کودک، چهار و پنج ساله شده و امروز میهمان خانه ای هستند. فرزند میزبان، هم سن کودک است و نماز می خواند. ❌ پدر در جمع، او را به رخ کودک می کشد و نماز و تحقیر، نماز و سرزنش، نماز و مقایسه در ذهن کودک در یک ردیف چیده می شود. 🌱حالا این کودک به سن هفت سال رسیده و پدر می خواهد او را به نماز عادت دهد. دستور نماز صادر می کند؛ اما فرزند هیچ حس خوبی نسبت به نماز ندارد. چه اتفاقی در نگرش این فرزند به نماز و رابطۀ او با این فریضۀ الهی افتاده⁉️ 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴
💠تربیت نسل مهدوی 📌چگونه فرزندم را نمازخوان کنم⁉️ 🌱اما روی دیگر این قصه می تواند این گونه رقم بخورد. از همان اولین روزهایی که گوش کودک با موسیقی اذان آشنا شد و چشمش حرکات متفاوتی را در ساعاتی از شبانه روز از پدر و مادر دیده، خاطرات خوشی در ذهن او نقش بسته است. 🌱هنگام نماز پدر و مادر از همیشه خوش اخلاق ترند. 🌱وقتی صدای اذان آمد و کودک گرسنه اش شد، مادر به نماز نایستاد. ابتدا نشست و به فرزندش شیر داد، سپس او را بوسید و بعد از لبخندی که نثار او کرد، به نماز ایستاد. 🌱هر وقت که کودک گرسنه شد و مادر در نماز بود، نمازش را با حذف مستحبات، خیلی زود تمام کرد و به داد کودکش رسید. 🌱وقتی کودک سینه خیر آمد و مُهر پدر را برداشت و بُرد، پدر مُهر دیگری را که از قبل آماده کرده بود و در دست داشت، روی زمین گذاشت و بر آن سجده کرد. وقتی که نمازش تمام شد، خیلی زود کودکش را به آغوش کشید و او را بوسید. 🌱وقتی کودک کمی بزرگ تر شد، در هنگام سجدۀ نماز بر پشت پدر سوار شد، پدر صبر کرد تا پایین بیاید، وقتی هم که پایین نیامد، آرام او را گرفت و پایین گذاشت. 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴
💠تربیت نسل مهدوی 📌چگونه فرزندم را نمازخوان کنم⁉️ چند روز پیش، وقت نماز فرزند از پدر خواست که با او بازی کند. پدر نگفت وقت نماز است. کمی بازی کرد و بعد با حالت دوستانه ای گفت: «اجازه می دهی بروم نماز بخوانم و باز هم برای بازی بیایم؟» کودک کمی فکر کرد و اجازه داد. پدر رفت نماز ظهرش را خواند و زود برگشت. نماز عصر را بعد خواند. 🌱این کودک در این چند سال، غرق محبتهای پدر و مادر نمازخوانش بوده، آن ها او را بیهوده دعوا نکرده و آزادی را به اندازۀ نیاز از او دریغ نکرده اند. حالا رسیده به سن هفت سال. بسیاری از فرزندانی که این مسیر را طی کرده اند، در این سن خودبه‌خود به نماز عادت کرده اند؛ اما اگر عادت هم نکرده باشند، با اندکی تذکر به سوی نماز می روند. و وقتی هم که به سن نُه یا دَه سال رسیدند و پدر و مادر به آن ها دستور دادند که نماز بخوانند، خیلی راحت قبول می کنند. به نظرم می رسد باتوجه به این دو مثال، مقصود این نوشتار از سیستم تربیت معلوم شده باشد. 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال حرم @haram110 https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 ارتباط با ادمین @haram1
22.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام عشقا😍این کلیپ خانم دکتر آرزو رعیت رو از دست ندین👆 و که استفاده میکنیم موقع فوق العاده تاثیر گذار هست در درمان بیماریهای پوستی. 😊👌 ارتباط با ادمین جهت ثبت سفارشات:👇 🆔@meshkat120 📱09100100908 🌍@shahrenore
✴️دوشنبه 👈11 مهر/ میزان 1401 👈6 ربیع الاول 1444👈3 اکتبر 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅اقدام به امور قضایی. ✅رفتن به تفریحات سالم. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅درختکاری. ✅مطالبه طلب و حق. ✅صلح دادن بین افراد. ✅و شکار و صید و دام گذاری خوب است. 🚘سفر: مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد خوب تربیت شود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️تشکیل شرکت و امور مشارکتی. ✳️برداشت محصول. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️جراحی. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و کندن چاه و کانال نیک است. 📛ولی امور ازدواجی و عقد. 📛و دیدار روسا و مسئولین خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه شنبه)، فرزند چنین شبی دهانی خوشبو دارد و بسیار نرم دل و مهربان است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث بلای ناگهانی می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث رعشه اعضا می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب: تعبیر خوابی که شب " سه شنبه " دیده شود طبق ایه ی 7 سوره مبارکه " اعراف" است . والوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه ... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آن تلاش کنند و باعث مقام انها شود و برخی کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
* 💞﷽💞 💔 قسمت سوم: خواستگاری 💐 +ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت  کشوره... -الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم. تو میدونی مسائل مادی اصلا برام مهم نیست و از این نظر هیچ وقت درمورد خواستگارات بحثی نداشتم. ولی ... +پس چی مامان ؟ آقای رسولی پسر خوبیه، سربه زیره خوش اخلاق و کاریه، معدل الف دانشکده مهندسیه این چند جلسه که اومدن دیدی چقدر به مامانش احترام میذاره خب وقتی به مامانش که یه زن مسنه اینقدر احترام میذاره و با محبته یعنی قدرشناسه یعنی... پای همسرش می مونه... -نه مثل اینکه این آقا محمد حسابی دل دخترمو برده +ماماااان -باشه من دیگه چیزی نمیگم ولی بدون زنِ یه پاسدار شدن علاوه بر اینکه افتخار و سربلندی پیش حضرت زهرا رو داره، صبر هم میخواد اونم زیاد. هرجا خطر و دردسر هست باید بذاری بره! همه فحش و بد بیراه و تهمتایی که بهتون میزنن هم باید تحمل کنی! +خودش جلسه قبل همه اینارو بهم گفت -پاشو بیا عروس خانم کارا رو که نکردی لااقل روسری و چادرخودتو اُتو بزن +چشم -روشن، خداحافظ +خداحافظ (دو ساعت بعد) بوی اسفند و نمِ خاک تمام حیاط را پر کرده بود. شاخ و برگهای خشک درختان خیس بود و ابرها نگاه آسمان را گرفته تر کرده بودند. همینکه حلما دستگیره در را گرفت مادرش در را باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید حلما صورت مادرش را بوسید و گفت: +سلام مامان خوشکلم -علیک سلام... +میدونم دیر کردم، الان مهمونا میان، پشت تلفن نباید اون سوالا رو میپرسیدم ولی... یه چیزو میدونی مامان؟ -چی رو عزیزم؟ +خیلی گلییییی -برو آماده شو ببینم ا... ناگاه صدای زنگ باعث شد نگاه هردوشان با اضطراب به هم گره بخورد. مادر دستی به بازوی حلما کشید و گفت: - برو حاضر شو دخترم +باشه فقط بذار ببینم چی پوشیده -وقتی اومدن میبینی دیگه برو +یه دقیقه از آیفون نگاه کنم دیگه مادر چشم غره ای تحویل نگاه پر از شوق حلما داد و بعد دکمه آیفون را زد. مادر چادر زرکوبش را برداشت و به طرف حیاط رفت. بعد از گفتن چند بار "یاالله" در باز شد و پیرمرد لاغر اندام و بلند قدی با بلوز و شلوار سرمه ای وارد شد و سلام کرد.  بلافاصله پشت سرش جوان رشید و چهارشانه ای با بلوز سفید و شلوار مشکی اتو کشیده ای وارد شد. دست گل رز و مریمی را که در دستش بود، پایین تر از صورت مهتابی اش گرفت و آهسته گفت: سلام مادر حلما چادرش را دور صورتش محکم گرفت و همانطور که جلوی درِ شیشه ای سالن ایستاده بود، گفت: سلام، بفرمایید. پیرمرد در حالی که از دو پله ی ایوان بالا میرفت، گفت: شرمنده خانم سبحانی، حاج خانم آنفلانزا گرفته نیومد البته خیلی سلام رسوند و معذرت خواست. مادر حلما همانطور که به مبل اشاره میکرد گفت: بفرمایید...میگم حالا چطورن؟میخواستین جلسه خواستگاری رو میذاشتیم یه روز دیگه...آقا محمد چرا شما نمیای داخل؟ در همان هنگام محمد درِ خانه را پشت سرش بست و آرام به طرف ایوان قدم برداشت اما همینکه پایش را روی پله گذاشت باران شروع به باریدن کرد. پدر محمد لبخندی زد و گفت : خب اینم به فال خیر میگیریم. مادر حلما همانطور که به طرف آشپز خانه میرفت گفت: خیره ان شاالله محمد همانطور که سرش پایین بود دستی روی موهای کم پشت و صافش کشید و صورتش گل انداخت.   ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. غین
* 💞﷽💞 قسمت چهارم: آخرین بار مادر حلما سینی چای را آورد و روی میز گذاشت همان موقع زنگِ در دوباره به صدا درآمد. مادر حلما به طرف آیفون رفت و بعد از لحظه ای گفت: داییه حلماساداته این را گفت و دکمه آیفون را زد. بلافاصله در بازشد و مردچاق و سفید رویی با کت و شلوار مشکی وارد شد. و از همان جلوی ایوان شروع کرد با صدای بلند سلام و احوال پرسی با مهمانها: سلام حاج حسین گل ...به آقا محمد حدودا ده  بیست دقیقه ای گذشته بود که دایی حلما  گفت: آبجی دیگه به عروس خانمو نمیگی بیاد؟ این آقا محمد جز سلام هیچی نگفته از اول مجلس تاحالا ها منتظر.... مادرحلما لبخندی زد و باعجله گفت: چرا ‌الان باشه داداش بعد به طرف راهروی کوتاه و باریکی که کنار آشپزخانه بود رفت و بعد از در زدن وارد اتاق انتهای راهرو شد. در را که باز کرد بی اختیار چشم هایش درخشید و لبخند زد. حلما روسری صورتی حریرش را جلوی آیینه مرتب کرد و بعد درحالی که به طرف مادرش می چرخید، پرسید:چطورم؟ و درمقابل سکوت مادرش، دوباره پرسید: چطور شدم؟ میگم بد نیست از سر تا ما صورتی پوشیدم؟ شبیه دختربچه ها نیست؟ بهم میاد این روسریه یا عوضش کنم؟ میگم آقای رسولی رو کدوم مبل  نشسته؟ ماماااان! مادرش آرام چانه ظریف حلما را نوازش کرد و گفت: تو هرچی بپوشی خوشکلی، حالا بیا بریم منتظرتن حلما لبخندی زد و گفت: نگفتی آقای رسولی رو کدوم مبل نشسته -کدوم شون آقای رسولی پدر یا پسر؟ +اذیت نکن مامان -درو که باز کنی دقیقا روبه روته +مامااااان من گفتم رو اون مبل آخریه بشونش که وارد میشم اوضاع زیرنظرم باشه نه اینکه تا میام بیرون باهاش چشم تو چشم بشم! -خودش اومد اونجا نشست بهش بگم پاشو برو ته بشین؟ چادرتو بپوش بیا دیگه داییتم اومده +مامانی....میگم -استرس نداشته باش مگه بار اوله تو این خونه خواستگار میاد؟ یا دفعه اوله این آقا محمدو میبینی؟ خوبه چهار دفعه اومدن و رفتن ها! اصلا با من بیا الان بریم +نه تو برو من زود میام...زود میام دیگه مامان جون برو مادرش که بیرون رفت. چادر سفیدش را سرش زد و نفس عمیقی کشید بعد زیر لب "بسم الله الرحمن الرحیم" گفت و از اتاق بیرون رفت. نگاهش را عمدا به زمین دوخته بود، به ابتدای راهرو که رسید سلام کرد. همه پیش پایش بلند شدند و سلام کردند. دایی اش میخواست با شیطنت چیزی بگوید که با اشاره مادرش ساکت ماند. در عوض دست حلما را کشید و روی مبل تک نفره کنار مبلی که محمد نشسته بود، نشاند. بعد بلند شد و از ظرف بلور میوه تعارف کرد. ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. غین