eitaa logo
369 دنبال‌کننده
123 عکس
40 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله القاصم الجبّارین . . گیرم زمین هایم ترک خورد عطش هاست یا زخم دستانم نمک خورد عطش هاست گیرم که از قحط برادر، تشنه زاریم ما کربلایی ها هنوز عبّاس داریم گیرم عرب را خواب گندم های ری خورد گول یهودی را مسلمان دوبی خورد گیرم سر کشتار داری با قشونم دارد هوای کربلا صنعای خونم بیروت در آتش برقصد یا نرقصد عکّا و حیفا را بسوزاند جنونم در هر رگم آهنگی از قول یشوعاست من زخمه های پیش از این ها تا کنونم یک روز در غربت مناجاتی غریبم یک روز شمشیرم، مفاجات قرونم زیتون لبنان است و خرمای عراق است که ریشه دارد همچنان در خاک و خونم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم ارث پدر را، خانه ام را، مزرعم را از خان بگیرم انتقام مرتعم را! . . از . . @hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله القاصم الجبّارین . ای شکر شامات از متاع کوفیانه! اصرار سفیانی به زهد صوفیانه! از باختر پرسیده ام، از خاوران هم از هر زمین داری در این دشت دران هم هند زمین خواری نبود، امّا تو بودی ای زاده ی میسون و افسون یهودی! آمیختی خاک مرا با خون و مرگاب حقّی نداری باز هم از آب تا آب سهم حطب يا خانه ی حمّاله ات نیست بيت المقدّس آخور گوساله ات نیست از گرده ام بردار پای مادرت را پشت خودت بگذار پالان خرت را با خویش و میشت در گریز مرتعم باش چشم زنت شور است، دور از مزرعم باش . . از شعر . . @hasankhosravivaghar
بسم الله القاصم الجبّارین . . ای غیبت غرور صبوران! حضور باش ای قدس! ای بلاد بلا کش! صبور باش ما غازیان سهم شهاب محمّدیم لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم . استادم . . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . . قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم بگو که من هرچه شد، می آیم! مرا رها کن به خود می آیم به انتقام اُحُد می آیم، می افتد این قلّه هم به چنگم بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم هنوز سنگم مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم سرم شکسته ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا غبار را هم زدوده حتّی برادرم _قاسم_ از تفنگم . . ۱۵ دی ۱۳۹۸ . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم به بهانه‌ی تولد برادرم و دردهای مشترک‌مان که این‌روزها بیشتر و بزرگ‌تر هم شده‌اند، به امید رهایی در سایه‌ی دولت برادر دلم همیشه تو را از زمانه خواست برادر که بودن تو به هر درد من دواست برادر به‌لطف‌عشق، به‌دم‌نوش شعرهای‌تو گرم است اگر به کلبه‌ی ما رونق و صفاست برادر همین خوش‌است که از جانب دل تو می‌آید دگر چه‌فرق که دشنام یا دعاست برادر؟ از این غریبه‌سرای غریبه‌کُش چه‌بگویم؟ دل غریب تو با دردم آشناست برادر سؤال کرده‌ای از عمر این برادری و من حساب کردم و دیدم که؛ سال‌هاست برادر. به دوستان سفر کرده غبطه خوردم و گفتی؛ قرار بعدی ما خاک کربلاست برادر اگرچه درد من و تو بزرگ‌تر شده، امّا خدا بزرگ‌تر از دردهای ماست برادر @Hasankhosravivaghar @Mojtaba_khorsandi
هوالرّفیق . به قول استادم سید مهدی موسوی: دم تو گرم که در بین این همه عاقل دم تو با دم دیوانه گرم می گیرد . و به قول حافظ: مقامِ امن و مِیِ بی غش و رفیق شفیق گرت مدام میسّر شود، زِهی توفیق جهان و کارِ جهان جمله هیچ بر هیچ است هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت، رفیق بود رفیق . . خاک پای توام برادر جان. این هیچ تر از هیچ را دیدی و مهرنوازی کردی. امید که هر دوی ما در رکاب منجی مان به شهادت برسیم. دست بوسم. هو یا علی مدد. . @mojtaba_khorsandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالنّور . ای کاش ذرّه ای از شرافت مسیحی اهل لبنان در رگ های شاهان و شیوخ عرب غرب آسیا وجود داشت. به قول بیدل: «کیست در این انجمن محرم عشق غیور؟ ما همه بی غیرتیم، آینه در کربلاست» و به قول خودم: «از کربلا می آیم، امّا روی نیزه فکر حسینم باز، حتّی روی نیزه از دردهای امّت آکنده ست خود را از غزّه تا تهران پراکنده ست خود را» سال ها پیش موسیقی شگفت که در نگاه من صدای دربندان غزّه ست را شنیدم و شاید هر هفته با آن فریاد شده ام. دلم می خواهد موشکی باشم در دستان مجاهدان حماس و با انفجارم شیطان یهودی را به روزگار پیش از خلقتش بازگردانم. دعایم کنید. هو یا علی مدد. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از اصفهان فرهنگ
36.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون فلسطین است و عاشوراست در خون پس قدس من تشنه‌ست پس سقاست در خون ▪️شرافت قلم، شعرخوانی شاعران برتر کشور در حمایت از مردم مظلوم غزه شاعر: حسن خسروی وقار ➖➖➖➖➖➖ با اصفهان فرهنگ همراه باشید🔻🔻 🌐 eitaa.com/isffarhang 📌 zil.ink/isfahanfarhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی شاعر همدانی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین نام شعر: قاصم شاعر: حسن خسروی وقار @tvhamedan
هدایت شده از بی خودی
یا فاطمة المعصومة اشفعي لنا في الجنة ... قصه فرقی نکرده بود ولی فرق می کرد مبدا و مقصد راه کوتاه خیمه تا مقتل شده بود از مدینه تا مشهد نامه از جانب برادر نه بلکه دستور از امامش بود همه دیدند عازم سفرست که سفر پوشش قیامش بود گر چه خورشید ناملایم بود راه اما به اشتیاق گذشت همه دیدند با چه تجلیلی زینب ثانی از عراق گذشت در قداست بزرگ قدیسی در فراست بزرگ سیاسی که به هر گام او ترک برداشت کاخ تزویر ملک عباسی منزل ساوه بود و ماموران پی تاراج کاروان بودند قصه فرقی نکرده بود ولی گرد خواهر برادران بودند عاقبت با جراحت بسیار صبر می کرد دوری خود را در زمین کویری قم یافت شیعیان تنوری خود را آخر قصه را نگاه کنید شده حضرت پناه این مردم صبح های حرم تماشایی ست پای درسش نشسته حوزه قم @bi_khodi
مهدی خان محمدی عزیزم. راستش را بخواهید، او برایم از آن رفیق های شاعری ست که هم خودش را بسیار دوست می دارم و هم شعرش را. مولا نگهدارش.
47.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالمنتقم . ماجدة الرومي خواننده ی لبنانی هشت سال پس از شکل گیری گروهک تروریستی اسرائیل (۱۹۵۶) در کفرشیما پای به دنیای دون گذاشت. از گرایشات سیاسی راستش که بگذریم، برخی از اجراهایش را می توان ستاره ای درخشان در آسمان بیشتر تاریک جهان عرب در قبال مسأله ی فلسطین دانست. آهنگ الهی را چونان خون دل غمزدگان غزّه می انگارم که سیل وار بر برخی از حاکمان بی غیرت غرب آسیا می تازد. بارها شعر جاودان این اثر را که ساخته ی حبیب یونس و هنري زغیب است را گریسته ام و صدای الهی ماجدة را فریاد شده ام. حتّی هم با الهام از این شاهکار محور مقاومتی رقم خورده است. امّید که روزی بیاید و با از میان رفتن آن گروهک عبری_غربی و آمدن منجی عربی و فراگیری دادگری در پهنه ی گیتی، این دست شعرها و آهنگ ها تنها گرامی داشت تاریخی بیابند. . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . از چشم دوربین شکاری رصد شدند با پخش در حقوق بشر مستند شدند جای قُماط، مادر پیری کفن خرید! ۱ نوباوه هاش نامده دنیا، جسد شدند دیشب هزار و نهصد و... این داغ چندم است؟ دردا که اسم های شهیدان عدد شدند! باران بمبِ دشمنمان خاکمان نکرد! دستان لامروّت یاران لحد شدند در غرب دِه رگ عربی را زدند و بعد از قبر غزّه فاتحه ناخوانده رد شدند امّا هنوز ساکن، در خانه مانده ایم در سینه ها نفس ها حبس ابد شدند از اشک ما بترس! شبی بغض های ما قاصم شدند و راهی عین الأسد شدند با سیل نور عازم بيت المقدّسیم هرچند در مسیل مِه و صخره سد شدند ما را به هر طریق، فلسطین بخوان فقط! گیرم که نقشه های جهان نابلد شدند... . . آبان ۱۴۰۲ . ۱) عرب، قنداق را قُماط می گوید. . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از خارج از ساعت اداری
به نام خدا به بهانه ی بازگشت پیکر رمضان سال 1396 بود چند روزی از شهادت برادرانم علی سیفی، جواد محمدی و سید مصطفی صادقی گذشته بود اما من بسیار خوشحال بودم که در دیدار رمضانی شعرا با آقا حضور دارم با هزار امید و یک خواهش یک جمله ای رفتم بعد از نماز مغرب و عشا که در حیاط بیت اقامه شد، خواستم عرضی خدمت آقا داشته باشم که رئیس وقت حوزه هنری گفتند: «الان وقت صحبت کردن نیست» من هم که با تنی رنجور و ذهن موج برداشته، خسته از آداب سخن بودم، گفتم: شما سی سال است نمی گذارید ما حرف بزنیم بنده خدا آقای مومنی شریف، بد جا خورد در همین حین آقا بلند شدند، یکی از محافظین به من خوردند و من هم افتادم پشت شمشادها همین که بلند شدم دیدم آقا روبرویم ایستاده اند دست آقا را بوسیدم و با دستپاچگی عرض کردم: آقاجون! جنازه های سه تا از رفقام تو حماه جا مونده، دعا کنید برگردن آقا فرمودند: «کجا آقاجون؟!» مجددا عرض کردم: حماه بعد هم عرض کردم: آقا یه هدیه ای هم لطف کنید آقا هم چفیه ای را از همراهشان گرفتند و ذکر خیلی کوتاهی خواندند و به من دادند. گذشت تو جمع بچه های مدافع حرم بودم که یکی از رفقای آذری زبان گفت: «به آقا گفتی دعا کنن جنازه ی علی سیفی برگرده؟!» گفتم: آره تا اینجاشو راست گفتم بعد هم به دروغ گفتم: آقا این چفیه رو هم دادن و گفتن بدین به خانواده اش، جنازه برمیگرده بعدا شنیدم همزمان با رسیدن چفیه به اردبیل، جنازه علی هم می رسد خلاصه اول چفیه آقا را می اندازند گردن پدر علی و بعد هم جنازه تازه تفخص شده را تحویل خانواده می دهند. با پیکر علی، پیکر شهید جواد محمدی هم برگشته بود، جواد اهل درچه اصفهان بود فقط مانده بود پیکر شهید سید مصطفی صادقی امسال هم قسمت شد در دیدار شعرا با آقا حضور داشته باشم انگشتر فیروزه ام را دادم خدمت یکی از مسئولین بیت و گفتم: بدهید به آقا گفتند: «همه انگشتر می گیرند، تو انگشتر می دهی؟!» گفتم: قبلا هدیه ام را گرفته ام امروز شنیدم که پیکر شهید سید مصطفی صادقی به آغوش دخترانش بازگشته کسی چه می داند شاید اصلا انگشتر فیروزه به دست آقا نرسیده باشد اما من می دانم آقا جانم بدهکار کسی نمی مانند! هفتم آذرماه ۱۴۰۲ http://eitaa.com/medaadjangi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالفاتح . 🔻 پس از شهادت هفتاد و چهار خبرنگار فلسطینی، باقی ماندگانشان در بزرگداشت پایداری مردم غزّه، سرود "سوف نبقی هنا... کی یزول الألم" را همخوانی کردند. موشک های یهودی نمی توانند امیدهای مسلمان را از میان ببرند. . . به رغم بی کسی خانه سوز، می شنوم خودم صدای خودم را هنوز می شنوم خودم برای خودم باز خانه می سازم زمان اگرچه ندارم، زمانه می سازم برون می آورم از خاک تکّه هایم را برای گریه ی یک شهر شانه می سازم به اشک می شویم شعر جنگ را، آن گاه به شوق او غزلی عاشقانه می سازم نوار من پر آهنگ شاد خواهد شد به ساز او می رقصم، ترانه می سازم به خنده گفت: «دل خوش بهانه می خواهد» برای دلخوشی او بهانه می سازم هنوز عطر شب فتح در هوای من است! هنوز در نفس صبح های های من است ببین خون وطن در تن من است هنوز هنوز میهن من... میهن من است هنوز! جدا نمی کنم از سینه ام هوایش را شهید داده ام ای دوست! جای جایش را ... از شعر تازه ی . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . آتش گرفت دامن در را چقدر زود مادر که سوخت، داغ پسر را چقدر زود...! همدست بود با در و دیوار، روزگار از بس که درد داشت، کمر را چقدر زود... با خانه گفت - میخ- خبر را چقدر دیر امّا خماند قدّ پدر را چقدر زود! از کودکی چقدر دل کوچکم شکست! من ارغوانی ام که تبر را چقدر زود... چشمم اگر، پیاله ی غم بودم و به من دنیا چشاند خون جگر را چقدر زود من اشکی حسن شدم، امّا حسین خواند با چشم هاش روضه ی سر را چقدر زود بیچاره من که همسفرم داشت می تکاند از دامنش غبار سفر را چقدر زود «گفتم ببینمش، مگرم دردِ...» وای من! ۱ دیدم که بست راه نظر را چقدر زود می خواستم بخوانمش و شام ختم کرد بر نیزه ها دعای سحر را چقدر زود اکبر، علی، علی، علی، اصغر... بعينه دید یک مرد داغ چند نفر را چقدر زود نوری کبود از فدک آمد به کربلا هرمش گرفت تاب قمر را چقدر زود تیغ شبی بلند به نای شفق نشست کوتاه کرد قصّه ی سر را چقدر زود... . . آغاز: شب شهادت بی بی زهرا (سلام الله علیها)، دی ۱۴۰۰ پایان: روز شهادت بی بی زهرا (سلام الله علیها)، دی ۱۴۰۱ . ۱) گفتم ببینمش، مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم . @hasankhosravivaghar
. جز دل شکسته ای نفسی یادمان نکرد جز دست‌بسته ای کسی امدادمان نکرد مثل غروب غزّه در آوار غربتیم صبحی ز خاک بر نشد، آبادمان نکرد ساز جهان که گوشه ی بیداد می نواخت بی ذوق بود و گوش به فریادمان نکرد در آتشی که صلح به پا کرد، سوختیم از سلطه ی عطش نمی آزادمان نکرد طوفان جنگ می رسد، امّا خدای قدس در سوز مرگ بی جهت ایجادمان نکرد ما با همیم و گریه به حال همیم ما گیرم در این زمانه یکی شادمان نکرد این اشک ها روایت المعمدانی اند چشمی اگر اشاره به اجسادمان نکرد این اشک ها سرود پرستار عاشقی ست می خواند: «اگر که باز دلی یادمان نکرد من با تو تا تب نفسی هست، مانده ام گیرم که دست دوستی امدادمان نکرد» . . آذر ۱۴۰۲ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . . قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم بگو که من هرچه شد، می آیم! مرا رها کن به خود می آیم به انتقام اُحُد می آیم، می افتد این قلّه هم به چنگم بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم هنوز سنگم مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم سرم شکسته ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا غبار را هم زدوده حتّی برادرم _قاسم_ از تفنگم . . ۱۵ دی ۱۳۹۸ . . @hasankhosravivaghar
بسم الله القاصم الجبّارین . به قول حسین منزوی: «ظلمت صریح با تو سخن گفت، پس تو هم با شب به استعاره و ایما سخن مگو» داغی که سال هاست از فلسطین زبانه می کشد و دیشب شراره ای از آن بر دامن کرمانمان افتاد، دو نکته ی بسیار مهم را برای بار چندم به نظام مقدّس و مردم شهید پرور ما یادآوری کرد: ۱) تا بمب اتم نداشته باشیم، قدرت بازدارندگی و تحمیل خواسته ی خود در کوتاه مدّت به دژخیمان دنیا را نداریم. همیشه غرب گدایان ما را از کره ی شمالی شدن ترسانده اند، در صورتی که کره، چهارصد و چهارده تحریم و ایران تسلیم در برابر توحّش غرب بیش از شش هزار تحریم دارد. از سوی دیگر کره ی شمالی در گوشه ای از دنیا قرار گرفته و دو همسایه بیشتر ندارد، امّا ایران ما نبض حياتی دنیاست و اگر چرخش روزگار به کامش نباشد، می تواند جهان را زیر و رو کند. ۲) اگر امروز می بینیم که جمهوری اسلامی در تقابل با توحّش غرب ناتوان عمل می کند، دلیلش افزون بر نداشتن بمب اتم، فاصله ای ست که میان مردم و حاکمیت احساس می کند! برای بخردان آشکار است که این فاصله از نبود عدالت اجتماعی و پارگی طبقاتی نشأت می گیرد. به دیگر سخن، از حدّاد عادلی که برای فرزندش در زمین غصبی مستضعفین مدرسه می سازد تا حسن روحانی و علی اکبر ولایتی و لاریجانی ها و دیگر آقایان و آقازادگانی که به زندگی مستکبرانه روی آورده و سفره ی خود را از مردم جدا کرده اند و نیز بی عملی دستگاه قضایی در برابر انبوه مفاسد امنیتی و اقتصادی این جماعت معلوم الحال، عامل اصلی ایجاد این گستت میان مردم و حاکمیت می باشند. من کمترین دست کسانی را که موجب عقب افتادگی ما در صنعت هسته ای شدند و نیز با روش زندگی مستکبرانه، مردم شریف ایران را از عدالت گستری در جمهوری اسلامی ایران ناامید کردند، تا آرنج آلوده به خون های شریفان غزّه و بیروت و بغداد و کرمان می دانم و مبارزه با آن ها را بر خودم در تمامی ابعاد فرض می شمارم. به امّید نابودی توحّش غرب و ریزه خوارانش در همه جای عالم و ظهور منجی منتقم. هو یا علی مدد. . ۱۴ دی ۱۴۰۲ @hasankhosravivaghar
هدایت شده از حلقه شعر ولایی فرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی شاعر برگزیده کنگره در آیین پایانی کنگره شعر حماسه غزه مظلوم پنج شنبه ۲۸ دی ماه ۱۴۰۲ تهران - حوزه هنری 🔸حلقه‌شعر‌ولایی‌فرات @foratpoem
هوالشّاهد . . اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی شبیه قدس در آوار بی کسی ماندیم به این امید که یک روز می رسی، ماندیم گلوی شهر گرفته ست و خانه تب کرده ست بدون هرم نفس های تو هوا سرد است سرشک دهقان در مزرعی ملخ زده ایم نگاه بی ثمری بر درخت یخ زده ایم هنوز هم سر همسایه در گریبان است کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است... . از شعر . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالرّحیم . . ز سر بیرون نخواهم کرد سودای محمّد را نمی گـیـرد خـدا هـم در دلـم جـای مـحمّد را پس از عمری که چون پروانه بر گـِرد علی گشتم در ایـن آیینه دیـدم نـقش سـیمای مـحـمّد را به بینایی امـیر عرصه ی تجریـد خواهی شد کنی گر سرمه ات خاک کف پای محمّد را جهان را سر به سر آیینه ی روی علی دیدی علی خود آینه ست ای دل تماشای محمّد را محمّد «من رءانی» گفت و «موسی» لن ترانی دید چه در دل داشت عیسی جز تمنّای محمّد را؟ شـبی کآفـاق را آیینه ی روی خدا دیـدم خدا می دید در آیینه سیمای محمّد را   چطور آخر همین گوشی که جز دشنام نشنیده ست شـنـید آخر به جـان لحن دل آرای مـحمّد را! چه باید گفت از آن شب، آن شب قدس اهورایی که مـن بـا خویشتن دیـدم مـدارای مــحمّد را که می داند که یوسف با همین آلوده دامانی شنیـــد آخـر نـدای گرم و گیــرای مــحمّد را شب صبح ازل _پیوند رویایی_ تو می گویی همین من دیـدم آیا روی زیبـای محمّد را؟ سگ کوی علی هستم، ولی دزدانه می بینم علی بر سینه دارد داغ سودای مـحمّد را . استادم . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . بخش نخست: . «شب بود، امّا من چراغی داشتم، حیف... دشت و قنات و باغ و راغی داشتم، حیف...۱ رؤیای رودم را به تب نابود می کرد روی ذغال شب سحر را دود می کرد در بستر ما پرسه می زد تب، تب خوف روی سر ما خیمه می زد شب، شب خوف خوف هم از فریاد، حتّی از گلو هم خوف شب بی صبح، خوف از آرزو هم خوف رزان از شاخه ی همدست هیزم از باغبانِ چون زمستان مست هیزم در حشر خون خوف تن از برگشت سرها آیاتی از خوف پدرها از پسرها نامی هم از هول قیامت بود در دشت ما را ولی ننگ سلامت بود در دشت۲ القصّه رستم برخی سهراب می شد رودابه در این لابه نم نم آب می شد رودابه را گفتم، رباب آمد به چشمم از کربلا آزرم آب آمد به چشمم در مشک تشنه نوشدارو بود و خون شد ساقی شکست و جام سرمستان نگون شد در صحبت شمشیر، بازویی نمی ماند القصّه نیرویی به زانویی نمی ماند سر بود و خنجر بود و آتش بود و مویی در خیمه ها سوز عطش از هر گلویی...» استادمان می گفت: «عاشوراست امروز در مقتل مولای ما غوغاست امروز» دستش به روی سینه بود، از حال می رفت هرجا که حرف از شمر در گودال می رفت می گفت: «در تاریخ باطل هست و حقّی جز خون نمی آید به کار مستحقّی گیرم که جز بانگ عزا در نی نوا نیست این پرده خوانی جز دمی از نینوا نیست! گیرم بزرگی را ز صدر زين فکندند سرها به روی نیزه ها هم سربلندند» می گفت: «شب بود و چراغی داشتم، کو؟ دشت و قنات و باغ و راغی داشتم، کو؟» می گفت و گفتم مستحقّم! خیز باید شمشیر را بر گردن شبدیز باید تا دور شاه است و قشون اکمه هایش روی گلویم مانده ردّ چکمه هایش! دشمن نمی دید و خوراک از دوست می کند در غرب وحشی گلّه ام را پوست می کند تاج است و راه کاسه لیسی در بر ما وای از کلاه انگلیسی بر سر ما القصّه بر خوان یهود افتاده می رفت تا که بنوشندنش، به شکل باده می رفت شاهی که از هر بند رعیت نرده می خواست ما را بر ارباب هایش برده می خواست در مرگ هم ما _وای بر ما_ برده بودیم از غرب گورستان کفن آورده بودیم... روزی ولی گفتیم ما را خیز باید شمشیر را بر گردن شبدیز باید لب های طغیان می شدیم و دوخت ما را طاغوت در آذر برادر! سوخت ما را نه سازی و نه فرصت رؤیا نوازی نه سازه ای، نه آرزوی دست سازی ......... . . ۱) وامی ست از میراث ۴. ۲) «چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما» استادم علی معلّم دامغانی، از شعر جام شفق . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . بخش دوم: . استادمان می گفت: «شب بود و چراغم...» من نیز گفتم کو؟ کجا شد باغ و راغم؟ القصّه تا آنجا که شد، با خویش رفتیم شب بود و رهزن بود، امّا پیش رفتیم تا روشنی دادیم سیر کاروان را بی آسمان کردیم کاووس زمان را ما تن اگر، خون حسینی بود در ما ما جان اگر، روح خمینی بود در ما «با نام احمد سکّه مان را ضرب کردیم خود را تهی از خرده ریگ غرب کردیم» ۳ در این میان امّا برادر ناتنی ها تخم شغادند و هلاک خودزنی ها غرقاب را این اکمه ها پایاب دیدند ایران ما را پاره پاره؟ خواب دیدند! تورانی از خشمم در آتش بوده، هشدار! لالایی ما ذکر آرش بوده، هشدار! «القصّه جز نقل قیام از ما، فسانه ست این چامه را با من بخوانی، عاشقانه ست»۴ با ساز خود رؤیای خود را می نوازیم چون سازه هامان آرزویی دست سازیم ....... . . ۳) «باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكّه به نام محمّد است» استادم علی معلّم دامغانی، از شعر رجعت سرخ ستاره ۴) «این فصل را با من بخوان! باقی فسانه ست این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه ست» استادم علی معلّم دامغانی، از شعر هجرت . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . بخش سوّم: . استادمان می گفت: «این آغاز راه است شب لکّه ای جامانده بر دامان ماه است افراسیاب است و سیاووش شهیدی هرجا حسینی بود، سر می زد یزیدی» القصّه جنگی بود و ننگی بود و نامی میراث ما خون است و شمشیر قیامی من تشنه هم باشم، نمی بازم برادر نان حلالم را سر آب حرامی بر جام دست فتنه ای مانده ست و من هم جامی به سنگی می زنم، سنگی به جامی «والسّابقون السّابقون» وقتی نمانده ست! خورشید را سر می بُرد شام تمامی ماییم اگر، غارت نخواهد کرد شمری حتّی نخ پیراهنی را از امامی حتّی اگر در مقتل ما صف ببندند در تف ببینیم از سواران ازدحامی حتّی اگر سرهای ما از پا بیفتند! فتح المبینی هست و دست انتقامی من نهروان در نهروان خونم برادر! من وارث گرز فریدونم برادر! هر اُشتری در فتنه آمد، نحر کردم بر گرده ی ضحّاک تیغ قهر کردم من آبم و آشوب بوشهر است در من من خاکم و خشم منوچهر است در من «القصّه جز نقل قیام از ما، فسانه ست این چامه را با من بخوان تا عاشقانه ست» .... . @hasankhosravivaghar