فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹استـاد مطهـــری:
⭕️ بدبختتر از بچههایی که در ناز و نعمت پرورش پیدا میکنند در دنیا کسی نیست!
#سه_شنبه_های_تربیتی
#فرزندپروری
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊🎈🎉🍬🎉🎈🎊
حضـرتِ ابــوتــراب
از امــــروز
ابـالحـســــن
شده است😍
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#ماه_رمضان
#امام_حسن
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🌿🌿🌿
♦️گاه با مخالفت فرزندتان رو به رو می شوید که نمی خواهد قسمتی از خوراکی یا وسایل خود را به کودکی دیگر ببخشد!
و در عین حال وسایل او را میخواهد!
👈این در کودکان ۲ تا ۵ سال شایع است
♦️در این مواقع متاسفانه والدین یا کودک را مجبور به این کار می کنند و یا با بستن القابی مثل خسیس، بد، دیگه دوستت ندارم، دیگه برات نمیخرم، الان میریم خونه مون و... سعی می کنند او را به این کار مجبور نمایند.
.
✅ به هیچ وجه پدر و مادر نباید بدون اجازه کودک اسباب بازی اش را حتی برای چند دقیقه به کودکی دیگر بدهند.
❗️ باید به احساس مالکیت کودک احترام گذاشت.
💫این راهکارها را انجام دهید.
💫یا حواس آنها را پرت کنید.
👌مثلا بازی دیگری پیشنهاد دهید (بریم قایم موشک بازی کنیم)
👌یا از هر اسباب بازی چند تا داشته باشید (مثل لگو)
👌یا جایگزین مرتبط دیگری بدهید( مثلا به بچه دیگر هم اسباب بازی بدهید)
#سه_شنبه_های_تربیتی
#فرزندپروری
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت پانزدهم
🏠 حیاط خانه
در رو که باز کردم دهنم باز موند😯
اول نشناختم ولی چند لحظه بعد دیدم واقعا خودشه...
این بهارِ..
- سلام بهااار جان واااای اصلا نشناختمت اول😟
- سلام ریحانه جان 🫤
- بفرما وااای چرا این شکلی شدی کجا بودی (با خنده ولی جدی)😬
- ریحانه جان دنیا عوض شده دیگه ماهم با دنیا داریم پیشرفت میکنیم!😏
فهمیدم داره تیکه میندازه ولی به روی خودم نیاوردم و تعارف کردم که بیاد داخل
🏠 منزل سارا
مامان بهار انگار که موقعیت رو مناسب دیده باشه، شروع کرد به غر زدن در مورد لباس و پوشش و موهای بهار که جدیدا هر جور میخواد میگرده نه به حرف من گوش میده نه باباش..🙁
کیف از روی دوش بهار افتاد کنار پاهاش.
بهار:
_ مامان توروخدا اینجا دیگه دست بردار.. اه😒
مامان سارا:
_ نه ماشاء الله بهار خانوم چیزی توی دلش نیست😊
اشاره به چای و میوه روی میز کرد و گفت
_ فعلا چای و میوه بخورید بعدا وقت برای این حرفا هست..
بهار با ناراحتی کیفش رو برداشت و گفت
_ ریحانه جان اجازه هست برم توی اتاق
- بله برو منم میام
چایی و میوه برداشتم رفتم توی اتاق..
🏠اتاق ریحانه
بهار رو تختم نشست و گفت:
_ چه خبر از دانشگاه؟ نتونستی کسی رو تور کنی؟
_ تور چیه دیوونه!😅 تو آدم نشدی هنوز؟
خوبه، خداروشکر
_ شنیدی دیگه قراره نظام سقوط کنه و پهلوی بیاد؟😊
با این حرفش یهو با صدای بلند خندم گرفت🤣
_ نه نشنیدم، حالا کی قراره سقوط کنه بریم اونور نریزه رو سرمون😅
_ بله ، مسخره کن، نهایت تا آخره این ماه...
بای بای نظام جمهوری اسلامی 😂
با این حرفش اخمام رفت تو هم😠 فهمیدم دیگه شوخی نیست و قضیه جدی تر ازین حرفاست
تازه داشت دستم می اومد که اون ظاهر بی ربط به این حرفا نیست
_ اووووه چه حرفای گنده گنده ای.. الان احساس بزرگ شدن داری 😂
_ آره ما تنها نیستیم کمکم صدامون به گوش میرسه✌️
خیلی عمیق احساس میکنم میخواد حرفایی بزنه که طاقت نداره نگهشون داره و میخواد روی سر من بریزه
به حالت آدمهایی که بهشون برخورده، رفتم بیرون، چرا هر کسی منو میبینه فکر میکنه من نماینده نظام هستم و حرفاشو روی سر من میریزه و تیکه کنایه هاش برای منه؟🤔
رفتم که براش چایی بریزم، اگر میموندم تو اتاق قطعا ناراحت میشدم.
تا از در اتاق اومدم بیرون صدام زد.
_ بیا تو بابا قهر نکن😉
سرمو برگردوندم به طرفش...
_ نخیر قهر نکردم، میخوام برات چایی بریزم😏
_ باش، برو بیا که کلی باهات حرف دارم
چایی براش آوردم. تا سینی چای رو دید اومد پایین تخت..
چایی رو که خورد و گلوش تازه شد ادامه داد
- ریحانه واقعا فکر میکنی این حکومت کارش خوبه؟🤔
این همه ظلم و نمیبینی چرا داری حمایت میکنی؟🤔
با تعجب گفتم:
- بهار حالت خوبه؟ من الان چیزی گفتم ؟!
- نه، میگی دیگه، الان شروع میکنی از اسلام و نظام میگی و دفاع میکنی
- اولا که قضاوت نکن. دوما باز چی شده با کی بودی کجا بودی؟ نکنه دانشگاه فکرتو شست و شو داده 😂
- نخیرم. اتفاقا از وقتی رفتم دانشگاه اکثر استادامون میگن جمع کنین با اولین مدرک از ایران برین😌
ایران داره نابود میشه، آینده ای برای شما نیست
- تو هم باور کردی ؟
- پَ نَ. تو سرت توی برفه حالیت نیست
- بهار دیگه مواظب باش، از حالت گفتگو به بی ادبی کشیده نشه😒
- آخ ببخشید منظوری نداشتم.. چه چای تازه دمی بود دلم لک زده بود برای چایی تازه دم. نه که همش این کافه اون کافه رفتم با این پسرای وحشی. چای مای نخوردم چند وقته
- بهار چی شده اصل حرفتو بزن چرا مامانت اومده چرا خودت اومدی ، چیزی شده؟
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
1_3952915845.mp3
3.95M
🎧 تندخوانی جزء شانزدهم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2b8SegG
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍پاسخ شنیدنی حاجآقا قرائتی به جوانی که دین را بد فهمیده بود
🔹کشورهای دیگه رفتن فضا ما نشستیم دعا میخونیم؟!
#چهارشنبه_های_معرفتی
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
پاداش عجیب خواندن سوره قدر در زمان افطار و خوردن سحری
🔸عن أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ صَامَ فَقَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقِدْرِ عِنْدَ سَحُورِهِ وَ عِنْدَ إِفْطَارِهِ إِلَّا كَانَ فِيمَا بَيْنَهُمَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ.
🔹حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ مؤمن روزه داری نیست که در هنگام خوردن سحری و افطارش سوره قدر را بخواند، مگرآنکه بین این دو زمان ثواب کسی را خواهد داشت که در راه خدا در خون خود غلطیده باشد.
📚بحارالأنوار ج97 ص344
(نقل از اقبال
#چهارشنبه_های_معرفتی
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🌄 صله رحم یعنی...
✍🏻 عینصاد
❞ صلۀ رحم، تنها به اين نيست كه بيايى و چند دقيقه اى بنشينى و بروى.
صلۀ رحم يعنى وصل كنى آنچه را كه باعث رشد آنها و جايگاه پرورش آنهاست و اتصال بدهى به يكديگر آنچه كه شما را زياد مىكند تا رحمها به يكديگر وصل بشوند و قربها به وجود بيايند و كثرتها و توليدها در نتيجۀ اين وصل، امكان پيدا كنند.
و در صلۀ رحم، مطلوب اين است كه كسرى دو طرف از بين برود و به رزقها و كمبودهاى افراد رسيدگى بشود.
📚 #بهار_رویش | ص ۸۴
#چهارشنبه_های_معرفتی
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت شانزدهم
وقتی از بهار پرسیدم چی شده؟
یه نگاه عمیق و طولانی بهم کرد نمیدونستم ناراحته ، داره فکر میکنه ،
چشماش اشکی شد و از اتفاقات این چند ماه گفت:
🏠 اتاق بهار ( چند روز قبل)
بهار هر روز ایمیل و پیامک و تماس هاش رو چک میکرد تا شاید خبری از لاتاری شده باشه
آخرش طاقت نیاورد برای بار هزارم زنگ زد:
_ سلام نوید من خیلی برام مهمه این لاتاری، چرا هیچ خبری نمیشه میدونی چقدر پول قرض کردم؟ پس کی قراره خبر بدن؟ بالاخره قبول شدم یا نه!
_ خودشون بهت زنگ میزنن.. اگه خیلی عجله داری به حامد زنگ بزن. شماره اش رو داری؟
_ نه بابا، چندشم میشه از قیافه اش
_ خیلی هم دلت بخواد! مثل اینکه هنوز یاد نگرفتی چجوری باشی که بتونی بری
-خوبه حالا.. شماره اش رو بده زنگ میزنم الان.
🏠 اتاق ریحانه ( الان)
بهار زد زیر گریه و دستاش رو گرفت جلوی صورتش
جلو رفتم و سرش رو گرفتم به شونم و گفتم:
-نازی بهاری چی شده چه اتفاقی افتاده مگه
- هیچی، چی میخواستی بشه. شماره حامد رو داد، زنگ زدم بهش . کلی نشونی دادم . به نگین گفت، اونم تو پرونده هاش رو گشت...
از حرفی که زد، وا رفتم! من قبول نشده بودم،
دوباره زد زیر گریه ..
-بهار جان الان صدات میره بیرون ها مامان اینا نگران میشن
-مامانم که میدونه بزار مامان تو هم بفهمه که چقدر بدبختم.. واقعا چرا؟ چی مده نظرشون بوده که در من ندیدن!
و بهار ادامه داد:
دیگه خسته شده بودم، تنها امیدم از دست رفت... تلفن رو قطع کردم.
بعد از چند دقیقه ، همون شماره (حامد) بهم زنگ زد. اول فک کردم اشتباه زنگ زده اما بعد...
_ سلام، مشکلی پیش اومده
_ درسته تو لاتاری قبول نشدی، اما من میتونم کمکت کنم بری اونور... حالا فقط بگو میخوای بری یا نه! البته دیگه اون شرایط نیست. فرق میکنه حالت رفتنت فقط بگو میخوای یا نه و باید پای همه چی اش وایستی! یه سری کارهارو باید انجام بدی که مطمئنم از پسش بر میای، چون دختر زرنگی هستی
اون داشت حرف میزد و من گیج و منگ به حرفاش گوش میدادم.
چند دقیقه بعد از قطع کردن تلفن دیدم یه ایمیل برام اومد. با خوندن ایمیل که فرستنده اش، نامشخص بود، یکم استرس گرفتم. هم یه کورسوی امیدی بهم میداد هم یه جورایی ترسناک و خطرناک میزد ولی خب باید پای همه چیز واستم دیگه!
- بهار جان! چی بهت گفته بودن چیا میخواستن؟
- ریحانه اونش الان مهم نیست. مهم اینه که مامانم به هیچ وجه باهام همکاری نمیکنه. الان که اومده اینجا اومده به مامانت بگه که رای منو بزنه. منم از ترس اینکه آبروم رو نبره پا شدم اومدم اینجا.
- مگه از مامانت چی می خواستی؟
- ببین من غیر رسمی میخوام برم ترکیه. مامان میگه نمیگذارم بری اینجوری بلا سرت میارن معلوم نیست . اصلا فکرش خیلی قدیمیه بابا الان دیگه مثل قدیم نیست. اینا که میخوام باهاش برم سرشون به تنشون می ارزه.
یه کارایی گفته بودن انجام بدم که حالا بعدا میگم اگر نیاز شد. منم گرچه برای رفتن به اونور هر کاری میکنم. این که چیزی نیست!
- چه کارایی بهار؟
- مگه خبر نداری این چند وقت توی دانشگاه ها اغتشاش بود؟
- آره خب!
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
4_293413254921716414.mp3
3.86M
🎧 تندخوانی جزء هفدهم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2brHsFz
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
📝منو_ماه_رمضان
👈هر روز نپرسید چی درست کنم 😉
👇پیشنهاد برای افطار و سحری تا یک هفته😋
8⃣1⃣ روز هجدهم به نیت حضرت رقیه(س) افطار، میرزا قاسمی ؛ و سحری عدس پلو
9⃣1⃣ روز نوزدهم به نیت حضرت ام البنین(س) افطار، کوکو سیب زمینی ؛ و سحری ته چین گوشت
0⃣2⃣ روز بیستم به نیت حضرت سکینه(س) افطار، دلمه ؛ و سحری خورش فسنجان
1⃣2⃣ روز بیست و یکم به نیت حضرت قاسم بن حسن(ع) افطار، شله زرد و کتلت ؛ و سحری لوبیا پلو
2⃣2⃣ روز بیست و دوم به نیت حضرت رباب(س) افطار پیراشکی گوشت و مرغ ؛ و سحری دمی پلو
3⃣2⃣ روز بیست و سوم به نیت حضرت نجمه خاتون(س) افطار، آش شله قلمکار ؛ و سحری قیمه سیب زمینی
4⃣2⃣ روز بیست و چهارم به نیت حضرت معصومه(س) افطار، فرنی و شامی ؛ و سحری زرشک پلو با مرغ
5⃣2⃣ روز بیست و پنجم به نیت حضرت خدیجه(س) افطار ، آش جو ؛ و سحری کباب تابه ای
✅به عنوان مثال :
روز هجدهم به نیت سفره ی حضرت رقیه(س) برای اهل خانه نذری میپزید. بعد فاتحه و سه صلوات هم هدیه میکنید🌹
#پنجشنبه_های_خانه_داری
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚