eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3952915845.mp3
3.95M
🎧 تندخوانی جزء شانزدهم ، قرآن کریم 🎧 همچنین می‌توانید به صورت آنلاین گوش بدید: http://j.mp/2b8SegG التماس دعا🤲 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍پاسخ شنیدنی حاج‌آقا قرائتی به جوانی که دین را بد فهمیده بود 🔹‌کشورهای دیگه رفتن فضا ما نشستیم دعا می‌خونیم؟! 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاداش عجیب خواندن سوره قدر در زمان افطار و خوردن سحری 🔸عن أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ صَامَ فَقَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقِدْرِ عِنْدَ سَحُورِهِ وَ عِنْدَ إِفْطَارِهِ إِلَّا كَانَ فِيمَا بَيْنَهُمَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. 🔹حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ مؤمن روزه داری نیست که در هنگام خوردن سحری و افطارش سوره قدر را بخواند، مگرآنکه بین این دو زمان ثواب کسی را خواهد داشت که در راه خدا در خون خود غلطیده باشد. 📚بحارالأنوار ج97 ص344 (نقل از اقبال 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌄 صله رحم یعنی... ✍🏻 عین‌صاد ❞ صلۀ رحم، تنها به اين نيست كه بيايى و چند دقيقه اى بنشينى و بروى. صلۀ رحم يعنى وصل كنى آنچه را كه باعث رشد آنها و جايگاه پرورش آنهاست و اتصال بدهى به يكديگر آنچه كه شما را زياد مى‌كند تا رحم‌ها به يكديگر وصل بشوند و قرب‌ها به وجود بيايند و كثرت‌ها و توليدها در نتيجۀ اين وصل، امكان پيدا كنند. و در صلۀ رحم، مطلوب اين است كه كسرى دو طرف از بين برود و به رزق‌ها و كمبودهاى افراد رسيدگى بشود. 📚 | ص ۸۴ 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃🍂🍃 📜 📌پارت شانزدهم وقتی از بهار پرسیدم چی شده؟ یه نگاه عمیق و طولانی بهم کرد نمیدونستم ناراحته ، داره فکر میکنه ، چشماش اشکی شد و از اتفاقات این چند ماه گفت: 🏠 اتاق بهار ( چند روز قبل) بهار هر روز ایمیل و پیامک و تماس هاش رو چک میکرد تا شاید خبری از لاتاری شده باشه آخرش طاقت نیاورد برای بار هزارم زنگ زد: _ سلام نوید من خیلی برام مهمه این لاتاری، چرا هیچ خبری نمیشه میدونی چقدر پول قرض کردم؟ پس کی قراره خبر بدن؟ بالاخره قبول شدم یا نه! _ خودشون بهت زنگ میزنن..‌ اگه خیلی عجله داری به حامد زنگ بزن. شماره اش رو داری؟ _ نه بابا، چندشم میشه از قیافه اش _ خیلی هم دلت بخواد! مثل اینکه هنوز یاد نگرفتی چجوری باشی که بتونی بری -خوبه حالا.. شماره اش رو بده زنگ میزنم الان. 🏠 اتاق ریحانه ( الان) بهار زد زیر گریه و دستاش رو گرفت جلوی صورتش جلو رفتم و سرش رو گرفتم به شونم و گفتم: -نازی بهاری چی شده چه اتفاقی افتاده مگه - هیچی، چی میخواستی بشه. شماره حامد رو داد، زنگ زدم بهش . کلی نشونی دادم . به نگین گفت، اونم تو پرونده هاش رو گشت... از حرفی که زد، وا رفتم! من قبول نشده بودم، دوباره زد زیر گریه .. -بهار جان الان صدات میره بیرون ها مامان اینا نگران میشن -مامانم که میدونه بزار مامان تو هم بفهمه که چقدر بدبختم.. واقعا چرا؟ چی مده نظرشون بوده که در من ندیدن! و بهار ادامه داد: دیگه خسته شده بودم، تنها امیدم از دست رفت... تلفن رو قطع کردم. بعد از چند دقیقه ، همون شماره (حامد) بهم زنگ زد. اول فک کردم اشتباه زنگ زده اما بعد... _ سلام، مشکلی پیش اومده _ درسته تو لاتاری قبول نشدی، اما من میتونم کمکت کنم بری اونور... حالا فقط بگو میخوای بری یا نه! البته دیگه اون شرایط نیست. فرق میکنه حالت رفتنت فقط بگو میخوای یا نه و باید پای همه چی اش وایستی! یه سری کارهارو باید انجام بدی که مطمئنم از پسش بر میای، چون دختر زرنگی هستی اون داشت حرف می‌زد و من گیج و منگ به حرفاش گوش میدادم. چند دقیقه بعد از قطع کردن تلفن دیدم یه ایمیل برام اومد. با خوندن ایمیل که فرستنده اش، نامشخص بود، یکم استرس گرفتم. هم یه کورسوی امیدی بهم میداد هم یه جورایی ترسناک و خطرناک میزد ولی خب باید پای همه چیز واستم دیگه! - بهار جان! چی بهت گفته بودن چیا میخواستن؟ - ریحانه اونش الان مهم نیست. مهم اینه که مامانم به هیچ وجه باهام همکاری نمیکنه. الان که اومده اینجا اومده به مامانت بگه که رای منو بزنه. منم از ترس اینکه آبروم رو نبره پا شدم اومدم اینجا. - مگه از مامانت چی می خواستی؟ - ببین من غیر رسمی میخوام برم ترکیه. مامان میگه نمیگذارم بری اینجوری بلا سرت میارن معلوم نیست . اصلا فکرش خیلی قدیمیه بابا الان دیگه مثل قدیم نیست. اینا که میخوام باهاش برم سرشون به تنشون می ارزه. یه کارایی گفته بودن انجام بدم که حالا بعدا میگم اگر نیاز شد. منم گرچه برای رفتن به اونور هر کاری میکنم. این که چیزی نیست! - چه کارایی بهار؟ - مگه خبر نداری این چند وقت توی دانشگاه ها اغتشاش بود؟ - آره خب! ادامه دارد... 📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 🍂🍃🍂🍃 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_293413254921716414.mp3
3.86M
🎧 تندخوانی جزء هفدهم ، قرآن کریم 🎧 همچنین می‌توانید به صورت آنلاین گوش بدید: http://j.mp/2brHsFz التماس دعا🤲 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚