eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
نیکی ریز میخندد. سرزنشگرانه رو به مانی میگویم :+بانمک شدی آقامانی! مانی زبانش را برایم دراز میکند و میگوید :_بودم،مگه نه نیکی؟ خنده ی نیکی شدت میگیرد. با دیدن خنده اش روی صورت من هم لبخند مینشیند. چقدر قشنگ می خندد! مانی اما دستبردار نیست. اینبار رو به نیکی میگوید :_آره بخند...بخند بایدم بخندی! این اژدهای دوسر واسه تو یه جنتلمنه،ولی الان من میبینم تو کله ی پر از قرمه سبزیش داره نقشه ی زنده زنده کشتن منو میکشه! نیکی بلند میخندد. صدای خنده اش مانی را هم به خنده وامیدارد،اما همچنان با قالب جدی اش میگوید :_ای خدا...چرا من سوار اون هواپیمای لعنتی نشدم؟ روی میز خم میشوم تا فنجان چای ام را بردارم. مانی با حالت ترسیده دست روی قلبش میگذارد و با دست دیگر،کارد پنیر را به سمتم می گیرد. :_نه نه منو نکش...من جوونم.... با تعجب سر جایم مینشینم. مانی چاقو را سرجایش میگذارد :_آخیش فکر کردم قصد ترورم رو داری! نگاهی به صورت متعجب من و نیکی میاندازد و اینبار صدای قهقهه ی خودش تا آسمان میرود. سریع خنده اش را جمع میکند و از جا بلند میشود :_خب بسه دیگه زیاد خندیدین...زود باشین زودتر صبحونه تونو بخورین وسایلتونو جمع کنین... نیکی وا میرود:چی؟ مانی با ژست مخصوص خودش دست در جیب شلوارش میاندازد و میگوید :_فکر کردین قراره کل تعطیلات رو تو این خونه ی کوچولو موچولوی فسقلی بمونیم؟ نه،میپوسیم بابا... من کلید ویلای مامان رو گرفتم باهم بریم یه کم شمال،ریلکس کنیم،جوج بزنیم و برگردیم! با رضایت سرم را پایین میاندازم. نیکی اما همچنان بهت زده میگوید:ولی آخه قرار بود ما بمونیم خونه،من یه کم به درسام برسم...، :_نیکیجان،این مسیح منو میشناسه...رو حرف من نه نباید بیارین! نیکی اصرار میکند:آخه... مانی جدی میگوید _نیکی بهم اعتماد کن مطمئن باش به هممون خوش میگذره... نیکی به رضایت،سکوت میکند و سرش را پایین میاندازد. مانی نگاهم میکند و با شیطنت چشمک میزند. دلم قرص است به بودنش! * چمدان نیکی را از دستش میگیرم و کنار چمدان کوچک خودم میگذارم. در صندوق عقب را میبندم. نیکی میگوید:کاش میشد نریم.. با اطمینان در چشمهایش خیره میشوم :+رو حرف مانی نمیشه "نه" آورد..بریم،نهایتا دیدیم خوب نیست برمیگردیم دیگه.. باشه؟ سر تکان میدهد:باشه صدای بوق از داخل ماشین میآید و بعد کله ی مانی از سقف خارج میشود:بیاین دیگه سه ساعته چی کار میکنین؟ نیکی ماشین را دور میزند و روی صندلی عقب مینشیند. جلو میروم :+چه خبرته مانی؟همسایه هارم خبر کردی! مانی سرجایش مینشیند و با شیطنت میگوید :_به بهونه ی جابه جا کردن چمدونا من ده ساعته اینجا نشستم! و بعد دکمه ی سانروف را میزند و سقف آرام روی بدنه میخوابد. در را باز میکنم و سوار میشوم. مانی مثل بچه های کوچک ذوق میکند :_بزن بریم آقای راننده! استارت میزنم و راه میافتیم. مانی میگوید :_خب بذا ببینم موزیک چی داری آقای راننده؟ و دستش را جلو میبرد. صدای کرکننده ی موسیقی راک کل ماشین را پر میکند. مانی یک دستش را روی گوشش میگذارد و با دست دیگر ، ولوم را پایین میآورد. :_اه اه اینا چیه گوش میدی آخه! :+آقامانی؟این فلش برات آشنا نیست؟؟فلش خودته! مانی سرش را میخاراند :_عه راس میگی میگم چقدر آشناست!اتفاقا موزیکش هم خوب بود! ولی بذا یه خانوادگیشو بذارم،اینا واسه ایام مجردی خوبه! بعد از موبایلش موزیکی انتخاب میکند و صدای آرام موسیقی در کل ماشین میپیچد. مانی به طرف نیکی برمی گردد :_خوشت میاد نیکی؟؟ نیکی سر تکان می دهد:خوبه بد نیست! مانی برمیگردد :_بد نیست؟خیلیم خوبه! بدسلیقه ها! سر تکان میدهم و به جادهی پیشرو خیره میشوم. اولین سفر متأهلی!🌹🌹🌹🌹🌹 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
◼️ شهادت حضرتـــ رقیـــہ[س] تسلیتـــ باد🌹 ♦️در گوشه خرابه کنار فرشته ها با ناخنی شکسته ز پا خار می‌کشد دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می‌کشد             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
*هر زائر یک لیوان با دوام* در سال گذشته تعداد موکب هایی که لیوان یکبار مصرف استفاده میکردند نسبت به سال قبل بیشتر شده بود و معضل زباله مشهود بود . اگر 2 میلیون زائر ایرانی هر کدام در روز 20 لیوان دور بریزند، در طی یک هفته تعداد 280 میلیون لیوان مصرفی تبدیل به کوهی از زباله می شود و هزینه زیادی هم به برادران عراقی تحمیل می کند. اما اگر هر زائر یک لیوان ترجیحا استیل درب دار همراه داشته باشند ضمن رعایت بهداشت از تخریب محیط زیست جلوگیری میشود. لطفا در گروه های مختلف نشر دهید و در ثواب این کار خیر شریک شوید. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 *فرهنگ عاشورائی*             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️فیلم/کشف نیزه شکسته های روز عاشورا در کربلا!!! ♦️محل کشف کف العباس در عمق 8 متری سطح زمین!!!!(پخش شده از صدا و سیما) شاید قبلا دیده باشید ولی عالیه             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
⇦ سعد بن حرث خزاعی سعد بن حرث خزاعی از‌ غلامان امیر المومنین (ع)، و به هنگام شهادت در سنین بالایی بود. از جمله فضایل و سوابق وی آن است که مصاحبت با حضرت پیامبر (ص) را درک کرده و فردی مدیر و شجاع بود و حضرت امام علی (ع) او را به استانداری آذربایجان نصب کرد و مدتی هم مسئولیت نیروی انتظامی کوفه را در زمان آن حضرت به عهده داشت. بعد از شهادت ... ● جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ج1، ص499             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌴 🌴 🌴 اگر به خانه هانى بروى، مى بينى كه خانه او دو قسمت دارد; قسمتى كه مخصوص رفت و آمد مهمانان است كه ما به آن، "قسمت بيرونى" مى گوييم. قسمت ديگر هم، مخصوص زندگى خصوصى هانى است كه ما به آن، "قسمت اندرونى" مى گوييم. هانى اتاقى را در قسمت اندرونى خانه خود به مسلم داده است تا هيچ كس متوجّه حضور مسلم در خانه نشود. وقتى مردم به خانه هانى مى آيند در قسمت بيرونى مى نشينند و از قسمت اندرونى خبر ندارند. نمى دانم نام شَريك را شنيده اى؟ شَريك، اهل بصره مى باشد و در جنگ هاى مختلفى در ركاب حضرت على(ع) شمشير زده است. او اكنون به شهر كوفه آمده و در خانه هانى منزل نموده است و همواره هانى را به يارى كردن مسلم تشويق مى كند. ابن زياد براى آنكه در ميان مردم جا باز كند، سعى مى كند با مردم رفت و آمد داشته باشد و خود را چهره اى مردمى نشان دهد. مدّتى است كه شَريك به سختى بيمار شده و در بستر قرار گرفته است. بزرگان كوفه به ديدار او مى روند و اين خبر به ابن زياد مى رسد. ابن زياد تصميم مى گيرد به عيادت شَريك برود; براى همين يك نفر را مى فرستد تا به او خبر بدهد. در اين هنگام شَريك از هانى مى خواهد تا همه مردم را از خانه بيرون كند. خانه هانى خالى مى شود. شَريك به مسلم پيغام مى دهد كه كار مهمّى با او دارد. مسلم به كنار بستر شَريك مى آيد. هانى هم آنجاست. شَريك به مسلم رو كرده و مى گويد: "اكنون قربانى، خود به قربانگاه مى آيد، ابن زياد تعداد زيادى از شيعيان را به شهادت رسانده است، وقتى او به عيادت من آمد، او را غافلگير نموده و به قتل برسان! مطمئن باش با كشته شدن ابن زياد، ديگر، كسى با تو دشمنى نخواهد كرد". 🦋🔷🔵🦋🔵🔷🦋 <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸 هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن. التماس دعای فرج.🌹 🦋🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖پروردگارا در این شب که نوید بخش امید و رحمت توست هر آنکه چشم بخواب برد، قلبش سرشار از امید و زندگی اش سرشار از رحمت و برکت تو باد دوستان✨🌙 🌙 ✨           @hedye110 🏴🖤🏴
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🦋🌷❤️🔷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110
حلال‌تمام‌مشڪلاتےا؎عشق تنهاتوبهانہ‌؎حياتےا؎عشق برگردڪہ‌روزمرّگےماراڪشت الحق‌ڪہ‌سفينة‌النجاتے ا؎عشق             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
* .نیکی* با توقف ماشین،چشمهایم را باز میکنم. صدای بسته شدن در می آید. سرم را از روی شیشه برمیدارم و نگاهی به اطراف میاندازم. مسیح کنار ماشین پشت به من ایستاده،دستانش را پشت گردنش در هم قالب کرده و کش و قوس به بدنش میدهد. صدای برخورد چیزی با شیشه ی کناری باعث میشود سرم را بلند کنم. مانی کنار ماشین ایستاده و با چشمان پر از شیطنتش نگاهم میکند. شیشه را پایین میدهم :_به به سلام نیکی خانم احوال شما؟ساعت خواب! میخندم و با پشت دست پلکهایم را میمالم. :+سلام آقامانی مانی چشمانش را ریز میکند :_بله بله،خوش میگذره دیگه!من بدبخت سه ساعته اون جلو نشستم هرچی آقامسیح امر میکنه در خدمتش میذارم. صدایش را کلفت میکند و با لحن مسیح میگوید ":_مانی،چای"! "مانی،قند" "مانی،بیسکوئیت" "مانی،کوفت" "مانی،زهرمار" صدای مسیح را میشنوم و چند ثانیه بعد خودش در قاب دیدم قرار میگیرد:چی میگی مانی فضا رو اشغال کردی؟ اهل و عیال ما رو سه ساعته به حرف گرفتی!ناراحتی پیاده بقیه ی راه رو برو... با ذوق برایش دست تکان میدهم. انگار دیگر برایم فرقی نمیکند شوخی و جدی مرا عیال و همسر بداند. دلم برای "حاج خانم"گفتنهایش تنگ شده. لبخندش از چشمانم دور نمیماند. مانی برمیگردد و کمی چپچپ به مسیح نگاه میکند. :_مگه دیوونم عروسک به این خوشگلی رو ول کنم؟ و دستش را روی سقف ماشین میگذارد. :_حیف این ماشین.... مسیح با اخمی ساختگی نگاهش میکند:بسه بسه،بشین بریم... مانی دستهایش را در هوا تکان میدهد :_چی؟محاله!فکر کن یه درصد من دوباره این جلو بشینم... نیکیخانمت بیاد جلو من میخوام برم بخوابم. در را باز میکنم. مانی کنار میکشد،پیاده میشوم و با انرژی به مسیح میگویم :+خسته نباشی مسیح پرانرژیتر از خودم میگوید:سلامت باشی حاج خانم. دلم میریزد. لبخندی میزنم و نگاه گرمم را بین اجزای مهربان صورتش میگردانم. اینبار رو به مانی میگویم:مسئله ای نیست آقامانی من جلو میشینم،شما پشت بشینین و استراحت کنین مانی لبخند شرارتباری میزند و میگوید:تا این نیکیخانم هست که من غم ندارم... یاد بگیر تو مثلا برادر خونی من هستی! روسری و چادرم را مرتب میکنم و اینبار سوار صندلی جلو میشوم. مسیح پشت رول مینشیند و همچنان صدای غرغرکردن مانی را از صندلی عقب میشنوم! مسیح با لبخند دستش را روی دنده میگذارد و نگاهم میکند:یه فنجون چایی برام میریزی؟این آقامانی که فقط داشت چرت میزد! مانی از پشت میگوید:الهی کچل شه اونی که دروغ میگه! لبخندی میزنم و فلاسک را برمی دارم. آرامش در هوای ماشین جریان دارد. * هوای خوب و نسبتا خنک دریاکنار را با تمام وجود میبلعم. این هوا انرژی خاصی دارد. روح دارد. جال میدهد زندگی را. صفا میبخشد به ریه ها.. حسابی به جانم نوش میشود. صدای مانی از پشت سرم میآید. :_یه نگاه به آسمون خالی و آبیش بکن،احتمالا از فردا ابرهای سیاه آسمان را پر کنند و بارشهای پراکندهای رو در سواحل شمال کشور شاهد باشیم. به طرفش برمیگر دم. با لحن بامزه ای میگوید :_همیشه به این کارشناسای آب و هوا حسودی میکنم.هوا رو که بشناسی،یعنی خیلی چیزا میدونی نه؟ لبخند میزنم و دوباره به افق سرخ دریا خیره میشوم. 🦋🦋🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
:+دریا خیلی آرامش داره ....نمیدونم انگار صداش مال این دنیا نیست... جلو می آید و دست به سینه کنارم میایستد. :_دریا کلا ذاتش اینه...آروم میکنه،میتونی با خیال راحت به هیچی فکر نکنی... به صخره های زیرپایمان اشاره میکند :_بشین..تماشای غروب از اینجا خیلی خوبه. با فاصله کنارش مینشینم. دستم را روی یکی از سنگ ها میگذارم و سرمایش را سلول به سلول تا مغزاستخوانم فرو میدهم. :_خب نیکیخانم چه خبر؟ به سختی از آبی آرام پیش رویم دل میکنم و به چشم های تیره اش که عجیب شبیه چشم های مسیح است خیره میشوم. همزمان از ذهنم میگذرد که هیچ چشمی،چشم مسیح نمیشود. مشکیهای براقش خاصترین آینه ی دنیاست. :+خبری نیست...سلامتی.! :__کلا زندگی چطوره؟همه چی بر وفق مراده؟ روی دردهای درون دلم سرپوش میگذارم،پریشانیهایم را پنهان میکنم و سر تکان میدهم. :+خداروشکر لبهایش از هم باز میشود،به دریا و خورشید که دیگر به وسط آسمان رسیده خیره میشوم :_آخرین باری که اینجا بودم ، با ِمسیح اینجا نشستیم و تا خود صبح حرف زدیم...مسیح کم حرف با حوصله به درد و دلهام گوش داد..هیچی نگفت.. گذاشت خالی بشم...کامل که حرفامو زدم فقط یه جمله گفت... کنجکاوی سوزن میشود و در مغزم فرو میرود. این جنبه از شخصیت مسیح برایم ناآشناست. چشم از دریایی که ناآرام شده میگیرم و به نیمرخ مانی نگاه میکنم. بدون اینکه چیزی بپرسم ، ادامه میدهد :_دستشو گذاشت رو شونه ام..سرمو بلند کردم،آفتاب صورتشو روشن کرده بود.. گفت"نگران هیچی نباش داداش...بسپارش به من" همین یه جمله،از اول منو ساخت... من .. داغون خراب ...من با شروع شدن اون روز،از اول متولد شدم. مسیح،با آرامشش منو ساخت.. همه چی با اون خورشید و اون جمله،روشن شد... دیگه هیچ نقطه ی تاریکی تو زندگیم نبود.. سر تکان میدهم. حالا بیشتر کنجکاوم. چه چیز مانی گوید اذیت کرده بوده؟ بر حس کنجکاویم غلبه میکنم. تا وقتی خودش نخواسته نباید مجبورش کنم و چیزی بپرسم. :_میدونی نیکی؟"برادری" خیلی حس عجیبیه! یه چیزیعه که از خونت میجوشه،از قلبت جوونه میزنه...انگار یه کوه محکم رو پشتت داری... یه مرد که هیچوقت نمیذاره زانوهات به خاک بخوره... میتونی بفهمی برادر بودن چه حسی داره؟؟ و لبخند میزند. خندهای که بیشتر به کش آمدن لبها شبیه است و دلیلی جز تلطیف فضای سنگین بینمان ندارد. به موجهایی که پیدرپی سر به سقف صخره ها میکوبند خیره میشوم. چقدر واژه برازندهی مسیح است. "مرد" "کوه" "پشتوانه" داشتن حمایت مردی مثل او،قطعا داشتن تمام دنیاست. صدای آرام مانی،را میشنوم. :_خواستم بگم،میدونم که مسیح همیشه کنارته،مراقبته،هواتو داره...ولی اگه قابل بدونی برادری منم داری..همیشه... شاید مثل مسیح قوی نباشم،ولی به اندازهی دستای خالیم و شونه های کم جونم تحمل درد و دلهای خواهرم رو دارم.. 🔷🔷🔷🔷🔷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
4_5783166003705811887.mp3
8.39M
✨ 🔥 هرچه به سراشیبی تندِ آخرالزمان نزدیک می‌شویم؛ فتنه‌ها، آزمایش‌ها، ابتلائات و غربال‌ها شدیدتر است. ☀️تنها چیزی که یک "منتظر" را از فتنه‌ها درامان نگه می‌دارد فهم فتنه‌ها (بصیرت) و چرایی ایجاد آنهاست! - من یک منتظرم! چگونه می‌توانم منتظری بصیر و آگاه به فتنه‌ها باشم؟             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✏️فضای مجازی، جایی است که در آن دختران بخاطر چندتار مو با کتک به داخل ون پرتاب می‌شوند؛ و فضای حقیقی، جایی است که در آن دختران با وضعیت کذا و کذا در ورزشگاه، مقابل دوربین‌ها موج مکزیکی می‌روند! بی‌جهت نگفته‌اند مجاز، در مقابل حقیقت است... ✍️ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
خواهی برسی به چشمه آب حيات لبريز شود نامه ی تو از حسنات بر روی سرت ببارد از حق بركات بفرست دمادم به محمد ﷺ صلوات اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعجل فرجهم💚             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (ع) فرمودند: كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.✨             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸