eitaa logo
هجرت | مامان دکتر 🇮🇷
32.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
437 ویدیو
23 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / مامانِ۵فرشته @movahed_8 تصرف درمتن‌ها و نشربدون منبع(لینک) فاقدرضایت شرعی و اخلاقی(درراستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) محصولات مامان دکتر https://eitaa.com/mamandoctor_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ---- مادر است دیگر بلاتشبیه، خود ما مادرهای زمینی مگر هرجا که می‌رویم ته تهش دلمان پیش بچه‌ها نیست؟ جایی برویم و یک شکلاتی، بيسکوئيتی دستمان بدهند: ببرم برای بچه‌ها کلاسی، جلسه ای برویم و محوطه‌اش دوتا درخت و یک تکه چمن داشته باشد: آخ جای بچه‌هام خالی چشممان به جوبی، آب روانی بیفتد: حیف، کاش بودند یک دستی، پایی به آب میزدند یک تکه آسفالت صاف بی خال ببینیم: وای عجب جای خوبی برای دوچرخه‌سواری شان یک ذره حلوا نذری بدهند: انقدر توی هزارتوی کیفمان میگردیم تا یک پلاستیکی چیزی پیداکنیم حلوا را جاساز کنیم ببریم باهم بخوریم بلاقیاس، ما که اینیم در این مقیاس خرد زمینی، او که مادر خاک و افلاک است، چگونه است با فرزندانش؟… روز محشر که فرا می‌رسد، حضرت مادر سوار بر مرکبی از نور و لؤلؤ و مرجان به عرش خداوند می‌رسد از سوی خداوند بزرگ ندا می‌آید: یا حَبيبَتي و ابنة حَبیبي سلینی تُعطَی و اشفعی تُشَفّعی فوعزّتی و جلالی لا جازنی ظلم ظالمٍ؛ ای حبیبه من و دختر حبیب من! هر چه دوست داری از من بخواه تا به تو عطا کنم برای هر کسی می خواهی شفاعت کن که شفاعتت را بپذیرم و به عزت و جلالم قسم که ستم ستمگر را نادیده نخواهم گرفت. در این لحظه حضرت زهرا عليهاالسلام به خداوند عرضه می‌دارد: الهی و سیّدی! ذرّیتی و شیعتی و شیعة ذرّیتی و محبّی و محبیّ ذرّیتی! خدای من، مولای من! فرزندانم و شیعیانم و پیروان فرزندانم و دوستدارانم و دوستداران فرزندانم را نجات بده و به فریادشان برس… مادر است دیگر در آن روزی که هیچ کس یاد و فریادرس کس دیگر نیست، دلش پیش بچه‌هایش است! بهشت را بی فرزندان و شیعیانش و حتی دوستان فرزندانش نمی‌خواهد! درست مثل همان روز آخر از آن روزهای سخت و دردناک، که غسلِ رفتن کرد، رو به قبله نشست و با همان دست شکسته، در اوج درد و رنج، با تنی مجروح و رنجور و قلبی محزون و هزارپاره، باز دلش پیش فرزندان بود و دعایش این شد: إلهی وَ سَیِّدی أسْئلک بِالّذین اصْطَفَیْتَهُم وَ بِبُکاءِ وَلَدی فی مُفارقَتی أنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتی، وَشیعَةِ ذُریتی اله و مولای من! به حق برگزیدگانت و به حق گریه‌های فرزندانم در فراق مادر، گناه‌کارانِ شیعه من و فرزندانم را ببخش… . . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
❁ـ﷽ـ❁ گویند در روز محشر اعضا و جوارح انسان، درباره او شهادت می‌دهند. چشم ها از چیزهایی میگویند که دیده اند و نباید میدیدند. گوش ها، حرف هایی را که غضب و ناخشنودی خداوند در آن بوده و شنیده اند، شهادت می‌دهند. دست ها میگویند که چه کارها که نکرده اند، پاها میگویند که چه جاها که نرفته اند. باشد باشد ما نقطه تسلیمیم در این دادگاه عدل. هر چه می‌گویند، آری! کرده ایم، شنیده ایم، گفته ایم حق است تمام روز جزا! اما… اما ای چشم های نازنین من، خواستم بگویم هرچه را که شهادت میدهید، یادتان نرود از تمام آن شب‌هایی که قرمز و خسته، میسوختید، اما اجازه بسته شدن نداشتید! چون با من، کنار طفلی گاه بی قرار و ناآرام و گاه تب دار، تا صبح بیدار بودید… پای من، هرچه را که شهادت میدهی، یادت باشد شهادت بدهی تمام آن ساعاتی را که پیوسته دور خانه با فرزندی در آغوشم راه رفتی، ساعاتی را که در اتاقی نیمه تاریک ایستادی و من لالایی خواندم و گهواره را تاب دادم، روزها و شب هایی که با من به خیابان و بوستان آمدی و رفتی تا شادی و تفریح طفلانم را فراهم کنیم، همه شب و روزهایی که درازتان کردم و نازبالشتی روی شما گذاشتم و تکانتان دادم تا فرزندم روی حرکت آرام شما آرام بگیرد و خواب برود، همه آن دردهای گزنده نیمه شبی، ناشی از باقی‌ماندن یک اسباب بازی روی زمین… دست های خوبم، کمک کارهای همیشگی ام، شما هم یادتان نرود! همه آن زمان هایی که زیر سر کودکان در آغوشم خواب رفتید و گزگز کردید! همه زمان هایی که خودتان ضعف داشتید و گرمتان بود و خسته بودید، اما کودک من را که از راه رفتن خسته شده بود به آغوش گرفتید، همه آن چنگ هایی که به لکه‌های سرسخت و لجوج لباس ها زدید، همه آن چشم چشم دوابروهایی که ده‌ها بار پشت سر هم کشیدید، همه آن ده‌ها تکه کوچک لباس خیس شسته شده‌ای که تکاندید و پهن کردید، همه آن وقت‌هایی که در آفتاب غیرقابل اجتناب مسیر، برای صورت کوچک کودک سایه‌بان شدید، همه را آن روز، در کنار همه قصورها و تقصیرهایم، شهادت دهید. پوست نازنیم یادت نرود هرچه گفتی، از همه آن قطره های شیر و غذایی که روی تو امتحان کردم تا ببینم دمایش برای دهان طفل لطیفم مناسب است یا نه هم بگویی، از همه گازهای آن دندان های تیز شیری، از همه ترک برداشتن ها، خارش ها، دوران حمل از همه سوختن ها، بریدن ها، زبر شدن ها... زبان من زبان من زبان من امان از آنچه که بین من و تو گذشته است اما تو هم یادت نرودها! 😭 همه آن کلمه های هرروزه‌ای که عشق چاشنی آن ها بود و تقدیم فرزندانم میشد، همه آن جواب های هزارباره تکراری به کودکانه ترین سؤال ها، همه آن لالایی ها با دهانی خشک و مغزی نیمه خفته در نیمه شب‌ها، همه آن صدای انواع حیوان درآوردن ها و حرف زدن از زبان هر شیء و جانوری و خنداندن ها و حواس پرت کردن ها و آموزش دادن ها، همه لحظات تو را به کام گرفتن ها و کظم غیظ ها، همه آن دلداری دادن ها و همدلی کردن ها و امید دادن ها و تشویق ها و بزرگ کردن موفقیت های کوچک و تاب آوردنی کردن شکست ها، همه آن دوستت دارم های مکرر، همه آن دنیای منی، جان منی، نور چشم منی های صادقانه، همه این کلمه هایی که تو واسطه شدی تا مثل آب و نور، به پای جوانه های زندگی ام بریزم... همه اینها را یادت بماند زبان من!... و اما تو بطن من‌... آن روزی که همه هم‌سنخ‌هایت مشغول حساب پس دادن اند که چگونه - چه از حلال چه از حرام- انباشته و گاه اذیت شده اند، تو بلند و رسا برای من شهادت بده که با چه پُر شدنی، با چند بار انباشته و خالی شدنی، به این ظاهر درآمده ای! شهادت بده که بخاطر چه حَملی، و چه بار با عظمتی، آنقدر اذیت شدی، فشار تحمل کردی، اسید بالا زدی، جای ریه ها را تنگ کردی و اجازه نفس راحت ندادی! اصلا میدانید؟ روی همه شما حساب ویژه باز کرده‌ام! روی همه لحظه‌های مادری ام! شمایید آن چه که من با افتخار و‌امید، با خود به گور میبرم تا با شاهد گرفتنتان، از خدای خود برائت از آتش بخواهم و رضوان طلب کنم! مگر وعده نکرده اند که بهشت تحت اقدام ماست؟ لابد بخاطر همین‌هاست... ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat