eitaa logo
هجرت|د. موحد|dr.mother8
13.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
219 ویدیو
11 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ پزشک مادر #مامان_دکتر / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ -------- فاطمه ام‌ّالبنین علیهاسلام با خود حامی امام عصر خویش شد! . . ام‌ّالبنین در کربلا شمشیر زد! نه یک ام‌ّالبنین که چهار ام‌ّالبنین! . فرزندانم فدای فرزندانت بانو! فدای آن ماه دل‌ربایت... *وفات حضرت ام‌ّالبنین علیهاسلام تسلیت باد* 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- ❄ اے برفــــــــ شایـد برایــت مــهم نبــاشــد امـا مےخواهم بدانـے از آرزوهایم اینســت ڪہ مانــند تو زنــده گی کنم! نه مثل بــاد هو هو داری نه مثل باراݩ چڪ چڪ آرامی و بـــےصدا ســپیـــدی و پــاڪــ ؛ و بی هیاهو اثرتـــــــ را مے گذاری! صبحـے معمــولـی، آدم‌ها بیـدار مـے‌شوند و می‌بیننـد همــہ چیز به رنـگ توســت! بہ‌غـایـت نــرم و بی جنـگ! مــهم اســـت اما ڪـسـے حواسـش نیــسـت تو در درون خـودت تا چہ حد نـظم داری و زیبایـے! بلــورهای وجــودت چه متحـدالشـڪل اند و قاعده‌مند! برایـت اهمـیــت ندارد ڪسی بدانـد درون تو چــیست؛ تو بی‌غوغا و نـــرم، همــہ چیز و همــہ جا را مےڪنی، ! تو برای اثـر آمـده‌ای نہ برای "مــݩ ایــنم" و "همه مرا بشنوید" و "دارم می‌آیـــم ها"! و وَه ڪہ اثرت چہ اندازه زیبـــا و روشــن و مسحـورڪننده اســت...! اے بـــرفــــــ ❄ شایـد برایــت مــهم نبــاشــد امـا مےخواهم بدانـے دوســـتت دارم و برای من الگـــو هستے! و بگــذار باز دقــیق بگویم در چه: نظـم درونـی نــرم و بی تقـلا بودن بےصــدا و بی هیــاهـــو نشستـن سپیـدی و سپیـدڪـردن سکوتـــــ و وسعــت اثــرت را دوســت دارم❄ و از خداوند برای خودم همــیݩ دو خـــیر بزرگـــ را طـلب مےڪنم.... بہ حق دانہ‌های پربرکـــت تو....بہ حـق وقـــت نزول رحـــمت.... : ✍ هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
سجده میکنم به تو خالق مهربانم مهربان‌تر از
بزرگترین وصیّت من به تو فرزند عزیز، سفارش بسیار وفادار تو است. حقوق بسیار مادرها را نمی توان شمرد و نمی توان به حق ادا کرد. یک شبِ مادر نسبت به فرزندش از سال ها عمر پدر متعهد ارزنده تر است. تجسّم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانی مادر، بارقه رحمت و عطوفت ربّ العالمین است. imam-khomeini.ir مادر بودن و اولاد تربیت کردن بزرگترین خدمتی است که انسان به انسان می کند. این را کوچکش کردند. این را منحطش کردند. در صورتی که اشرف کارها در عالم مادر بودن است و تربیت اولاد. همه منافع کشور ما از دامن شما مادرها تأمین می شود. و اینها نمی خواستند بشود. صحیفه امام، ج 7، ص446 بالاترین چیزی است که در همه جوامع از همه شغلها بالاتر است. هیچ شغلی به شرافت مادری نیست. و اینها منحط کردند این را. مادرها را منصرف کردند از .... صحیفه امام، ج 7، ص447 @hejrat_kon در سالروز رحلت آن مرد بی‌نهایت، حمد خدایی را که فرمود: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها
غربی که این راه ها رو تا تهش رفته داره میگه دسترسی مردم به الکل رو کم کنید! اون وقت برخی مسئول نماهای ما، افاضه می‌فرمایند که دولت به دسترسی مردم به الکل مرغوب و استاندارد توجه کنه😑 داستانش شبیه همون مطالبه برخی روشنفکر نماهایی هست که مطالبه ایجاد زیرساخت های رو در کشور داشتند! چرا؟ چون برخی زنانی که دست به قتل فرزند خود و میزنند، در این فرایند دچار میشن!! لذا افرادی حامی حقوق زنان و حقوق بشر(!!)، مطالبه داشتند که شرایطی ایجاد بشه که این زنان -که قرار بود نام آن‌ها باشه😞- در محیطی امن و بهداشتی و با خیالی راحت، قلب فرزند خود رو از کار بندازن یا فرزند خود رو تکه تکه و دفع کنند و این عمل غيراخلاقی و غیرانسانی رو مرتکب بشن... جاهلیت که همیشه یک شکل نیست، هزار جور خودش رو نشون میده... @hejrat_kon
﷽ ---- فکر میکنم شب هفتم دهه محرم، مردها بروند بیرون! روضه را بگذارند برای ما زن ها؛ امشب، شبِ جان دادنِ ما هاست... - لا لا لا لا علی آروم بگیر نازدونه‌ام... - 〰〰〰〰🖤〰〰〰〰 نه! نه! مردها بمانند! برای یاری حسین برای آن وداعِ داغ برای آن نگاه متحیر به اتفاقِ «من الاُذُن الی الاُذُن» ، برای آن قدم های لرزانِ جلو رونده - عقب برگشته تا پشت خیمه گاه، برای آن با نوکِ شمشیر خاک را قد پیکر یک شیرخواره ذبح شده کنار زدن، برای آن رویارویی شرمگینِ سنگینِ غمگین با اهل حرم.... 〰〰〰〰🖤〰〰〰〰 برای ما زن‌ها، یک روضه دیگر هست، که بی حد است. مردان را به این بخش از مصیبت راه نیست؛ اصلاً مردی نمیتواند بفهمد چقدر درد دارد آن لحظه، چقدر داغ دارد آن جریان... آن جا که بعد از واقعه، به اهل حرم رسید آه آب چه کردی با رباب؟!..... حالا رباب مانده و طعام و شراب طفلش حالا رباب مانده و آغوش خالی حالا رباب مانده و گهواره بی علی.... مرا همین جا پای همین صحنه خاک کنید..... ✍ هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon
جایی که همه مثل خودت هستند؛ یک چشم پر از اشک، یک چشم به طفل نوپا، دستی به سر دخترک، و در فکر رفت و آمدهای پسر بازیگوش وسط هیئت اینجا همه هستند؛ اینجا هیئتی برای مادران ایران است. خبری در راه است... + + ✅ تاریخ دو روز برگزاری هیئت، ساعت و مکان، متعاقباً اعلام خواهدشد. 💳 شماره کارت جهت دريافت نذورات و کمک به برگزاری بزرگترین هیئت مادرانه ایران، هیئتی که برگزار کننده اش خود مادرها هستند و صاحب هیئت، ان‌شاء‌الله خود حضرت مادر علیهاسلام
۶۰۳۷۶۹۷۶۳۵۹۶۴۵۹۳
موحدی‌نیا
مشغول تدارک مراسمیم. هفتم مامانم مصادفه با سالروز شهادت سردار و روز میلاد مادر هستی فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ روز 💔 ولی دوست داشتم هرجور شده حتما زیارت حاج قاسم رو برم؛ به نیابت از مامانم و همه شما عزیزانی که به من و مامانم محبت کردین چون جبران این محبت و لطف ها که از دست حقیر دنیایی ای چون من برنمیاد که... وقتی نزدیک شدیم دیدیم راه ها رو بستن. اسنپ خیلی دور از مزار واستاد. چه جمعیتی... ظاهرهای رنگارنگ ... کلی موکب... حال و هوای اربعین... وای خدا منی که واقعا از راه رفتن زیاد اذیت میشم، چجوری برم برسم به مزار، اونم سر بالایی؟! از دووور گفتم حاجی حاجی آخه چطوری بیام اینهمه راه رو؟ یهو دیدم چندتا ون تاکسی صلواتی گذاشتن. گفتم تا کجا میرید؟ گفت بالا تا نزدیک خود مزار. سوار شدم و رفتم و رسیدم. خواستم با خوشحالی برم سر مزار، دیدم خدایا چه صفی! حداقل یک ساعت باید وامیستادم! رفتم نزدیک ترین جای ممکن کنار خروجی، گفتم حاجی نمیتونم... ببخشید... نشستم و باهاشون حرف زدم. گفتم مامانمو دست شما سپردم. یادتونه که چقد میومدم اینجا و بعد از دعا برای حفظ و اعتلای این نظام و مکتب و ملحق شدن ما به شما و این اواخر مسئله غزه، شفای مامانمو از شما میخواستم؟ حالا دیگه تموم شد... شفای کامل گرفت... اما شما تحویلش بگیرین... آرمانش آرمان شما بود، دلش تو راه شما بود، دعاهاش دعاهای شما بود... با شما بود... عرف الله بیننا و بینکم فی الجنة 😭 خدا بین ما و شما در بهشت آشنایی برقرار کنه… بلند شدم برگردم گفتم بذار تلاشی کنم. اومدم به خانمی که مسئول خروجی بود بگم میشه من برم جلو، نمیتونم با این وضع تو صف واستم. خودش گفت میتونید برید جلو، باردارها مجازن و میتونن بدون صف برن. دلم غنج رفت. تشکر کردم. از خانمه و از حاجی. رفتم و حسابی دل سبک کردم... خلاصه که زیارت همگی‌تون قبول؛ اگر قابل بوده باشم و پذیرفته باشن نیابت من رو💚 @hejrat_kon مامانم همیشه این چندسال میگفت به دوستات بگو هرکس هروقت خواست بیاد زیارت حاج قاسم، طبقه بالای خونه در اختیار… بیاد با خیال راحت بره زیارت…
سه یادمه رفتم تو اتاق. گوشی رو برداشتم. به بابام نمیتونستم زنگ بزنم. نمیتونستم بگم چی شده. فقط پیام دادم که مامان حالش بد شده و بردیم بیمارستان، بیاید. بیدار بود. آدرس گرفت... به دوستام که از صبح زود بیدار بودن و برا دیدار راهی شده بودن پیام دادم. نمیدونستم چه کار کنم. فقط لباس میپوشیدم برای بیرون رفتن. مقصد؟ نمیدونستم. گفتم «الهی خُذ بناصیتی» یه بارونی کرِم رنگ داشتم که مامانم بهم داده بود. مال زمان جوانی خودش بود! ... سالها پیش داده بود به من ولی چون خیلی گشاد بود نمیپوشیدم. فقط همین اواخر بارداری ها گاهی تنم میکردم. این یکی دو هفته هم، لباس بیرونی‌م همین بود. تنم کردم. روسری؟ معلومه…روسری سبز… تماس گرفتم با همسر و پدر. هردو گفتن کاری اینجا از تو برنمیاد. برو به کارت برس. قرآن و تسبیحم رو برداشتم. از نگهبانی مجتمع، چفیه ای رو که سفارش داده بودیم طراحی بشه با متنی خطاب به پزشکان غزه، و دوستم صبح خیلی زود داده بود دست نگهبان، تحویل گرفتم. اسنپ گرفتم به مقصد دیدار. اما تمام مدت فکرم این بود که الان م چیه؟ اگر باید الان کنار مامانم باشم و نیستم چی؟ اون دیدار و همه خوبیهاش چه سودی برام داره اگر جایی باشه غیر از جایی که باشم؟ میخواستم به اسنپ بگم تغییر مسیر بده سمت بیمارستان. اما باز هم در تماس با خانواده، گفتن اینجا نمیتونی کنارش باشی، برو. تا ظهر کارها انجام میشه و عصر میریم کرمان… آروم تر شدم. احتمالا همین کار، بهترین بود. حالا به خواهرم باید میگفتم. خواهر کوچکتر باردارم… که قرار بود امروز از صبح بیاد خونه مون پیش مامان... حتما اونم دیشب با خودش فکر کرده اونجا که میرم چی برای مامان ببرم که میلش بکشه و بخوره؟ حالا باید بهش چی میگفتم ؟ پیام دادم به برادرم هم. قرآن خوندم. ذکر گفتم. یادم اومد به اون درخواستی که میخواستم داشته باشم؛ همون حمد شفا. با چه حالی تغییرش دادم به طلب مغفرت؟... نمیدونم... چی به من گذشت واقعا؟... نمیدونم… میدونم که دوست داشتم جمله بلندتری بگم. بگم که آقا مادرم شاید همون الگوی سوم زن بود که شما فرمودید. زمان انقلاب یک بود. زمان تو کردستان فعال و در خدمت. تو خونه یک بی نظیر بود و مادرانگی رو در حق ما تمام کرد. کدبانو بود و خانه ما خانه مصرف گرایی نبود، خانه تولید و قناعت و ساده زیستی بود. مادرم هرگز انسان منفعل و بی تفاوتی نبود. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. حتی تو همین آخرین سفر قبلِ از پا افتادن، شمال، لب ساحل… (اما بغض امانم نداده بود و فقط تونستم بگم آقا لطفا به دعایی مادرم رو بدرقه کنید) بعد ذهنم رفت سمت بند پایانی متن. همون عبارات درباره . خدای من... این چند روز در حالت عادی هم که من این متن رو برای خودم برای تمرین میخوندم، به اینجا که میرسیدم بغض میکردم و صدام میلرزید! حالا با این حالم... نکنه کلا نتونم بخونم؟ کمک کن خدا... (و فکر کردم که شاید بعد از اتمام صحبت، من دیگه تموم شم و از حال برم... ولی نرفتم. اون نگاه های پدرانه مهربانانه آقا بعد از صحبتم، اون «طیب الله انفسکم»، اون دعا، سر پا نگه دارنده ترین و تقویتی ترین داروی دنیا بود!) یکی از دوستان به مسئول برنامه اطلاع داده بود. تماس گرفت گفت هیییچ اجبار و فشاری از سمت ما وجود نداره، شما هر کاری که راحتید انجام بدید. اصلا خودتون رو به سختی نندازید. گفتم نه، تو راهم. میام. رسیدم. همه ۷-۸ خانمی که قرار بود صحبت کنن جمع شدیم. چندین بار خواهش و تذکر که صحبت ها بیش از ۵ دقیقه نشه که به همه برسه. من و یکی دو نفر جزو ذخیره ها بودیم. شنیده بودم که چون جامعه علوم پزشکی تو بقیه دیدارها هم فرصت صحبت داره، تو اولویت نذاشتنش. اولویت با نماینده هایی از سایر اقشار بانوان. مثل مادران، ورزشکارها، هنرمندان و... منطقی بود اعتراضی نداشتم آرام بودم گفتم هرچی صلاحه؛ هرچی خیر باشه پیش میاد. ادامه دارد @hejrat_kon
﷽ ------- بانو مادرشدنتان مبارک! 💗 گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت؛ آن لحظه که برای اولین بار قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید و نگاهتان به چشم های معصوم مولای کریم ما گره خورد! اصلاً فکر میکنم با تولد نوزاد شما و جوشش مهر مادرانه شما متولد شد!... و نه! اشتباه میکنم! مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟... و حتی مادر پدرتان؟ مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهدبود! و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»! آن روز ما را چه پناهی جز پر چادرتان، حضرت مادر؟... 🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸 را دوست دارم چرا که شأنی از شئون شماست! اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم حتی شده فقط در دل با ضعف در عمل... با تولد هر فرزند، هربار که مادر میشوم، حس میکنم مرا برداشته اند از خاک تکانده اند و نشانده اند در طاق افلاک کنار شما! یا نه، حتی شده گوشه ای، کُنجی از آن سَرسَرای باشکوه مادری! هر بار که میشوم حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف -که امتدادش میرسد به بهشت- دست بر سرم میکشید؛ چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند... . . را دوست دارم چرا که اگر نبود خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد! مادری را دوست دارم چرا که اگر به و نمیرسید، بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد! مادری را دوست دارم چرا که اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد! مادری را دوست دارم چون شأنی از شئون شما و وجهی از وجوه شماست. مرا به شما نزدیک میکند و این است که با عشق و بی منت، از جسم و روح و توان و زمان و آبروی خودم برایش مایه میگذارم🦋 🖋هـجرتــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 سلام الله علیها علیه السلام 💚 پی‌نوشت: - مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم 😍 ان‌شاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید و با پرورش اولاد صالح، مایه شادی دل بانو 😊🥺😍 - خدایا، اونایی که فرزند میخوان اما ... پروردگارا از فضل خودت به حق مولود کریم ماه رمضان الکریم اولاد صالح و سالم و کثیر و کوثر به همه عطا کن...
شب‌های احیا مادرم برایمان «عدسی» میپخت میگفت عدس قلب را رقیق میکند و اشک را زیاد. آن وقت‌ها نه مباحث تربیتی استاد فلانی بود نه کتاب‌های حاج‌آقا فلانی، نه کارگاه های چند صد هزار تومنی نه دوره های چند ماهه. اما مادرم خیلی چیزها بلد بود. مادرم می‌دانست باید آداب مذهبی و بزرگداشت شعائر را برای ما کند و آن را در ما بکارد؛ درخت معرفت، از قلب به ذهن و از ذهن به رفتار شاخه خواهد گستراند. شب‌های احیا برای ما خوراکی آماده می‌کرد، جایی می‌رفت که ما دوست داریم، سر شب میگفت بخوابید که بتوانید بیدار بمانید و اذیت نشوید. مادرها قوی‌ترین فیبرهای نوری انتقال معارف اند گسترده ترین شبکه نشر مفاهیم و جهان‌بینی بلندترین ستون های مخابره مکتب نقطه تقابل تمدن ما و شیطان است و مادرها بازیگر نقش اصلی این صحنه… مادرها انسان می‌سازند انسان‌ها، جوامع را جوامع، تاریخ را و تاریخ، تمدن را مادرها، تمدن سازند.... . . ✍ هـجرتــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 ...