eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
530 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌سه حرکت ذهن در شناخت واقعیت (فرایند شکل گیری نظریه در ذهن) 🔺مرحله اول: درک جزء به جزء خواص موجود توسط تك تك حواس به نحو مستقل و تلفیق آنها در حس مشترک و ساخت یک واحد جزئی از موجود. در این مرحله ذهن می فهمد که واقعیت اجزا محسوسه نیست بلکه روابط و صورت حاصل از اجزا است. 🔺مرحله دوم: درک مشترکات میان صور جزئی و ساخت کلی قابل تطبيق بر مصادیق خارجی. در این مرحله ذهن می یابد که حقیقت موجود، آن صور جزئی و شخصی نیست بلکه صورت کلیه (کلی طبیعی و ماهیت) حقیقت موجود است. 🔺مرحله سوم در مرحله سوم، ذهن به بررسی حقیقت ماهیت می پردازد و در پس ماهیت، حقیقت مشترک موجودات را می شناسد که عبارت است از . در این مرحله ذهن به این حقیقت پی می برد که ماهیت و کلی طبیعی خود واقعیت نیستند بل ظهور ات وجودند و به خودی خود معرف واقعیت نیستند. به نگاه دقی مشخص می شود که وجود معرف واقعیت است و تمام خارج را پر کرده است. نکته: استاد شهید مطهری بارها تذکر داده اند که در مقام آموزش و تعلیم فهم فلسفي بر و روان شناسی ادراک متوقف است. هرچقدر لایه ها و فرایندهای ادراکی ذهن بیشتر شناخته شود و حیثیات مختلف آن از هم تفکیک شود بهتر می توان واقعیت را شناخت و از خلط حیثیت های ذهنی و واقعی واقعیت در امان ماند. https://eitaa.com/hekmat121
📌مکان، زمان و راهیابی به وجود ۱. در حکمت متعالیه بحث شده است که انسان بواسطه علم حصولی راهی به وجود اشیا و پدیده‌ها ندارد و از طریق علم حصولی به ماهیات راه دارد و به واسطه شناخت ماهیت به شناخت اشیا و پدیده‌ها می‌پردازد. ۲. همچنین مشخص شده است ماهیت بر دوقسم است ۱.جواهر و ۲.عوارض. انسان به طور مستقیم به جواهر اشیا راه ندارد و از طریق عوارض است که به جواهر پی می‌برد و آنهارا می‌یابد. ۳. عوارض را ۹ مقوله دانسته‌اند اند که در میان آنها چهار عارضه اصلی است: کم(مقدار و اندازه) و کیف(ویژگی و حالت) همچنین اَین(نسبت در مکان) و متی (نسبت در زمان). ۴. حال این پرسش مطرح است که از میان این عوارض اصلی کدام یک در شناخت انسان از اشیا و پدیده‌ها مقدم است؟ یعنی انسان ابتدا به "کم کیف" اشیا پی می‌برد سپس به "این و متی" علم می‌یابد یا بالعکس ابتدا "این و متی" اشیا را می‌یابد و سپس به "کم و کیف" آن ها می‌پردازد. به تعبیر دیگر، کدامیک از این عوارض نشانگر جهان انسان است؟ ۵. جهان عبارت است از : "محیطی مشخص که در آن نحوه‌ای از بودن آگاهانه انسان و امکان‌هایی برای تلاش و حرکت او و نظامی از ارتباط با سایر موجودات موجود در آن محقق باشد" و به اعتبار اینکه نحوه‌های متنوعی از "بودن" و امکان‌های مختلفی از حرکت و نظامات گوناگونی از ارتباطات متصوّر است پس جهان‌های مختلفی ممکن است که قوام هر کدام از این جهان‌ها به ۱. نحوه‌ی بودن، ۲. امکان‌های حرکت و ۳. نظم حاکم بر ارتباطات میان موجودات موجود در آن جهان است. ۶. از میان مقولات عرضی موجود در حکمت، این نگرش به جهان، بیش از هر مقوله ای با مقولات مکان و زمان ربط دارد. مکان همان محیط تعین بخش به جهان است و زمان نحوه‌ی بودن آدمي. به تعبیر دیگر، انسان موجودی در مکان و در زمان است و در مکان و زمان با پدیده‌ها ارتباط برقرار می‌کند و امور را در نسبت با مکان و زمانی که خود در آن قرار دارد می‌یابد، حتی پدیده‌هایی هم که نسبتی آگاهانه با زمان و مکان ندارند را در درون مکان و زمان خود می‌یابد. یعنی ابتدا مکان و زمان خود را به آنها تسرّی می‌دهد، آنها را وارد جهان خود می‌سازد و سپس در درون این جهان(مکان و زمان) به شناخت وارتباط با آنها می‌پردازد. ۷.مقصود از "مکان" هیئت حاصل از شئ در نسبت با محیط پیرامون است و "زمان" هیئت حاصل از شی در متن حرکت و تغییر است. مجموع مکان و زمان سازنده افراد و اشیا است که در درون این جهان، روابط و نسبت های ویژه‌ای ممکن می شود. ۸. در واقع شناخت اشیا در مکان و زمان بر این بنیان فلسفی مستقر است که میان اشیا و پدیده های این عالم، نحوه هایی از ارتباط و اتصال و به تبع آن انفصال و گسست وجود دارد که تعیّن بخش به ماهیت اشیا است ، به این معنا که هر شیئی در نسبتی که با مکان و زمان خود دارد نسبتی باسایر اشیا و پدیده ها نیز دارد که به اعتباري از این طریق خود را آشکار می سازد و از این طریق برای ذهن فاعل شنا مکشوف می شود. لذا شئی که در این زمان و مکان قرار دارد از ماهیتی برخوردار است و می‌تواند از ماهیتی متفاوت در مکان و زمان دیگر داشته باشد. بنابراین توجه به زمینه ها و زمانه اشیا شرط ماتقدم شناخته پدیده هاست، لذا دستگاه شناختی انسان به صورت عادی در بستر زمان و مکان با اشیا ارتباط برقرار می کند. ۹. اما نکته مهم این است که انسان طبیعتا چون موجود این جهانی است خود در مکان و زمان خاص زندگی می‌کند و به یکی ا، این زمینه ها و زمانه ها انس و تعلّق دارد و خود را در همان زمان و مکان می‌یابد و در همان بستر با سایر افراد و اشیا مرتبط است. همین انس و تعلق موجب می‌شود که زمان و مکانی که خود در آن زندگی می‌کند و برآمده از روابط اوست را تنها و زمان و مکان ممکن بپندارد و آن را امری ضروری و مطلق تصور کند و هر چیزی را در همان زمان و مکان فهم و تحلیل کند. به تعبیر دیگر زمان و مکان خود را به همه افراد و اشیا و پدیده ها تسری می‌دهد و یک زمان و مکان واحد را برای همه افراد و اشیا در نظر می‌گیرد و در همان بستر به شناخت اشیا و پدیده ها می پردازد. البته همین موجب غفلت از مکان و زمان می‌شود و چنین احساس می کند که این ها اموری همگانی، ضروری، بدیهی و واحدند و همگان یک مکان و زمان واحد دارند و یک درک واحد از آنها دارند و اختلافات در کم و کیف اشیا و پدیدهاست از این رو علوم و دانشهایی که کمیت اشیا و پدیده ها و "کیفیت ناظر به کمیت" را تعیین می‌کنند اولویت می‌یابد. درحالی که اشیا وافراد هرکدام مکان وزمان خاص خود رادارند و در مقام شناخت باید به آن توجه داشت. هرچند ممکن است مکان وزمان برخی قریب به هم و برخی بعید ازهم باشند. 📌ادامه دارد... @hekmat121
📌 ایستادن در افق حقیقت 🔹 معروف است که سوفسطاییان افراد فرهیخته و فرزانه‌ای بودند که به وکالت در دادگاه و خطابه‌ی در میدان شهرها اشتغال داشتند و همواره از حقوق دیگران دفاع می‌کردند و برای مردم سخنرانی می‌کردند. از ظواهر امر پیداست که آنها بسیار دوست می‌داشتند که دیده شوند و همواره به دنبال رضایت دیگران بودند و کمتر خودشان بودند. همین امر موجب شد که سوفسطاییان نسبت به وجود حق و امکان دستیابی به حقیقت دچار حیرت و تردید شوند و احساس کنند که همه چیز نمایش و بازی در نقش‌های مختلف است. اینان به این نتیجه رسیدن که "موقعیت‌ها و جایگاه‌های اجتماعی تعین بخش به معرفت‌هاست و علم و حکمت(سوفیا) هیچ نسبتی با واقعیت ندارد بلکه ابزاری تکنیکال برای دفاع از آن جایگاه‌ها و موقعیت‌هاست." از این رو، آرام آرام نقش خود را تغییر دادند و از علم و حکمت فاصله گرفتند و به خطابه و جدل (رسانه و تبلیغات) روی آوردند و در خطابه‌های خود، امر سیاسی را از حقیقت، فضیلت و اخلاق منفک دانسته و مردم را از آنها منصرف می‌ساختند. تمام توجه سوفسطاییان جلب نگاه دیگران و جذب مخاطبان بیشتر بود چه آن زمان که دم از علم و حکمت می‌زدنند چه آن زمان که از حقیقت علم و حکمت استعفا کردند و در جمع‌های تبلیغاتی و صمیمی مجلس گرمی می‌کردند. 🔸 سقراط طبیب‌وار، ریشه این دگردیسی را در "غفلت از خود" و مشغول شدن به دیگران و نظر و رای آنها دانست. به نظر سقراط، سوفسطاییان با غفلت از خود و حقایق درونی، همواره به بیرون از خود توجه کردند و رأی و نظر دیگران را ملاک و معيار حق و حقیقت، فضیلت و اخلاق دانستند و همین "از خود بیگانگی" موجب شد که وجود و حقیقت را گم کنند و یه تبع از علم و حکمت استعفا دهند و به جدل و خطابه‌ی صرف و مجلس گرم‌کنی روی آورند. سقراط با شعار "بازگشت به خویشتن" و "خودت باش" ما را به انديشيدن و تفکر اصیل فرا می‌خواند و راه علم و حکمت را از معبر درون انسان و ارتباط درونی با حقیقت و فضیلت جستجو می‌کند. به نظر او، باید از نقش بازی کردن‌ها سوفسطایی و احساس علامه‌گی و آرزوی جلب نظر دیگران، فاصله گرفت و در افق حقیقت ایستاد و راهی به رهایی از اسارت‌های ذهنی و انگاره‌های غلط پیرامونی پرداخت. بزرگترین اسارت، ندیدن خود و نیافتن حقیقت و فضیلت در درون خويشتن است. از این رو، سقراط نه در نقش علامه‌گی و فرهیختگی و فرزانگی ظاهر شد که مورد پسند دیگران واقع شود و نه از علم، حکمت و فرهیختگی استعفا داد و به بلاهت و حماقت روی آورد. او به درون خود مراجعه کرد و در افق حقیقت ایستاد و خود را "دوست‌دار علم و حکمت" معرفی کرد. 🔹 دوست‌دار علم و حکمت، همواره خود را در مسیر دانشجویی و طلبگی احساس می‌کند و در افق حقیقت می‌ایستد تا فضیلت را درون خود بیابد. وی، از افراط و تفریط پرهیز دارد و اشتیاق او نسبت به حق و حقیقت کم نمی‌شود و همواره آماده شنیدن، خواندن و اندیشیدن و گفتن است. او در فکر خود آزاد و در برابر حقیقت گشوده است و هیچ‌گاه ذهن خود برای شنیدن و گفتن نمی‌بندد و فقط حقیقت را می‌جوید و از حقیقت دفاع می‌کند چه دیگران پسند کنند چه نپسندند، چه ببینند وبخوانند چه نبینند و نخوانند، نه از جایگاه و موقعیت‌ها. 🔸"دوستدار علم وحکمت" درعین تواضع وفروتنی دربرابر حقیقت خودرا نفی نمی‌کند وهرگونه نقش آفرینی خودرا منکر نمی‌شود، بلکه خود رادر افق حقیقت ونفخه‌ی غیبی می‌بیند و نسبت خود را با وجود جستجو می‌کند وبه خود متفطن می‌شود و "آینه‌وار" و طوطی‌صفت" زبان گویای حقیقت می‌شود، زبانی که همواره درحال فیض‌گیری و نورافکنی است. چه زیبا حافظ سرود: بارها گفته‌ام وبار دگر می‌گویم که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم درپس آینه طوطی صفتم داشته‌اند آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم من اگر خارم وگر گل چمن آرایی هست که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است مکنم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم خنده وگریه عشاق زجایی دگر است می‌سرایم به شب ووقت سحر می‌مویم حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم 🔹 شعار "خودت را بشناس" نه فقط ره‌آورد بلکه اساس هم هست آنجا که در قرآن کريم آمده است "برشما باد خودتان"(علیکم انفسکم) و فرمود: "مراقب خویش واهل خودباشید" (قوا انفسکم واهلیکم نارا). تمام حیرت‌ها وحماقت‌ها ریشه در "ازخودبیگانگی" دارد واین، محصول "دگربودگی" و اهمیت نگاه‌های دیگران به من است. لکن اگر انسان با بنگرد وبا اتصال برقرار کند ودر افق حقیقت بایستد بنیاد هستی"خود" رامی‌یابد ودر تمنای حق وحقیقت، بدور از افراط و تفریط، عجله و شتاب، خوش‌آمد و یا بدآیند دیگران، سلوکی معتدل و حکیمانه را اختیار می‌کند. https://eitaa.com/hekmat121