eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.2هزار دنبال‌کننده
448 عکس
125 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی طلبه و مدرس فقه واصول-دکتری فلسفه علوم اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شیخیه، تفکیک، غلات 📍برش هایی از مقالات دکتر حسن انصاری: ❇️اگر بخواهیم نمونه ای گسست نسبت به اندیشه سنتی و کلاسیک امامیه را در ادوار اخیر به طور شاخص مطرح کنیم،... تنها باید از دو طریقه و طریقه مکتب (مکتب معارف میرزا مهدی اصفهانی) نام ببریم. آنچه در این باره می گویم البته برداشتی است که از تاریخ اندیشه کلامی امامیه دارم و تنها از بعد تحلیل تاریخی، آن را ارائه می دهم. 🔹از جهاتی ظهور اندیشه و مکتبش با مقدمات ظهور اندیشه نزدیکیهایی دارد و این امر به زمینه های اجتماعی، سیاسی و مذهبی در تشیع امامی بازمی گردد. 🔸 به واقع در میان امامیه یک پدیده خاص و ویژه است و طریقه شیخیه و اندیشه "رکن رابع" و عقیده آنان درباره منابع دینی و جایگاه امام از لحاظ تشریعی و نیز از نقطه نظر وجودی و کوسمولوژیک و آخرت شناسی همگی نیازمند بررسی همه جانبه از نقطه نظر تاریخ اندیشه سیاسی امامیه است. 🔸تفسیر تکوینی از وجود و حضور امام و در این زمینه بهره وری از ادبیات شیعی غالیانه و تفسیرهای فلسفی و عرفانی از احادیث و تأثیر پذیری از جریانات مختلف فکری از شاخصه های اندیشه شیخی گری است. از دیگر سو منظر گرایانه شیخیه و تکیه غیر منضبط بر احادیث و عدم اقبال به دقتهای رجالی و نقد احادیث زمینه لازم را برای نوعی گرایش شیعی غیر فقهی و بیشتر عقیده محور به آنان بخشیده است. 🔸جریان هم از بسیاری از همین جهات اندیشه ای همانند دارند؛ گرچه در برخی نوشته های آنان نقد تندی نسبت به شیخ احسایی دیده می شود که اتفاقا همین امر نشان دهنده حساسیت آنان به تقارب افکارشان با شیخیه است. 🔸باید مشهد را در کنار از جمله تحولات معرفتی و کلامی و اعتقادی مذهب تشیع امامی در چند سده اخیر دانست و این خود ارزش این مکتب را به عنوان رویکردی تازه به مبانی اعتقادی و فکری و به هر حال سهم آن در اجتهاد در اصول را نشان می دهد. درست است که اینجا از تعبیر اجتهاد و گرایش اجتهادی در مباحث کلامی و اعتقادی سخن می گویم اما در عین حال روشن است که مکتب معارفی هم همانند مکتب شیخی (در عین مخالفت معارفی ها با شیخیان)، به گونه ای از اخباری گری گرایش دارد و دست آخر مطالب خود را در چارچوب تفسیری از احادیث ارائه می دهد. 🔹هم شیخیان وهم های مشهد، ضمن تأثیر پذیری از مکاتب فلسفی و کلامی تلاش دارند تا مبانی و آرای خود را بر مبنای احادیث ارائه دهند و آرای خویش را برگرفته و نه تطبیق داده شده بر احادیث جلوه دهند (گو اینکه نهایتا باورهای آنان از حد تفسیری از احادیث فراتر نمی رود و با تفسیرهای دیگر قابل مقایسه است و نه چیزی بالاتر از آن و یا یقینی تر از دیگر باورها و جریانها). توجه به حدیث به عنوان منبع الهام بخشی در طرح مباحث عقاید با این طرز فکر این دو مکتب فکری (و اصلا ریشه دار در اصول و مبانی تفکر شیعی) سازگار است که کانونی ترین محور هر دو جریان را اصل حجت / امام و جایگاه تکوینی امام در عالم تشکیل می دهد 🔸حدیث گرایی در میان و طبعا پیامدهایی برای خود داشته است واز مهمترین پیامدهای آن که طبعا در تفسیر و تبیین مبانی و محصولات فکری آنان تأثیر گذارده است، گرایش به نوعی روایات و احادیث با ریشه های غالی گری است. اصولا طبیعت حدیث گرایی غیر اصولی در تشیع امامی با تفکر غالیانه پیوندی عمیق دارد و گرایش دومی در بسیاری از موارد نتیجه تبعیت از طریقه اولی است؛ گو اینکه اخباریان و اصحاب حدیث امامیه در سده های نخستین لزوما همگی به عنوان غالیان شناخته نمی شدند و یا چنین نبوده است که حتما اصولیان و متکلمان از اندیشه های غالیانه به دور بوده باشند؛ اما عمدتا چه در مورد اصحاب حدیث دوران متقدم و چه در مورد اخباریان دوران صفوی مطلب از همین قرار است. فقهای اصولی در مقابل، به دلیل تأثیر پذیری از متکلمان و یا فلاسفه و نیز به جهت شیوه نقد اخبار و رد شماری از اخبار به دلیل ضعف و یا آحاد بودن، کمتر در معرض افکار بوده اند، غلاتی که عمدتا طریق و صورت بیان اندیشه های خود را بیشتر در قالب جعل و یا تحریف احادیثی منسوب به امامان جستجو می کرده اند. 🔹ریشه بسیاری از مبانی فکری مکتب معارف درباره اسماء و صفات و علم باری و وجود و عدم و علم بلا معلوم و بداء و از این امور را به روشنی می توان در آرای متکلمان مذاهب مختلف حتی در کتاب مقالات الاسلامیین ابو الحسن اشعری پی گرفت و دید و همواره نیز در کتابهای بزرگان متکلمان این موضوعات محل بحث و مناقشه بوده و معرکه آراء مختلف بوده است ... متن کامل: http://www.ketabenaab.com
📌قدر فلسفه اسلامی را بدانیم 📍آیت الله علی ربانی گلپایگانی: 🔹ما بايد قدر فلسفه اسلامی را بدانيم. 🔸يک موقع يکی از شاگردان هانری کربن به ايران آمده و در تلويزيون صحبت می کرد (حضور وی مصادف بود با اوج جريان اصلاحات در ايران که غرب زدگی و دلباختگی به غرب در صحبت خيلی ها مشهود بود). مصاحبه گر از وی سوال کرد: شما وضعيت فلسفه در ايران را چگونه می بينيد؟ وی در مورد فلسفه اسلامی اعجاب کرده و گفت: در غرب هر چند فلسفه های مضاف رشد کرده است اما فلسفه مطلق کم شده است، در حالی که در ايران، فلسفه مطلق بالنده و شکوفا شده است. 🔹اين سخن را وی در دورانی می گفت که بر سر فلسفه اسلامی می زدند. يکی از شاگردان آقای سروش در مقاله ای نوشت: حکيمان انديشه سازی مثل کانت را نبايد با حکيمان انديشه سوز اسلامی مقايسه کرد. وی کانت را انديشه ساز و امثال ملاصدرا و خواجه نصير را انديشه سوز می داند! 🔸متاسفانه در آن دوران مساله خودباختگی و غرب زدگی در ميان مسئولين نيز رواج داشت. در يک از سفر ها که رئيس جمهور به ايتاليا رفته بود (که هر وقت آن را ياد می کنم ناراحت می شوم) وی به جای اين که از قرآن و نهج البلاغه در طليعه سخن خويش استفاده کند، جمله های اول انجيل يوحنا را مطرح کرد. «در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود، کلمه خدا بود، کلمه مجسد شد، کلمه نزد ما آمد». اين در حالی است که در هيچ يک از اناجيل، مساله شرک و تثليث مطرح نشده جز انجيل يوحنا و وی از آن کتاب اين جملات را انتخاب کرده بود. منبع: درس کلام استاد ربانی 95/08/01 ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
💠 توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی 📝 گزیده‌ی نشست «الهیات اجتماعیِ امامَین انقلاب» با ارائه‌ی حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیّدمهدی موسوی. 🔰 سرفصل‌ها: - چیستی الهیات اجتماعی - مسیر حرکت انبیا به‌مثابه الگوی الهیات اجتماعی - نقطه‌ی ثقل الهیات اجتماعی - ابعاد زندگی‌سازِ توحید - فهرستی از جوانب محتواییِ توحید - ثمرات الهیات توحیدی امامَین انقلاب در حیات اجتماعی - وظیفه‌ی مؤمنِ انقلابی 👈 جهت مطالعه به این پیوند مراجعه فرمایید: 🆔 mehrnews.com/xTZhs @qom_khamenei_ir
📌نظریه امتداد حکمت و فلسفه بخش اول 📍استاد آیت الله شیخ حمید پارسانیا: ❇️ پرسش اصلی 🔹آيا فلسفه به معناي عام خود صرفاً با جامعه علمي ارتباط دارد؟ که البته خود جامعه علمي هم با فرهنگ ارتباط دارد و از اين مسير مي‌توان ارتباط فلسفه و فرهنگ را اثبات کرد. يا به طور کلّي‌تر هم مي‌توان صحبت کرد و گفت که فلسفه به معناي عام با فرهنگ و جامعه به معناي عام هم ارتباط دارد؟ ❇️معناي فلسفه 🔹وقتي راجع به فلسفه سخن مي‌گوييم گاهي مقصودمان حکمت انساني يعني همان شکل تعيّن‌يافته از فلسفه است و گاهي معناي عام‌تر آن، همان تعابير جناب فارابي يعني فلسفه مظنونه، فلسفه مموّهه و فلسفه برهاني اشاره داريم. اين چه مفهومي است که تمامي اين تعابير و تمامي عنوان‌هاي امروزي يعني فلسفه غرب، فلسفه‌هاي قارّه‌اي و تحليلي، و فلسفه‌هاي اسلامي را در بر مي‌گيرد. 🔸فلسفه در معناي عام خود که سفسطه و سوفسطايي‌گري يعني همان فلسفه مموّهه را هم شامل مي‌شود، مجموعه معارفي است که راجع به يک حوزه کلان و مسائل اصلي و بنيادي اظهار نظر مي‌کند. ممکن است اصطلاحاً به برخي از اين‌ها فلسفه هم گفته نشود اما چنين معارفي راجع به کلّ جهان و يا قواعدي که بخواهد کلّ هستي را در بر بگيرد، بحث مي‌کنند. 🔹قواعدي نظير اصل علّيّت، اصل تناقض، اصل واقعيّت، تفسيرهاي ايدئاليستي داشتن و رئاليستي داشتن. اينکه آيا واقعيّت يک امر ذهني، سوبژکتيو و از مفاهيم برساخته انساني است يا مستقلّ از انسان واقعيّتي وجود دارد؟ اين رئال و واقع، عينيّت مقابل ذهن است يا چيزي فراتر از آن است؟ پرسش‌هايي نظير اينکه از کجا آمده‌ايم و به کجا مي‌رويم؟ و…. اين حوزه معاني گاهي با مغالطه پاسخ داده مي‌شود و گاه با برهان. گاهي به صورت ظنّي، نه به شکل برهاني و بلکه اقناعي در مورد آنها سخن گفته مي‌شود و گاهي به صورت جدلي از آنها دفاع مي‌شود. 🔹همه اين مجموعه‌‌ها و لو اينکه به صورت خاصّ به آنها فلسفه هم گفته نشود، حوزه‌اي از دانش است که مي‌توانيم از آن با عنوان فلسفه درست يا غلط ياد کنيم. ❇️ارتباط فلسفه و فرهنگ 🔹فلسفه به اين‌ معنا که گاه ممکن است ديني و الاهي باشد، گاه ممکن است مطالب خود را با روش شهودي دريافت کرده باشد، گاه با روش برهاني و ياحتي جدلي پيرامون آن بحث شده باشد، آيا در فرهنگ نقش و امتداد دارد؟ آيا با فرهنگ و زندگي بشر تعامل دارد يا نه؟ اصلاً آيا زندگي بدون پاسخ گفتن به اين پرسش‌ها مي‌تواند وجود داشته باشد؟ آيا کنش‌هاي انساني مي‌تواند با اين بخش از معاني بدون ارتباط باشد ولو اينکه خود کنش‌گر توجه نداشته باشد و بازانديشي نکرده باشد؟ آيا هيچ فرهنگي بدون اتّخاذ نوعي موضع نسبت به اين بخش از حوزه معنايي که جهان‌بيني و ارزش‌هاي کلاني در آن نهفته است، مي‌تواند تحقّق پيدا کند؟ 🔸قاعدتاً اين عميق‌ترين لايه معرفتي هر فرهنگ محسوب مي‌شود و هيچ فرهنگي بدون اين لايه حضور ندارد. فرهنگ‌شناسان و جامعه‌شناسان نيز در لايه‌بندي‌هايي که انجام مي‌دهند، به اين سطح از معرفت در هر فرهنگي اذعان مي‌کنند. اين سطح، سطح کلاني است که هويّت‌بخش به هر فرهنگ است. 🔸 اگر بخواهيم فرهنگ‌ها را تقسيم‌بندي کنيم اين حوزه مي‌تواند يکي از پايه‌هايي باشد که  اين تقسيم روي آن قرار بگيرد. هر چند برخي معتقدند که هويّت انسان با اقتصاد و ابزار توليد ساخته مي‌شود، اما همان‌ها هم قبول دارند که هر نوع نظام معيشتي، خودش را در چارچوب يک تفسير کلان از عالم بيان مي‌کند. ولو اينکه به اصالت آن قائل نباشند اما مي‌گويند نظام به اينجا کشانده مي‌شود و از اين‌جاست که آنجا ساخته مي‌شود. يا به طور عميق‌تر بگوييم که اقتصاد و رفتار انسان از طريق معنا شکل مي‌گيرد و بعد، آن سو مهم‌تر مي‌شود. ادامه دارد.... ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت درس خواندن - آیت الله العظمی جوادی آملی ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مختصری از زندگی نامه فقیه اهل بیت علیهم السلام حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
📌 امتداد حکمت و فلسفه 📍استاد حکیم آیت الله مرتضي مطهري: 🔹اينجانب در ضمن مطالعة آثار و كلمات دانشمندان در اين زمينه هميشه سعي داشته است از فحوا و لابه‌لا‌ي كلمات آنها ريشة فكر آنها را به دست آورد و بفهمد چه چيزي موجب شده كه فلان دانشمند آنجا كه به استنباط فلسفي مي‌پردازد، به يك مخصوصي وارد و خارج شود؟ چه اصول و موضوع‌‌هايي را در ذهن خود مسلم گرفته بوده و بعد وارد اظهار نظر شده. مجموعه آثار، ج13 (مقالات فلسفي)، ص65. ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
📌نفی کاشفیت علم و نفی اسلامیت فلسفه در کلام آقای سید محمد مهدی میرباقری 📍بدون هرگونه تحلیل و حاشیه 🔹«اگر ماهيت علم را انکشاف بدانيم و اکتشاف را نيز تطابقی تعريف کنيم (نظريه رايج روزگاران قديم و اکنون حتی در ميان فيلسوفان اسلامی) سخن گفتن از علم دينی بی پايه خواهد بود. اگر علم، کشف واقع باشد و در حوزه علوم تجربی روش تجربی و در حوزه علوم فلسفی روش برهانی، ثابت و برقرار باشد سخن گفتن از اتصاف علم به وصف دينی و غير دينی سخنی نابجا است» 🖌منبع: علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص297. 🔸«ما وجود تطابق محض در رئاليست را به شدت رد می کنيم. کسی نمی تواند تطابق را برهانی کند. به بيانی ديگر تطابق محض مطلقا معقول نيست. اگر ذهن من و خارج دو چيز هستند تطابق اين دو يا برابری محض اين دو ممکن نيست. اگر فهم واقعيت را به برابری و تطابق با واقعيت تعريف کرديم اولا نه تنها قابل اثبات نيست بلکه حتما باطل است؛ و ثانيا قيد دينی و غير دينی آن از ميان می رود زيرا فهم يا برابر با واقعيت هست يا نيست. تفاوتی نمی کند که پيش فرض های آن را از دين بگيريد يا نه. بنابراين اگر بگوييم علم يعنی کشف واقعيت به معنای برابری با واقعيت، علم در ذات خود قابليت دينی و غير دينی شدن را از دست می دهد. راه حل ما اين است که فهم را به تناسب برگردانيم و اختيار را نيز در کيفيت فهم موثر بدانيم و بگوييم فهم خنثی نيست يا مومنانه است يا کافرانه» 🖌منبع: مناظره هایی در باب علم دینی، ص220 و 223. 🔹«عده ای می گويند علم پيش فرض فلسفی دارد، بايد فلسفه علم تغيير پيدا کند، فلسفه های مضاف غرب غير دينی است، پس در مقابل بايد فلسفه های مضاف دينی ساخته شود و به اين ترتيب دانش ها بر اساس فلسفه های دينی شکل می گيرند و در نتيجه علوم دينی می شوند. حاصل اين ديدگاه حاکميت فلسفه بر تمدن است نه دين. بنا بود دين حاکم شود نه فلسفه؛ بر اساس اين ديدگاه فيلسوفان مسلمان حاکم بر عقلانيت تخصصی بشر می شوند. البته حاصلش بهتر از علم کنونی برای زندگی است ولی دين حاکم نشد» 🖌منبع: مناظره هایی در باب علم دینی، ص199. 🔸«انکار نمی کنیم که فلسفه از معصوم (ع) تاثیراتی گرفته است ولی آیا اثر پذیرفتن به معنای امضا و تایید است؟ تاثیر پذیرفتن به معنای استناد منطقی به وجود نورانی ائمه (ع) نیست. ما باید ابتدا منطق استناد به اسلام را تمام کنیم تا بتوانیم این علوم را اسلامی نماییم. عرفان ما نیز به همین مشکل مبتلا است. همین طور کلام و حتی تفسیر که خویشاوندی نزدیکی با متن اسلام دارد و اساسا از متن اسلام سر برآورده است. آیا این اختلافاتی که میان مفسران است همه ناشی از اسلام است؟ آیا اسلام در باره یک موضوع نظریات مختلف و متعددی دارد؟ مگر این که یک منطق معرف شناسی خاصی را تولید و بر تحلیل خودمان حاکم کنیم و گرنه استناد آرای مختلف به اسلام کار مشکلی است. این علوم را نمی توان از طریق منطقی به اسلام استناد دارد، باید راهی برای ایجاد یک نظام منطقی باز کنیم که بتواند معارف بشری را به منبع لایزال وحی استناد دهد» 🖌منبع: علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص193، ط: مجمع عالی حکمت. ایتا https://eitaa.com/hekmat121/98 بله https://ble.ir/hekmat121
📌نظریه امتداد حکمت و فلسفه بخش دوم 📍استاد آیت الله شیخ حمید پارسانیا 🔹امّا به هر حال هيچ جامعه و هيچ فرهنگي نمي‌تواند بدون يک فلسفه باشد. 🔸رفتارهايي که از افراد سر مي‌زند ذيل نوع فلسفه‌اي قرار مي‌گيرد که براي حيات و زندگي خودشان و براي عالم و آدم دارند.حتي زماني که افراد در حال فراگيري رفتارها هستند يعني از همان اوائل کودکي، فلسفه نيز به آنان تعليم داده مي‌شود منتها در حدّ تخيّل و تمثّل. به تدريج که افراد بزرگ‌تر مي‌شوند، اين فلسفه اشباع شده از رفتارها اگر بخواهد به لحاظ نظري سازمان‌دهي پيدا کند، در مجموعه بحث‌هايي شکل مي‌گيرد و به صورت يک نهاد اجتماعي در مي‌آيد. اين نهاد، يک نهاد معرفتي است که ممکن است يک فلسفه ديني و الاهي باشد که با دين پيوند مي‌خورد يا يک فلسفه ماترياليستي باشد که با اصحاب دائره‌المعارف پيوند مي‌خورد مانند آنچه در فرانسه اتفاق افتاد. يا ممکن است يک فلسفه شکّاکانه باشد که مثلاً با سوفسطائيان يونان يا با کانت و نوکانتي‌ها پيوند مي‌خورد. 🔹اگر بخواهيم نظام معنايي هر فرهنگ را بيان کنيم ناگزير بايد به اين سطح از حوزه معرفت دو نوع فرهنگ بپردازيم. به اين ترتيب در کانون هر فرهنگ، آنجا که فرهنگ در حال بيان شدن است، فيلسوفان آنجا قرار گرفته‌اند و نشسته‌اند. اما ممکن است انسان‌ها در سطح فرهنگ عمومي، مستقيماً از طريق مباحث تجديدي و انتزاعي با اين فلسفه ارتباط نداشته باشند. بلکه مثلاً وقتي عملاً به سوي زندگي دنيا روي آوردند يک نوع فلسفه‌اي را طلب کنند که اين زندگي دنيا را براي‌شان توجيه کند: بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه کساني که به دنبال زندگي اين‌جايي هستند فلسفه‌اي بدون مبدأ و معاد ارائه مي‌دهند و اگر مبدأ هم داشته باشد، معاد ندارد. عالم را اين‌طور تفسير مي‌کنند تا بتوانند زندگي کنند. چون اگر خداوند و قدر معرفت او را آن‌چنانکه بايد دانسته شود بدانند، آن وقت نبوّت و معاد آن هم مي‌آيد و رفتار آنها هم بايد متناسب با آن سازمان پيدا مي‌کند. 🔹به اين ترتيب اگر بخواهيم پرسش را در حوزه کلّي فرهنگ بيان کنيم، مي‌توان گفت که هيچ فرهنگي و هيچ جامعه‌اي بدون فلسفه متناسب با خودش نمي‌تواند تحقّق پيدا کند. زندگي امتداد يک فلسفه است هر چند به لحاظ تقدّم و تأخّر زماني ممکن است فرق کند. مثلاً آن چيزي که در دنياي مدرن رخ داد چه بسا ابتدا تمايل به سمت فرهنگ دنيوي، هنر و نوع زندگي بود و بعد به دنبال آن مي‌طلبيد که اين‌طور  فلسفه‌اي باشد. آنچه در جهان اسلام رخ داد اين بود که ابتدا معرفت جوشيد، درخشيد و يک ايمان بارور و زنده و فعّال در نفس و جان نبيّ و اميرالمؤمنين ـ  صلوات الله عليهما- شکل گرفت و گروهي از اهل ايمان، زندگي و همه چيز را عوض کردند تا به فرهنگ رسيدند و اين کار را در سطح فرهنگ انجام دادند. 🔸البته اين آمد‌و‌شد دو سويه است و در همه زندگي سريان و جريان دارد. به عبارت ديگر برخي شهوداً فيلسوف هستند و فيلسوف زندگي مي‌کنند ولي هنوز به زبان و بيان نرسيده‌اند، عامه مردم اين‌گونه هستند. فيلسوفان زبان زندگي مردم هستند. هر فرهنگي را وقتي مي‌خواهيم به زبان بگيريم و هويّت آن را بيابيم، بايد ببينيم فيلسوفاني که در کانون اين فلسفه نشسته‌اند چه کساني هستند. آيا کنت يا کانت و يا نيچه است؟ هر فيلسوفي که در اين کانون باشد فرهنگ متناسب با خود را مي‌طلبد؟ يا ابن‌سينا و صدرا و يا اشخاص ديگري هستند؟ آيا ابوالحسن اشعري و ساير اشاعره هستند يا اهل حديث هستند؟ چنين نيست که اهل حديث به اين معناي عام فلسفه نداشته باشند. آنها هم يک تصويري از جهان، از خداوند و از انسان ـ که همه اين‌ها مباحث فلسفي عام است ـ ارائه مي‌کنند. اما روش آنها نه شهودي و نه عقلي بلکه يک روش نقلي برساخته خودشان است. يعني بني‌اميّه در تعامل با اين زندگي و براي توجيه آن، روشي شکل داده‌اند و آن روش به صورت تصويري از جهان در آمده است. نسل بعد آن‌ها، از اين چيزهايي که شکل گرفته و مثل خون در وجودشان جاري شده است به صورت جدلي دفاع کرده است. اين هم نوعي از فلسفه و نوعي تفسير از کلّ عالم است که در دل آن تفسير خلافت و بني‌اميه قرار مي‌گيرد و به اين ترتيب حيات توجيه مي‌شود. ادامه دارد... ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌علامه طباطبایی؛ احیاگر فلسفه در حوزه علمیه 📍حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: مرحوم علامه‌ی طباطبائی (رضوان‌الله‌علیه) در حدّی بود که اگر منحصر به فقاهت میشد، یقیناً به مرجعیّت تقلید میرسید... امّا ایشان آمد مشغول فلسفه گردید و رکنی شد، و بعد از آنکه در قم هیچ نشان قابل توجّهی از فلسفه نبود، آن را احیا کرد؛ شاگردانی تربیت نمود، معارف فلسفه را راه انداخت و گسترش داد. ۱۳۷۰/۶/۳۱ ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121