eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.2هزار دنبال‌کننده
472 عکس
133 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی طلبه و مدرس فقه واصول-دکتری فلسفه علوم اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
* برداشت غلط از روایت «شَرّقا غَرّبا...» * معنای گرفتن مظروف (علم) و رها کردن ظرف آیت الله شیخ حسین مفیدی یزدی https://eitaa.com/hekmat121
📌چیستی نهضت احیای تفکر اسلامي يا ايهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاکمْ لِما يحْييکمْ‌‌‌‌‌ «انفال/ 24.». از اين آيه کريمه در کمال صراحت استفاده مي‌‌‌‌‌شود که تعليمات اسلامي به طور کلي در هر شأني از شئون زندگي، تعليماتي حيات‌‌‌‌‌بخش و زنده‌‌‌‌‌کننده است، يعني تعليماتي است که وقتي در جان انسان قرار بگيرد به انسان روح و حيات و بينش و جنبش مي‌‌‌‌‌دهد. بنابراين تعليماتي که اثر حيات‌‌‌‌‌بخشي ندارد و برعکس، مردگي و سکون ايجاد مي‌‌‌‌‌کند و بشر را از جنبش و حرکت باز مي‌‌‌‌‌دارد و او را جامد و افسرده مي‌‌‌‌‌کند، نمي‌‌‌‌‌تواند با اين مقياسي که اين آيه کريمه به دست مي‌‌‌‌‌دهد سازگار باشد و از اسلام نيست. علاوه بر اينکه قرآن بالصراحه ادعا مي‌‌‌‌‌کند که تعليمات اسلامي حيات‌‌‌‌‌بخش است، تاريخ اسلام هم همين گواهي را مي‌‌‌‌‌دهد. تاريخ اسلام تا چند قرن نشان داد که اين تعليمات آنچنان‌‌‌‌‌که قرآن کريم مي‌‌‌‌‌گويد، حيات‌‌‌‌‌بخش است. امروز غالباً مي‌‌‌‌‌بينيم معاني و مفاهيمي که ما از اسلام داريم خاصيت حيات‌‌‌‌‌بخشي و ايجاد زندگي ندارد، پس ناچار بايد تجديدنظري در اين معاني و مفاهيم بکنيم، شايد مفهوم و تصور ما درباره اين معاني و مفاهيم اشتباه باشد، ما بايد تصور خودمان را تصحيح کنيم و اين است معني ؛ يعني ما بايد طرز تفکر و طرز بينش خودمان را درباره اسلام اصلاح کنيم. آن عينکي که ما به چشم زده‌‌‌‌‌ايم و با آن اسلام را مي‌‌‌‌‌بينيم، عينک نادرستي است، پس عينک و زاويه ديد خودمان را اصلاح کنيم. ✍استاد شهید مطهری، احیای تفکر اسلامی، جلسه سوم. https://eitaa.com/hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای همایش گام دوم از نگاه قرآن و حدیث
📌نقش فلسفه اسلامی ایران در استقلال فکري جهان اسلام ما ايمان راسخ داريم به استقلال فکري خودمان در فلسفه کلي و در فلسفه اجتماعي. عبدالرحمن بدوي در کنگره اسلامي هند که در اواخر سال گذشته (1342) تشکيل شد به آقاي دکتر نصر گفته است: تا ايران هست ما خاطرمان از لحاظ فلسفه جمع است. ما فقه مستقل داريم، تفسير مستقل داريم، فلسفه مستقل داريم، عرفان مستقل داريم، و سياسي و اقتصادي مستقل داريم، همه مسلمانها را مي‌‌‌‌‌توانيم با خود همراه کنيم. https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه 🖊بخش اول: 🔸انسان موجود "معنا یاب" و "معنا ساز" است و براساس اصل فلسفی "اتحاد علم و عالم و معلوم" با معانی اتصال وجودی برقرار می کند و براساس اصل فلسفي "حرکت جوهری"، آن به آن از طریق معانی و اصطلاحات که معلول شناخت حقايق است خود را می شناسد و می سازد. انسان بواسطه انس به آن معانی و شوق به لوازم آن، مطلوبهایی را انتخاب و اختیار می کند و بدین واسطه گوهر ذات خود را تعالی می دهد و به همین اعتبار، دارای نظم عقلانی شده و در ساخت فرهنگ عمومی و جهان اجتماعی مشارکت می کند. از این جهت او سازنده جهان معنایی پیرامون خود است که در آن زندگی می کند. بنابراین زیرساخت جامعه همان نظم عقلانی، نظام معانی و اصطلاحات مستقر در فرهنگ عمومی و جا افتاده در نهادهای علمی همان جامعه به عنوان نظام معنایی متمایز و متشخص است که از طریق خواص علمی، هنری و اجتماعی تولید و در عرصه عمومی تکثیر و به کار گرفته می شود. 🔹بنابراین جهان اجتماعی، ساخته عقلانیت و نظام معانی و شبکه مفهومی از اصطلاحات علمی و فرهنگی مستقر در فرهنگ عمومی است که از عقبه نظری و معرفتی ریشه دار در تاریخ برخوردار است. عقبه تاریخی تعیّن بخش هویت معانی و اصطلاحات علمی و فرهنگی است چرا که این معانی خلق الساعه نیستند بلکه در یک فرایند تدریجی دراز مدت در ذهنیت کنشگرانی شکل گرفته و پس از مدتی وارد فرهنگ عمومی شده و با بحث و گفت و گو علمی و همچنین نقد و بررسی نظری از اعتبار معرفتی و کارآمدی عملی برخوردار گشته است و پس از آن با اقبال عمومی مواجه شده و به یک امر بینا اذهانی، علمی و فرهنگی ثبوت یافته ی در نهادهای علمی و فرهنگی مبدّل شده است. بنابراین کاربست آن معانی در جهان امروز در نتیجه ی تعیّن یافتگی آنها در بستر تاریخی و در قالب دانش ها و علوم بشری تنقیح شده است. 🔸گاه این معانی و اصطلاحات مستقر در فرهنگ و جامعه، ادامه سنت فکری و عقبه نظری ریشه دار در تاریخ همان جامعه است، به این معنا که دانش ها و تلقی های ساخته و پرداخته عالمان و متفکران همان جامعه، امتداد یافته و معانی امروز و اصطلاحات زندگی اکنون جامعه را معنا و هویت داده اند که در این صورت، جهان اجتماعی امروز ادامه همان هویت علمی و جهان معنایی ریشه دار در تاریخ آن اجتماع است. 🔹اما گاه معانی و اصطلاحات مستقر در فرهنگ عمومی و نهاد علمی، منقطع از گذشته و برگرفته از جهان اجتماعی دیگر و نهادهای علمی آن است که به عاریت گرفته شده و صورتی جدید برای اجتماع و هویتی متفاوت برای روابط انسانی ساخته است، در این صورت جهان اجتماعی امروز از صورت معنایی و هویت تاریخی گذشته خود گسسته و به دیگری پیوسته است و ادامه تاریخ آن دیگری و در غفلت از هویت خودي است. در چنین جامعه ای، تراث علمی و میراث فرهنگی، از منظری جدید بازخوانی و فهم می شود و از آنها برای صاف کردن ذهنیت عمومی برای انتشار و بسط معانی و اصطلاحات جدید و عاریتی، بهره گرفته می شود. 🔸 در چنین جامعه ای که خود را در ادامه تاریخ دیگری صورتبندی و معنا کرده است و معانی و اصطلاحات علمی و فرهنگی آن دیگری در فرهنگ عمومی و نهادهای علمی آن مستقر شده است اگر معنا و اصطلاحی هم از تاریخ و تراث خود را استفاده کند در همان چارچوب ذهنی و نظام معنایی دیگری است و سعی می شود که به گونه تعریف و به کار گرفته شود که تعارضی با نظام معنایی أخذ شده نداشته باشد. حتی جریان‌هایی هم که ادعای تضاد با دیگری و تاسیس علم و فرهنگ می کنند نوعا سعی می کنند همان دیگری را در قالبی دیگر و مستند به منابع گذشته خود بازتولید کنند. سخن این افراد این است که "اگر دیگری علمی دارد و یا صنعتی ساخته است و بر ما غلبه کرده است، ما هم در رقابت و تضاد با دیگری، باید بدیل آن علم و صنعت را به نحو تاسیسی بسازیم تا بر آن دیگری غلبه کنیم." در این جریان نیز، دیگری به نحو معکوس، الگو و مشخص کننده مسیر آینده است‌. 🔹 اما براساس اصول حکمت متعالیه و مکتب فکری انقلاب اسلامی، راه خروج از فروبستگی‌های برآمده از غلبه فکری و فرهنگی دیگری، تضاد و ستیز و تقلید و تحجّر نیست، همچنین نفی میراث فرهنگی و تراث علمی و ادعای تاسیس و مهندسی معکوس(چه به نحو سلبی و چه ایجابی) نیست. بلکه ورد حکیمانه از طریق فهم عمیق تاریخی و اجتماعی خودی و دیگری میسر است. از یک سو لازم است هویت و فرهنگ خودي که سازنده جهان اجتماعی تاریخی ماست به درستی شناخته شود و از معانی نهفته در آن و شبکه مفهومی اصطلاحات علمی و فرهنگی سازنده آن و عقبه فکری و دانشی آن به نحو عمیق مطلع شد. از سوی دیگر بایسته است دیگری را شناخت و از نظام معنایی و بسترهای تاریخی و عقبه فکری و دانشی آن پرسش کرد و در چرايي و چگونگی ورود آن به جامعه ما و استقرار آن در فرهنگ عمومی تأمل و تدبّر کرد. ادامه دارد .... سید مهدی موسوی https://eitaa.com/hekmat121/679
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش دوم: نقش فلسفه 🔸 بر اساس آنچه گفته شد رسالتی محوری در ساخت واقعیت اجتماعي دارد چرا که شناخت معانی که در کانون عقلانیت اجتماعی و جامعه برآمده از آن است اموری انتزاعی و ذهنی است وجز ازطریق عقل انتزاعی ومتافیزیکی ممکن نیست. 🔹 بر مبنای قویم حکمت متعالیه، معنا همان محکی ومطابَق معرفت است که امر حقیقی در مصداق واقعی است. نفس آدمي بواسطه مفاهيم ازمعنا وحقیقت مصداق حکایت می کند وبدین واسطه طراحی از واقعیت ارائه و براساس همان طرح با واقعیات و اشیا ارتباط برقرار می کند. بنابراین حیث وجودی هر معنایی هماهنگ با نفس الامر مصداق آن است، اگر ظرف ثبوت مصداق، خارج از ذهن باشد حقیقت معنا نیز خارجی است و اگر نفس الامر معنا عالم ذهن و ثبوت ذهنی باشد حقیقت معنا نیز ذهنی و دارای ثبوت ذهنی است وآثار ولوازم آن رادر پی خواهد داشت. بنابراین انتخاب معنا ومحکی معرفت ازطریق التفات به معلوم امری ارادی است اما پس از اراده و درک معانی، لوازم و پیامدهای آنها انتخابی و تفکیک پذیر نیست و همواره با آمدن هر معنایی، لوازم و پیامدهای آن به عنوان عرض ذاتی با آن خواهند آمد. 🔸براساس حکمت متعالیه، انسان (فاعل شناسا) هنگام مواجهه با اشیا، حالتی در او محقق می شود که به نحو ذاتی و بالفعل، نشان دهنده آن اشیا است و حقيقتي از آن شئ در نفس او شکل می گیرد که بدان معنا گفته می شود. پس معنا علاوه بر حضور در نفس ادمی، در موطن مصداق و فرد هم تحقق دارد و با آن موجود است. البته در مصداق حیثیت های مختلف معنایی به نحو بسیط و واحد وجود دارد اما ذهن می تواند معانی موجود در مصداق را تجزیه و تحلیل کرده و به نحو مستقل ومتمایز درک کند. يعنی ذهن معانی موجود در مصداق را کشف و در عالم ذهن از یکدیگر تفکیک و تجزیه می کند. این معانی گاه آشکار و ظاهر است و با مشاهده تجربی قابل ادراک است، گاه در یک واقعیت و در میان چند واقعیت پنهان است و به چنگ حواس در نمی آید در این صورت عقل با گذار از ظاهر به باطن، معانی نهفته را کشف و آشکار می سازد. 🔹بنابراین هر انسانی و هر جامعه ای با دو دسته معانی و حقايق سروکار دارد و هر کدام بخشی از نظام معنایی و شبکه مفهومی او را می سازند و از این طریق زندگی را ممکن و معنادارو ارتباط با سایر موجودات را سهل الوصول و جهتدار می کند. با نگاه دقیق، روشن می‌شود که هیچ انسان و جامعه ای نمی تواند بدون این دو دسته مفاهيم به حیات خود ادامه دهد و روابطی با خود و پیرامون خود برقرار کند. 🔸معانی محسوس، قابل مشاهده و آزمون پذیر از طریق قابل تجزیه و تحلیل است و ازطریق علوم تجربی وارد فرهنگ عمومی می شود. اما معانی غیر محسوس که مشاهده پذیر نیستند از طریق علم تجربی قابل شناخت و تجزیه و تحلیل نیست و به دانشی دیگر با ابزاری متفاوت از حس و تجربه نیاز است تا آن معانی شناخته شود. نکته جالب توجه این استکه حتی معانی محسوس نیز برای شناخته شدن و علوم تجربی برای سامان یافتن نیازمند معانی غیر محسوس و کلی هستند. اين معانی که زیرساخت علوم تجربی هستند نه از طریق علوم تجربی ادراک و اثبات می شوند و نه از این طریق به فرهنگ عمومی منتقل می شوند. بلکه درصورت ادعای حصر علم به علم تجربی، سرنوشت معانی کلی از دو حال خارج نیست. ۱. یا در دایره موهومات و خرافات و غیر علمی و غیر عقلانی تعریف می شوند و از فرهنگ عمومی حذف می شوند. در این صورت فرهنگ عمومی سالم، فرهنگ خالی از معانی کلی و امور غیر محسوس می شود. ۲. یا اینکه یک درجه بالاتر می آیند و در دایره احساسات و پدیده های انسانی صورتبندی می شوند و هرگونه سنجش وارزیابی منطقی وعقلانی نسبت به آنها غیرممکن می شود امااز آنجا که هیچ جامعه ای نمی تواندبدون معانی کلی وغیرمحسوس به حیات خودادامه دهد این معانی ازدایره احساسات وامور شخصی خارج نمی شود امادیگر عقل وعلم سازنده آنها نیست بلکه وهم وخیال عهده دار ساخت آنهاست که دراین صورت اسطوره‌ها نماینده معانی کلی و سازنده نظام معنایی و جهان اجتماعی خواهندبود. 🔸 آنچه می تواند این معانی را درک و به مجموع آن، سامان علمی و منطقی دهد انتزاعی و دانش به عنوان علم کلی و مابعدالطبیعه است. بدون فلسفه و علمِ به حقیقت هستی و شناخت معانی کلی، جهان اجتماعی یا از معانی کلی و غیرمحسوس تهی می شود وبه یک جامعه خشکِ ماشینی تبدیل می شود که نتیجه قهری آن نهیلیسم وبحران معناست. يادست به دامن اسطوره ها، موهومات وبرساخته‌های تاریخی بشر می شود تا بحران معنا راحل کند و محیطی آرام برای گذراندن زندگی بی دردسر در همین جهان رافراهم سازد. 🔸 عقل انتزاعی بااستفاده ازادراکات جزئی ومحسوسات میتواند به لایه های زیرین وپنهان حقیقت موجودات پی ببرد و باساخت معقولات اولي ومعقولات ثانیه ترسیمی ازنظام هستی ارائه می دهد. ادامه دارد سید مهدی موسوی @hekmat121
📌امتداد فلسفه از منظر استاد پارسانیا 🔹حکیم متأله استاد پارسانیا از جمله حکیمان فرزانه و مجتهد در دانش فقه و اصول است که در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی نیز دارای تحصیلات عالیه است و بیش از سه دهه در زمینه امتداد حکمت و فلسفه تلاش عمیق نظری و عملی کرده است که ره آورد پژوهشی این سفر معرفتی آثار ارزشمندی چون ، ، ، ، و ده ها اثر دیگر است. البته باید تدوین عالمانه و حکیمانه جامع ترین شرح اسفار اربعه و تدوین و تدوین و همچنین از جمله آثار آیت الله جوادی املی آملی بر این فهرست افزود. 🔸از سوی حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای، کتاب به عنوان یک اثر ارزشمند و موفق در حوزه امتداد حکمت و فلسفه معرفی شده است ولی متاسفانه عمق این کتاب در جامعه علمی حوزه و دانشگاه آن گونه که شایسته هست فهم نشده است. 🔹 از میان همه آثار حضرت استاد پارسانیا کتاب گران‌سنگ از اقبال عمومی زیادی برخوردار شد و حقیقتا در زمینه علوم اجتماعی یک تحول اساسی محسوب می شود که در ادامه تلاش نظری و در حوزه فلسفه اجتماعي و دانش جامعه شناسی قرار دارد. 🔸استاد پارسانیا در زمینه امتداد فلسفه معتقدند که تلاش برای امتداد یک ضرورت است اما این امر متوقف بر شناخت عمیق، دقیق و منطقی از جغرافیای بحث و همچنین زمانه ای است که از یک سو بر "امتناع فلسفه و امتداد آن" اصرار دارد و از سوی دیگر توسط برخی جریانها "ضرورت امتداد فلسفه" را بدیهی انگاشته و از الگوی تحقق آن پرسش می کند. به نظر وی ورود به به عرصه امتداد حکمت و فلسفه امر جدی است و شوخی نیست و خیلی هم زود نباید آن را اجتماعی و سیاسی کرد. "سیاسی_تر از این حرفهاست که سیاسی و اجتماعی شود" 🔹 استاد پارسانیا پرسش از امتداد حکمت و فلسفه را در سه جهان قابل طرح می داند. ✅در جهان اول پرسش از رابطه فلسفه با سایر علوم و دانش‌ها است. در این جهان ارتباط و پیوند نفس الامری میان آنها برقرار است علی رغم اذعان و یا انکار عالمان و جامعه، همه نظریه های علمی ارتباط منطقی و معرفتی با فلسفه و متافیزیک دارند و از اصول فلسفي کمک می گیرند. همچنان که ابن سینا در برهان و الهیات شفا و علامه و شهید مطهری در اصول فلسفه و روش رئالیسم بدان پرداخته اند. ✅ در جهان دوم پرسش از رابطه و پیوند فلسفه با نفس و جان فیلسوف است و از آثار انضمامی فلسفه سخن میگوید تا مشخص شود که فلسفه چه تحولاتی را در جان انسانی به وجود می آورد که به آن اعتبار و خوانده میشود. در این جهان لزوما رابطه منطقی و ضروري نیست، چون اراده و انگیز انسان تأثير گذار است ولی در عین حال کنش ها و رفتار هر فرد متفکر و آگاه با یک نظام معرفتی و فلسفی سازگار است و الا با چالش‌هایی روبرو است و ممکن است به قبول و یا نکول منجر شود. قبول فلسفه و ایمان به آن معرفت های دیگری را در پی دارد وبه نظامی ازکنشها ورفتارها می انجامد و العکس نکول به پیامدهای دیگری منتهی خواهدشد. ✅ جهان سوم، جهان فرهنگ و اجتماع و تاریخ است، حوزه بین الاذهانی برای فلسفه است. در این جهان از ظهور فلسفه در جامعه و از نقش و پیامدهای آن در تغییرات و تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی پرسش می شود. گاه میان فلسفه با حوزه زیستی همگونی و انسجام برقرار است و نظامی از رفتارها وساختارهای منسجم وهماهنگ رامی آفریند اما گاه میان فلسفه باحوزه زیستی همگونی وهماهنگی نیست وچالشها وتضادهایی را درپی خواهد داشت. مطلب مهم توجه به این نکته است که میان "لازمه ذاتی فلسفه" در جهان سوم با "لوازم مستقر شده" تفاوت وجود دارد چرا که امکان‌های جوامع متفاوت است. نمونه جامعه همگون استکه معرفت عقلي درفرهنگ عمومی آن مستقر شده است و به کارها ونظامات اجتماعی معنا، جهت وسامان میدهد. درمقابل استکه میان معرفت و عمل هماهنگی نیست ونفاق، تحریف و انحراف بر آن غلبه دارد که نهایتا به منجر خواهد شد، مدینه ای که معرفت عقلي وشرعی از آن رخت بربسته وآگاهی کاذب ودانش برساخته برای توجیه اراده معطوف به قدرت و عمل برآمده در فرهنگ عمومی استقرار یافته است وهمگان براساس آن زیست میکنند. 🔸نکته جالب توجه دراندیشه استاد این استکه امتداد فلسفه در هر کدام از این سه جهان، از منطق و روشی خاص پيروي می کند و نباید میان آنها خلط کرد. منطق و روش جهان اول استدلال و برهان است، در جهان دوم اخلاق و تربیت است و در جهان سوم، خطابه، جدل و شعر و عمل است. اگر کسي در جهان سوم با استدلال و برهان بخواهد به امتداد و استقرار فلسفه بپردازد ره به جایی نخواهد برد بلکه منطق و روش اقدام در این جهان می بایست هماهنگ با اقتضائات فرهنگ و جامعه باشد. @hekmat121
پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی رحلت آیةالله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی رهبر انقلاب اسلامی در پیامی رحلت عالم ربانی آیةالله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی را تسلیت گفتند. متن پیام به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم رحلت عالم ربّانی آیةالله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی رضوان‌الله‌علیه را به حوزه‌ی علمیه‌ی قم و به همه‌ی شاگردان و ارادتمندان و مقلدان ایشان بخصوص به مردم مؤمن گلستان که ارادت ویژه به این بزرگوار و والد محترمشان مرحوم آیةالله آقای حاج سیدسجاد علوی داشتند، و بالأخص به خاندان گرامی و فرزندان مکرّمشان تسلیت عرض میکنم. این مرجع معظم در قضایای گوناگون انقلاب و مسائل کشور همواره وفادارانه در کنار مردم و پشتیبان نظام مقدس بودند و خدمات ارزشمندی کرده‌اند که موجب فیض و رحمت الهی است ان‌شاءالله. از خداوند متعال علو درجات ایشان را مسألت میکنم و امیدوارم با اجداد طاهرینشان محشور گردند. سیّدعلی خامنه‌ای ۲۴ اسفند ۱۴۰۰
📌امید و انتظار 🔸هر جامعه مستقل و پویایی معلول استقرار نظامی از معانی و شبکه ای از مفاهیم سازنده است. این معانی و مفاهيم سازنده ی آرمانها، اهداف و ارزش‌هایی است که به کنش انسانی و روابط اجتماعی، معنایی نوین و به جامعه سامان و نظمی متمایز می دهد. 🔹 در حقیقت استقرار این نظام معانی و شبکه مفاهیم در بین الاذهان انسانها و تبدیل آنها به آگاهی و فرهنگ عمومی جامعه را آماده تغییرات اساسی و آبستن تحولات تکاملی می کند. 🔸از جمله معانی مهم برای تغییر و تکامل دو مفهوم به آینده و فرج و گشایش است. 🔹 امید به آینده، حرکت را ایجاب می کند و انتظار فرج، افق های دور از دسترس را ممکن می سازد و نشاط و پویا را بر حرکت می افزاید. 🔸جامعه ای که در نظام معنایی و شبکه مفهومی آن، دو مفهوم امید و انتظار حضور پررنگ و در فرهنگ عمومی آن استقرار داشته باشد تعالی و تکامل سرنوشت آن جامعه خواهد بود. https://eitaa.com/hekmat121
📌مهدویت و بازتعریف مفهوم قدرت بر اساس حکمت متعالیه ۱. جهانی که در آن زندگی‌ می کنيم در حال حرکت مداوم و پایدار است و هیچ گاه حرکت و تغییر از آن زائل نخواهد شد؛ ۲. حرکت مقول به تشکیک است و دارای انواع و اقسام متنوع و متکثر است. ۳. میزان و کیفیت حرکت به وابسته است؛ ۴. قدرت فعلیت یافتن شبکه ایِ مجموعه ای از ظرفیت‌های متراکم و نهفته در امر متحرک است که امکان فعلیت داشته باشد. این ظرفیت و استعداد گاه در تاثیرگذاری بر محیط پیرامونی، پیشروی و حرکت رو به جلو است و گاه در طاقت، تحمّل، استقامت و تاب آوری است. ۵. در حیات انسانی، قدرت در ظرفیت ها و استعدادهای انسانی و در سرمایه های اجتماعی است و هر امر غیر انسانی (طبیعی و مابعدطبیعی) هم که در نظام معانی انسان هویت و تعیّن یابد، ظرفیت و استعداد و سرمایه انسان محسوب می شود و الا از دایره مؤلفه‌های قدرت خارج می شود و نمی تواند تکیه گاه حرکت و اقدام باشد. ۶. امور انسانی (سرمایه، ظرفیت و استعداد) در ارتباطات و اتصالات و همچنين در انقطاع ها و گسستهای ارادی، هویت و عينيّت می یابند. این اتصال و انقطاع، تابعی از آگاهی ها و معانی نهفته ذهنیت فردی و فرهنگ عمومی است. بنابراین قدرت تابعی از آگاهی و تعلق ارادی انسان است. به میزان آگاهی و تعلّق ارادی انسان به متعلّق اگاهی، مجال ظهور و بروز او برای اعمال اراده خود و مقاومت در برابر شرایط سخت و ناگوار فراهم می شود. ۶. اتّصال حقیقی انسان به ملکوت و فیض الهی و بهره گیری فرد و جامعه از هدایت تکوینی الهی، تعین بخش به استعدادها و سرمایه هاست و تولید کننده قدرتی بزرگ برای اقدام و حرکت‌های بزرگ است. ۷. آموزه مهدویت تنها الگوی اتصال حقیقی و متعیّن انسان به ملکوت و فیض الهی است و بدون هرگونه محدودیت فرهنگی، مذهبی، زمانی و مکانی حقیقتا پشتیبان حیات انسانی و هویت بخش کنشگران اجتماعی است. ۸. راه اتصال حقیقی به ملکوت، فیض و هدایت الهی می بایست از تشخّص و تعیّن برخوردار باشد و صرفا امر ذهنی و آرمانی نباشد، تا حرکت اصیل و اقدام پر انرژی را در پی داشته باشد. ۹. قدرت برآمده از آموزه مهدویت بیش ازآنکه در ابزارها و ساختارها ظهور یابد، سازنده نظامی از معانی و شبکه ای منسجم از مفاهيم و باورهای قلبی است، به تعبیر دیگر مهدویت، یک مفهوم مستقل و مجزا نیست بلکه در درون آن مجموعه ای از معانی و مفاهيم مرتبط و متصل نهفته است که اگر به درستی وارد دستگاه فکري افراد و یا فرهنگ عمومی جامعه ای بشود حوزه معنایی مولّد قدرت را پدید می آورد و از این طريق در اعماق وجود کنشگر نفوذ می کند و شخصیتی متفاو و متمایز از او می سازد که برخی از ویژگی های اینگونه افراد در روایات معصومین (ع) آمده است. باور به مهدویت و ظهور شبکه معانی آن در جان آدمی، کنشگر را به ستون محکمي تبدیل می کند و هر فرد نیروی چهل مرد را در خود احساس می کند با قلبی همچون تکه های آهن محکم که اگر بر کوه های آهنین عبور کنند آن‌ها را خرد می کنند. از مقابله و رویارویی نمی هراسند و تا خداوند راضی نشود از پای نمی نشیند. در پرتو تجلی مهدویت، آن‌ها مردانی شجاع تر از شیر و برنده تر از شمشير می شوند و شعارشان این است که "ای مردم، ای مردم، در راه خدا از هیچ سرزنش انسان پستی نهراسید". ۱۰. آنچه در باب فرد صادق است درباره جامعه هم صادق است. جامعه مهدوی که نظام معنایی برآمده از مهدویت در فرهنگ عمومی آن مستقر شده است، جامعه ای قدرتمند با ساخت مستحکم و پیشرو است و در برابر سختی ها و مشکلات استقامت می کند و از هیچ قدرت مادی نمی هراسد چرا که همواره خود را متّصل به ملکوت عالم و فیض الهی می یابد و از آن بهره معنوی و هدایتی می گیرد. https://eitaa.com/hekmat121
📌نوروز و ار تباط آن با شناخت خالق هستی 🔆بخش اول 🔹از نگاه اهل حکمت و ذوق، بهار فرصتی است برای بازخوانی کتاب حقیقت خود. چرا که رفتن زمستان و آمدن بهار، یک جریان هدفمند بوده و انسان هم که جزء عالم طبیعت است، برای هدفی مهم آفریده شده است. 🔸بهار و طبیعت زیبای آن، تماشاگهی دیدنی و تابلوی خواندنی از کتاب زندگی است که با اوراق نسیم گونه اش، سیمای زیبای حقیقت را در آئینۀ عالم خلقت به نمایش می گذارد. این تجلی باشکوه، بهترین درس خداشناسی را عرضه می دارد. آری خداوند هستی بخش، آنگونه که برای شناخت و هدایت انسان، احکام تشریعی را فرو فرستاده، تماشاگهی از طبیعت زیبا را، برای اهل خرد جلوه نموده تا به راز و رمز حقیقت پی ببرند، و از این طریق به معرفت و محبت الهی برسند. آن چنانکه سعدی می سراید: بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار  که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار آفرینش همه تنبیه خداوندِ دلست دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار 🔹بهار، فصل زیبایی و شکوفایی است. در بهار درختان جوانه می‌زنند، شکوفا می‌شوند و ثمر می‌دهند و با این اتفاق همه طبیعت و محیط را زیبا می‌کنند. یکی از عوامل انگیزه مردم برای اینکه در بهار بخشی از ساعات روز را در طبیعت سپری کنند همین زیبایی بهار است. طبیعت رنگارنگ، زیبایی‌آفرینی و جاذبه بهار باعث می‌شود تا انسان فطرتاً و از روی سرشت خود بهار را دوست داشته باشد. اما از نگاه اهل ذوق، بهار کتاب معرفتی است که هر سال به روی اهل حکمت و بصیرت گشوده می شود تا جمال محبوب را در چهره شکوفه هایش نظاره کنند وبا نو شدن جان و اندیشه شان، با طبیعت همنوا شوند. در حقیقت؛ سال نو فرصتی است تا بار دیگر گذران عمر را یادآور خویش سازیم و در شور و شوق بهاری ازاینکه گامی دیگر به انتهای فرصت زندگی نزدیکتر شده ایم، غفلت نورزیم و قدر لحظات گرانبهای عمر خویش را بدانیم. با دلبرکی تازه تر از خرمن گل از دست مده جام می و دامن گل  زان پیشترک که گردد از باد اجل پیراهن عمر ما چو پیراهن گل 🔹قرآن کریم نیز، زندگی انسان را به بارانی تشبیه می کند که از آسمان فرو می ریزد و قطره های حیات بخش آن، سرزمینهای آماده را به جنبش درمی آورد. به وسیله این باران، انواع گیاهان رنگارنگ می روید، سپس شکوفه ها و میوه ها و شاخساران، زمین را می آرایند و صحنه پرخروشی از حیات و زندگی را به نمایش می گذارند. انسان از دیدن این پدیده های زیبا ممکن است دچار غرور شود و تصور کند که این سفره گسترده همیشه در اختیار اوست. در حالی که همین زیبایی شادی بخش، ممکن است در یک روز روشن و یا شب تاریک، از بین رفته و نابود شود. 🔸بهار که فصل زندگی و برازندگی است با درخشش چهرۀ طبیعت و دگرگونی وضعیت آب و هوا و جلوه طراوت و تازه گی،  برای اهل ذوق پیام های بیشماری دارد، که همه آنها در حیطه این برنامه نمی گنجد. اما بطور خلاصه می توان برخی  از آن را از باب تذکر بر شمرد. ادامه دارد ... ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
📌نوروز و ار تباط آن با شناخت خالق هستی 🔆بخش دوم 🔹مهم ترین پیام نوروز و  بهار، پیام خداشناسی است. خداشناسی واژه‌ای‌ست که برای هیچ مسلمانی گنگ و نامفهوم نیست تا بخواهد برای آن تعریف یا مصادیقی بیابد، بلکه او از هر طریق اعم از  دیدن، شنیدن و …. و بالاخص با اندیشیدن در وجود خود به این حقیقت پی می برد. چنانچه خداوند می‌فرماید: ‏ "وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ‏:‏ و در خودِ وجود شما ( انسانها، نشانه‌های روشن و دلائل متقن برای شناخت خدا و پی بردن به قدرت او) است. مگر نمی‌بینید؟" پس نوروز، فصل تامل در آفرینش خداست. فصل دیدن با چشمان دل است. اینکه ببینیم چگونه شکوفه ها به آرامی خود را از میان ساقه های تُرد و ظریف درختان بیرون می کشند و جوانه ها نیز از میان خاکهای مرطوب سر برمی آورند. به گل یاسمن بنگریم و سرمست از عطر آن، بیندیشیم که چه کسی آن را این چنین زیبا آراسته و عطر آگین ساخته است. قرآن کریم ، بهار را نشان قدرت و توانایی خداوند می شمارد و تبدیل فصل خشک و بی برگ زمستان به فصل با طراوت بهار را آیه ای روشن برای زندگی دوباره در روز واپسین می داند. در آیه 9 سوره فاطر آمده است: «خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرها را بر انگیزند پس آن ابرها را به سوی سرزمین خشک و مرده می رانیم و بوسیله آن زمین را پس ازآنکه مرده بود، زنده می کنیم».  🔹روز رستاخیز نیز چنین است و در آیاتی دیگر می فرماید: «زمین را جامد و بی روح می بینی، اما آنگاه که آب باران را بر آن فرود می آوریم، به جنبش و حرکت در می آید و فزونی می گیرد و انواع گیاهان شگفت انگیز را می رویاند، خدا حق است و اوست که مردگان را حیات می بخشد و اوست که بر هر چیزی تواناست.» (سوره حج: آیات 6و5)   🔸پس از پیام توحیدی می توان به صبر اشاره کرد. هنگامیکه  نوروز دم عیسوی خود را بر کالبد مرده‌ی زمین می دمد، طبیعت بی جان پس از تحمل تازیانه‌های سرد و سنگین زمستان ثمره‌ی صبر و پایداری خود را نمایان می کند از طبیعت می گیرند و یادآور این کلام الهی می‌گردند که فرموده است: ‏" سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا: خداوند به زودی بعد از سختیها آسانی قرار می دهد." (آیه 7 سوره طلاق)  🔹در حقیقت نوروز نیز با پشت سر گذاشتن زمستان سرد وسخت، از این حقیقت،تصویر زنده ای ارائه می دهد که با صبر می توان به پیروزی رسید.  🔸فصل بهار، فصل سخاوت و بخشندگی است. در فصل بهار، باران بهاری سخاوتمندانه در کوه و دشت می‌بارد و همه را سیراب می‌سازد. بارانی که با بزرگواریپهنای همه‌ی دشت‌ها و بیابان‌ها و شوره‌زارها بالاخص دریاها و اقیانوس‌ها را در بر می‌گیرد و هیچ چیزی را محروم نمی‌نماید. پس برماست که این پیام بهاری را دریافت کرده و  همه را بدون در نظر گرفتن  جنسیت، قومیت، نژاد  دوست داشته باشیم و به بهانه های واهی کسی را از اطراف خود دور نسازیم. بلکه گفتار، رفتار و اعمال مان را بهاری کرده و دل های دیگران را شاد نماییم. 🔹فصل بهار، فصل نو شدن است و نوروز نیز، حکایت نو شدن و نو خاستن است. چرا که با بهار همه جهان حیات مجدد می‌یابند. انسان مؤمن نیز در پرتو تمسک و عمل به قرآن و معارف الهی می‌تواند بینش و منش خود را به گونه‌ای تنظیم و ترسیم کند که هر چهار فصل زندگی او بهار باشد. یعنی همگام با زیبایی طبیعت، روح خود را زیبا نماید. زیبایی ای که مانند زیبایی طبیعت با گذشت زمان از بین نرود، بلکه با انسان جاودانه گردد. البته انسان حالات و احوال متغیری دارد. گاه به امور مادی می گراید و گاه به فطرت انسانی خود، روی می آورد. با نمودها و جلوه های هستی، تعلق خاطر می یابد و پدیده های زیبای طبیعت به او آرامش و اطمینان می بخشد. می توان گفت انسان به دنبال تفسیر زیبا شناسانه ای از هستی است و می خواهد زیبایی را به درستی درک کند. زیبایی های هنرمندانه ای که در هستی بکار رفته، انسان را در اندیشه فرو می برد و به حیرت می آورد. این حیرت، سرآغاز تحول است و انسان را به سوی تعالی سوق می دهد. بدینگونه بهار با طبیعت نو و تازه خود، در طول قرنها، موجب تحول و دگرگونی شده و در آداب و سنن مردم، پایدار مانده است.  ❇️بهار، فصل نو شدن 🔹بهار فصل تحول و انقلاب در طبیعت است، هر روز، هر ساعت و هر ثانیه تحول مثبتی در آن رخ می دهد. درختان سر سبز شده و شکوفه می‌کنند و به بار می‌نشینند. انسان نیز می‌بایست در هر سال، هر فصل، هر روز و هر ساعت، در جهت تحول و دگرگونی مثبت خود، تلاش نماید. بنابراین یکی از پیام های مهم بهار؛ دگرگونی و انقلاب است که باید آن را به گوش جان شنید. انسانی که اشرف موجودات است باید همگام با افزایش معرفت و بندگی خود به خدا، خدمتش به خلق خدا نیز بیشتر گردد، تا در نهایت به بهار واقعی که همان قرب الهی، سیر و سلوک به سوی پروردگار و آزادی از اسارت نفس و تعلقات دنیایی است، برسد. https://eitaa.com/hekmat121
📌به آقای ری‌شهری گفتم از جدا نشو! ایشان هم همینطور عمل کرد! 🎤 توصیه حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای به آیت الله ریشهري در ماجرای اعدام مهدی هاشمی: 🔸 (سر ماجرای سید مهدی هاشمی) گفتم شما در این قضیّه از امام جدا نشو! این قضیّه قضیّه‌ی مهمّی است، هر اقدامی میخواهی بکنی خودت را با امام متّصل داشته باش. این را هم من به ایشان سفارش کردم. گفتم بین راه فشار می‌آید، آدم را محاصره میکنند، حرف میزنند، یک پشتوانه‌ی مستحکمی شما داشته باش و آن خود امام است. این را به خصوص من به ایشان سفارش کردم... 🔹 ایشان هم همین جور عمل کرد. ایشان گاهی حتّی برای هم نامه نوشته، از امام نظر خواسته، امام هم صریحاً یا دستور دادند یا منع کردند. غرض، نامه‌نگاری ایشان با امام در این قضایا خیلی متعدّد است. 🔻 پی‌نوشت: رحمت خدا بر مجاهد بصیر حضرت آقای ری‌شهری که فتنه بزرگ مهدی هاشمی را با عنایت الهی و هدایت کامل حضرت امام خمینی ریشه کن کرد. بسیار به او مدیون هستیم. 🔹کتاب "خاطرات سیاسی" و "سنجه انصاف" روایتی از این مجاهدت بزرگ است. رحمة الله علیه و حشره في زمرة الصالحین و المجاهدین https://eitaa.com/hekmat121
📌حکمت امام خمینی در کتاب ارزشمند "روشن بینی امام خمینی" اثر مجاهد بصیر آیت الله ری شهری(رحمة الله علیه) 🔹امام خمینی در نامه ششم فروردین سال ۱۳۶۸ شمسی، خطاب به آقای منتظری، مسائل مهمی را مطرح کرده که مهمترین آن‌ها پیش‌بینی و روشن‌نگری درباره سرنوشت آقای منتظری پس از ایشان است. 🔸در بخشی از متن سخن امام خمینی آمده است: «... شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرت‌تان راخراب‌تر می‌کند.» 🔹این کتاب در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول، ادله روشن بینیِ امام خمینی(ره) بوده که شامل ۱۰ دلیل است؛ دلیل اول: خودپسندی و نقدناپذیری آقای منتظری، دلیل دوم: سخنان آقای منتظری درباره ولایت فقیه، دلیل سوم: به چالش کشیدن رهبری پس از امام خمینی(ره)، دلیل چهارم: تناقض‌گویی آقای منتظری درباره شرط بودن اجتهاد مطلق برای رهبر! دلیل پنجم: سخنان آقای منتظری درباره انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، دلیل ششم: نامشروع دانستن فرمان امام خمینی درباره بازنگری قانون اساسی، دلیل هفتم: بهره‌مند نبودن آقای منتظری از ملکه عدالت، دلیل هشتم: آگاهی نداشتن آقای منتظری از نیازهای داخلی و خارجی کشور، دلیل نهم: نسبت‌های ناروا به مقام معظم رهبری و دلیل دهم: صلاحیت آیت‌الله خامنه ای برای مرجعیت. 🔸بخش دوم کتاب، پاسخ به مهمترین اتهامات آقای منتظری به مجریان فرمان امام خمینی (ره) 🔹و بخش سوم، مهم ترین اتهامات فرزند آقای منتظری به مجریان فرمان امام خمینی(ره) است. 🔸نخستین چاپ کتاب «روشن‌بینی امام خمینی (س)» در ۳۴۲ صفحه قطع وزیری از سوی موسسه چاپ و نشر عروج راهی بازار نشر شده است. @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش سوم: ساختار معانی درفلسفه 🔸 در یادداشت های گذشته بیان شد که در حکمت متعالیه، "معنا" حقيقتي است که در مصداق و نفس الامر مفاهيم محقق است و مفهوم به نحو ذاتی و فعلی از آن حکایت می کند. در واقع مفهوم از معنا حکایت می کند. معنا در ظرف ثبوتِ مصداق تحقق دارد بنابراین معنا امر ذهنی صرف و قراردادی نیست. اما ذهن می تواند معنای محقق در مصداق و نفس الامر را ادراک کند و در قالب مفهوم صورتبندی و بیان کند. 🔹 براساس اصول مبرهن فلسفی اصالت وجود و تشکیک وجود، اشیا و مصادیق واقعی در عین وحدت ذاتی دارای لایه ها، سطوح و حیثیت های مختلف است و به اعتبار هر کدام از این لایه ها و حیثیت ها بهرمند از معنا است. به تعبیر دیگر، در هر مصداقی مجموعه ای معانی و حیثیت های واقعی وجود دارد که هر کدام از نحوه تعیّن وجودی و کمالات و نقائص همان مصداق حکایت می کنند. بنابراین ذهن می تواند از هر مصداقی معانی متعددی را ادراک و بر آن حمل کند. 🔸 مطلب مهم این است که علی رغم درهم تنیدگی معانی در مصداق و عدم ترکّب وجودی در مصداق، ذهن (علم حصولی) از محدودیت های ادراکی برخوردار است و توان ادراک همه جانبه و هم زمانِ همه معانی نهفته در یک مصداق را ندارد. چرا که ذهن با استفاده از مفاهیم و صور ذهنی با واقعیت ارتباط برقرار می کند و هر صورت و مفهومی دریچه ای کوچک و محدود به سوی واقعیت است از این رو بواسطه هر احساس و ادراک حصولی یک حیثیت از حیثیت های واقعیت و مصداق وارد ذهن می شود و از طریق هر یک از این صور و مفاهیم، فقط از یک معنا حکایت می کند، اما مهم این است که ذهن می تواند ورودی های مختلف را تجزیه و تحلیل و همچنین تجمیع و ترکیب کند و براساس کشف روابط میان آن صور و معانی، ترسیمی از کلیت مصداق داشته باشد و از آن موجود واحد (مصداق) حکایت کند. بنابراین ذهن از تحلیل مصداق موجود واحد، معانی مختلف و متفاوتی را ادراک و اکتشاف می کند که در ظرف ذهن متمایز و متفاوت هستند هرچند در ظرف تحقق به یک وجود موجودند نه آنکه ظرف تحقق و وجود، متکثر و متعدد باشد. 🔹 بنابراین معانی در ظرف تحقق و نفس الامر موجودند و اراده و آگاهی فاعل شناسا در ساخت و تحقق آنها دخیل نیست. به تعبیر دیگر، معانی تابع اعتبارات و قراردادهای ذهنی و اجتماعی انسان نیستند و تنها رسالت انسان در برابر معانی، از سویی کشف و ادراک و از سوی دیگر حب و بغض(گرایش و منافرت) است. 🔸 راه ارتباطی انسان با معنا از طریق و آگاهی است. انسان به عنوان فاعل شناسا می تواند به حقیقت و معنا ارتباط علمی برقرار کند، گاه خود معنا از طریق وارد نفس آدمي می شود. در این طریق، اصلا واسطه ای از صور و مفاهیم در کار نیست بلکه نفس با حقیقت معنا و مصداق آن ارتباط وجودی برقرار می کند لذا معانی نهفته در مصداق به صورت جداگانه به صید نفس نمی افتد بلکه به صورت یکجا و شبکه ای و در عین حال بسیط و واحد وارد نفس آدمی می شود و اتحاد وجودی میان آنها برقرار می شود. در این صورت، نفس علم ضرورتا پیامدها و لوازم خود را در پی دارد. 🔹 اما فاعل شناسا، گاه از طریق و با تبدیل معنا به صورت و مفهوم، تصویری از معنا را در صقع نفس خود ایجاد می کند و حالتی خاص در نفس حاصل می شود که از معنا و محکی واقعی حکایت می کند. بنابراین صور و مفاهیم ذهنی حاکی از معانی است. در این مرحله، معنا بواسطه صور ذهنی و مفاهیم از نفس الامر وارد نفس آدمی می شود و حیثیت معرفتی، ذهنی و حکایتگری پیدا می کند. چنانکه گفته شد ویژگی این ارتباط این است که معانی به صورت مفهومی و جداگانه وارد ذهن می شوند و ذهن در چند مرحله به تجمیع، ترکیب و تعمیم آن مفاهیم می‌پردازد. نفس نه با خود معانی بلکه با صورتی از آنها اتحاد وجودی برقرار می کند. بنابراین اتحاد نفس با صور معانی موجب ظهور لوازم و پیامدهای وجودی معانی در ظرف ذهن نمی شود هر چند می تواند با شدّت باور و اتصال به آن صور و مفاهیم، رقیقه ای از آن حقيقت را در نفس محقق کرد و برخی از لوازم و پیامدهای وجودی و "تجردی" آن را در خود مشاهده کرد اما این امر به اراده و شدت اتصال وجودی وابسته است. 🔸 در حکمت متعالیه، ذهن به یک صورت و در یک مرحله به معانی پی نمی برد بلکه معرفت دارای گونه ها و مراحل مختلفی است. حداقل در سه مرحله ذهن به معانی پی میبرد: ۱. مرحله احساس، ۲. مرحله تخیل و ۳. مرحله تعقل. همچنین مفاهيمي که ازمعانی حکایت می کنند چندگونه اند: ۱. مفاهیم جزیی، ۲. مفاهیم کلی ماهوی، ۳. مفاهیم کلی منطقی، ۴. مفاهیم کلی فلسفی و ۵. مفاهیم کلی اعتباري. 🔹 لکن درحکمت متعالیه اثبات شده استکه اساس فرایند ادراک، مرحله تعقل است وبنیانِ همه مفاهیم، مفاهیم کلی فلسفی (معقول ثانی فلسفی) است. درواقع بدون تعقل وبدون معقولات فلسفی امکان ادراک معانی وجود ندارد. ادامه دارد.. سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش چهارم: شبکه مفهومی و کشف نظام معنایی 🔸 براساس اصالت و تشکیک وجود، واقعیت یک واحد دارای مراتب و درجات است به نحوی که در عین وحدت متکثر است و در عین تکثر واحد است. بر این اساس کل نظام هستی ، یک مجموعه واحد مرتبط و متصل است و میان موجودات تغایر و تباین ذاتی وجود ندارد بلکه همه موجودات در یک سلسله مراتب طولی و عرضی با یکدیگر ارتباط و اتصّال دارند البته برخی مستقل هستند و برخی عین الربط به مستقل هستند. 🔹همچنین هر شئ موجود نيز در عین داشتن لایه ها، سطوح و حیثیت های کمالی مختلف یک واحد حقیقی است و به یک وجود محقق است و هر کدام از آن لایه ها، سطوح و کمالات جنبه ای از همان حقیقت واحد است و همان را عیان و آشکار می سازد و ذهن نیز از طریق شناخت آنها به کلیت و هویت واحد وجودی آن اطلاع می یابد. 🔸 یکی از مطالب بسیار مهم در شناخت و کشف معانی، اذعان به میان موجودات و معانی است، به این معنا که ارتباط و اتصال میان موجودات و میان معانی به نحو تصادفی نیست بلکه محصول یک نظام علی و معلولی و روابط ضروری است. از این رو، هر معلولی ملازم با علت خود است و هر علت تامه ای، معلول متناسب با خود را به وجود می آورد. همچنین دو معلولِ یک علت تامه، تلازم قیاسی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) دارند یعنی وجود یکی دلالت بر وجود دیگری می کند. بنابراین میان موجودات و معانی نفس الامری دلالت وجودی و تلازم واقعی برقرار است. 🔹با توجه به نکات ذکر شده، روشن می شود که در حکمت متعالیه، کل هستی یک نظام هماهنگِ منسجمِ درهم تنیده است و هیچ بخش و جزئی از آن مجزا، منفک و بی ربط با سایر بخش‌ها و اجزا نیست. همچنین لایه ها و حیثیت های یک واقعیت، امور مجزا و منفک و مرکب نیستند بلکه یک حقیقت واحد را شکل می دهند بنابراین نهفته در نظام هستی و همچنین موجود در یک واقعیت، کاملا به هم متصل و مرتبط هستند و میان آنها روابط شبکه ای و منظومه ای برقرار است. بنابراین معانی مستقل از اراده و آگاهی انسان از نظام وجودی و حقیقی برخوردارند و همچنان رسالت انسان به عنوان فاعل شناسا، شناخت و کشف این نظام معنایی وجودی و حقیقی است. در يک عنوان گذاری لطیف می توان واقعیت را "کنز المعنی" (گنجینه معنا) نامید و رسالت علم را "کشف المعنی" دانست. 🔸 در مقام علم حضوری، کشف این نظام معنایی چندان صعب و مشکل نیست البته به اندازه همان میزان از علم حضوری. چرا که واقعیت با معانی نهفته در آن به صورت یکجا و همه جانبه نزد عالِم حاضر است و عالم علاوه بر شناخت تک تک معانی، همه آن معانی را به یک وجود واحد و در یک نظام منسجم می یابد همانند علم انسان به خود و حالات درونی خود؛ در این علم، انسان همه حالات خود را به یک وجود واحد و در یک نظام منسجم درک می کند. 🔹 اما درمقام علم حصولی، درک وکشف نظام معانی، امری صعب و مشکل است چرا که ذهن هر معنا را به نحو جداگانه مییابد و به نحو جداگانه نیز ثبت می کند. لذا ذهن برای درک وکشف آن نظام معنایی می بایست فعالیت های بیشتری داشته باشد واز طریق تجزیه و تحلیل، تجرید و ترکیب وانتزاع و تعمیم روابط میان معانی را کشف نماید. از آنجا که معانی در ذهن از طریق صور و مفاهیم شناخته می شوند ذهن به ساخت روی می آورد. تمام هدف انسان در ساخت شبکه مفهومی، هم تلاشی برای کشف وقُرب به نظام معنایی نهفته در واقعیت است وهم کوششی برای دوری و رهایی از تحمیل های ذهنی بر واقعیت است هم اسقاط اضافات وهمی و خیالی، هم رهایی از تقلیلها وتحویلی انگاری ها. تحمیل هایی که در بازه زمانی طولانی مدت بر واقعیت وارد شده است وموجب ساخت نظم های جعلی وبه خفا بردن نظام معنایی واقعیت شده است. 🔸 دربرخی ازروایات حقیقت،"محو موهوم وصحو معلوم"معرفی شده است. "محو موهوم" همان اسقاط اضافات،موهومات وخیالات است که برحقیقت عارض شده است و"صحو معلوم"همان آشکار شدن معانی و به ظهور آمدن معلوم و اشراق نورِ حقیقت است. 🔹 واژگان و الفاظ آن گاه که برای معنا و حقيقتي وضع شوند مفهوم خوانده می شوند که ازمعنا حکایت میکنند. درحقیقت الفاظ نشانه هایی هستند که برمعنا دلالت دارند. الفاظ دال هستند ومعنا مدلول آن. رابطه دال ومدلول یک رابطه مطلق وقهری ویکنواخت نیست بلکه دارای شدت و ضعف، حقیقت و مجاز، صریح و مبهم، محکم و متشابه است‌ و از این رو نوع دلالت الفاظ بر معانی یکسان نیست. باید اضافه کرد که بجهت میزان وکیفیت آگاهی واراده انسان، مراتبی از دلالتها شکل میگیرد، دلالت اولیه و دلالت ثانویه، دلالت صریح و دلالت ضمنی، دلالت مطابقی و دلالت التزامی. همچنین وجود کنایه، ایهام و استعاره بر پیچیدگی رابطه الفاظ و معانی می افزاید، ازاین رو، همواره زنجیره ای ازالفاظ و مفاهیم درکنار هم میتواند مراد متکلم رامنتقل وعرصه ای ازحقیقت راآشکار کند. ادامه دارد ... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌بنیاد حکمت اسلامی صدرا در راستای امتداد حکمت و فلسفه برگزار می کند: حکمت، حکومت و ولایت تهران ۱۴۰۱ https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش پنجم: نقش علوم در کشف نظام معنایی واقعیت 🔹بیش ازهمه این حکیمان، عالمان و ادیبان هستند که بادقت و وسواس علمی، به تنقیح مفاهیم و واژگان مستقر درفرهنگ اهتمام دارند واز این طريق روابط میان مفاهیم را درک و در نهایت به بازشناسی زنجیره های واژاگانی و ساخت شبکه های مفهومی دقیق و علمی میپردازند تابهتر بتوانند واقعیت را بازنمایی و نظم معنایی آن رابه درستی کشف و توصیف دقیق کنند. 🔸 حکیمان و عالمان و ادیبان هر یک به گونه ای و به میزانی، بواسطه داشتن شبکه مفهومی و نظام اصطلاحات معرفتی، سخنگویان واقعیت و پرده برداران نظام معنایی موجود در واقعیت هستند. هر چند دیگران نیز از طریق زبان و عمل خود در آشکار سازی واقعیت می توانند دخیل باشند که هستند، اما چون رهیافت‌های سیر در واقعیت آنها به صورت شبکه مفهومی و نظام منطقی اصطلاحات معرفتی در نیامده است به نحو مستقل نمی تواند معرّف نظام معنایی واقعیت باشد بلکه می بایست توسط حکیمان، عالمان و یا ادیبان آن رهاوردهای تجربی وارد نظام معرفتی و علمی بشود تا پس از جایگذاری دقیق و برقراری روابط با بقیه معرفت ها و تجربه ها، امکان توصيف واقعیت را پیدا کند. 🔹البته میان کاراین سه طایفه (حکیمان، عالمان و ادیبان) اشتراکات زیادی وجودی دارد اماتفاوتهایی هم هست، مهم‌ترینش این است که ادیبان فقط به شبکه مفهومی و روابط معنایی واژگان در متن تاریخ و فرهنگ توجه دارند و کمتر به بُعد واقع نمایی و حکایتگری واژگان از نظم معنایی حقیقت سخن می گویند. توجه به صورت و ساختار زبان و تکنیک های دستوری و ادبی و سنجش فصاحت و بلاغت کلام، به سامان مند کردن شناخت عمومی و قاعده مند کردن زبان گفنگو و محاورات نظر دارد. 🔹اگر چه عالمان تلاش دارند تا از طریق شبکه مفاهیم و اصطلاحات علمی نظام معنایی واقعیت را درک وکشف کنند امابیشتر به نمودها و تجلیّات ماهوی واقعیت توجه دارند وکمتر از روابط وجودی پرده حجاب برمیدارند هرچند ممکن است باتعمیم ناصواب قواعد علمی، خود حجابی برلایه های عمیقتر واقعیت و موجب مستوری آنها باشند. اما به هر حال شناخت علمی بیش از شناخت عمومی رو به حقیقت دارد و با دارا بودن خصوصیات ۱. آگاهانه بودن، ۲. مسئله محور بودن، ۳. تخصصی بودن، ۴. روشمند بودن ۵. مستدل و منطقی بودن تأثير مهمی بر زندگی انسان و کشف ابعاد ماهوی موجودات و وارد ساختن آن ها در متن حیات انسانی می گذارد. مهمترین ثمر معرفت علمی که معرفت دقیق، جزئی و مشخص است، کشف قوانین طبیعت و قدرتمند ساختن انسان در به کارگیری سرمایه ها و ابزارها در جهت آرمان‌ها است. اما نسبت به خود آرمان‌ها و نسبت به مبدأ و معاد انسان مسکوت است. از نظر شبکه مفهومی علم، جهان کهنه کتابی است که اول و آخر آن افتاده است و انسان در این جهان افکنده شده است که نه از آغاز آن اطلاعی در دست است و نه از انجام آن خبری می توان داد. لذا از منظر علم، معانی در شبکه مفهومی طبیعت، ابزار و تکنیک ها در راستای کسب منفعت ظهور می یابد و براساس همین شبکه مفهومی، انسان قدرت و توانایی تغییر و تصرف در طبیعت و استخدام آن را در جهت میل و آرزوی خود را پیدا مي کند. 🔸 آنکه بیش از دیگران درصددساخت شبکه مفهومی ناظر به نظام معنایی واقعیت در لایه های عمیق آن است حکیمان و دانش حکمت و فلسفه است. شبکه مفهومی حکمت براساس یک سلسله مفاهیم کلیدی و اصول بنیادین بدیهی، به انسان ایده و طرح زندگی می دهد و موضع انسان را در جهان و در نسبت با سایر موجودات تعیین می کند. معرفت فلسفي با تمرکز بر هستی شناسی و با تکیه بر معقولات ثانیه فلسفی نگرش کلی، بنیادین و مستدل از عالَم و آدم و طرحی از نظام معرفت شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی ارائه می دهد. بر همین اساس به زندگی و حيات آدمي معنا می دهد و یااو رابه پوچی وهیچی می کشاند. هستی شناسی فلسفي اگرمتکی به یک سلسله اصول و منهج عقلانی واستدلالی باشد ازنوعی ثبات واستحکام منطقی وعقلي برخوردار است پاسخگو به مسائل بنیادین وتکیه گاه عمل و برنامه زندگی خواهد بود. نیروی عقل وحکمت انسان برخلاف حواس وعلوم تجربی، تنها به ظواهر و پدیدارهای ماهوی قناعت نمی کند بلکه تادرون سراپرده هستی نفوذ میکند و به معانی وکمالات وجودی نظر می کند واز ارتباطات واتصالات وجودی موجودات پرسش می کند، عقل با شناخت حقیقت "ممکن الوجود" پی میبرد که نظام هستی نمیتواند منحصر ومحدود به موجودات امکانی وامور محدود باشد وهمواره متغیر،نسبی، مشروط وممکن باشد، بلکه به تکیه گاه مطلق وبی نیاز هستی پی می برد ومعانی نهفته درآن حقيقت را دریافت وبا روش عقلي وبا استفاده از مفاهیم کلی از آنها گزارش می دهد. نکته قابل توجه این است که عقل برای گزارش و اخبار از آن هستی مطلق و کمالات وجودی ناگزیر است از مفاهیم موجود در ذهن و زبان استفاده کند اما ... ادامه دارد سید مهدی موسوی @hekmat121