eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.5هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
952 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 هم قدم با هم رفتیم به سمت جایی که کاملا خلوت بود . به خاطر سر و صداي وسیله هاي بازي ناچار بودیم کمی بلند تر صحبت کنیم . خیلی جدي گفت . امیرمهدي – خب ، گوش می کنم . دم عمیقی گرفتم و باز دمش رو فوت کردم بیرون . با چرخوندن نگاهم به اطراف گفتم . من – نمی دونم از کجا شروع کنم ؟ امیرمهدي – بگین . از هرجا که می تونین شروع کنین . سري تکون دادم . من – من دیشب خیلی فکر کردم . هم به حرفات و هم به اعتقاداتت . سرش پایین بود و خیره به زمین . معلوم بود داره با دقت گوش میده . ادامه دادم . من – همه شون براي من محترمن . ولی یه چیزایی این وسط هست که نگرانم می کنه . که نمی ذره راحت تصمیم بگیرم و بگم تا آخرش هستم . امیرمهدي – خیلی مهمن ؟ من – آره . مهمن . یعنی براي من مهمن . سري تکون داد که حس کردم منظورش اینه که ادامه بدم . من – این اختلافاتی که بینمونه ... یعنی این تفاوت ما یه جاهایی مثل سنگ جلوي پامون می شه مانع .... منظورم اینه که ... مونده بودم چه جوري باید بگم که پرید میون حرفم . امیرمهدي – رك بگین . با حاشیه رفتن از موضوع دور می شیم . دوباره نفسی گرفتم . کمی به سمت مخالف چرخیدم تا بتونم راحت حرف بزنم . نگاه کردن بهش مانع می شد رك حرف بزنم . من – اگه من بهت جواب بله بدم ، با مهمونیاي مختلط خونواده ي من می خواي چیکار کنی ؟ می خواي نیاي؟ و منم باید قید خونواده م رو بزنم ؟ همونجور که تو عموت رو دوست داري منم عموم رو دوست دارم . دلم می خواد سالی دو سه بار ببینمش یا از حالش خبر داشته باشم ! من نمی تونم براي همیشه قید خونواده م رو بزنم . باز کمی چرخیدم . انگار ازش خجالت می کشیدم . من – من عاشق رقصم . با این اعتقادات تو ، من باید رقصیدن رو کنار بذارم ؟ آهنگ هایی که دوست دارم گوش نکنم ؟ من همیشه آرزوم بوده شب عروسیم با شوهرم بین جمعیت مهمونا برقصم . یعنی این آرزو رو باید به گور ببرم امیرمهدي ؟ من عاشق رقص دو نفره ي عروس دومادا هستم به خصوص وقتی عاشقانه همدیگه رو نگاه می کنن یا وقتی که عروس با عشق سرش رو می ذاره رو سینه ي شوهرش . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من عاشق رقص دو نفره ي عروس دومادا هستم به خصوص وقتی عاشقانه همدیگه رو نگاه می کنن یا وقتی که عروس با عشق سرش رو می ذاره رو سینه ي شوهرش . یه قدم ازش دور شدم . من – اگر من رنگ سفید بپوشم خدا قهرش میاد ؟ خدا انقدر زود آدم رو جهنمی می کنه ؟ پس این همه آدمی که اینجان ، نود درصدشون جهنمین چون رنگ لباساشون شاده ؟ من باید کفش پاشنه دار نپوشم چون با اعتقادات تو جور در نمیاد ؟ دستم رو روي سرم گذاشتم . من – شلوار تنگ ، جوراب نازك ، خندیدن ، بلند حرف زدن ، همه رو باید بذارم کنار ؟ برگشتم به سمتش . من – مرداي خونواده ي من تو مهمونیاي رسمی همیشه کراوات می زنن . تو هیچوقت کراوات نمی زنی .درسته ؟ کت و شلوارات همیشه ساده ست و رو مد نیست ، درسته ؟ سرم رو کج کردم . من – من عاشق مدم . عاشق این که وقتی مدلی مد شد برم خرید . من با این چیزا باید چیکار کنم امیرمهدي؟ چشمام رو بستم . بغض کردم . زندگی بازي بدي رو با ما شروع کرده بود ! من – به قول خودت تا کجا می تونم تحمل کنم ؟ من اینم . مگه چقدر می تونم عوض شم ؟ فکر نمی کنم بتونیم بیشتر از چند ماه کنار هم زندگی کنیم . نه من مورد تأیید خونواده ي تو هستم و نه تو می تونی مثل خونواده ي من باشی . چه جوري من رو بدون چادر تو خونواده ت می بري ؟ قدمی به عقب رفتم . من – من نمی تونم یه عمر خودم نباشم ! نمی تونم وادارت کنم از اعتقاداتت دست بکشی . من ... من ... من عاشقتم امیرمهدي به حدي که نبودنت دیوونه م می کنه ولی ... بغض نمی ذاشت درست حرف بزنم . من – ولی ... نمی تونم زندگیت رو خراب کنم . تو لیاقت بهترین زندگی رو داري . وجود من باعث می شه آرامشت به هم بریزه . فکر کنم بهتره همین اولش از هم بگذریم . این احساس از اولم اشتباه بود . نباید بهش اجازه ي جولان میدادیم . من .... من نمی خوام باهات زندگی کنم . چشم باز کردم و خیره شدم بهش . می خواستم تأثیر حرفم رو ببینم چشماش رو بسته بود . اطراف چشماش چین افتاده بود . انگار با درد پلک هاش رو روي هم فشار میداد . سرش رو به آسمون بود . از حرفم درد می کشید ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰دو الگوی متفاوت از زنان موفق 🔺زن موفق غربی در مقابل الگوی زن مسلمان ایرانی 🔹 وقتی یک بازیگر یا فرد معروفی هنجارشکنی میکنه کلیپش سریعا همه جا پخش میشه! 🔹حداقل ما زنجیره پخش اونها نباشیم و بجاش الگوهای موفق رو پررنگ کنیم 🙏 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🔺اعتراض کاربران فضای مجازی به بی‌غیرتی حکام عرب درباره کشتار مردم غزه 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
آمریکا در چه فکریه؟! لندن پر از بسیجیه 👊🏻🇮🇷 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 سرش رو به آسمون بود . از حرفم درد می کشید ؟ چشمام رو بستم از کنارش رد شدم .... چشماشو بسته تا نبینه بد شدم ............. از حس دردي که داشت بغضم بیشتر شد . من عامل این حسش بودم ؟ این درد کشیدنش ؟ چرا این تفاوت ها رو مثل پتک کوبیدم رو سرش ؟ کاش بهتر حرف می زدم ! کاش! اشک تو چشمام جمع شد . " خدا لعنتت کنه اي " به خودم گفتم . چونه م لرزید . باهاش چیکار کردم ! اوج دردم زمانی بود که چشم باز کرد و من خیسی اطراف مژه هاش رو دیدم . اشکام بی اختیار رو گونه م راه گرفت . سرش رو به سمت مخالف چرخوند و دستاش رو گذاشت رو صورتش . قلبم به درد اومد . انگار منم باهاش درد می کشیدم . با درد گفتم . من – امیرمهدي ! مثل برق گرفته ها برگشت به سمتم . نگاهش رو رد اشکم ثابت شد . دستش رو به طرفم دراز کرد انگار بخواد رد اشکم رو پاك کنه که یه دفعه انگشتاش رو مشت کرد و به سمت مخالف چرخید . یه قدم به طرفش برداشتم . من – امیر ؟ حس کردم تند تند نفس عمیق می کشه . آروم گفت . امیرمهدي – تو رو خدا گریه نکنین . قسمش ، التماس نشسته تو لحنش ، گریه م رو بیشتر کرد . چشمامو بستم از کنارش رد شدم ..... چشماش رو بسته تا نبینه بد شدم .................... سرش رو به سمت آسمون بالا برد . امیرمهدي – به اون خدایی که براش روزه میگیرین قسمتون میدم گریه نکنین . با درد گفتم . من – نمی تونم . وقتی حالت اینجوریه ! وقتی می دونم براي خوشبختیت باید ازت بگذرم ! ازم فاصله گرفت و سکوت کرد 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من – نمی تونم . وقتی حالت اینجوریه ! وقتی می دونم براي خوشبختیت باید ازت بگذرم ! ازم فاصله گرفت و سکوت کرد . چرا سکوت کرد ؟ چرا ازم فاصله گرفت ؟ روي پا به سمتم چرخید . امیرمهدي – یعنی اگر کراوات بزنم ، تو مهمونیاتون بیام ، بذارم هر مدل لباسی و رنگی که دوست دارین بپوشین فقط زیاد قالب بدنتون نباشه ، هر آهنگی دوست دارین گوش کنین ، می تونین یه عمر ، زندگی با من رو تحمل کنین ؟ نامهربونی با دلم نمی کنه ....... به هیچ قیمتی ولم نمی کنه ..... یه قطره اشکمو که می درخشه باز .... بهونه می کنه منو ببخشه باز ....... دریا که چیزي نیست ، عجب دلی داره ... مبهوت نگاهش کردم . درست شنیدم ؟ می خواست باهام راه بیاد ؟ با شگفتی گفتم . من _واقعا این کارا رو انجام می دي ؟ کلافه دستی به پیشونیش کشید . امیرمهدي – نمی دونم . واقعا نمیدونم . دستش رو به سمت موهاش برد و از روي موهاش تا پشت گردنش کشید . سرش رو به سمت مخالف چرخوند و بی تاب گفت . امیرمهدي – باید فکر کنم . باید بیشتر فکر کنم . سریع برگشت به سمتم . امیرمهدي – چند روز بهم مهلت بدین . شاید بتونم راهی پیدا کنم ! سري تکون دادم . من – هیچ راهی نیست امیرمهدي . خودت گفتی نمی خواي یه عمر کنارت زجر بکشم . منم نمی خوام تو رو اذیت کنم . شاید اگر این جمله رو نمی گفتی به این همه اختلاف ، جدي فکر نمی کردم . ناچار شدم همه چیز رو براي خودم تحلیل کنم تا بفهمم منظورت از زجر چیه . امیرمهدي – منم مهلت می خوام تا حرفاتون رو سبک سنگین کنم من – دیشب به این نتیجه رسیدم که اون نذر من و این فکر کردن عاقلانه به هم ربط داره . انگار خدا می دونه چطوري باید جلو پامون سنگ بندازه . امیرمهدي – اگر نمی خواست وصلی باشه تا اینجا هدایتمون نمیکرد . ما لیاقت تندیس شدن رو داریم . سکوت کردم . اصرار داشت به رفع موانع سر راهمون . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 امیرمهدي – اگر نمی خواست وصلی باشه تا اینجا هدایتمون نمیکرد . ما لیاقت تندیس شدن رو داریم . سکوت کردم . اصرار داشت به رفع موانع سر راهمون . نمی دونستم در من چی دیده که حاضر نبود به این راحتی ازم دست بکشه ! شاید این اصرارش پاداش اون صبر و نذر من بود . پاداش گذشتن از امیرمهدي . آروم گفت . امیرمهدي – بریم ؟ سري تکون دادم . من – بریم . در کنار هم راه افتادیم و به اون چهارنفر منتظر ، ملحق شدیم . از سکوت من و امیرمهدي دائم تو فکر ، فهمیدن اوضاع روحی خوبی نداریم . براي همین به پیشنهاد مهرداد خیلی زود برگشتیم خونه . اون شب و شهربازي رفتنمون اگر به ظاهر براي من شادي و هیجان نداشت اما در اصل نقطه ي عطف زندگی من شد . و من هیچ فکر نمی کردم درست یک شب بعد ، خودم اولین اختلافات رو از بین ببرم . **** از همون جلوي شهربازي از هم جدا شدیم . من و رضا سوار ماشین مهرداد شدیم . نرگس و امیرمهدي هم با هم رفتن . از مهرداد و رضوان ممنون بودم که چیزي ازم نپرسیدن . چون اصلا حال و حوصله ي توضیح دادن رو نداشتم . به اندازه ي کافی اعصابم به هم ریخته بود . و بغضی که به طور کامل سر باز نکرده بود حلقم رو خراش می داد وسطاي راه بودیم که رضوان به مهرداد گفت . رضوان – ا .. مهرداد ! این مانتو فروشیه بازه . مهرداد سریع سرعتش رو کم کرد و ماشین رو به سمت حاشیه ي خیابون کشید . برگشت به سمت عقب که ما نشسته بودیم . مهرداد – می خواي بري یه نگاه کنی ؟ رضوان – آره . شاید مانتویی که می خوام رو بتونم پیدا کنم . مهردادسري تکون داد و ماشین رو کامل پارك کرد . رضوان دستم رو کشید . رضوان – بیا بریم ببینیم چیز به در بخوري داره ؟ بی حوصله جواب دادم . من – من چیزي احتیاج ندارم . خودت برو دیگه ! اخمی کرد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 رضوان – بیا بریم ببینیم چیز به در بخوري داره ؟ بی حوصله جواب دادم . من – من چیزي احتیاج ندارم . خودت برو دیگه ! اخمی کرد . رضوان – بلند شد بریم . با غصه خوردن چیزي درست نمی شه . من – به خدا رضوان حال ندارم . رضوان – ببینم اصلا تو براي شباي احیا مانتوي مشکی بلند داري ؟ ابرویی بالا انداختم . من – حالا نداشته باشم چیزي می شه ؟ رضوان – پس با کدوم مانتو می خواي بري احیا اونم مسجدي که خونواده ي درستکار میرن؟ آخ ... اصلا یادم رفته بود چه قولی به امیرمهدي دادم ! حتی اگر همین امشب همه چیز بینمون تموم می شد هم به هیچ عنوان زیر قولم نمی زدم . سریع در ماشین رو باز کردم . لبخندي روي لباي رضوان نقش بست . داخل مانتو فروشی خلوت بود و فقط دو سه تا مشتري داشت . با رضوان بین رگال ها راه افتادیم . مانتو فروشی بزرگی بود و تا جایی هم که فضا داشت ، مانتوهاي مختلف رو به معرض دید گذاشته بود . رضوان با دست به قسمتی اشاره کرد . رضوان – اون قسمت مانتوهاي ساده ي مشکی گذاشته . بریم ببینیم . نگاهم رو دوختم به سمتی که اشاره کرده بود . من – بریم . مانتوها رو با دقت نگاه می کردم . بیشتر تفاوتشون در قد و یا طرح دوخته شده روي هر مانتو بود . از بعضی طرح ها خوشم اومد . دو تا طرحی که قد بلندي داشتن رو انتخاب کردم و دست گرفتم و دوباره همراه رضوان ، شروع کردیم به دید زدن مانتوهاي دیگه تا اگر باز هم چیزي پسندیدم برداریم و همه رو یکجا براي پرو ببریم . رضوان به سمت مانتوي کرم رنگی رفت . شروع کرد برانداز کردنش . منم از رگال کنارش مانتو شلوار س تی برداشتم و نگاه کردم . خیلی شیک و قشنگ بود . بین بقیه ي مانتو شلوارهاي با همون طرح گشتم و بلاخره رنگ زرشکیش چشمم رو خیره کرد . براي جایی که آدم می خواست با حجاب باشه و مانتوش رو در نیاره به درد می خورد . بی درنگ برش داشتم تا با مانتوهاي توي دستم ، ببرم براي پرو . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰مطالعه‌ درس آموز اسناد لانه‌ جاسوسی آمریکا 💢 تاکید رهبر معظم انقلاب در دیدار روز ۱۲ آبان سال ۹۵ به دانش‌آموزان و دانشجویان مبنی بر مطالعه‌ درس آموز اسناد لانه‌ جاسوسی آمریکا 🔹دانلود مجموعۀ ۱۱ جلدی اسناد لانه‌ جاسوسی به صورت رایگان، از لینک‌های زیر امکان پذیر است: 📂 | جلد اول: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/1.pdf 📂 | جلد دوم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/2.pdf 📂 | جلد سوم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/3.pdf 📂 | جلد چهارم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/4.pdf 📂 | جلد پنجم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/5.pdf 📂 | جلد ششم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/6.pdf 📂 | جلد هفتم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/7.pdf 📂 | جلد هشتم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/8.pdf 📂 | جلد نهم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/9.pdf 📂 | جلد دهم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/10.pdf 📂 | جلد یازدهم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/11.pdf 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم الله الرحمن الرحیم 🌷دخترم! عزیزم! سالها پیش که هنوز چشمان قشنگ تو این دنیا را ندیده بود، در وطن‌مان خبرها شد. مردم مشغول کار و بار و زندگی شان بودند که گلوله‌ها در سینه‌هایشان جا خوش کرد. 🌷صدای توپ و تانک و تفنگ در گوش وطن پیچید. جنگ بود. جنگ شد. اما میدانی بچه های خوبِ ایران خانم🇮🇷 چه اخلاقی دارند؟ برایشان کُرد و لر و ترک و گیل و بلوچ ندارد. یکی شان که دلش بلرزد، همه‌مان بی تاب می شویم. 🌷کاشان شهر مرزی نبود. اما مردانش دل داشتند، دل دارند. دلشان را، آرزوهایشان را، کتاب و درس و دانشگاه و کسب و کار و زن و فرزند و مادر را گذاشتند و شجاعت را بار کوله هایشان کردند و رفتند. 🌷رفتند و چیزی جز سینه نداشتند که سپر کنند. ایستادند، جنگیدند. مردانه. 🌷و در روزی از روزها، ۱۲ آبان ۱۳۷۳ بود، و هنوز چشمان قشنگ تو این دنیا را ندیده بود که از دروازه‌های شهر ۹۶ مرد آوردند. 🌷۹۶ مرد عاشق و غیور و شجاع کاشانی، و امروز ۲۹ سال از آن سالها می‌گذرد. 🌷شهید در قلب ماست. در ذهن‌ماست. ما به مردانمان به مردانگی‌شان افتخار می‌کنیم. سر بالا می‌گیریم و شجاعت‌شان را مدال افتخار خودمان می کنیم. 🌷مبارکمان باشد. ✍ سهیلا ملک‌محمدی (به مناسبت ۱۲ آبان روز ایثار و شهادت کاشان، شادی روح شهدا صلوات.) 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🇮🇷نظم نوین جهانی ، با نسل آرمانی🇮🇷 💢اجتماع و راهپیمایی بزرگداشت یوم الله ۱۳ آبان و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی در غزه💢 💯سخنران: سردار سرتیپ پاسدار رمضان شریف 💯و با حضور خواننده انقلابی میلاد هارونی 💠شنبه ۱۳ آبانماه ساعت ۹ صبح 💠میدان ۱۵ خرداد خیابان شهرداری 💢اطلاع رسانی شود.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🌱@heyatjame_dokhtranhajgasem
سید حسن نصرالله؛ همه گزینه ها روی میز است⚠️ وهر زمانی که بخواهیم می‌توانیم به سراغ آنها برویم ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🌱@heyatjame_dokhtranhajgasem
✅دانش آموز دختر عضو هیات جامع دختران حاج قاسم کاشان گل کاشت __________________ ❤️ ریحانه، عروسک نازنین م ! سالهاست کنار تو رویای دخترانه م را گذرانده م خیلی دوستت دارممم.. اما اکنون که به مادرهای مظلوم و مقتدر غزه فکر می کنم که چگونه فرزندان دلبند خود را فدای مقاومت در مقابل استکبار کردند ! 😔خیلی سخت است برایم اما به یاد کودکان شهید تو را در جامه سپید می پیچم ... ❤️میخواهم یاد بگیرم که مادری عصر ظهور را ______________ ✋فردا روز من است ✌️روز دانش آموز ایرانی 👌روز دانش آموزی که قرار است نظم نوین جهانی را رقم بزند 🎯با ایمان و تقوا 💥با علم و عمل 🌹با ایثار دوست داشتنی ها ... 🌤فردا قرار است من در راهپیمایی ۱۳ آبان ثابت کنم دانش آموز نسل فهمیده م فردا روز من است .. ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🌱@heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا