eitaa logo
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
204 دنبال‌کننده
854 عکس
130 ویدیو
5 فایل
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار 🌱 📲 پیشنهادات و انتقادات👇 مدیر کانال: @ati95157
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
📜 جنگ چهره هم دارد به مناسبت «روز تکریم مادران و همسران شهدا» 🖊 اسماعیل هاشم آبادی | یادداشت «نهضت تاریخ‌نویسی زنان» 🔻 نیمی از تاریخ دفاع‌مقدس در کنار تنورهای روستایی و مقابل شعله‌های گاز برای پخت مربا و با گره‌های میل‌های کاموایی رقم خورده است. مادرانه‌ها و همسرانه‌های شهدا هم جزو تاریخ دفاع‌مقدس بوده‌اند. گردانی باید خاطرات موهای سفیدشده‌ی پای تنورها و چشمان کم‌فروغ‌شده‌ی پای میل‌های کاموایی را روایت کند. ضبطی باید قصه‌ها و غصه‌های مادرانه‌ی شهدا را به دل خود بسپارد. زنان در این زمینه هم پیش‌قدم شده‌اند. 🔻 مادرانه‌های شهدا، روایت مادرانی است که جوانشان را تقدیم انقلاب کرده‌اند و جوانی‌شان را نیز. جنگ با همه‌ی خشونتش، چه خوب دل‌های انسان‌ها را لطیف کرد. مریم قربان‌زاده نویسنده‌ی کتاب «شهربانو» است. او می‌گوید برای مادر شهید، حرف‌زدن اصلاً راحت نبود. بارها در حین مرور خاطراتش بی‌حال می‌شد و کارش به سرم قندی‌نمکی می‌رسید. من، پیرشدنش را در این چند ماه جلوتر انداختم و این مایه‌ی عذاب‌وجدانم شد. 🔻همسرانه‌های شهدا هم روایت ایثار است. همسریِ رزمنده‌ای که نیست، شهیدی که برای خدمت به اسلام رفته، فرزندانی که جای خالی پدر را باید برایشان پر کرد و بار زندگی را به دوش کشید. دختر شینا و گلستان یازدهم، روایت این از خودگذشتگی‌ها است. قدم‌خیر محمدی‌کنعان، همسر سردارشهید ستار ابراهیمی در دختر شینا از زندگی مجاهدانه و بزرگ‌کردن پنج فرزندش می‌گوید و زهرا پناهی‌روا، از همسر مهربانش، سردارشهید علی چیت‌سازیان. کتاب «ساجی» خاطرات نسرین باقرزاده، همسر سردارشهید بهمن باقری، نیز از روزی می‌گوید که جنگ وارد خانه‌اش می‌شود و بدون سلاح باید از کیان و خانواده‌اش دفاع کند. بهناز ضرابی‌زاده با طبع لطیف خود توانسته است زندگی پرفرازونشیب این سه همسر فداکار را به‌خوبی به‌رشته‌ی تحریر درآورد. 👈 ادامه متن را این‌جا بخوانید: https://khl.ink/f/50793 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
مادر شهید احمد معلمی به فرزند شهیدش پیوست 🖤 شادی روح این مادر عزیز صلواتی بفرستید🤲 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
که مهرت از دِلوم بیرون نمیشه ✍فائزه ده نبی بعد از کلی این پا و آن پا کردن و بالا پایین کردن برنامه ها، بالاخره خودم را به منزل مادر شهید میرسانم. آسانسور را اشتباهی میزنم و یک طبقه بالاتر میروم. از همان بالا صدای پر نشاطش را می‌شنوم. نمی‌توانم معطل آسانسور شوم، سریع دخترم را بغل میکنم و پله ها را دو تا یکی میکنم، تا زودتر خودم را به آن صدای مهربان برسانم. به طبقه و واحد مورد نظر میرسم. در نیمه باز است. تا صدای پای ما و صحبت های من و دخترم را میشنود، صدایش را بلند می‌کند: «بِفرمایه ننه جان!» اجازه میگیرم و داخل میشویم. بغل باز می‌کند. انگار نه انگار مهمان هفت پشت غریبه اش را میبیند. انقدر صمیمی در آغوش، می‌گیردم که دلم نمیخواهد بیرون بیایم. همین که روی مبل جا میگیرم شروع میکند به خنده و خاطره گویی و خوش و بش. انگار نمیخواهد یک ثانیه را برای انتقال حال خوب از دست بدهد. محو لبخند شیرینش میشوم و می‌گویم: «حاج خانوم ماشاءالله چقدر سرزنده اید!» با لهجه شیرین سبزواری میگوید: «نِه بابا ،مو دِگَه پیر رفته یوم نَنَه!» رفقا یکی یکی می‌رسند و دور عصمت خانوم حلقه می‌زنیم. بدون هیچ سوالی شروع میکند یکی یکی از بچه‌هایش می‌گوید. از این که همۀ پسرانش را فرستاده خط مقدم. می‌گویم: «ماشاءالله حاج خانوم چطوری مادری کردین که بچه هاتون یکی از یکی بهتر شدن؟» می‌گوید: «هیچی نه نه! نَموخوم ریا روه. مو همیشۀ خدا روزه مِگرفتوم. مفرستیومشا به جبهه، خادموم روزه مگرفتوم که به سلامتی ورگردن!» از همسرش میپرسم، از پدر احمد آقای شهید می‌گوید که او تمام وقت کتاب دستش بود و کتاب میخواند، از بس کتاب میخواند, همه چیز را میدانست.‌ بعضی حرف هایش را با شعر میگوید مثلاً وقتی از احمد شهیدش می پرسیم، همۀ دلتنگی هایش را جمع می‌کند توی این چهار بیتی: «احمد آقای گلم بیا از در درآی مثل همیشه که مهرت از دلوم بیرون نمیشه که مهرت در دلوم گشته درختی برخته شاخ و بال، وا کرده ریشه بیا از در در آی تا شاد گردوم نه نه جو قربون قد و بالات گردوم به قربون قد و بالات نه چندو به قربون مهربونیات گردوم» حرفهایش که گل می‌کند و می‌رسد به شهادت احمدآقایش، خیلی زود برای اینکه لبخند و نشاط رفقا جمع نشود، بحث را عوض می‌کند و می‌گوید: «انگور براتا آماده کردیوم، بیاره باخره ننه...» از باغ انگور پسرش می‌گوید که چقدر با برکت است و دوباره برمی‌گردد به ایام قدیم. ایامی که از مال دنیا یک زمین کوچک کشاورزی داشتند، زمین کوچکی که حسابی برکت داشت. از همسر کتابخوانش می‌گوید: «بهش گُفتُم بیا بِرِم چند قوره دگه زمین بخرم، پسنداز کنم» حج آقا گفت: «زمین چر منم؟! الکی بارم سنگین کنم؟! دارایی مو بیچه هامن...» و چه خوب دارایی هایی بودند. بچه هایی که خیر دنیا و آخرت را برای پدر و مادرشان خریدند! 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
هدایت شده از انتشارات راه یار
📚 یک دم آسوده بنشین 🌾 به مناسبت چهارمین سالگرد فوت "مادر مهربان جبهه‌ها" 🔖 یک وقت هایی از خودم خجالت می‌کشیدم که کم کمک می‌کنم. یک جوری بود که آدم خیال می‌کرد همه زن‌های دِه زیر بال و پر خاله خیرالنسا مشغول کمک‌رسانی به جبهه هستند. اما یکی دوبار که توی جمع ها بودم دیدم فقط من تنها نیستم‌. بعضی ها خنده خنده می‌گفتند که ما جانِ صبح زود بیدارشدن نداریم. کار آن قدر زیاد بود که باید پیش از اذان صبح خمیر می‌کردند و کل روز نان می‌پختند. باز هم خنده خنده می‌گفتند خاله اگر خودت صبح زود می‌آیی خمیر کنی، ما هم نانش را می‌پزیم. به جای خیرالنسا من خُلقم تنگ شد. پیرزن چطور باید صبح به آن زودی توی تاریکی می‌رفت آرد خمیر کند؟ خاله اما به کار پشت نمی‌کرد. گفت: «شما بساط خمیر را آماده کنید، لای درتان را هم باز بگذارید، من خودم می‌آیم برایتان خمیر می‌گیرم.» از آن حرف ها بود. یعنی می‌خواست نیمه شب بلند شود برود توی تاریکی خمیر بگیرد برای همه‌شان؟ از خیرالنساء بعید نبود. ⭕️ برشی از روایت خانم خیرالنسا صدخروی 🖇 کتاب | روایت زنان ایرانی ➕در کتاب «خیرالنساء»؛ نیز روایت کامل زندگی بانو خیرالنساء صدخروی را بخوانید 📌 تهیه کتاب با تخفیف و ارسال رایگان (بالای۴۰۰هزارتومان): rahyarpub.ir @Rahyar97 @hambazi_tv 🔘 انتشارات راه‌یار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی ✅ @Rahyarpub
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
❤️ مادری برای بچه‌های لبنان و غزه 🔻 به مناسبت روز مادر 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
🌱 دوباره جوانه می‌زنیم - چرا رو گلدون‌ها این عکسا رو زدی؟ 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🔊 | مراسم رونمایی کتاب دختران ایران 💠 همزمان با سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن 🔰 آیین رونمایی از کتاب دختران ایران، جلد اول مجموعه روایت زن ایرانی 📌 با حضور محققین، نویسندگان و راویان کتاب ➕ به همت خانه هم‌بازی، واحد خانواده حسینیه هنر و اداره کل کتابخانه های عمومی خراسان رضوی 🗓 زمان: دوشنبه ۳ دیماه ۱۴۰۳، ساعت ۹:۳۰ صبح 📍 مکان: مشهد مقدس، هفت تیر، میدان هشتم شهریور، کتابخانه مرکزی امام خمینی (قدس سره) @khrplir @hambazi_tv @hhonar_ir 💠 انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی 🔰 @Rahyar97@Rahyarpub
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
54.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فراتر از نهضت 🎙 روایت «زهرا شریعتمدار تهرانی» از روزهای در سبزوار 📆 به مناسبت ۷ دی، سالروز تشکیل نهضت سواد آموزی - حتی میزهای آهنی کلاس شکسته بود. مدرسه روستای ترخاص چیزی نبود جز دو اتاق مخروبه که شبیه هر چیزی بود الا کلاس درس. حفره‌هایی روی دیوارهایش بود که موش و بره می‌آمدند توی کلاس. هم‌کارهایم می‌گفتند: «از این روستا برویم». من اما روی حرفم ایستاده بودم که باید در این روستا بایستیم و با کمک بچه‌ها و خانواده‌های‌شان این روستا را آباد کنیم. 📚 زندگی‌نامه زهرا شریعتمدار تهرانی، توسط واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر سبزوار در حال نگارش است. 🏷 تهیه محصولات «حسینیه هنر سبزوار» 🔻 🔗 از غرفه‌‌ باسلام 📍 از حسینیه هنر سبزوار 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
زنی از جنس خاک و آفتاب مصطفی توی خورجینِ الاغ را پر خاک کرد و آورد مدرسه. دانش آموز کلاس پنجم بود. یک سطل از آبِ جویِ کنار مدرسه پر کردم و ‌ریختم روی خاک‌ها. آستین بالا زدم و با دست خاک و آب را زیر و رو کردم. بیل زدم توی گِل‌ها و به سختی گذاشتم روی دیوار. رویش یک ردیف آجر چیدم و دوباره گل گذاشتم‌. یک هفته طول کشید تا دیوارها بالا بیایند. دستم به سقف نمی‌رسید. بچه‌ها دو تا الاغ آوردند و یک تخته انداختند رویشان. رفتم روی تخته و شروع کردم به درست کردن سقف. مردم روستا که رد می‌شدند. مسخره‌ام می‌کردند. آخر سر پیرمردی پیدا شد و سقف را کامل کرد. حالا نوبت سفیدکاری بود. توی سطل آب و گچ ریختم و کشیدم به دیوارها. برای سقف جارو برداشتم و با گچِ رقیق سفیدش کردم. پله‌های مدرسه شن و سیمان می‌خواست. دست به کار شدم. سه مشت شن را با یک مشت سیمان قاطی کردم. کم‌کم سیمان پوست دست‌هایم را خورد. دستم می‌سوخت. توی آب جوب دست شستم و به ساختمان نگاه کردم. باورم نمی‌شد! (من همون زهرایی‌ام که تو خونه‌‌ی پدرم دست به سیاه و سفید نمی‌زد!؟) بخشی از خاطرات زهرا شریعتمدار؛ معلم نهضت سوادآموزی دهه ۶۰ و ۷۰. خاطرات این بانوی‌ سخت‌کوش در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی سبزوار توسط خانم نیلوفر نصیری فر در حال نگارش است. 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
📚 سومین دورهمی نویسندگان با طعم کتاب کودک و نوجوان در خانه هم‌بازی سبزوار برگزار شد ◀️ در آستانه شهادت مجید شهریاری کتاب وقتی معلم شدم را روی میز گذاشتیم. این کتاب برگرفته از زندگی شهید شهریاری است و نازنین صابری بهداد آن را به نگارش در آورده است. در این دورهمی دوستانه نویسنده کتاب به صورت مجازی در جلسه حضور پیدا کرد و از فراز و فرودهایش برای نوشتن کتاب گفت. حاضرین در جلسه نقد و نظراتشان راجع به کتاب را مطرح کردند و سوالاتشان را از نویسنده پرسیدند. 🔥 این که این جلسات قرار است ادامه‌دار باشد. اگر شما هم علاقمند به شرکت در این دورهمی‌ها هستید به مسئول همبازی سبزوار پیام بدهید. @Zmeraji1 ♾ خانه همبازی؛ واحد خانواده حسینیه هنر 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh