#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_مدح
پیچیده بود ، عطر ِ خوش زمهریری اش
کوثر ، میان ِ حوض ِ گلوی ِ حریری اش
اصغر همان حسین که یک ذره کوچک است
مردی بزرگ ، با همه ی ِ سر به زیری اش
@hosenih
پیر ِ طریقتی که خود عین الحیات بود
طی کرده بود ، راه خدا در صغیری اش
او را قنوت بست و به میدان عشق برد
این یادگار کوچک ِ خُمّ ِ غدیری اش
قنداقه کرد کار ِ زره را ، برای او ...
جنگی نداشت بچه در عین دلیری اش
می ماند کاش ، محض دل مادرش ولی...
می شد برای اهل حرم سخت اسیری اش
هر بچه ای مگر چه قدر آب می خورد ؟
کاری نداشت اینکه رسد وقت سیری اش
@hosenih
تشنه نشسته گوشه ای از خیمه ها رباب
پُر می کند خیال ِ علی گوشه گیری اش
رفتی به آسمان و پدر ، بی تو پیر شد
مادر به دست حرمله ، آخر اسیر شد
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
نفرین هر آنچه هست به نابنده ، حرمله
بی آبروی ِ پسـت ، سر افکنده ، حرمله
مشـکل گشای ِ لشـکر ِ طـاغوت کـربلا
آمد به جنگ ِ کودک ِ رزمنده ، حرمله
@hosenih
با کفر ابن ملجمیاش حرص می خورد
از این که باز مانده علی زنده ، حرمله
تاوان چگونه می دهد آن نانجیب با
قلبی که از رباب ... آه کنده ، حرمله
تنها نه بر لب ِ پدر ِ طفل ِ شیرخوار
کرده حرام بر لب ِ ما خنده ، حرمله
آمد که بغض ِ واشده ی ِ اشک مادرش
پنهان کند ، حوالی ِ آن خنده ، حرمله
در مقتل ِ لهوف و مقرم نبود کاش ...
نامی از این جهنم سوزنده ، حرمله
تیری که زد به قصد پسر ، کشته شد پدر
یعنی دو قتل کرده ، دو پرونده ، حرمله
@hosenih
تکرار نام ِ قاتل ِ شش ماهه خوب نیست
شرمنده است ، قافیه شرمنده ، _ ..... _
شد عرش ِ سینه ی ِ پدر ِ او رواق او
بیچاره مادرش ، چه کشید از فراق او
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده
داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده
پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی
ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده
@hosenih
خبرِ کشتنِ تو تا که رسیده به زنان
حرمِ امن مرا خیمه ماتم کرده
ارباًاربا تنِ تو این فزعِ آخرِ تو
لحظهٔ مرگ مرا خوب فراهم کرده
این شکافی که زده نیزه به پهلوت علی
صحنهی مادر و مسمار مجسم کرده
خیز و بین اشک من و کف زدن دشمن را
داغ تو شادی این قوم فراهم کرده
چه شده جسم تو از لایِ زره میریزد
نیزه ترکیب تنت؛ وای چه دَرهم کرده
@hosenih
فرصتی داشته دشمن که چنین پیکر تو
قطعه قطعه به بُرِشهای منظم کرده
دختری بعد تو با اذن عمو عباسش
زیر چادر گره مقنعه محکم کرده
شاعر: #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
زینب بیا ببین ثمرم ریخته زمین
بالابلند اهل حرم ریخته زمین
@hosenih
می خواستم بغل کنم اورا ولی نشد
ازلای دستها جگرم ریخته زمین
دست خودم که نیست اگر داد می زنم
در پیش چشم من پسرم ریخته زمین
دست خودم نبود که با زانو آمدم
دیدم که قوت کمرم ریخته زمین
مثل انار دانه شده پخش می شود
از دامنم ببین گوهرم ریخته زمین
@hosenih
دیدی خدا دعای مرا مستجاب کرد
صدها علی به دور و برم ریخته زمین
شاعر: #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گذاشت بین عبایش تمام اعضا را
گرفت از دل صحرا عزیز لیلا را
@hosenih
به احتیاط عبا را بلند کرد ولی
گذاشت روی زمین جسم اربااربا را
نشست پهلوی اکبر بلند آه کشید
چنان که دید در آتش دوباره زهرا را
اذان کرب و بلا را هجاهجا کردند
بریده اند دَم لا اله الّا را
اگر که عمه در آن کشمکش نمی آمد
قرار بود که تشییع کنند بابا را
@hosenih
سوال مبهم مقتل شده است اینکه چرا
گذاشت بین عبا آن بلند بالا را
شاعر: #علی_کاوند
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_هشتم
جمعه با خود غالبا چشمان تر می آورد
با خودش دلتنگی و خون جگر می آورد
کل عمرم بی تو مانند غروب جمعه هاست
جمعه ها عمر مرا دارد به سر میآورد
@hosenih
بوی یاس انگار می آید میان ندبه ها
باد از پیراهنت وقتی خبر میآورد
بت پرستان هم حساب کار خود را میکنند
بت شکن وقتی به همراهش تبر می آورد
در دلم امّید دیدار رُخت را کاشتم
هر گیاهی عاقبت روزی ثمر می آورد
العجل هایم چه بی تأثیر شد! رویم سیاه
قلب آلوده دعای بی اثر میآورد
تشنه ات هستم ولی این تشنگی خیلی کم است
تشنگی یک انتظار شعله ور می آورد
@hosenih
تشنگی گاهی میان یک نبرد تن به تن
یک پسر را سوی دامان پدر می آورد
وای از آن وقتی که گوید یک پسر نزد پدر:
تشنگی دارد مرا از پای در می آورد
شاعر: #محسن_مرادنوری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین
همچنان سلسله کوه است علی جانِ حسین
آمده مثل ابالفضل پناهش بشود
یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود
زلف بر شانه به سیمای نبی می آید
به اُحد می رود و جای نبی می آید
@hosenih
صفت سرو بر این قد رسا کم باشد
قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد
لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید
دشمن از کثرت کشته به فغان می آید
میرود تا که «ولی» زنده بماند بی شک
«اشهَدُ اَنَّ علی» زنده بماند بی شک
تیر از چله ی ابروی کجش می بارد
برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد
میمنه میسره را ساده بهم می ریزد
دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد
دست در قبضه شمشیر شبیه علی است
پدرش گفت که این شیر شبیه علی است
لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد
چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد
کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش
همه گفتند علی آمده یا فرزندش
جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند
به جوانمردی او آیه مکرر می خواند
می رود میمنه تا میسره را مثل علی
زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی
چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد
شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد
از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش
دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش
اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد
خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد
برد با حوصله در کوچه دشمن او را
می سپارد به دم تیزی آهن او را
@hosenih
ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد
اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد
زخم ها پشت سر هم به بدن باز شدند
عضو های تنش انگار که مقراض شدند
روی زانو، پدر از راه خمیده آمد
از همه زندگی اش دست کشیده آمد
شاعر: #حسن_کردی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
سجاده های ِ عرش پر از یا مُجیر شد
عِطر ِ اذان ِ صبح و شبت یَستشیر شد
@hosenih
از آفتاب صورت تو ، روز ، رو گرفت
شب رفت لای گیسوی تو گوشهگیر شد
شانه زدی به گیسو و مجنون نفس برید
زلفـی به باد ، دادی و لیـلا اسـیر شد
با نغـمه ی ِ اذان تـو داوود ِ کربـلا
خیـلی نماز ِ اهـل ِ حـرم دلپذیر شد
**
حاجت گرفت هرکه رسید از کریمیات
شد پیکـر تـو مُـثله و خـیـر کثیـر شد
« صٰاحَ الحُسین ، وٰا وَلدٰا سَبعَ مرة » آه
اینجا پـدر بـه داغ پسـر گوشه گیر شـد
راضی نشـو مـرا که شَـبث مسخره کند
پاشو که شمر ، دور و برم مثل شیر شد
هرگز نشـد کنار پـدر ، پای تو دراز
بابا بلنـد شو ، بـبرم خیمـه دیر شد
@hosenih
در جَمع ِ پیکرش به عبا ، ناگزیر بود
یک ساعت دگر ، پدرش در حصیر بود
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
این روزها که روزی گریه فراهم است
ای روضهخوان بخوان، که دوباره محرم است
با عشقوشور در دل هر کوچه دیدهام
در دست کودکان محل طبل و پرچم است
@hosenih
مانند تیغههای علم از سر ادب
در محضر تو قامت گردنکشان خم است
عالم تمام رخت عزا کرده بر تنش
"گویا عزای اشرف اولاد آدم است"
ما گریه میکنیم برای تو روز و شب
تا اشک ما به زخم تنت مثل مرهم است
چون روی نیزه موی تو آشفته شد حسین
احوال نوکران تو عمریست درهم است
@hosenih
در من کسی به سینه و سر میزند مدام
"باز این چهنوحه و چهعزا و چهماتم است"
کاری نکردهایم برای عزای تو
از داغ تو اگر که بمیریم هم کم است
شاعر: #سجاد_روان_مرد
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
حق شور تو را روز ازل در سرم انداخت
بر گردن من شال عزا مادرم انداخت
روح پدرم شاد که با پاکی نیت
بگرفت سر دوشم و آورد به هیئت
@hosenih
مادر به خدا هیئتی از کودکی ام کرد
بر تکیه و بر گریه به تو متکی ام کرد
پیراهن مشکی به محرم به تنم بود
عشقم همه بر نوحه و سینه زدنم بود
هر چند که من رو سیَه و موی سپیدم
یک دَم ز شما قطع نگردیده امیدم
@hosenih
غسال! مریز آب، غمش شستشویم داد
هر قطرهء اشک از غم او آبرویم داد
وقتی که نَهم سر به لحد، چشم به راهم
تا آن که بیایی کنی از لطف نگاهم
شاعر: استاد #علی_انسانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
(خواهرم خوب نگا کن پسرم افتاده)
پاره پاره جگرم ، دور و برم افتاده
خواهرم خوب نگا کن که به من می خندند
چونکه این میوه ی عمر از شجرم افتاده
@hosenih
به زمین خورده ام و سخت بود برخیزم
مرغ بی بال و پرم ، بال و پرم افتاده
آسمانم شده لبریز ستاره چه کنم؟
چه کنم در دل لشکر ، قمرم افتاده؟
خواهرم خوب ببین زندگی ام پاشیده
هر طرف قسمتی از این ثمرم افتاده
حنجر پاک اذان گوی مرا گرگ درید
خون پیراهنش از چشم ترم افتاده
@hosenih
لب هر نیزه دهد بوی گلاب و عجب است
گذر این همه ، بر مشک ترم افتاده
□□
پسرم خوب نگا کن که نگاه دشمن
به قدو قامت ناموس حرم افتاده
شاعر: #میثم_مؤمنی_نژاد
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم
پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم
مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای
آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای
به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت
پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت
@hosenih
خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی
لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟!
تنم افتاده کنارت، مددی می گویم
ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم
ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف
خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف
سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی
نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی
چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن
یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن
نگذار این همه غم در دلم آکنده شود
أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود
هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد
بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد
مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای
بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای
سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد
ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد
@hosenih
عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز
دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز
بر دلم آتش این داغ مدام است مدام
بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی"
رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
درد از ما، دوا علی اصغر
آیه ی حق نما، علی اصغر
هست در بین ظلمت عالم
شاهراه لقا، علی اصغر
گره ها از مصائبش وا شد
هر کسی گفت یا علی اصغر
مطلق حق، علی مع الحق است
حیدر کربلا علی اصغر
به خدا یک تنه عوض کرده
حاصل جنگ را علی اصغر
عمر سعد دست و پا گم کرد
تا که زد دست و پا علی اصغر
گریه اش داشت شرح عرفانی
داشت بر لب دعا علی اصغر
اقتدا بر علیِ اکبر کرد
تا شود جانفدا علی اصغر
خون او بر زمین نریخت، نریخت
داشت از بس بها علی اصغر
وای از آب و بی نصیبی او
شرح کن روضه ی غریبی او
@hosenih
شیرخواری گرسنه و مغموم
رفته از حال با رخی معصوم
جان فدای حسین و اطفالش
شده اند از فرات هم محروم
از عطش آن قدر به خود پیچید
گریه اش شد سکوت نامفهوم
درد فرزند، غصه ی پدر است
این دو هستند لازم و ملزوم
با نسیمی که داغ و سوزان بود
شد سفیدی حنجرش معلوم
بی هوا سر روی زمین افتاد
با سه شعبه بریده شد حلقوم
قامتش قدر یک سه شعبه نبود!
ذبح شد طفل، ذبح نامرسوم
مات و حیران میان میدان ماند
پدری خسته، بی کس و مظلوم
پشت خیمه چه صحنه هایی دید
حق بده که رباب شد مغموم
جلوی چشم مادرش ای وای
رفت بر روی نی سرش ای وای
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
مثل آهی که نهاد از مصدرش بیرون کشید
نیزه را بابا ز حلق اکبرش بیرون کشید
دشنهای،نای اذانگویِ حرم را باز کرد...
چندتا اَشهَد ز عُمق حنجرش بیرون کشید
@hosenih
فرض کن شمشیر با فَرقِ جوانی لج کند...
تیغ را باید چگونه از سرش بیرون کشید!
آنقَدَر پا خورد..،جلد مصحفش پاشیده شد
برگه برگه میتوان از دفترش بیرون کشید
با عبایی که حسین آورد در آن ازدحام...
چندعضوی را فقط از پیکرش بیرون کشید
زخم پهلوی پسر را دید..،داغش تازه شد...
میخ را با چه عذابی مادرش بیرون کشید
@hosenih
هر دری زد تا علی "بابا" بگوید که..،نشد
لخته ی خون را اگرچه آخرش بیرون کشید
▪️
▪️
روی نعش شاهزاده داشت جان می داد..،آه...
شاه را از این مصیبت خواهرش بیرون کشید
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
گیرم اصلاً طفل خود را پشت خیمه دفن کرد
خنده های آخر او را کجا پنهان کند... ؟
شاعر: #مجید_تال
@dobeity_robaey
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
#امیرالمومنین_ع_مدح
یک جلوه است جلوهی اعظم فقط علیست
یک معنی است معنی خاتم فقط علیست
آیات کبریاییِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ
آئینه خدای معظم فقط علیست
شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط
صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست
تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است
کوه است قله است مصمم فقط علیست
@hosenih
اصلا بهانهی نَفَس فاطمه است او
اصلا بهانهی همه عالم فقط علیست
جبریل هم موذن ایوان طلای اوست
بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست
گفتند او خداست و گفتند او جداست
باید که لال بود که مبهم فقط علیست
آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست
آری برای کفر جهنم فقط علیست
اسلام را دلیل حیات است یا حسین
اسلام را سلوک مسلم فقط علیست
هجده علی حسین به میدان روانه کرد
یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست
حُسنِ شروع علیاست و حُسنِ ختام هم
اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست
در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست
یعنی برای رزم مقدم فقط علیست
در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت :
قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست
@hosenih
در ابتدا تمامِ عَلمهایشان شکست
تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست
طوری سپاه بهم ریخت ... هرکه دید
فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست
حق داشت که حسین به دنبال او دوید
تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست
ما با علی علی شب خود صبح میکنیم
دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم
هر غصه ای جز غصه ات خوردم شرر شد
لخته به لخته جمع شد خون جگر شد
دور از تو هر کاری که کردم خبط کردم
سودی اگر هم برده ام آخر ضرر شد
@hosenih
درمان درد خشکی چشمم تو بودی
نام تو را بردم دو چشمم باز ، تر شد
از دوریت با هیچ کس حرفی نگفتم
عالم ولی از چشم خیسم باخبر شد
پروانه قصد ترک عادت کرد یک شب
اسم شما آمد وسط پروانه تر شد
دل سوخت و من سوختم،پروانه هم سوخت
هر شب برای ما سه تا اینگونه سر شد
گفتم حرم درمان دردم میشود ، حیف
دوری از کرببلا خود دردسر شد
**
مقتل نوشته در کنار علقمه بود
وقت خسوف کامل قرص قمر شد
او تیر خورد اما تو دردش را کشیدی
یک جا تمام تیر ها درد کمر شد
خون دلش را بین چشمش جمع کرد و
داغ میان سینه اش خون بصر شد
@hosenih
آخر ، سر از پهلو به روی نیزه ها رفت
دردسر نیزه نشینی زخم سر شد
از روی نیزه با سر پاشیده دیده
در غارت خیمه سر خلخال شر شد
شاعر: #مجید_رضایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#محاوره
مگه دریا میاُفته تو خشکی
مگه صحرا حریف این دریاس
مگه عباس هم زمین میخوره
باورش سخته واسه من عباس
@hosenih
ای به قربون چشمای زخمیت
کو دو تا دست تو علمدارم
اگه تنهام بذاری تو این دشت
من به کی خیمه ها رو بسپارم
پاشو بازم کفیل زینب باش
پاشو اهل حرم رو آروم کن
پاشو تکلیف دشمنامونو
با یه اخم نگات معلوم کن
سخته واسه رقیه دوری تو
چه جوابی بدم اگه پرسید
نگران حرم باشم یا تو
منو تنها نذار تو این تردید
پهلوون پاشو که غمت دیگه
کمر آسمونو تا کرده
سورو سات یه غارتو دشمن
تو حرم بعد تو به پا کرده
رحم کن به من و غریبی من
بین بی رحما قد کمون شدم
کی بشه تکیه گاه خواهرمون
وقتی من غرق خاک و خون شدم
وقتی دشمن نشست رو سینه ام
گریه ی خواهروچه کار کنم
وقتی خنجر حیا نکرد از من
ناله ی مادرو چه کار کنم
@hosenih
بعد تو دشمنم جسور میشه
خیمه هامونو شعله ور میکنه
سنگ و چوب و عصا رو که بزنه
نعل اسبا رو تازه تر میکنه
شاعر: #سعیده_کرمانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای
ای امان خیمهها از چه ز پا افتاده ای
من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن
دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای
@hosenih
آنقدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت
حال، روی دامن خیرالنساء افتادهای
بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است
خاک عالم بر سر من، از صدا افتادهای
دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف
سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتادهای
قد رعنای تو شد هم دست با ضرب عمود
از سرِ زین گوئیا تو بی هوا افتاده ای
@hosenih
بعد از این معجر نگهداری زنها مشکل است
دور از خیمه به صحرای بلا افتاده ای
گوئیا باحوصله عقده ز دل وا کردهاند
از کجا تا به کجا ای باوفا افتادهای
شاعر: #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_مدح
ای آن که ز ادراک تو ایمان متصور
در پنجه ی لا حول تو طوفان متصور
با غرّش تان گشت قیامت متبادر
درعلقمه دریای خروشان متصور
@hosenih
نام تو نموده ست جهان را مترنّم
سقّایی و با یاد تو باران متصور
غیرت رگ جوشیده ی در گردن یار است
تنها به مقام تو شود آن متصور
دستان تو آیات بریده ست اباالفضل
گشته ست چنان سوره ی رحمان متصور
نام تو کلید ادب و روح نجابت
در پرسش تاریخ کماکان متصور
در شرح تو و دست تو عالم متحیّر
ایثار تو در یاد شهیدان متصور
مشک و علم و منصب سقّایی ات عباس
در ذهن تو فریاد عموجان متصور
@hosenih
بیچاره فراتی که به کامش نرسیده ست
هستی تو در آن ذهن پریشان متصور
تو غرّش پنهان علی در عرصاتی
در پنجه ی ایمان تو طوفان متصور
شاعر: #علی_کفشگر
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#غزال
پر شکست
چنان زد که بال کبوتر شکست
کنار فرات
عمود از افق آمد و سر شکست
@hosenih
یکی داد زد
به خیمه بریزید معبر شکست
حرم تشنه ماند
چه بد شد غرور برادر شکست
دل زینبین
پس از رفتنت صد برابر شکست
...
هوا تار شد
تو رفتی و زهرا عزادار شد
برای حسین
پس از رفتنت جنگ دشوار شد
به پهلو زدند
غم و غصه کوچه تکرار شد
@hosenih
پس از رفتنت
بلافاصله حرف بازار شد
و بزم شراب
چه بد موقعی وقت دیدار شد
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
به تمنای لب تو قلب دریا سوخته
صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته
@hosenih
پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد
زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته
چشمهایت را که دیدم چشمهایم تار شد
تیر را جوری زده پلک تو حالا سوخته
تیرها نه درمیاید نه از آن سو میرود
جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته
کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند
من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته
پاشو برگردیم خیمه قبل آنکه بشنوی
درمیان شعله ها گیسوی زنها سوخته
@hosenih
تو نباشی دخترانم را اراذل میزنند
صورت هر دختری در بین دعوا سوخته
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
وقتی که آب را به روی آب ریختی
آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش
@hosenih
گفتی به آب، آب! چه بیغیرتی برو
بیآبرو به ریختن آبرو مکوش!
آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمهها به گوش...
تو موج میزنی و علیاصغر از عطش
گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش
از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان
دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش
@hosenih
در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب
گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش
بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر
این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
شاعر: #غلامرضا_سازگار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
با رفتنت سپاه وفا ریخته به هم
وضع تمام کرببلا ریخته به هم
صحرا پر از ستاره ی دنباله دار شد
وقتی عمود فرق تو را ریخته به هم
@hosenih
آرامش و پناه حسین آه ، ماه من
ابروی تو به تیغ جفا ریخته به هم
فهمیدم از شکستگی ذکر " یا اخا" ت
در حنجرت شکوه صدا ریخته به هم
سقای من بلند شو از جا که خیمه ها
در شعله های وا عطشا ریخته به هم
@hosenih
از ناله ی رقیه و خونگریه ی رباب
خیمه که هیچ ، ارض و سما ریخته به هم
برداشتم ز خیمه ی تو تا عمود را
دیدم که رکن عرش خدا ریخته به هم
شاعر: #کمیل_کاشانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دستی برای جستجو از دست داده
چون پیکرش را مو به مو از دست داده
چشمان خود را با همان تیری که آمد
غرقِ شتاب از روبرو، از دست داده
@hosenih
بی خاصیت! افتاده گریان؛ پاره پاره
مَشکی که دیگر آبرو از دست داده
تعریف خواهد شد پس از این نام ِ «سقا»:
لب تشنه مردی که گلو از دست داده
در خیمهٔ تاریخ ما هم تشنه ماندیم
در علقمه ساقی سبو از دست داده
یک تیرِ گریان در دهانش گیر کرده
دیگر توانِ گفتگو از دست داده
آمد برادر... إنکسارش کشت ما را
قامت-خمیده؛ رنگ و رو از دست داده
@hosenih
اربابمان تنها نه که یار و علمدار
پشت و پناهش را بگو از دست داده
شد خیره بر ماه و سپس زد زیر گریه
آخر رقیه(س)-جان؛ عمو از دست داده!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e