eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
280 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
همین‌که بر رخ تو آفتاب می‌افتاد میان خیمه‌ی زن‌ها رباب می‌افتاد فرات موج زد و از خجالت آب شدم نگاه تو روی دستم به آب می‌افتاد چقدر هلهله می‌کرد لشکر کوفه که داشت پلک تو از فرط خواب می‌افتاد جواب حرف مرا حرمله سه پهلو داد گلوی نازکت از این جواب می‌افتاد چنان سریع تورا زد که گردنت جا خورد سرت به سمت عقب با شتاب می‌افتاد تمام خون تورا فاطمه به بالا برد وگرنه بر سر دنیا عذاب می‌افتاد ز دست‌های تو قنداقه باز شد اما به دست مادر زارت طناب می‌افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قرار شد برود کار بوتراب کند فرات را سر بدخواه خود خراب کند قرار شد برود با لب ترک خورده هزار حرمله را از خجالت آب کند امیدوار به این است مادر اصغر قرار نیست کسی طفل را جواب کند سه‌شعبه‌ای به دوراهی رسیده و باید میان کودک و باباش انتخاب کند چه انتخاب که با کشتن پسر، بابا برای دادن جان خودش شتاب کند سه‌شعبه از گلوی او بزرگتر باشد کسی بیاید و این غصه را حساب کند نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند بدا به حالش اگر شکوه‌ای رباب کند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خون تو را پاشید تا به آسمانش آه از زمین درآمد و درندگانش یک بار امروز این عبا ما را کمک کرد حالا برایت کرده بابا سایبانش آسان در آغوش پدر جان دادی اما چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش تا گفت:"ان لم ترحمونی..."خنده کردند نفرین من به کوفه و زخم زبانش این اولین بار است که شاه دو عالم دارد خجالت می‌کشد از خاندانش مهریه‌ی مادربزرگ توست این آب سهم لبت حتی نشد یک استکانش حتی به من گهواره‌ات را هم ندادند دادم ولی بین خیالاتم تکانش ناباورانه خیره ماندم به مزارت جای تو را ناخواسته دادم نشانش ای نانجیبان نیزه در قبرش نکوبید ...ای وای برمن استخوانش... استخوانش... سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از خواب ناز، کودک من پا نمی‌شود می‌خواستم که پا شود اما نمی‌شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید، آه سعی رباب، ختم به دریا نمی‌شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی‌شود چشم امید من به ابالفضل بود آه! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی‌شود بی فایده است سعی شما نیزه‌دارها سر، کوچک است بر سر نی جا نمی‌شود من رو زدم به نیزه، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی‌شود خم شو برای خاطرم ای چوب! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی‌شود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همون روز دهم بود توی قبرش دلم رو بینِ دستاش خاک کردم همونجا با همین چادر که سوخته خون دست حسین رو پاک کردم همون روز دهم بود یادمه خوب همینکه خیمه‌هامونو سوزوندن سرِ قبرش براش مجلس گرفتن با نیزه فاتحه واسش میخوندن شبام کابوس تیر و حلق بچس نه جون مونده برام، نه خواب راحت ازون ساعت که تیر وا کرد گلوشو گلوم تیر میکشه، ساعت به ساعت تمیزش می‌کنم، دستم بیادش سرش خاکی و خونی و کبوده ببینن مادرای شام چی می‌گن نمیگن مادرش مادر نبوده؟! بهم پیریِ زود رس داده داغش همینجور سنْ روی سنم گذاشته می‌پرسیدن زنای کوفه از هم کدوم پیرِزنه شیرخواره داشته بغل می‌خواد اگه داره میفته دیدم بستند با معجر سرش رو نمیذارن که نیزه‌ش رو بیارم می‌ترسم گم کنن آخر سرش رو شب از نیمه گذشته دیروقته «نبودش» تار و پودم رو سوزونده غروبی روی نیزه بود، دیدم نمیدونم الان دست کی مونده سروه گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای بزرگ همه! نوزاد اباعبدالله وارث غیرت اجداد اباعبدالله حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله با تو حاجت به همه داده اباعبدالله پَرِ قنداقه‌ی تو بال و پر نوکرهاست چون عمو روضه‌ی تو چاره‌ی ما مضطرهاست شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست هر چه خواهید بگیرید، شب معجزه‌‌هاست یارمان باب حوائج شده، حاجات رواست کرمش شامل عالم شده از بس آقاست این طبیبی که کُنَد درد، دوا نشنیده غالباً بیشتر از خواهشمان بخشیده کیستی ای همهْ صاحب‌نفسان نوکر تو ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو رو زده آبروی عالم امکان سرِ تو شیر سرخ عربستان شده آب آور تو ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت شد گرفتار تو هر بنده، گرفتار نگشت در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت دست و دلباز! چرا عمر تو بسیار نگشت وای بر حالِ زمین، دور تو یک بار نگشت در تو دیدم کرمِ ارثی این سلسله را ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب عرشیان مویه کنان، گشته فلک خانه خراب کم تلظی بنما، ای نوه‌ی مادر آب تو غم‌انگیزترین روضه‌ی عاشورایی سند محکم مظلومیت بابایی فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش پدری تیر کشید از گلوی نوزادش آمده پشت در و مادر و فضه یادش یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش پدری خسته و شرم و قدِ همچون دالش مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش گل نشکفته و پرپر شده، ای وای رباب ذکر یک عرش سراسر شده، ای وای رباب قدّ ارباب چو مادر شده، ای وای رباب خاک، گهواره‌ی اصغر شده، ای وای رباب مانده کم جان دهد از دلْ‌نگرانی پدرش چشم سرنیزه بُوَد آه، به دنبال سرش 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوثر علی‌اصغر امشب به مستان می‌دهد ساغر علی‌اصغر غوغا به پا کرده آیینه‌ی کوچک‌تر حیدر علی‌اصغر ارباب می‌خندد بر سینه‌اش تا می‌گذارد سر علی‌اصغر با سن‌و‌سال کم در جنگ برپا می‌کند محشر علی‌اصغر "هل من معین" آمد طاقت ندارد در حرم دیگر علی‌اصغر تیر سه‌پر خورده پس شد علی‌اصغر، علی‌اصغر، علی‌اصغر هم اکبر آورده هم روی دستانش علیِ اصغر آورده از باغ خود انگار زیر عبا سیب گلاب نوبر آورده در کربلا ارباب یک‌ساقی و هفتاد و اندی ساغر آورده بر روی دستانش انگار حیدر را به روی منبر آورده تیر سه‌شعبه، آه! اشک مرا این جمله هردفعه در آورده پیش عمو بر نی شش‌ماهه حالا بین سرها سر درآورده هربار جان می‌داد تا روی نیزه اصغر خود را نشان می‌داد تا دق کند مادر هی حرمله گهواره‌ی او را تکان می‌داد مثل علی‌اکبر جنگاوری می‌شد اگر دنیا امان می‌‌داد مثل عمو می‌شد تیر سه‌شعبه چندسالی گر زمان می‌داد آن وقت مادر هم داماد خود را هی نشان این و آن می‌داد باید رباب امروز شش‌ماه درس عاشقی را امتحان می‌داد دنیای شش‌ماهه شد تیره تا خشکیده شد لب‌های شش‌ماهه رو زد برای آب " مُنّوا عَلَیَّ " بر لب بابای شش‌ماهه اُف بر تو ای دنیا خالی‌ست در آغوش مادر جای شش‌ماهه حالا رباب است و لالایی و گهواره و رویای شش‌ماهه تنها امید ماست کوچک‌ترین باب‌المراد، آقای شش‌ماهه هرکس حسینی شد پای براتش می‌خورد امضای شش‌ماهه ✍شعر از گروه ادبی دفتر شعر و ادب آیینی شهرستان بروجرد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بنویسید که اینگونه شده سرگشته یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند پدر پیر خجالت‌زده مضطر گشته نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش دیده‌ی لشگر کوفه به خدا، تر گشته آب می‌داد و نمی‌داد چه فرقی می‌کرد؟! رفتنی بود دگر غنچه‌ی پرپر گشته آب می‌خواست اگر، خواست هدایت بشوند پاسخ خواستنش خنده‌ی لشگر گشته به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت داغ این طفل ولی چند برابر گشته آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد حرمله از همه انگار که بهتر گشته... سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ شیرینیِ داغت به دلی گر بنشیند پای غم تو تا دمِ آخر بنشیند جز تو چه کسی لایق این نام..؛ "حسین"..، است... تنها به تو این واژه‌یِ دلبر بنشیند آن آه که از سینه‌ی عُشّاق تو برخاست هیهات که تا لحظه‌ی محشر بنشیند بر خاکِ حسینیّه دو خط روضه نوشتم حیف است که داغ تو به دفتر بنشیند غیر دمِ این خانه محال است بسوزیم... خاکستر ما پشت همین در بنشیند یک عُمر میان دل او عشق تو جوشد یکبار کسی پای سماور بنشیند جز رخت عزاداری‌ات ای شاه! ندیدیم این‌قدر لباسی تن نوکر بنشیند چشمی که محرم ز غمت خوب بگرید مِهرش به دل فاطمه بهتر بنشیند آن گریه ثواب است که زهرا بپسندد آن روضه‌ قبول است که مادر بنشیند یک واعطشای تو بَس‌است ای پسر آب در سوگ لبت زمزم و کوثر بنشیند ** ای ابر! چه می‌شد وسط ظهر بباری یک قطره‌ی تو بر لب اصغر بنشیند شش‌ماهه‌گُلی را تبر حرمله‌ای چید... نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند حلقوم نحیفی که علی داشت، گمان کن... تیری که سه‌شعبه شده، تا پر بنشیند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در سر آغاز مُحرم قصه را از سر بخوان از شب دلواپسی‌ها، از شب آخر بخوان از فرات، از آب، از دریا، از امواج عطش از کمان، از تیر، از شمشیر، از خنجر بخوان در کنار خیمه‌ها آرام بنشین و فقط از هجوم نیزه‌های وحشی لشکر بخوان همدم گهواره باش و با صدایی دل نشین لا لالایی، لا لالایی، ای علی اصغر بخوان ای رباب آرام و تنها گریه کن مانند ابر شعرهایت را برای غنچه‌ی پرپر بخوان خطبه‌ای از ماجرای قد کشیدن روی دست از زبانِ حضرتِ خورشیدِ بر منبر بخوان کهکشان‌ها، نوحه‌خوانان گلوی اصغرند از غم شش‌ماهه در شش‌گوشه‌ی محشر بخوان یا بزن گاهی گریزی هم به سمت علقمه از علمدار و علم، از دستِ آب‌آور بخوان در مدینه، در کنار حضرت ام البنین لا اقل این روضه‌ی مکشوف را کمتر بخوان با سه شعبه، چارپاره می‌شود شعر گلو این غزل مرثیه را در قالبی دیگر بخوان ذبح کودک در میان کوفیان شد افتخار حرمله بعد از علی اصغر شده سردار جنگ صبر کن در انتظار انتقامی سخت باش می‌رسد از جاده‌ها، سردار خودمختار جنگ روی دستان پدر، باب الحوائج می‌شود کودکی که دست‌های کوچکش مشکل‌گشاست با دعای او محقق می‌شود امر فرج وعده‌گاه ما حدود اربعین در کربلاست ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خون از لبان چاک‌چاکش پاک می‌کردم با دست خود شش‌ماهه‌ام را خاک می‌کردم شرمنده‌ی شش‌ماهه‌ام هستم خبر دارید؟ چشمان بازش را خودم بستم خبر دارید؟ هرگز نکرده هیچ کس کاری که من کردم با تکه‌ای قنداقه طفلم را کفن کردم بالای سر مشغول تلقین دادنش بودم خیره به رگ‌های ظریف گردنش بودم در گوشش استرجاع را با لحن غم خواندم آن‌جا به تنهایی نمازش را خودم خواندم من هم وجودم رنگ و بوی محتضر دارد بابایِ بچه‌مرده از حالم خبر دارد چشم انتظار لحن باباگفتنش بودم از روز میلادش به فکر جوشنش بودم حالا تمام هستی‌ام در گور خوابیده داغش به روی خیمه، خاکِ مرده پاشیده یادم نرفته آن ترک‌هایی که بر لب داشت یادم نرفته روزهای آخری تب داشت لرز سرش، ضعف تنش، آتش به جانم زد با هر تلظی کردنش آتش به جانم زد از مادرش هم نیز کاری بر نمی‌آمد از فرط بی حالی صدایش در نمی‌آمد از وصله‌ی جان دل‌بریدن گریه هم دارد از این و آن منت کشیدن گریه هم دارد بیش از بقیه حرمله خیلی عذابم کرد تیر سه شعبه عاقبت خانه‌خرابم کرد از کشتن ما حرمله هرگز نشد خسته آمد برای کشتن طفل زبان بسته ای کاش مثل اکبرم من را صدا می‌زد طفل عزیزم روی دستم دست و پا می‌زد دیگر رباب از فکر او بیرون نمی‌آمد راحت سه شعبه از گلو بیرون نمی‌آمد در راه دین، شش‌ماهه مثل مادرم دادم در راه خیمه بود یاد محسن افتادم با حسرت دیدار او عمری برادر سوخت محسن، همان که پشت در همراه مادر سوخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حسینی زاده هستی، شیوه‌ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بی اندازد به‌آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یک‌باره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟ علی‌الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی‌الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی تو و سرنیزه‌ها و باز تکرار جسارت‌ها ملائک با تو می‌گریند وقتی روضه‌ می‌خوانی دلی که بی تو می‌ماند بیابان است می‌خشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن می‌چرخم و می‌گویم به آن‌هایی که می‌آیند مهمانی «گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی» بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره‌ی احسان در این بیت الکرم پهن است چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت هست پایان دل‌انگیز پریشانی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگر که داشته با تو حساب بیشتری؟ که زد به حنجر تو با شتاب بیشتری به آب خواستنم دست جمع خندیدند دگر چرا بزنم حرف آبِ بیشتری؟! سه شعبه‌ای که تو را کشت، مال یل‌ها بود تو را زدند ولی با عذاب بیشتری عزیز بی گنهم را چه زود حرمله زد برای اینکه بگیرد ثواب بیشتری تکان‌تکان شدنت دردسر برایم شد شکفته شد گل من با گلاب بیشتری کشیدم از گلویت تیر را دگر بیرون بزن به فاطمه لبخندِ نابِ بیشتری تو را به خاک سپردم به‌جای گهواره نبود بهر تنت جای خواب بیشتری چنان شکافته این تیر حنجرت را که به نیزه بسته شدی با طناب بیشتری یگانه‌ی دل من را دو قسمتش کردند نیاز نیست دگر آب‌وتاب بیشتری ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن کودکی که در دلِ میدان اَمان نداشت تابِ گلوی خُشکِ وِرا آسمان نداشت می‌خواست یک‌کلام بگوید که "تشنه‌ام" اما هِزار حِیف که طفلی زَبان نداشت می‌خواست تا به اَشک کُند رَفعِ تشنگی یک قطره هم به چَشمِ خود اَشکِ رَوان نداشت مادر همیشه مَظهرِ اَمواجِ دَردهاست اینجا رُباب هم به‌جز آه و فَغان نداشت دیدند با عَبای رَسول آمَده حُسین حُجَّت تمام‌تر به دِلِ کاروان نداشت موجی فُرات می‌زد و لَب روی لَب عَلی بی رَحمیِ عَیان ‌که نیازِ بیان نداشت تَحریک شُد قُلوبِ تَمامِ سِپاهیان گُفتند: شیرخواره که بَر ما زیان نداشت... ** یک تیر آمد و سه هَدف را نِشانه زد جُز طِفل و قَلبِ مادَر و بابا، نِشان نداشت با سُرعَتی که تیر به حُلقومِ او نِشَست حَتّی برای بَستنِ چَشمَش زَمان نداشت گیرَم گِرِه حُسِین زِ قُنداقه باز کرد تا دست‌وپا زَنَد، تَنِ اَصغر که جان نداشت پاشید خونِ او به سَما و به ناله گُفت: شش‌ماهه که نیاز به تیر و کَمان نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شش‌ماهه‌ی حسین لبش التهاب خورد آنجا که اسب شمر، لب نهر آب خورد آورد طفل را وسط دشت و آب خواست گوشش ولی به هلهله جای جواب خورد شاه احتجاج کرد ولی در جواب شاه تیری به حنجر پسرش با شتاب خورد آنقدر تیز بود که یک‌جا ز جا پرید مثل تلنگری که به روی حباب خورد از نهر آب رفت و به نحر علی نشست هی تیر تاب خورد و علی پیچ و تاب خورد یک بار خون اصغر و یک بار قتلگاه پس صورت حسین دو دفعه خضاب خورد آورد طفل را ببرد سمت دار حرب یک دفعه چشم‌هاش به چشم رباب خورد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو که لب‌تشنه بودی، چاره‌ای را دست و پا کردند برایت عاقبت زیرِ گلویت چشمه وا کردند تنت را موقعِ بیرون کشیدن از درونِ خاک به زورِ ضربه‌هایِ محکمِ سرنیزه تا کردند فقط یک نیزه خالی بود و نیزه‌دار سر می‌خواست که این‌ها با سرِ تو حاجت او را رَوا کردند غریبی می‌کنی بالایِ آن نیزه نمی‌مانی سرت را چند باری رویِ نیزه جا‌به‌جا کردند نخِ قنداق، یا معجر، نمی‌دانم چه بود اما سرت تا بند شد بر نیزه، جشنی را به پا کردند سرت بر رویِ نیزه، رو به رویِ مادرت اما تنت را مثلِ بابا در بیابان‌ها رها کردند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خیمه‌ها را عجیب‌تر می‌کرد گریه‌هایِ عجیبِ آن نوزاد پیشِ گهواره‌اش زمین می‌خورد مادرِ بی شکیبِ آن نوزاد همه مشغولِ کودکش بودند خبر از سمتِ علقمه آمد که عمو رویِ خاک افتاده وَ پدر دست، بر کمر می‌زد نا امیدانه مادرِ اصغر... رو به زینب، چکار باید کرد؟ دارد از دست می‌رود طفلم سوخت از تب، چکار باید کرد؟ این‌چنین صحنه را تصور کن این همه درد را کجا دیدی؟ تا به حالا تمامِ عمر آیا سُرفه‌ی خشکِ طفل را دیدی؟ پدرش آمد و عبایی خواست طفل را در عبایِ خود پیچید نرم و آهسته گام بر می‌داشت لبِ او را چقدر می‌بوسید تا عبا را کنار زد بابا دید طفلش دوباره تب می‌کرد پسرِ مظهرِ مناعتِ طبع آب از دشمنش طلب میکرد اشکِ بابا فقط تمسخر داشت به علی رحم شد؟ بگو اصلاً حرمله آمد و نشانه گرفت یک سه شعبه رسید تا گردن گره افتاده بود در کارش پدری مانده بود شرمنده این طرف گریه‌ی حرم بود و آن طرف یک سپاه در خنده وَ گذشت و گذشت و گذشت روزگاری به مادرش طی شد اصغرش را ندید تا وقتی که سرِ او سوارِ بر نِی شد گفت حالا به رویِ این نیزه لااقل قد کشیده‌ای، مادر از کبودیِ پلکِ تو پیداست چِقَدَر زجر دیده‌ای مادر ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از گلویت پسرم هرم عطش می‌بارد لبت از تشنگی انگار که آتش دارد می‌زند شعله لب سوخته‌ات بر جگرم تاب یک ناله نمانده‌ست برایت پسرم برو ای تشنه محال است که آبت ندهند نه! بعید است که این قوم جوابت ندهند ** تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست بین این طایفه‌ی شب‌زده یک آدم نیست مهلت حرف ندادند به لب‌های پدر خون لب‌های تو پاشید به سیمای پدر حرمله کاش که شرمنده‌ی رویت می‌شد کاش دستم سپر زیر گلویت می‌شد ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت چقدر تیر بزرگ است برای گلویت می‌چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم مانده‌ام با تو چگونه بروم سمت حرم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب و روزام اینطوری سر نمیشه بدتر از این می‌شه بهتر نمیشه دلمو به گهواره‌ش خوش نکنین اینا واسم علی اصغر نمیشه حرمله وصله‌ی جونمو گرفت عصای قدّ کمونمو گرفت مگه من چند تا دیگه پسر دارم حرمله یکی یدونه‌مو گرفت اشک ابر تو مگه یادم میره قتل صبر تو مگه یادم میره کفْن و دفن تو اگه یادم بره نبش قبر تو مگه یادم میره نیزه می‌خواد بی نقابت ببره بهره از بوی گلابت ببره وقتی نیزه‌دار داره تابت میده لالایی می‌گم که خوابت ببره سندی بودی که رو شدی علی هق هق بُغض گلو شدی علی آرزوم بود ببینم بزرگ شدی حالا هم‌قدّ عمو شدی علی ✍سروده گروه ادبی @dobeity_robaey
آن‌قَدَر لب تشنه و معصوم بود گریه هم می‌کرد، نامفهوم بود   صورتی کوچک شبیه غنچه داشت استخوانش نرم، مثل موم بود   مادرش از تشنگی شیری نداشت در میان خیمه‌ها مغموم بود   جان به قربانِ غریبیِ حسین از دو قطره آب هم محروم بود   آب را بستن به روی کودکان در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!   شد از این کودک تلظی کردنش_ سهم بابایی که خود مظلوم بود   با سه شعبه، طفل شش‌ماهه زدن در میان کفر هم مذموم بود   بین دستش یک طرف جسم علی یک طرف هم صورت و حلقوم بود   گوش تا گوش علی پاشیده شد چون به جرم عاشقی محکوم بود  ** عصر عاشورا رسید و صحبت از نبش قبر کودکی معصوم بود   پیش چشم مادرش رأس علی لا به لای نیزه‌ها معلوم بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شبیه هاجرِ دنبالِ آب، باگریه دوید در دل صحرا رباب باگریه برای مادر اصغر در آسمان، آن‌روز نشست، روضه گرفت، آفتاب باگریه به یاد گریه‌ی طفل رباب، ساقی شد... کنار علقمه از غصّه، آب، باگریه شبیه عاشق دلتنگ، تیر از چلّه دوید سمت علی باشتاب، باگریه به‌گریه گفت: که سیراب شد علی‌اصغر؟ حسین داد به‌زینب جواب؛ باگریه... حسین گفت: علی‌جانْ خدانگهدارت! رباب گفت: عزیزم بخواب...، باگریه برای داغ دل مادر علی‌اصغر دل زمین و زمان شد کباب باگریه به روی حنجر او فتح باب شد با تیر اگر چه بسته شد آخر کتاب باگریه دلی که سوخت به یاد گلوی نازک او به روسیاهی خود زد نقاب باگریه ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتی به هم لب‌های طفل محتضر می‌خورد بر قلب مادر تیر نه، که نیشتر می‌خورد در روضه‌هایش آمده مثل علی اکبر او آب از تسنیم لب‌های پدر می‌خورد یاقوت لب‌های علی‌اصغر ترک برداشت یاد لب او، آب هم خون جگر می‌خورد این شیرخواره مثل شیر نر رجز می‌خواند دشمن "شکست" از تشنه‌کامی بی سپر می‌خورد شاهی سخن گفت و سپاهی هلهله کردند خیلی به کوه غیرت شهزاده بر می‌خورد بی شک شفیع برزخ و دنیا و محشر اوست از این جهت بر نای او تیر سه پر می‌خورد هرگز نمی‌بخشید حلق خویش را تا حشر تیر سه پر بر قلب بابایش اگر می‌خورد داده سلامی بر لب خشکیده‌ی بابا از تیرهای آبدیده هر قَدَر می‌خورد گهواره‌ی او خاک بود و بعد شد نیزه زیرا که روی نیزه تاب بیشتر می‌خورد ✍حجت‌الاسلام 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نمی‌رسد به مقامات تو گمان کسی نبوده لایق توصیف تو، بیان کسی به هیبت تو یقیناً به طور جلوه کند خدا اگر که خودش را دهد نشان کسی به آستان گلویت دخیل می‌بندد اگر که کارد رسیده به استخوان کسی علی‌تر از همه اوقات می‌شوی امروز شده‌ست نغمه‌ی لالایی‌ات اذان کسی برای اینکه به "نورِ" تو سر به راه شوند به ناکسان زده رو، قلبِ مهربان کسی رسیده بر عتباتِ لبِ تو هُرمِ عطش رسیده بر لب خشکیده‌ی تو جانِ کسی به جز حسین که جان داده با تلظّیِ تو نبود صبر در این امتحان توان کسی بهشت، روضه‌ی تو گشته گوش تا گوشش سه‌شعبه آمده بی اذن در جنانِ کسی به آسمان دم مظلوم می‌دهد پدرت که خون حنجره‌ات هست نوحه‌خوان کسی پی غنیمتِ قتل تو آسمان و زمین تنت از آنِ کسی و سرت از آنِ کسی رباب بعد تو دیگر به زیر سایه نرفت به روی نیزه سر توست، سایه‌بان کسی ✍حجت‌الاسلام 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سال‌ها در طلب سیم و زر دنیاییم که خجالت زده از گل پسر زهراییم "به عمل کار برآید، به سخندانی نیست" مانع آمدن حضرت حجت ماییم او حسینی‌ست ولی بی علی اکبر مانده غافل از فلسفه‌ی مکتب عاشوراییم حال‌مان حال یتیمی‌ست که از بی مهری همه محتاج نوازشگری باباییم عصر غیبت به‌خدا کثرت ما وحدت ماست تا نیاید خبر از صاحب‌مان تنهاییم وعده‌ی آمدن منجی عالم حتمی‌ست چشم بر راه، همه منتظر فرداییم آبرویی هم اگر هست از آقایی اوست ماهمه نوکر این خانه ولی آقاییم کاش همراه خود این قافله را هم ببرد همه در آرزوی دیدن پایینْ پاییم ** شب هشتم شد و در راه به خود می‌گفتیم مجلس ختم حسین بن علی می‌آییم منتقم مُطَّلع از ترجمه‌ی "مقراض" است جهل محض‌ایم همه؛ بی خبر از معناییم روضه‌ی " لشگر جراحه " پر از ابهام است سال‌ها منتظر حل معماهاییم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ نزدیک‌تری از رگِ گردن به گدایت ماییم و طوافِ حرم کرب و بلایت هر جای جهان می‌نگرم نام تو آن‌جاست از هر نظر انگار شبیهی به خدایت گشتیم تمامی جهان را و ندیدیم شیرین‌تر و دلچسب‌تر از شور عزایت در روز قیامت که جهان دور تو جَمع‌ست بگذار که ما نیز بیفتیم به پایت بگذار که من نیز گرفتار تو باشم یک جرعه بنوشان به من از جام بلایت پَرسوخته چون فطرس و دل‌سوخته چون حُر من آمده‌ام باز به امید عطایت ای آن‌که جهان تکیه به دستان تو داده‌ست حالا چه شده تکیه زدی خود به عصایت؟ ** با خوود و سپر رفت به میدان علی اکبر از معرکه برگشت ولی بین عبایت دیدند ملائک همگی گوشه‌ی گودال آغوش گشوده‌ست خداوند برایت بر نیزه شدی قاری قرآن، چه شکوهی... ای آنکه دل از فاطمه می‌بُرد صدایت ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e