eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
314 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
صدا پیچید، دنیا گوش شد، غرق شنیدن شد اذان، پیغمبری کرد و مهیای وزیدن شد‌ طلوعت شمع‌های آسمان را استراحت داد زمین، روشن شد و خورشید مشغول لمیدن شد ‌ کمی تا قد کشیدی شاخه‌ی انگور از دیوار به شوق دست‌های تو پذیرای خمیدن شد‌ نوازش کردی و در سینه‌ی چوبی نخلستان دلی خشکیده از جورِ زمین، سبز از تپیدن شد‌ چقدر آزادگی می‌ریخت از هر بند انگشتش کنیزی که برایت بی قرار غُنچه‌چیدن شد ‌ صدای پای تو یک شهر را در کوچه‌ها آورد در و دیوار هم حتی سراپا محو دیدن شد ‌ چقدر آسوده‌خاطر بود از دنیا فقیری که شبی سرد از غذای سفره‌ات گرم چشیدن شد‌ خدا می‌خواست معنای کَرَم را جلوه‌گر باشی همین انگیزه‌ی خوبی برای آفریدن شد ‌ به جز رنگ خدا رنگی نمی‌ماند در این عالَم تو را با رنگِ یک‌رنگیِ خود، گرم کشیدن شد‌ برای کوری چشم حسودان قبل بسم الله خدا ''روحی فداک"ی‌ گفت و مشغول دمیدن شد‌ ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای قلمِ راز، بِربِ الحسن نامه کن آغاز، بِربِ الحسن قلقله انداز، بِربِ الحسن ثبت کن اعجاز، بِربِ الحسن از یمِ طاها بنویس ای قلم از دُرِ زهرا بنویس ای قلم فاش کن ای‌دل که قیامت رسید صاحب دریای کرامت رسید حجتِ حق، نورِ زعامت رسید کوثرِ زهرای امامت رسید سبطِ کبیر، آیتِ اکبر حسن جانِ علی، شبهِ پیمبر حسن آینه‌ی جان علی مجتبی ماه درخشان علی مجتبی زینت دامان علی مجتبی عشق محبان علی مجتبی سِرّ خدا، سَرور ما آمده شکر، که تاج سر ما آمده فطرت ما با نفَسَش آشناست طاعتِ تکوینیِ اَمرش بجاست تا که حسن بر همه فرمانرواست راه نجات بشر از مجتباست حب حسن تا به ابد دین ما پیروی از او رهِ آئین ما حای حسن، حافظ دین خدا سین حسن، سِرّ همه هَل اَتا نون حسن، نور همه اولیا حُسن حسن، برتری از انبیا یوسف زهراست حسن جان ما شافع فرداست حسن جان ما ای همه‌ی علتِ مِنّا شدن حاکمِ من، سَرور و سلطان‌ من عبد خدا، اُسوه‌ی هر مرد و زن ذوالکرم و ذوالنِعم و ذوالمِنَن هر که شود مستِ خدا، مستِ توست دست کریمانه‌ی حق، دست توست صاحب آفاق تویی یاحسن باعث اِنفاق تویی یاحسن رازقِ اَرزاق تویی یاحسن آخرِ اخلاق تویی یاحسن کیست فرآورده‌ی خُلقِ عظیم غیرِ تو ای یوسفِ آل کریم ای همه‌ی علتِ دین داشتن با تو به توحید یقین داشتن بی تو کجا دینِ مبین داشتن بلکه شیاطین به کمین داشتن ای به همه خَلق ولی، الدخیل سبطِ نبی، یَابنَ علی، الدخیل ای همه عمرت، سر و سامانِ وحی وی ز ازل، ناشرِ قرآنِ وحی تا به ابد، بر سرِ پیمانِ وحی لعلِ لبت، ساغرِ جوشانِ وحی فعلِ تو و قولِ تو در هر زمان وحیِ خدا را به یقین ترجمان زانکه تَوَلّای تو از داور است طاعتِ تو طاعتِ پیغمبر است پیروی‌اَت، پیروی از حیدر است مَردِ رهَت، هر که تورا یاور است ما که دَم از یاریِ تو می‌زنیم باده‌ی غمخواریِ تو می‌زنیم سیره‌ی تو اُسوه و الگوی ماست یاریِ افتاده ز پا، خوی ماست هر که در این قافله رهپوی ماست از قِبَلِ توست ثناگوی ماست تا که تویی سید و مولا حسن پرچم یارانِ تو بالا حسن صلحِ تو پیوسته فراروی ما جنگِ تو نیز آیتِ ما، خوی ما رزمِ تو شد قوّتِ بازوی ما حمله‌ی صِفّینِ تو الگوی ما گر شترِ سرخِ جمل پِی کنی شیرِ جمل! راهِ علی طی کنی یاحسن ای فاتحِ ایرانِ ما تحفۀ تسخیرِ تو، ایمانِ ما ما حسنی‌ها و رگ و جانِ ما نذرِ تو و عترت و قرآنِ ما اَمرِ تو هر جا که رود با توئیم جنگ شود، صلح شود، با توئیم رهبر ما، یارِ خراسانی است کشور ما روضه‌ی رضوانی است خِطّه ی سلمان و سلیمانی است حیدری و همت و مَهقانی است کشته‌ی میلادِ تو میلادها پیرورِ مقدادِ تو مقدادها تا که به فرمانِ شما می‌رویم راهِ امام و شهدا می‌رویم گر ز بقیع کرب و بلا می‌رویم از حرمِ پاکِ رضا می‌رویم مقصدِ ما، قدسِ شریف است و بس راهِ یمن، سوی قطیف است و بس راه تو امروز، به دین نصرت است نصرتِ دین، در گِروِ عزت است عزتِ ما در گِروِ غیرت است غیرتِ ما در گِروِ عفت است هست پیامِ علیِ انقلاب راه امام است ز حفظ حجاب ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما را که مُفلِسیم  اگر هم خریده‌اند لطفِ کریم بوده که دَرهم خریده‌اند عاشق شدیم اگر همه‌اش کارِ عشق بود عشاق را بدون نظر هم خریده‌اند ما جنس بنجولیم، به دردی نمی‌خوریم ما را - بدون هیچ ثمر هم - خریده‌اند حتی قرار نیست دخیلِ درش شویم آن را که رد شده زِ گذر هم خریده‌اند پیشِ کریم فرق ندارد زیاد و کم از جبرئیل تا دو سه پَر هم خریده‌اند هِی بنده می‌خرند و هِی آزاد می‌کنند آزاد کرده‌اند اگر هم خریده‌اند گفتند ناسزا و ولی عاشقش شدند از بِین دشمنان چقدر هم خریده‌اند اصلاً به کم نمی‌رود این دستِ با کرم ما را ببین به قیمت زَر هم خریده‌اند این عشقِ داغ، سوختنش فرق می‌کند در پیش فاطمه حسنش فرق می‌کند اشراق می‌کنی و همه طور می‌شوند انگور زاده‌ها همه انگور می‌شوند اصلا نیاز نیست که ما دست و پا زنیم اسباب عاشقی خودشان جور می‌شوند با ابترانِ مکه بگو با همین حسن... امشب حسودهای علی کور می‌شوند دنیا به دست نسل خدیجه است، هر‌که هست جز بچه‌های فاطمه هاشور می‌شوند یکجا محمد است و علی هست و فاطمه با جلوه‌ای که نور علی نور می‌شوند برخیز از مسیر، برو، بند آمده است گیسو بهم مریز که مسحور می‌شوند باید که سجده کرد تو را قبلِ روز حشر یک روز عاقبت همه مجبور می‌شوند ما را به عشق پاره گریبان نوشته‌اند بشکاف سینه را که "حسن جان" نوشته‌اند باید که چشم‌های تو پیغمبری کند تو آمدی که فاطمه هم مادری کند مدیون توست خانه‌ی سادات بعد از این زهرا نشسته است علی پروری کند شهر مدینه با تو بهم ریخت حق بده در کوچه‌ها نبود کسی دلبری کند در هر سحر نسیم خدا می‌وزد که باز در بِینِ گیسوان تو خنیاگری* کند کُشتی بگیر تا که بگویند جان حسین تاکه حسین، جای تو جلوه‌گری کند این‌قدر هم بهانه به دست دلم مده هر روز سجده‌ات کند و کافری کند این نذر چشم ماست که جارو ببافد و هر صبح بِینِ صحن تو رفتگری کند ما را شریک خویش نموده عطای تو نیمی برای ماست و نیمی برای تو تا که عوض نکرده علی قبله‌گاه را پنهان بکن نقاب بزن  قرصِ ماه را   باید جمل سوار ببیند حسن که هست پیچانده‌ای به تیغ خودت رزمگاه را راحت نشسته است علی بین رزم اگر رفته حسن بهم بزند صد سپاه را با نیزه‌ای که سینه‌ی لشگر شکافتی برهَم زدی تَوَهّم آن فتنه‌گاه را هر جا زدی به پشت سرِ تو حسین بود دیدند وقت جنگ همه پادشاه را رم کرده‌اند پیش تو انبوه راه راه بردار از جماعتِ حیران، نگاه را راهی نمانده است مگر تار و مارِ جهل بسته است ذوالفقارِ تو هر دو جناح را   دور و بر تو هیمنه‌ای از ملائکه است فهماند تیغ تو پسر فاطمه که هست باید برای خاک تو مرقد درست کرد شهری به وسعت دو سه مشهد درست کرد با اشک‌های عاشق و با خشت‌های دل شهری به نام آل محمد درست کرد ایوان طلای شاه نجف را دوباره ساخت آنجا برای فاطمه گنبد درست کرد با غنچه‌های یاس ضریح تو را کشید دورش رواق‌های زبرجد درست کرد باید که زائران تو را باخبر کنند نقاره خانه‌های زبانزد درست کرد در جمع خادمان مؤدب به سمت تو راهی برای رفتن و آمد درست کرد صحنی برای حضرت ام‌البنین ولی باید که از بهشت سرآمد درست کرد باید حرم برای تو قبل از ظهور ساخت پایین پای فاطمه مسند درست کرد آوای کربلا، حرمین است یا حسن پنجاه و هشت سال حسین است با حسن * آوازخوانی © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷 تابیدن انوار جَلی دیدن داشت روئیدن حُسنِ ازلی دیدن داشت آن لحظه که فاطمه به طفلش خندید لبخند محمد و علی دیدن داشت @dobeity_robaey
بر نامِ کریمِ آلِ طاها یکبار نه ده بار نه، صدها صلوات غم رفت و فراق رفت و بی تابی رفت آمد پسر ارشد زهرا، صلوات @dobeity_robaey
امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد کز خانه‌ی خورشید ولایت قمر آمد یا از دل دریای نبوت گهر آمد یا مهر فروزنده به‌بام سحر آمد پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد در ماه خدا ماه خدا جلوه‌گر آمد هم آینه‌ی حسن خداوند جمالش هم خلق و خصال نبوی، خلق و خصالش هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش هم عقل ملک آمده حیران کمالش هم مفتخر از او شده پیغمبر و آلش هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد در گلشن دین، باغ گل یاسمنش بین در لعل لب بسته، عقیق یمنش بین شادابی جان را ز گلستان تنش بین آیات خدا در لب شکر شکنش بین آیینه شو و حُسن حَسن در حَسنش بین گوئی به جهان باز رسول دگر آمد ای ختم رسل! بوسه بزن بر سر و رویش ای شیر خدا! عطر جنان جوی ز بویش ای عصمت حق! شانه بزن شانه به مویش ای مهر! ستان وام ز رخسار نکویش ای ماه! ببر سجده به خاک سر کویش رشک ملک است این که به شکل بشر آمد در شب، نفس صبحدمِ عید ببینید در ماه خدا، صورت خورشید ببینید روئی که نبی دید و علی دید، ببینید حُسنی که ورا فاطمه بوسید، ببینید رخسار خداوند درخشید، ببینید کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد با طلعت او، ماه خریدار ندارد مهر است کم از ذره و مقدار ندارد بی یار بُوَد هر که چو او یار ندارد بر دشمن او نخل عمل، بار ندارد گر بار دهد بار به جز نار ندارد مهرش ثمر جنت و بغضش شرر آمد ای حُسن حَسن در حَسَنت حُسن خدایی ای صورت زیبایی هستی‌ت فدایی عالم به سر کوی تو مشغول گدایی با مهر تو جان کرده ز تن میل جدایی از آینۀ دل تو کنی زنگ زدائی شادی، شب میلاد تو باز از سفر آمد ای باغ گل یاسمن آل محمد! ای قرص مه انجمن آل محمد! اوصاف تو روح سخن آل محمد گفتار تو نُقل دهن آل محمد ای حُسن خدا! ای حَسن آل محمد! روح تو در آینه‌ی حق جلوه‌گر آمد لطف تو خدایی و گدای تو کرامت در سایه‌ی سرو قدت افتاده قیامت دل آمده و جسته به کوی تو اقامت نازد به تو توحید و کند فخر امامت از صبر تو دینِ نبوی یافت سلامت با صلح تو از راه، سپاه ظفر آمد نور ابد و جلوۀ حُسن ازل از تو است مقبولی طاعات و جزای عمل از تو است تو طوری و انوار خدا مشتعل از تو است رسوایی و نابودی خصمِ دغل از تو است پیروزی اسلام به جنگ جمل از تو است حقا که علی چون تو پسر را پدر آمد ای صحن بقیع تو چراغ ره انجم وی مهر رخت بوسه‌گه جد و اب و ام بر فاطمه مانند نبی کرده تکلم اول پسر شیر خدا حجت دوم در پاسخ دشنام به لبهات تبسم از خلق تو گلزار صفا بارور آمد تو شمع شب تار بقیع دل مایی هر جا که کنی جلوه، گل محفل مایی گر بحر بلا موج زند، ساحل مایی ور نخل عمل بار دهد، حاصل مایی ما خواب و تو مهمانِ دل غافل مایی ویرانۀ دل از تو بهشت دگر آمد جبرئیل شراب از لب شیرین تو نوشَد کوثر به همه وسعتش از فیض تو جوشد بی چاره کسی کز کرمت چشم بپوشد دریاست دلی کز غم عشق تو خروشد هر کس به کسی فخر و مباهات فروشد "میثم" به تولای شما مفتخر آمد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
میان ارض و سما، بزم شادی و شور است به روی دست نبی، آیه‌هایی از نور است بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است گمان کنم که پیمبر به گوش او می‌گفت: خوشا به حال رسولی که با تو محشور است به رزق خوان حَسَن، عالمی نمک‌گیرند عزیز کرده‌ی زهرا "کریم" مشهور است ز دست هیچ کسی لقمه نان نمی‌خواهیم کرامت حسنی با مزاجمان جور است گدای کوی کریمیم و نان بهانه‌ی ماست نظر به منظر جانان، مراد و منظور است :: چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع شکسته بال و پرم... قبر خاکی‌اش دور است به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم برای گنبد و گلدسته نقشه‌ها داریم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گل‌خنده‌ای که مهر به ماه خدا کند از پای روز، حلقه‌ی شب را جدا کند بر شانه‌ی سپیده‌ترین صبح بی‌غروب خورشید، آبشارِ طلایی رها کند میلاد مجتبی‌ست که اعجاز مقدمش با باغ، آن کند که نسیم صبا کند آمد که با فروغ شب‌افروز روی خویش هر سو دری به خانه‌ی خورشید وا کند شب را به یُمن مقدم او صبح کرده است هر کس چو ماه، در دل شب‌ها دعا کند امشب که باغ خاطره‌ات را به یک نسیم غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سینه‌سوزِ غمت را دوا کند بیگانه با تبسّمی! این فصل را بخند! تا باغ را به خنده، لبت آشنا کند گل‌واژه‌ی نگاهِ تو در روح زردِ باغ جشن بهارگونه‌شدن را به پا کند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حس خوبی‌ست که امشب به زبان آمده است در تن عاطفه‌ام باز توان آمده است چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی كه صدای ملكوتی اذان آمده است چه نشستید! درِ میکده‌ها باز شده آی مستان خدا! پیر مغان آمده است حرف از کوثر و از ساقی کوثر بزنید حال که صحبت مستی به میان آمده است تا كه از راه رسيده‌ست مسيحاي حرم به تن مُرده‌ی طبعم ضربان آمده است روزه‌داران شب پانزدهم! مژده دهید نمک سفره‌ی ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد سوره‌ی قدرِ شبِ پانزدهم نازل شد کوچه‌باغ از نفس یاس، معطر شده است شب شهر از قدم ماه، منور شده است زودتر از همه مژده به پیمبر دادند نوه‌ات آمده و فاطمه مادر شده است نمک از روی تو می‌ریزد و خرمای لبت رطب سفره‌ی افطار پیمبر شده است طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است سفره‌ی ماه مبارک برکت دارد، لیک با قدم‌های شما با برکت‌تر شده است چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم، آمده‌ایم بر در خانه‌ی ارباب کریم آمده‌ایم پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی، که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم! سحری هم به کنار دل من بنشینی مستجاب است دعای دل آلوده‌ی من اگر از صحن لبانت برسد آمینی به صف مشتریانت نظر اندازی گر تهِ صف یوسف دل‌باخته را می‌بینی کوهکن می‌شوم از شوق شکر خندهٔ تو آب افتاده دهانم چقدَر شیرینی! بیشتر از همه نام تو حلاوت دارد باز هم قاری تو شوق تلاوت دارد حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو میوۀ عرشی پیغمبر ما بودی تو «کُلُکُم نورُ واحد» ولی ای نور خدا روشنی بخش دل آل عبا بودی تو چند باری همه دارایی خود بخشیدی از ازل در کرم انگشت‌نما بودی تو شبی افطار بیا خانه‌ی ما مهمان باش ای که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر مرد خاکی زمین! اهل کجا بودی تو؟ ماورای همه افکار نگاهت بوده آخر عرش خدا، اول راهت بوده گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی گاه با آیۀ کِفلَین، تو تفسیر شدی گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی زانو از غم به بغل داری و سر بر زانو به گمانم دگر از زندگی‌ات سیر شدی آه، آقای غریبم چه به روزت آمد چه شد آخر که تو در کودکی‌ات پیر شدی؟ آسمان در وسط كوچه چرا خورد زمين از چه يک عمر در آن راه زمين‌گير شدي خبري آمد و كوه از كمر انگار شكست "شيشه‌ی عطر خدا، خورد به ديوار شكست" ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن تمام مردم این شهر، شهرت ما را شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن و دوست اسیر لطف کریمانه‌ی امام حسن اگر تمام جهان میهمان او باشند هنوز جا دارد خانه‌ی امام حسن نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او که رزق ماست به پیمانه‌ی امام حسن دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد لقب گرفت به پروانه‌ی امام حسن فقیر بوده ولی پادشاه می‌گردد گرفته هرکس عیدانه‌ی امام‌حسن هزارشکر که نام تو بر زبان من است "حسن" قشنگ‌ترین واژه‌ی جهان من است تمام شهر سر سفره‌ی ضیافت اوست که روزی همه‌ی خلق از کرامت اوست اگر چه خم نشده پیش هیچ‌کس، اما همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب! اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق جواب آن‌همه بی‌حرمتی به ساحت اوست "سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی جمل نمونه‌ای از قدرت و شجاعت اوست فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست وجود عالم امکان به خاطر حسن است خوشا به حال هر آن‌کس که شاعر حسن است همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد تمام زندگی من فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست؟ کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد همیشه گفته‌ام از تو، ولی کم است حسن غلام کوی تو آقای عالم است حسن کریم اوست که در اوج بی‌مرامی‌ها نشسته است سر سفره‌ی جزامی‌ها که نیک‌نام‌ترین است و خورده‌اند قسم به نیک‌نامی او کل نیک‌نامی‌ها کج است گردن‌شان پیش او، چرا که شدند به احترام حسن محترم گرامی‌ها غلام آل علی باش چون که می‌ارزد به پادشاهی عالَم، همین غلامی‌ها در این مقام که شهرت در اوج گمنامی‌ست همیشه در پی گمنامی‌اند نامی‌ها به یک نگاه کریم تو می‌شود شیرین برای دشمن تو اوج تلخ‌کامی‌ها همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها "چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن" تو را که دیده غم، از شوق ریشه‌کن شده است همه اویس شدند و جهان قرن شده است برای هرکه تو را دیده، نیست جای گله که هم‌ردیف ترانی همیشه لن شده است زبان شعر کم آورده است هرجایی که از فضائل بسیار تو سخن شده است به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است حرام باشد اگر دست بی‌وضو بزنم به هر نگین که مزین به یاحسن شده است مگر به خواب ببیند شترسوار جمل کسی حریف تو در جنگ تن‌به‌تن شده است! تمام شهر برای حسین سینه زدند ولی حسین برای تو سینه‌زن شده است‌... امید ما کرم توست یا امام‌حسن زیارت حرم توست یا امام‌حسن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
درماه رحمت جلوه‌ی توحید آمد نومیدی از دل رفته و اُمید آمد ماهِ فَلک نقره‌فشانی کرد از شوق در نیمه‌ی ماه خدا، خورشید آمد خورشید بر دستان مولا دیدنی بود از این کرامت، شوق زهرا دیدنی بود این گلشن توحید چشم‌انداز دارد چون باغ جنت جلوه‌ای ممتاز دارد از عرشِ اعلا تا همین باغ بهشتی جبریل چون پروانه‌ای پرواز دارد کروبیان در آسمان، آئینه بستند یک گل به یاد مجتبی بر سینه بستند آمد به دنیا و سپس یا ربنا گفت با لهجه‌ی شیرین خود، نام خدا گفت او بر خدای خود گواهی داد و دیدند او اشهدش را زبتدا تا انتها گفت آری امام است و زخود اعجاز دارد بر کل خلقت افتخار و ناز دارد وقتی علی با فاطمه در گفتگو بود وقتی پیمبر غرق در انوار او بود جبریل از سوی خداوند جلی گفت نام حسن زیبنده‌ی این ماه‌رو بود آری حسن او را خداوند مبین گفت باید براین حُسن‌آفرین، صدآفرین گفت گفتم حسن، عشق تو در دل شعله‌ور شد گفتم حسن، حُسن پیمبر جلوه‌گر شد گفتم حسن، دل میل سائل بودنش کرد گفتم حسن، دل تا مدینه رهسپر شد تو جلوه‌ای از رحمت ربّ رحیمی من سائلم؛ اما تو مولای کریمی در راه دین، امر تو قانون است مولا دل برشما شیدا و مفتون است مولا صُلحت زمینه‌ساز عاشورای عشق است اسلام بر صلح تو مدیون است مولا فرمان تو، جلوه‌گر از آیات نور است این صلح، سازش نیست، تدبیر امور است پیوسته در حُسن عمل، تو جلوه کردی صدبار در جنگ جمل، تو جلوه کردی در کربلا گرچه نبودی، قاسمت بود در بانگِ احلی من عسل، تو جلوه کردی گل‌های باغت را که خیراندیش کردی دو شیر را نائب مناب خویش کردی بر لوح هستی خط زرینی به عالَم احیاگر این مکتب و دینی به عالَم کلک «وفایی» با خط زر می‌نویسد تو افتخار آل یاسینی به عالَم نیکو شده با مدحت تو حالم امشب مُهری بزن بر نامه‌ی اعمالم امشب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه عاشق ناقابل شماست دلم بیا به خانه‌ی خود، منزل شماست دلم اگر که شیعه شدم از دل شماست دلم که از اضافه‌ی آب و گِل شماست دلم من آفریده شدم تو دل مرا ببری طفیل هستی عشق‌اند آدمی و پری تو آمدی، رمضان سفره‌ی ضیافت شد شب تولد تو، تازه ماه رؤیت شد همین که در دو جهان کار تو کرامت شد خیال من دگر از روز حشر راحت شد به شکر آنکه برای خدا حسن شده‌ای چهار رکعت یومیه‌های من شده‌ای سه بار زندگی‌ات را به این و آن دادی جذامی آمده و روی خوش نشان دادی به آنکه گفت به تو ناسزا، امان دادی گرسنه بود و به او قرص‌های نان دادی هزار سفره اگر هم فراهم آورده کَرَم کنار کریمی تو کم آورده ازل ندیده دگر تا ابد همانندت غزل چه هست به جز بندهای دربندت جمل شکسته شده فتنه‌اش ز ترفندت عسل شده‌ست چه شیرین ز کام فرزندت برای روز مبادا دوتا پسر داری دوتا پسر که نه، یک جفت شیر نر داری سفید نیست که سرخ است پرچم صلحت و نیست صحبت سازش در عالم صلحت نبود تیغ برنده‌تر از دم صلحت بپاست کرب و بلا از مُحرم صلحت سکوت تو ثمرش می‌شود قیام حسین شما امامْ حسن هستی و امامِ حسین تو اعتبار زمین، افتخار زهرایی قرار فاطمه‌ای، بیقرار زهرایی توئی که تا به ابد رازدار زهرایی میان کوچه فقط تو کنار زهرایی دوباره حرف تو شد، نام مادرت بردم مرا ببخش اگر خاطر تو آزردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به خنده می‌رسد از مهر بامداد، ندا که ماه فاطمه شد در مه خدا پیدا به بوستان رسالت، گلی شکفت امشب که آفتاب به لبخند گفت: صل علی مه ضیافتِ الله و چشم میهمانان زآفتاب رخ میزبان گرفت صفا یُسبِّحونَ لَه الْحَمد روی خویش امشب گشود حضرت سُبحانَ رَبّیَ الاَعلی قسم به قدر! که برتر ز شام قدر بود شب ولادت او از برای اهل ولا به شکر مقدم او عاشقان حق دارند صلوة و صوم و مناجات و شور و حال دعا از آن مه رمضان شد مهِ هدی للناس که جلوه کرد در آن آفتابِ برج هدا مهی که گشته کتاب خدا در آن نازل گشود سینه به شوق جمال آن مولا فرشته! خنده بزن فاطمه شده مادر ملک به وجد درآ مرتضی شده بابا خدا به فاطمه و مرتضی حسن داده حسن که آینه‌ی مصطفی‌ست سر تا پا حسن که روح دو گیتی به مهر او زنده حسن که جان دو عالم شود ورا بفدا حسن وجود و حسن خلقت و حسن طینت حسن خصال و حسن سیرت و حسن سیما نسیم، مُشک برای فرشتگان می‌بُرد دمی که موی ورا شانه می‌زده زهرا! پدر چو حیدر و مادر چو فاطمه باید که این چنین پسر آید به عرصه‌ی دنیا پسر کدام پسر؟ بر تمام خلق پدر پدر کدام پدر؟ باب آدم و حوا علی به چهره‌ی او خنده می‌زند همه دم رسول بر لب او بوسه می‌نهد همه جا چراغ روشن دل‌هاست قبر خاموشش اگر چه در دل ظلمت نهان بُوَد شب‌ها مگو درِ حرمش بسته، کو بُوَد شب و روز به عالمی ز همین باب بسته، عقده‌گشا مگو که نیست به گرد مزار او زائر که انبیا همه در بر گرفته‌اند آن را اگر اجازه‌ی بوسیدن درش گیرند ستارگان همه ریزند بر زمین ز سما به عرش، حُسن فروزنده‌اش سراج منیر به فرش، رویِ درخشنده‌اش چراغ هدی ز صبر اوست اگر جُند حق شده پیروز ز صلح اوست اگر مُلک دین گرفته صفا به صبر، گلبن اسلام را دهد رونق به صلح، کفر معاویه را کند افشا بحق حق که اگر آن ثبات و صبر نبود نبود نهضت خونین روز عاشورا اگر به دیده‌ی تحقیق بنگری بینی که صلح اوست بنای قیام کرب و بلا اگر به صلح دهد حکم، جنگ، عصیان است وگر به جنگ کند حکم، آشتی‌ است خطا نَبَرْد و صلح، بُوَد تحت اختیار کسی که در قیام و قعود است بر همه مولا کسی که تیغ به کف بر گرفت در صفین به قلب کفر زد و خصم را فکند ز پا کسی که در صف جنگ جمل به بازویش صدای احسن برخاست از لب اعدا کسی که ارث شجاعت ز مرتضی دارد کسی که خوی شهامت گرفته از زهرا کسی که هست سراپای مظهر توحید کسی که بوده ز پا تا سر آیت تقوی چگونه پیش ستم‌بارگان شود تسلیم چگونه قامت خود را کند به خصم دو تا چگونه جنت و دوزخ کنار یکدیگر؟ چگونه روشنی و نور جمع در یک جا؟ چگونه همدم نمرود گردد ابراهیم؟ چگونه روی به فرعون آورد موسی؟ نداشت چاره به جز صلح و صبر با دشمن که بود بین همه دوستان خود تنها قیام کرد ز آغاز لیک از یاران هماره دید جفا، لحظه‌ای ندید وفا سکوت چون نکند رهبری که در خانه شریک زندگی‌اش قاتلش بُوَد ز جفا هر آنکه گریه برای حسن کند امروز به گریه وارد محشر نمی‌شود فردا زبس که تیر به جسمش زدند دوخته شد تنش به تخته‌ی تابوت، آن امام هدی الا زخیل نبیین تو را همیشه درود الا ز فوج امامان تو را هماره ثنا الا عدوی تو را دائم از خدا نفرین الا محب تو را روز و شب ز خلق، دعا الا به روی تو دیدار جان، به هر شب و روز الا به کوی تو پرواز دل، به صبح و مسا به صلح و صبر تو و نهضت حسین قسم به اشک چشم تو و خون سیدالشهداء به آن بدن که ز تو، شد به تیر گلباران به آن سری که لبِ تشنه شد جدا ز قفا به آن دو طشت که شد طشت خون ز دیدنشان دل مقدس زهرا و سیدالشهداء به عزم و همت رزمندگان حق سوگند به صدق و نیت و اخلاص عاشقان خدا اگر نشاط ببارد، وگر بلا خیزد نمی‌شوم جدا هرگز از طریق شما میان جان و تن ما جدائی افتد اگر هزار مرتبه بِه، کز شما شوم جدا به غیر مدح شما نیست بر لب (میثم) بگو برند ز کامش زبان به دار بلا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عالَم پیر دگر باره جوان خواهد شد رمضان تازه از امشب رمضان خواهد شد خبر آمدنش بین گداها پیچید همه گفتند فراوانی نان خواهد شد با قدم رنجه‌ی این ‌شاهْ پسر، بیش از پیش قیمت سائل این خانه گران خواهد شد عشقِ عرش است همین شیر که در گهوارست سید و شاه جوانان جنان خواهد شد متجلا شده از هر نَفَسِ او الله از ید او کرمُ الله، عیان خواهد شد اعتقاد دلم این است که فردای ظهور «اَشهد اَنَّ حَسَن...» جزء اذان خواهد شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خرم از بوی گلی، دامن کوه و چمن است هر کجا می‌نگرم، رشک بهشت عدن است بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است نـیـمـه‌ی مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است خبر از هلهله و شادی هر انجمن است سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد نـیــمـه مـاه خــدا، مــاه خــدا پــیــدا شـد آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست نور حق جلوه‌گر از حُسن فروزندۀ اوست فیض صد باغِ بهار از گل یک خندۀ اوست عـقـلِ کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست دوست مات کَرَم و دشمن، شرمنده اوست این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است پای تا فرق حَسن، بلکه حَسن در حَسن است روزه‌داران! به رهش جان و دل ایثار کنید امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید باغـبان! خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر یا محـمـد! گـل روی حـسـنـت را بنـگـر این همان است که لب‌هاش پیمبر بوسید نه پیـمـبـر، که عـلی ساقی کـوثر بوسید نه عـلی، فـاطـمه صدیقه‌ی اطـهـر بوسید روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است کُنیه‌ی شیر خدا بوالحسن، از این حسن است این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم این کریم است، کریم است، کریم است، کریم به رسـول و به گـلِ یاسـمنـش باد سلام به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام مهـر او از همه طاعات بُوَد حاصل ما حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتی بساطِ مستی‌مان جور می‌شود نامِ تو سبز می‌شود انگور می‌شود «حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت «سین»اش میان سفره‌ی ما سور می‌شود ما بی‌نوا و نان و نوا «نونِ» نام توست با گفتن از تو نان و نمک نور می‌شود نامت ستاره‌ای‌ست که با هر طلوعِ آن چشم حسودهای دمت کور می‌شود وقتی هجاهجا به تو نزدیک می‌شویم بیچارگی قدم‌به‌قدم دور می‌شود نام تو را ادامه‌ی کوثر نوشته‌اند از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشته‌اند شد آبروی دفترِ ما «حاوسین‌و‌نون» شعرآیه‌‌ای مُقَطّعه با «حاوسین‌و‌نون» سرمشق‌های دَم زده از «عین‌ولام‌ویا» راه سلوکِ ما شده تا حاوسین‌و‌نون خواندیم اسمِ اعظمِ پروردگار را با یا هجاهجای تو؛ «یا حاوسین‌و‌نون» دیدیم بر کلیدِ مفاتیحِ مستجاب منقوش بود جای دعا «حاوسین‌و‌نون» لکنت نوشته‌ایم، که با آن صدا زدیم شعرِ بلندِ نامِ تو را «حاوسین‌ونون»! گُنگیم در نوشتن از اوصافِ نامِ تو این شعرهای لال کجا و مقام تو! ما سائلانِ دست به دامان گرفته‌ایم سخت است زندگی؛ ولی آسان گرفته‌ایم ما خاکسارهای تو در هر تیمّمت کشکول، زیر نم‌نمِ باران گرفته‌ایم رزقت زیاد و ریزه‌خوری‌های ما کم است از نان‌خورانِ خانه‌ی تو نان گرفته‌ایم ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم معنا برای واژه‌ی درمان گرفته‌ایم وقتِ سلوک، از نفسِ ذاکران تو ذکرِ «حسین‌جان» و «حسن‌جان» گرفته‌ایم وقتی دو نعمت است دَمِ هر نفس زدن باید حسین دَم شود و بازدم حسن ای واژه‌ی سکوتِ پُر از حرف؛ امام صبر! ای آنکه ریختند به کام تو جام صبر! با پِی کننده‌ی شترستان چه کرده‌اند؟! ای ذوالفقارِ زخمی دامِ نیام صبر! وقتی نمازِ ذکر علی در قعود بود برپا نگاه‌داشتی‌اش با قیام صبر حافظ سکوتِ سرخِ تو را یک جگر گریست تا گفت: «سنگ، لعل شود در مقام صبر» باید نوشت مقتلی از روضه‌ی سکوت با نام گریه‌دارِ «امامی به نام صبر» ای صبرِ تو، تجلّی پیکارِ کربلا باید تو را نوشت جلودارِ کربلا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز چه نشستید که در‌های عنایت شد باز جاری از طور ولایت شده سر‌چشمۀ نور چشم دل خیره شد از دیدن این چشم‌انداز تا که از چرخ چهارم شِنَوَد «روح‌الله» سخنی روح‌افزا، زآن دو لب روح‌نواز گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت زُهره گردید هم‌آغوش جگرگوشۀ ناز به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟ یا نبی آمد و شق‌ّالقمر است این اعجاز؟ مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» وادی قدس شد از جلوۀ خورشیدِ حجاز ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز به خدا آینۀ حُسنِ رسول‌اللهی ای ظهور ازلی، ای ابدیّت‌پرواز به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست آفرین خواند بر آن صورت و صورت‌پرداز جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت در سراپردۀ عصمت که شود مَحرم راز؟ کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود دست نامحرم از این مکتب محروم‌نواز آه و افسوس که همراه سپاه تو نبود یک وفا‌پیشه و یک جان‌به‌کف و یک سرباز اُمّت از دایرۀ عشق تو بیرون رفتند ای وجود تو به تشریف امامت ممتاز عرقِ شرم به پیشانیِ سجاده نشست چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک خلق در شیب نشیب‌اند و تو در اوج فراز غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع» هر گفتار غمی، سوی تو می‌‌آید باز شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد عوض شمع، دل فاطمه در سوز و گداز آرزوی «شفق» این است که گاهی او را به طواف حرم پاک تو بخشند جواز ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دارد ای شب چه قدَر ماه تماشا امشب شب قدر است شب نوزدهم یا امشب؟ این چه ماهی‌ست که دنبال خودش راه انداخت کوچه‌های رمضان را به تماشا امشب این کدام آب حیات است؟ که از نوش لبش می‌دهد آب شفابخش به عیسی امشب به هوایش زده‌ام بال و پری؛ روشن نیست می‌برد عشق، مرا تا به کجاها امشب؟ دیگر از شوق، عنان غزل از دستم رفت بسکه در زلف تو خوش کرده دلم جا امشب چون حسن حاصل عمر مرج البحرین است داده حق، گوهر نابی به دو دریا امشب همه ذرات جهان دور سرش می‌گردند ما که مستیم و خرابیم به مولا امشب قبله را در وسط ابروی او خواهد دید خوب اگر سیر کند مسجد الاقصی امشب حَسَنی آمده در عالم هستی که به حُسن دل هستی ز رخش رفته به یغما امشب سفره‌داری به جهان آمده مردم که ز شرم حاتم افتاده سر سفره‌اش از پا امشب تا شد از گردش ایام قد دهر؛ ولی تا نشد سفره‌ی احسان حسن... تا امشب چون شنیدم حسنش را به جهان خوانده غریب این غزل هدیه‌ی من باد به زهرا امشب دارم امید به دست کرمش مثل وصال بلکه این شعرِ مرا هم کند امضا امشب چون ندارد غزلم بیشتر از این هنری اکتفا می‌کنم این‌جا به همین‌ها امشب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب ای ماهِ الهی، آفتاب آورده‌ای اختری تابان ز برج بوتراب آورده‌ای گلبن سبز ولایت را گلاب آورده‌ای یا که از بحر نبوّت دُرّ ناب آورده‌ای شادی و وجد و سرور بی حساب آورده‌ای پای تا سر احمد ختمی مآب آورده‌ای کوثر طاها! دلت روشن تبارک زاده‌ای این مبارک ماه را، ماهِ مبارک زاده‌ای مُلک هستی غرق در انوار پا تا سر شده جلوه‌گر در ماه حقّ، ماهی خدامنظر شده روشن از خورشید حسنش، چشم پیغمبر شده پای تا سر غرق شادی و شعف حیدر شده بر همه معلوم سرّ سورۀ کوثر شده یا محمّد! یا محمّد! دخترت مادر شده عزّت و مجد و جلال کبریایی را ببین در گل روی حسن، حُسن خدایی را ببین می‌توان دیدن جمال غیب را در این جمال می‌توان خواندن چو ذات بی مثالش بی مثال صاحبان عقل، مات این جمال و این جلال عارفانِ دهر، محو این صفات و این کمال کبریا وجه و علی آیین و احمد خطّ و خال کرده بیت وحی را یکباره غرق شور و حال گاه حیدر داردش چون کعبۀ جان در بغل گه محمّد گیردش مانند قرآن در بغل حُسن‌ها بر گِرد شمع عارضش پروانه‌ای خلدها از بوستان طلعتش ریحانه‌ای حلم‌ها در پیش حلم حضرتش افسانه‌ای قدسیان در آستان قدس او بیگانه‌ای اختران هر یک به بحر رحمتش دُردانه‌ای آسمان از کوثر احسان او پیمانه‌ای ماه کنعان ولایت، یوسف زهراست این اوّلین فرزند حیدر، دوّمین مولاست این دامن ماه صیام امشب دهد بوی حسن آسمان‌ها سجده آوردند در کوی حسن مهر، خود را کرده گُم در پرتو روی حسن ماه، زیبایی گرفت از حَسن دلجوی حسن سوره‌ی و اللّیل، خود را بسته بر موی حسن آیۀ والشّمس، گردیده ثناگوی حسن ابر، لطف و رحمتش بر خلق بارد بیشتر آنچه خوبان سر به سر دارند، دارد بیشتر این کریم اهلبیت، این مظهر لطف خداست این امام دوّم این اوّل عزیز مصطفاست این فروغ سوّم این چارم نفر زاهل کساست این گرامی وارث صبر علیّ مرتضاست این به صلحش فُلک سرگردان دین را ناخداست این صراط الله اعظم، این امام مجتباست هم سپهری‌ها زعیم اهلبیتش خوانده‌اند هم زمینی‌ها کریم اهلبیتش خوانده‌اند روح اهل خلد و ریحان بهشت است این پسر بلکه طاووس گلستان بهشت است این پسر سرو خوشرفتار بستان بهشت است این پسر جان آل الله و جانان بهشت است این پسر آفتاب صبح ایوان بهشت است این پسر سیّد جمع جوانان بهشت است این پسر ای تمام شیعیان! این است مولای شما ای جوانان بهشت! این است آقای شما سرّ دشمن بر ملا گردید با صبر حسن جاودان دین خدا گردید با صبر حسن حق ز باطل تا جدا گردید با صبر حسن هستی دشمن فنا گردید با صبر حسن نهضت عترت به پا گردید با صبر حسن کربلا، کرب و بلا گردید با صبر حسن دین اسیر انزوا می‌شد اگر صلحش نبود دست دشمن باز وا می‌شد اگر صلحش نبود ای خط و خالت همه آیت در آیت یا حسن ای سپهر وحی را شمس ولایت یا حسن ای کلامت خلق را نور هدایت یا حسن ای خروشان بحر موّاج عنایت یا حسن ای یم جود، ای کریم بی‌نهایت یاحسن ای جهانت جمله در ظّل حمایت یا حسن یابن‌ زهرا! من نمی‌گویم ثناگوی توأم تو کریم عالمی، من سائل کوی توأم سینه‌های سوخته، شمع شب تار توأند طایرانِ سدره صبح و شام زوّار توأند عرشیان در عرشِ اعلا هم گرفتار توأند آسمان‌ها غرق در دریای انوار توأند ماه‌رویان ذرّه‌ای از مهر رخسار توأند شهریاران برده‌های کوه و بازار توأند مهر تو هم بحر ما، هم فُلک ما، هم نوح ماست تربت بی زائرت، بیت الحرام روح ماست تو ز وصف عرشیان و فرشیان بالاتری نو نبی را جانِ شیرین، تو خدا را مظهری تو کتاب اللهِ روی سینۀ پیغمبری تو علیّ مرتضایی، تو بتول اطهری تو امام مجتبی، چشم و چراغ حیدری تو کریم عترتی، تو دست لطف داوری جودْ سائل، عفوْ مرهون و کَرَمْ مهمان توست چشمِ «میثم» در دو دنیا بر تو و احسان توست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شیرینی نام تو که در کام من افتاد شهد عسل و طعم رطب از دهن افتاد از پیکر گلپوش غزل پیرهن افتاد تا قرعه در این شعر به نام حسن افتاد این شعرِ متنتن، پُرِ الله شد امشب در بیت علی، حوض پُر از ماه شد امشب ماهی به جهان سر زده زیباتر از این؟ نه نوشیده کسی آب گواراتر از این؟ نه هر چار فلک دیده مسیحاتر از این؟ نه دنیا به خودش دیده شکیباتر از این؟ نه شکرانه‌ی میلاد تو در روزه نگنجد این بحر همان‌ست که در کوزه نگنجد امشب که وزید از طرف عرش شمیمی بی تاب دلم رفته به دنبال نسیمی دنبال مسیحایی و دنبال کلیمی افتاده عنانِ غزلم دست کریمی آیات غریبی‌ست شکوه حسنی را من عاشقم این سوره‌ی مکّی مدنی را حُسنش همه جا نُقل محافل شده امشب "یارب بحسن" ذکر نوافل شده امشب قرآن غریبی‌ست که نازل شده امشب از ماه بپرسید که کامل شده امشب از روی گُلَش، خانه‌ی زهرا شده گلشن ای نیمه‌ی ماه رمضان! چشم تو روشن حُسنی متولد شده در حصن حصینی بر خاک رسیده قدم عرش نشینی بَه بَه! چه جلال و جبروتی! چه جبینی! اَلعِزّةُ لِله! چه نقشی! چه نگینی! نازل شده بر خلق، عجب خیرکثیری! ُای شعر برقص آ... چه مراعات نظیری! حق ریخته در میکده‌ی چشم تو مستی پیدا شده از مستی چشمان تو هستی بی حوصله‌ای شیعه‌ی حیدر! چه نشستی؟ دامان کریم است بچسبید دو دستی والله که یک عمر به جایی نرسیده‌ست هرکس مزه‌ی عشق حسن را نچشیده‌ست چشم تو شرابی‌ست که میخانه پسند است این باده‌ی نابی‌ست که پیمانه پسند است زنجیر سر زلف تو دیوانه پسند است تنها نه فقط دوست، که بیگانه پسند است ای کاش که بی عشق تو معنا نشوم من از جمع شهیدان تو منها نشوم من واللیلِ اذا عسعسَ از موی تو گفته است والصّبح تنفّس، غزل روی تو گفته است حافظ چقَدر از شب گیسوی تو گفته است گل کرده اگر شعر من، از بوی تو گفته است تنها نه غزل راهِ خیالِ تو گرفته‌ست جبریل هم امشب پَر شال تو گرفته‌ست در حُسن، تویی مثل خداوند وحیدا روی تو بهشتی‌ست که وَعداً و وعیدا محتاج نگاه تو شقیّاً و سعیدا مَن ماتَ علی حبّ تو، قد ماتَ شهیدا ای ماه! تو را یک شب اگر بدر ببیند باید همه‌شب خواب شب قدر ببیند روز و شب ما بسته به لا و نعم توست ماه رمضان هم سر خوان کرم توست ما را غم خود نیست که این‌گونه غم توست با این همه، دل‌های محبان حرم توست در سینه‌ی ما، گوهر ما بودی از اوّل تنها غزل ناب خدا بودی از اوّل.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷 در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطب یا لبن افطار کنند امشب علی و فاطمه و پیغمبر با بوسه ز روی حسن افطار کنند@hosseinieh_net@dobeity_robaey
🌷 تابیدن انوار جَلی دیدن داشت روئیدن حُسنِ ازلی دیدن داشت آن لحظه که فاطمه به طفلش خندید لبخند محمد و علی دیدن داشت@hosseinieh_net@dobeity_robaey
اوّل تو را سرشته و انسان درست کرد شرحِ تو را نوشته و قرآن درست کرد بعداً گِلِ اضافیتان را اِفاضه کرد تا از منِ خراب، مسلمان درست کرد می‌خواست رحمتش همه‌جا را بغل کند با اشک‌های چشمِ تو باران درست کرد باید برای بندگیِ سجده‌هایمان  یک مسجدی به نامِ "حسن‌جان" درست کرد بالم اگر به درد پریدن نمی‌خورد یک سایبان که می‌شود از آن درست کرد من زنده‌ی نسیمِ مسیحا دَمِ توأم آدم اگر شدم به خدا آدمِ توأم.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای فروزنده ز رخ حُسن خدات وی همه حُسن‌فروشان بفدات جلوه‌گر آینه‌ی ذوالمننی پای تا فرق، حَسن در حَسنی مصطفی را تو فروع بصری وصی دوم و اوّل پسری خلد، گردی‌ست ز خاک حرمت چرخ، موجی‌ست ز بحر کرمت مهر را جلوه ز پیرایه‌ی تو آفتابش همه از سایه‌ی تو رمضان سفره‌ی مهمانی تو مشعلش چهره‌ی نورانی تو روزه‌داری که بُوَد تشنه‌ی دوست آتش عشق تو افطاری اوست ای فدای رُخ بهتر ز مهت روزه‌داران خدا خاک رهت ای به خلد غمت افسانه بهشت پیش رخسار تو زیبایی، زشت گنج توحیدی و دل ویرانت روی نادیده! همه حیرانت ای ز غم‌های تو خون بر دل خاک پنجه‌ی صبر، گریبان زده چاک صبر، دیوانه شده از صبرت حلم، خون خورده کنار قبرت صلح و جنگ تو درش سرّ و سری‌ست هر دو را هر که بداند اثری‌ست پای صلح تو در آن آتش جنگ سر بیداد‌گران خورد به سنگ تو امامی به قعود و به قیام به قعود و به قیام تو سلام مَرکب حکم، تو میرانی و بس جنگ یا صلح، تو می‌دانی و بس هر که با صلح و قیام تو نساخت بخدا مرتبه‌ات را نشناخت تو که مانند پدر در پیکار شعله‌ی مرگ زدی بر اشرار صف کفار ز هم پاشیدی فاتح جنگ جمل گردیدی راه تا قلب سپه طی کردی ناقه‌ی عایشه را پی کردی ای ز رزم‌آوری‌ات در صفّین بانگ تکبیر بلند از طرفین تو که نجل اسدالله استی تو که فرزند یدالله استی نَبُوَد در دلت از دشمن بیم نکنی صلح که گردی تسلیم تو، به هر حال ولیُّ اللّهی جنگ یا صلح کنی، آگاهی مصطفی کو سخنش وحی خداست گفته در شأن تو این گفته به راست: حسنین‌اند دو پاکیزه امام همگان را به قعود و به قیام ای رخت شمع جوانان بهشت سیّد جمع جوانان بهشت وصی دوم بر حق رسول پسر اول زهرای بتول تو که هستی که به رغم دشنام خصم خود را کنی از لطف سلام؟ صفت و خُلق تو از بسکه نکوست شود از یک نگهت دشمن، دوست ای فدای تو! من و امّ و ابم وی ثنای تو به لب روز و شبم ای تو بعد از پدر، اوّل مظلوم سوّمین نور و چهارم معصوم مهر افلاک به حُسنت خندان ماهی بحر به یادت گریان جگر صبر ز صبرت پُرخون چهره‌ی حلم ز شرمت گلگون دل عشّاق مزارت همه رشک آب باران بقیعت همه اشک سینه‌ها را به تمنّای تو داغ قلب‌ها را ز مزار تو چراغ کاش گردی شوم و از کرمت بنشینم به کنار حرمت کاش چون ماه به شب‌های دراز داشتم با حرمت راز و نیاز کاش مانند چراغی سوزم تا شبی در حرمت افروزم کاش مانند نسیم سحری داشتم بر سر کویت گذری کاش چون اشک کنارت افتم بر روی خاک مزارت افتم روی جان‌ها همه بر تربت تو سوز دل‌ها همه از غربت تو غربت آن است که فردی مظلوم شود از کینه‌ی یارش مسموم غربت آن است که بعد از کشتن بارش تیر ببارد به بدن تیر بارید ز بس بر بدنت بدنت گشت یکی با کفنت سینه‌ها از اِلَم، فروخته شد تن و تابوت، بهم دوخته شد ای بیاد تو دل هستی، خون وی حساب غمت از حد بیرون قلب احمد که برایت خون بود به همه مردم عالم فرمود: روز محشر که همه گریانند اشک ریزان حسن خندانند زین شرر سوخته «میثم» امروز بارالها تو به فرداش، مسوز ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای فروزنده ز رخ حُسن خدات وی همه حُسن‌فروشان بفدات جلوه‌گر آینه‌ی ذوالمننی پای تا فرق، حَسن در حَسنی مصطفی را تو فروع بصری وصی دوم و اوّل پسری خلد، گردی‌ست ز خاک حرمت چرخ، موجی‌ست ز بحر کرمت مهر را جلوه ز پیرایه‌ی تو آفتابش همه از سایه‌ی تو رمضان سفره‌ی مهمانی تو مشعلش چهره‌ی نورانی تو روزه‌داری که بُوَد تشنه‌ی دوست آتش عشق تو افطاری اوست ای فدای رُخ بهتر ز مهت روزه‌داران خدا خاک رهت ای به خلد غمت افسانه بهشت پیش رخسار تو زیبایی، زشت گنج توحیدی و دل ویرانت روی نادیده! همه حیرانت ای ز غم‌های تو خون بر دل خاک پنجه‌ی صبر، گریبان زده چاک صبر، دیوانه شده از صبرت حلم، خون خورده کنار قبرت صلح و جنگ تو درش سرّ و سری‌ست هر دو را هر که بداند اثری‌ست پای صلح تو در آن آتش جنگ سر بیداد‌گران خورد به سنگ تو امامی به قعود و به قیام به قعود و به قیام تو سلام مَرکب حکم، تو میرانی و بس جنگ یا صلح، تو می‌دانی و بس هر که با صلح و قیام تو نساخت بخدا مرتبه‌ات را نشناخت تو که مانند پدر در پیکار شعله‌ی مرگ زدی بر اشرار صف کفار ز هم پاشیدی فاتح جنگ جمل گردیدی راه تا قلب سپه طی کردی ناقه‌ی عایشه را پی کردی ای ز رزم‌آوری‌ات در صفّین بانگ تکبیر بلند از طرفین تو که نجل اسدالله استی تو که فرزند یدالله استی نَبُوَد در دلت از دشمن بیم نکنی صلح که گردی تسلیم تو، به هر حال ولیُّ اللّهی جنگ یا صلح کنی، آگاهی مصطفی کو سخنش وحی خداست گفته در شأن تو این گفته به راست: حسنین‌اند دو پاکیزه امام همگان را به قعود و به قیام ای رخت شمع جوانان بهشت سیّد جمع جوانان بهشت وصی دوم بر حق رسول پسر اول زهرای بتول تو که هستی که به رغم دشنام خصم خود را کنی از لطف سلام؟ صفت و خُلق تو از بسکه نکوست شود از یک نگهت دشمن، دوست ای فدای تو! من و امّ و ابم وی ثنای تو به لب روز و شبم ای تو بعد از پدر، اوّل مظلوم سوّمین نور و چهارم معصوم مهر افلاک به حُسنت خندان ماهی بحر به یادت گریان جگر صبر ز صبرت پُرخون چهره‌ی حلم ز شرمت گلگون دل عشّاق مزارت همه رشک آب باران بقیعت همه اشک سینه‌ها را به تمنّای تو داغ قلب‌ها را ز مزار تو چراغ کاش گردی شوم و از کرمت بنشینم به کنار حرمت کاش چون ماه به شب‌های دراز داشتم با حرمت راز و نیاز کاش مانند چراغی سوزم تا شبی در حرمت افروزم کاش مانند نسیم سحری داشتم بر سر کویت گذری کاش چون اشک کنارت افتم بر روی خاک مزارت افتم روی جان‌ها همه بر تربت تو سوز دل‌ها همه از غربت تو غربت آن است که فردی مظلوم شود از کینه‌ی یارش مسموم غربت آن است که بعد از کشتن بارش تیر ببارد به بدن تیر بارید ز بس بر بدنت بدنت گشت یکی با کفنت سینه‌ها از اِلَم، فروخته شد تن و تابوت، بهم دوخته شد ای بیاد تو دل هستی، خون وی حساب غمت از حد بیرون قلب احمد که برایت خون بود به همه مردم عالم فرمود: روز محشر که همه گریانند اشک ریزان حسن خندانند زین شرر سوخته «میثم» امروز بارالها تو به فرداش، مسوز ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e