بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#مهدی_علی_قاسمی
▶️
شامل الطاف بی حدّ علی گردیده است
هر که را در این عزا با دیدهی تر دیده است
نوکر زهرا مقامش از مَلَک هم برتر است
خاک پاهایش مقدس ، جای آن بر دیده است
@hosenih
هر گنهکاری که آمد عبد این دربار شد...
...رحمت حق را به خود چندین برابر دیده است
لحظهی جاندادنش هرکس که نوکر بوده است
صاحب این خانه را ساعات آخر دیده است
چندسالی میشود در فاطمیه چشم من
در میان روضهها تا دیده نوکر دیده است
هرکه شد سینهزن او در قبالش خیر دید
منکر زهرا فقط در زندگی شر دیده است
با عنایات خود زهراست گر هر بندهای
شیعه و دیوانهی کوی علی گردیده است
همچو زهرا لعن کرده شیعه بعد از مصطفی
هرکسی را جای حیدر روی منبر دیده است
علت اسلام آن مرد یهودی روشن است:
دستهای بستهی سردار خیبر دیده است
بعد از آن کوچه گرفته مجتبی لکنتزبان
پیر شد وقتی که خون سینه بر در دیده است
باید از فضه بپرسی که چه شد در پشت در
ماجرای پشت در را فضه بهتر دیده است
@hosenih
زخم پهلو، خون سینه، بازوی مجروح را
گر ندیده هیچ چشمی... چشم دختر دیده است
دخترش دق کرده از بس لالههای سرخ را...
...بر لباس مادر و بر روی بستر دیده است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#مهدی_علی_قاسمی، #محمدجواد_شیرازی
▶️
اصلا نفوذ خطبهی من بیاثر شده است...
...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟
دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خونجگر شده است
@hosenih
آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است
دستم... سرم... تمامِ تنم مختصر شده است
مرهم اثر نمیکند و دردسر شده
این زخم روی دست، سرش بازتر شده است
دیگر توانِ بازویم از دست رفته است
گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است
اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ...
...چشمانِ من ز ضربهی آن خیرهسر شده است
باعث شده است دور و برم تیرهتر شود
دردی که روی گونهی من مستقر شده است
هرشب برای محسن خود گریه میکنم
از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است
یادم نمیرود که بدون مقدمه
دیدم که چادرِ سر من شعلهور شده است
@hosenih
باز استخوان سینهی من درد میکند
حتی نفسکشیدن من دردسر شده است
فضه بیا که وقت نماز است چاره کن
از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#عارفه_دهقانی
▶️
باید آیینه را قسم بدهم، صورتت را به من نشان بدهد
دیدن روی ماه تو تنها، میتواند به من توان بدهد
رو گرفتی...خسوف شد... شبها، آه! از سوزِ مانده بر لبها
نفَسی زنده کن مرا... که فقط میتواند دَمِ تو جان بدهد
@hosenih
جز من و کودکان و سلمان و دو سه یارِ "به حق-مسلمان"م
یک نفر نیست که در این شهر، برسد... آب دستمان بدهد
اَنتِ روحُ الحیاةِ...لَم یَبقا، بعدَکِ جسمُ نحنُ في الدُّنيا!
دونَني، لا تُرَحِّلي! زهرا! كاش هجران، كمی امان بدهد
@hosenih
اینهمه زخم... آه... اینهمه زخم، رازهای تو بود و دَم نزدی
چارهسازِ علی...بگو چه کنم؟ کیست تا مَرهَمی نشان بدهد؟
کمی آبِ روان بریز اسماء... عذر میخواهم از همه سادات!
روضه، سنگین شده...کسی باید، آبِ قندی به روضهخوان بدهد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#محمدجواد_پرچمى
▶️
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلامالله عليها فاطمه
آنكه خاک جانمازش را پرستش مىكنند
اوليا الله عالم ، كيست الا فاطمه
@hosenih
انبيا از بركت دستاس او نان میخورند
رزق و روزى میدهد به اهل بالا فاطمه
ظاهراً فرمودهاند امالائمه فاطمه
باطناً فهماندهاند ام ابيها فاطمه
جلوهای شد ليلةالقدر رسول الله او
جلوهای شد ليلةالمحيای مولا فاطمه
بچههايش حجتاللهاند اما گفتهاند
آشكارا حجتالله علينا فاطمه
سيزده معصوم هريک نورى از زهراست پس
مىشود سرجمع اينها چهاردهتا فاطمه
فاطمه حق و علی حق و مع الحق آينه است
چه علی اندر على چه فاطمه با فاطمه
حک شده بر روی گردنبند زهرا ياعلی
حک شده بر ذوالفقار مرتضی يا فاطمه
بسكه حيدر فاطمه است و بسكه زهرا حيدر است
در نجف چيزى نمیبينيم الا فاطمه
شادی روح خديجه، كوری چشم همه
سروری دارد به زنهای دو دنيا فاطمه
با هر اسمی كه بخوانی در نهايت مادر است
راضيه حنانة الحوراء، زهرا فاطمه
مادری بالاتر از اين مهربانی بيش از اين؟
میرسد محشر به داد شيعه صدجا فاطمه
خانهاش كه سوخت مسمار از خجالت سرخ شد
آن چنان برخورد با سينه كه آنجا فاطمه... زهرا فاطمه
@hosenih
مادری بالاتر از اين مهربانی بيش از اين؟
میرسد محشر به داد شيعه صدجا فاطمه
خانهاش كه سوخت مسمار از خجالت سرخ شد
آن چنان برخورد با سينه كه آنجا فاطمه...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امام_حسین_ع
#محمدجواد_پرچمى
▶️
ببش از این سوختن نمیخواهم
گریه بر خویشتن نمیخواهم
مده زحمت به بازویت مادر
به خدا پیرهن نمیخواهم
@hosenih
فکر عریانی مرا تو مکن
غرق در خون کفن نمیخواهم
درد داری تو استراحت کن
نیمه شب آب من نمیخواهم
شرح این گوشوار خونی را
من دگر از حسن نمیخواهم
وقت قتلم نیا سوی گودال
وقت کشتهشدن نمیخواهم...
...تو ببینی که شمر میآید
از تو بر سر زدن نمیخواهم
@hosenih
روی تو سایهای کبودین داشت
سر سالم به تن نمیخواهم
وعدهی ما دوتا، میان تنور
بیش ازاین سوختن نمیخواهم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از بانو، به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجادهاش روحالقدس ایجاد شد
@hosenih
او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد
حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد
روضهی رضوان، رضای حضرت صدیقه است
از گل سرخ لباس او، فدک آباد شد
معنی نازک برای روضهاش آوردهام
وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد
با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزیرسان خانهی صیاد شد
این در آتش گرفته نیز حاجت میدهد
این در آتش گرفته، پنجره فولاد شد
روضهی مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد
تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد
بعد پیغمبر اگرچه با تبسم قهر بود
لحظهای با دیدن تابوت، زهرا شاد شد
طعنهها، او را عروس خانهی تابوت خواند
قاسم او نیز زیر سنگها داماد شد
@hosenih
اشکهایش گاه میگوید حسن، گاهی حسین
گریههای آخرش موقوفه اولاد شد
مریم آمد تا شریک گریه ی کوثر شود
روضه او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
دستم به دامان کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمیشد
جان علی مرتضی در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمیشد
او آیهی تطهیر بود و دست ناپاک
دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی
یک سنگریزه پیش اقیانوس هیچ است
هرچند قطعا درد دارد جای سیلی
@hosenih
او را زدند و نبض عالم تند میزد
نظم جهان با نبض او در ارتباط است
قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت
با ضربهاش دیگر معاف از مالیات است
پیراهن پیغمبرش را بر سر انداخت
با نالههایش کوچهها را زیر و رو کرد
هرچند بر رویش، خسوفی سرخ دارد
مهتاب ابر تیره را بیآبرو کرد
@hosenih
آیینه بود و با ترکهای وجودش
در چهرهاش تصویر نور مرتضی بود
بیاعتنا بر زخمهای پیکرخویش
او بیشتر فکر غرور مرتضی بود
یک مو نشد کم از سر مولای عالم
مولای ما را او به خانه باز گرداند
میخواست تا پیش علی باشد همیشه
اما ورق را تازیانه بازگرداند...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
او قصد رفتن کرده است و بار بسته است
سردرد دارد بر سرش دستار بسته است
میخواست مولا از غریبی دربیاید
اما به هر در میزند انگار بسته است
@hosenih
خود را به آتش زد نبیند پیش مردم
در بین کوچه دستهای یار بسته است
او دلخوشیاش، مرتضی و کودکانند
جانش به جان حیدر کرار بسته است
تا یک شب دیگر فقط پیشش بماند
آنچه بلد بوده است مولا کار بسته است
با چشمهایش خون دل خورده است بسیار
با کاسهی خونی که یک مقدار بسته است
این پلک را یک دست سنگین بین کوچه
یا ضربهی در یا که... نه دیوار بسته است
@hosenih
در شام، این مرثیه ها تکرار میشد
این چرخ عهد خویش با تکرار بسته است
آری عبور از بین نامحرم چه سخت است
وقتی که راه کوچه و بازار بسته است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
حجتالاسلام #محسن_حنیفی
▶️
وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد
گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد
بر طعنههای تند و تیز داس لعنت
نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد
@hosenih
مشتش گره کرده سرش فریاد میزد
بنچاق را میخواست از مادر بگیرد
جای گلاب از آن گل آتش گرفته
با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد
یک گوشواره عهد را با گوش بشکست
امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد
بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو
باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد
با گریه های مجتبی برگشت مادر
میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد
بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد
باید که طفل خویش را در بر بگیرد
@hosenih
می رفت خانه باغبان تنها نماند
تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد
او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد
اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
حجتالاسلام #محسن_حنیفی
▶️
وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد
گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد
بر طعنه های تند و تیز داس لعنت
نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد
@hosenih
مشتش گره کرده سرش فریاد میزد
بنچاق را میخواست از مادر بگیرد
جای گلاب از آن گل آتش گرفته
با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد
یک گوشواره عهد را با گوش بشکست
امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد
بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو
باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد
با گریه های مجتبی برگشت مادر
میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد
بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد
باید که طفل خویش را در بر بگیرد
@hosenih
میرفت خانه باغبان تنها نماند
تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد
او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد
اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_علی_ع_مدح
#حضرت_زهرا_س_مدح
حجتالسلام #محسن_حنیفی
▶️
بهشت جلوهای از سایهسار این دو نفر
جهنم است نبودن کنار این دو نفر
نماز شفع پیمبر علی و فاطمه اند
نماز شب شده شب زنده دار این دو نفر
@hosenih
طلا غبار قدمهای فضه خادمشان
گرفته فضه عیار از عیار این دو نفر
گره نخورده به دست طناب قصه شان
نبود دست کسی اختیار این دو نفر
وقار کوه احد هم شکست در کوچه
کشیده شد به زمین تا وقار این دو نفر
میان غربت غمبار خانه خورشید
نبود میخ در خانه یار این دو نفر
علاوه بر در خانه زدند زهرا را
نشد رعایت تقسیم کار این دو نفر
@hosenih
به غیر آتش سوزان تب ، به غیر از درد
نبود هیچ کسی غمگسار این دو نفر
بجای میخ در خانه که ندارد شرم
خمیده ام، شده ام سوگوار این دو نفر
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
حجت الاسلام #سیدرضا_جعفری
▶️
تو لطمه میخوری و خدا صبر می کند
اینجا فقط نه ، او همه جا صبر می کند
روزی به احترام شما می کند عذاب
حالا به احترام شما صبر می کند
@hosenih
تو راه می روی و زمین می خوری و من
در فکر می روم که چرا صبر می کند؟
سر می روی ز حوصله ی بی شعور شهر
یعنی که شهر تا به کجا صبر می کند ؟
نوری کنارت آمد و گفت اینچنین نباش
دلواپس علی ، تو بیا ، صبر می کند
وقتی سئوال میکنی از او چه میشود؟
نبض تو را گرفته و تا صبر میکند
@hosenih
فورا تو آه می کشی و فکر می کنی
آیا تمام این همه را صبر می کند؟
دنبال پاسخ کلمات سئوالی ام
آیا چرا چگونه کجا صبر می کند؟؟
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
.بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح #حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#مهدی_مردانی
▶️
تفسير او به دست قلم نا ميسر است
در شان او غزل ننويسيم بهتر است
شان نزول يك پري از آسمان به خاک
دامان مادریست كه در شان كوثر است
@hosenih
هر مصرعم لبیست كه لبخند میزند
اين بيت من شبيه لبان پيمبر است
روح نبیست؟ ام ابی؟ يا گل علی؟
من هر كجا كه میرسم او جای ديگر است
از عرش تا به فرش ملائک خمار او
ذكرش سبو سبو می الله اكبر است
او فاطمه ست معنی اين نام را هنوز
از هر زبان كه می شنوم نامكرر است
از زخم او اگر بنويسی قلم ، بدان
نامت از اين به بعد قلم نيست خنجر است
ننويس فتنه پشت دری شعله میكشد
در كوچه شر به پا شده در خانه محشر است
در كوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز اين در است
با پهلوی شكسته هم از كوه كوهتر
با قامت خميده هم از آسمان سر است
@hosenih
لبخند میزند كه بخندند بچهها
مادر اگر كه جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اول بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است !
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#علی_اصغر_ذاکری
▶️
رعد و برقی زد و باران ستم غوغا کرد
جهل حاکم شد و آنروز خیانت ها کرد
گلّه ای آمده بودند علی را ببرند
در عوض بازی تقدیر چه با زهرا کرد
@hosenih
پشت در خواست که مانع شود و نگذارد
پای ظلم آمد و محکم زد و در را وا کرد
در، عقب آمد و تا اینکه به پهلوش رسید
میخ بی رحم زد و شاخه ی گل را تا کرد
@hosenih
بعد از آن مرد، نه... نامرد چنان زد که همان
لحظه دستش به روی صورت بانو جا کرد
صبر مظلومه ی تاریخ سرآمد انگار
ناله ای زد که در افلاک عزا برپا کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حسن_بیاتانی
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود
@hosenih
یکی نبود که جانی به داستان بدهد
و مثل آینه او را به او نشان بدهد
یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد
یکی که نور خودش را از او عبور دهد
یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود
و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود
نوشت آینه و خواست برملا باشد
نخواست غیر خودش هیچ کس خدا باشد
نوشت آینه و محو او شد آیینه
نخواست آینه اش از خودش جدا باشد
شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد
که انعکاس خداوندی خدا باشد
@hosenih
شکفت آینه و شد دوازده چشمه
و خواست تا که در این چشمه ها فنا باشد
و چشمه ها همه رفتند تا به او برسند
به او که خواست خدا چشمه ی بقا باشد
نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید
که اصلاً از همه ی قیدها رها باشد
خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود
که خواست، آینه ناموس کبریا باشد
نشست؛ بر رخ آیینه اش نقاب انداخت
و نرم سایه ی خود را بر آفتاب انداخت
در این حجاب، جلال و جمال "او" پیداست
"هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست"
نشاند پیش خودش یاس آفرینش را
و داد دسته ی دستاس آفرینش را
به دست او که دو عالم، غبار معجر او
و داد دست خدا را به دست دیگر او
به قصه گفت ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از این گنبد کبودش را...
رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود
چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
انار تازه بچیند برای او در عرش
کمی بلندتر از گریه های کودکشان
درخت های جهان در حیاط کوچکشان
@hosenih
کنار باغچه، زن داشت ربنا می کاشت
برای تک تک همسایه ها دعا می کاشت
و بی قرارتر از کودکی که در بر داشت
غروب می شد و زن فکر شام در سر داشت
چه خانه ای ست که حتی نسیم در می زد
فدای قلب تو وقتی یتیم در می زد
صدای پا که می آمد تو پشت در بودی
به یاد در زدن هر شب پدر بودی
فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود
اسیر لقمه ی نانت فقیر آمده بود
صدای پا که می آید... علی ست شاید... نه...
همیشه پشت در اما...کسی که باید... نه...
نسیمی از خم کوچه، بهار می آورد
علی برای حبیبش انار می آورد
خبر دهان به دهان شد انار را بردند
و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند
ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
انار را همه بردند و نار آوردند
قرار بود نرنجی ز خار هم... اما...
به چادرت ننشیند غبار هم... اما...
قرار بود که تنها تو کار ِخانه کنی
نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی
فدای نافله ات! از خدا چه می خواهی؟
رمق نمانده برایت...شفا نمی خواهی؟
صدای گریه ی مردی غریب می آید
تو می روی همه جا بوی سیب می آید
تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه
به عزت و شرف لاإله إلاالله
@hosenih
خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود
و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را
سیاه پوش کند گنبد کبودش را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حسن_لطفی
▶️
منم یهودی این شهر، شهر بیدردی
منم یهودی این شهر، شهر نامردی
منم یهودی این شهر، شهر دلتنگی
جدا از این همه مردم، جماعتی سنگی
@hosenih
منم کلیمی دیروز و شیعهی امروز
نشستهام سر یک کوچه، کوچهی جانسوز
منم گدای همین خانه، خانهای بی در
اسیر غربت مردی شبیه پیغمبر
من از اهالی خیبر نشین صحرایم
بزرگزادهی قومی ز کیش موسایم
منم که دیده دو چشمم شکوه خیبر را
حماسههای نفسگیر دست حیدر را
تمام خیبریان را به پای خود افکند
همان دو دست که در را ز جای خود برکند
تمام لشگر ما را اشارهاش پاشید
زمین و هر چه در آن بود را به هم پیچید
همان دو دست که بوئیدشان پیمبر عشق
همان دو دست که بوسیدشان پیمبر عشق
رسید نوبت روزی که خواب میدیدم
بر آن دو دست، خدایا طناب میدیدم
صدای هلهله و ازدحام مردم بود
شراره بود و در و دود بود و هیزم بود
میان گریهی طفلان دو دست او را بست
همان کسی که لبش غرق در تبسّم بود
شکسته بود در و مادری زمین میخورد
صدای نالهی او بین خندهها گم بود
@hosenih
اشاره کرد که او را پی علی بزنند
میان اهل مدینه عجب تفاهم بود
هر آنکه بود در آن کوچه سمت زهرا بود
تمام راه خدایا پر از تلاطم بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حسن_لطفی
▶️
ای برادر چه میکنی با خود
چند روزیست سرد و خاموشی
سر به زانو گرفته ای چندی
لب خود میگزی نمیجوشی
یک طرف حال و روز غمگینت
یک طرف نالههای مادرمان
ماندهام با حسین در این بین
که چه خاکی کنيم بر سرمان
@hosenih
درد و دل کن دوباره و دریاب
خواهری را که جان به لب کردی
بسکه در بین خواب لرزیدی
بسکه در بین خواب تب کردی
مشت خود میفشاری و در اشک
چهرهای نا امید میبینم
چه شده در میان گیسویت
چند تاری سپید میبینم
دست بردار از دلم خواهر
که پُر از شعله و شراره شده
بعد داغی که آتشم زده است
دل نمانده که پاره پاره شده
روضهام روضههای یک کوچه است
کوچهای سرد و کوچهای تاریک
کوچهای سنگی و غبار آلود
کوچهای تنگ و کوچهای باریک
بارها گفتهام خدا نکند
راه یاسی به لاله چین بخورد
بارها گفته ام خدا نکند
که در آنجا کسی زمین بخورد
ولی ای وای بر سرم آمد
کوچه خالی ز رفت و آمد شد
چادر مادرم به دستم بود
که در آن کوچه راه ما سد شد
بین دیوارهای بیاحساس
ازدحام حرامیان دیدم
پنجهها مشت و دستها سنگین
پنجهای را در آسمان دیدم
قد کشیدم به روی پا اما
حیف دستش گذشت و از سر من
آسمان تار شد که مینالید
بین گرد و غبار مادر من
چادرش را به سر کشید و به درد
تکیه بر شانهام به سختی داد
خواست مادر که خیزد از جایش
ولی اینبار هم زمین افتاد
@hosenih
دست بر خاک میکشید آرام
با دو چشمان تار چاره نداشت
چادرش را تکاندم و دیدم
گوش خونین و گوشواره نداشت
نالهام بین خندهها گم شد
جگرم در عزای چشمش بود
رد خونی به روی دیوار و
جای دستی به جای چشمش بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#محمدعلى_مردانى
▶️
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشيان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمى از اين مصيبت نى عجب
سوخته يكسر زآتش كين آشيان فاطمه
@hosenih
وامصيبت بعد مرگ احمد ختمىمآب
دادن جان بود هر دم آرمان فاطمه
آسمان شد نيلگون چون ديد نيلى روى او
خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه
محسن ششماههاش در راه داور شد شهيد
ريخت خون در ماتمش از ديدگان فاطمه
نيمهی شب بهر تدفينش مهيّا شد على
عاقبت شد در دل صحرا مكان فاطمه
منع كرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل
نالهها زد همسر والانشان فاطمه
@hosenih
اى فلك ترسم شوى وارون كه افكندى شرر
از غم مرگش به جان كودكان فاطمه
نيست «مردانى» نشان از تربت پاكش ولى
مهدى يى آيد كند پيدا نشان فاطمه
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#محمود_ژولیده
▶️
يك نيم رخت عجيب ، برده به قمر
يك نيم رخت حجاب دارد چقدر
يك دست به ديوار گرفتی، باشد
يك دست چرا مدام داری به كمر
@hosenih
چندين ثمر از تو باغبان ديد ولی
يک شاخه چرا به پشت در داد ثمر
بازو و غلاف كی تفاهم دارند
مسمار كجا و سينهی مرغ سحر
امروز به من عيان شده قول رسول
فرمود نيازی تو نداری به سپر
با دست شكسته اشک من پاک مكن
اي گوشهی چشم زخمیات پر ز گُهر
@hosenih
انگار خدا قنوت يك دستی را
مقرونِ اجابت تو كرده بهتر
اين خانه كه قتلگاه كوثر شده است
بهتر كه شود خراب بر سر، حيدر!
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حامد_اهور
▶️
چشمه در چشمه آتش آمده بود، تا بجوشد به هرم كوثر تو
چه غم از تازيانههای كبود، آب و آتش گذشته از سر تو
مشت كردی صداي حيدر را، گريهی بیصدای حيدر را
روی ديوار سينه میكوبيد، ذوالفقارش به جای حيدر تو
@hosenih
میكشيدی و میكشيد زمين، میكشيدی و میكشيد زمان
نقشی از چادری زمينخورده، نقشی از دستهای آخر تو
كوه هم بود خرد میگرديد، در طوافی كه دستهای تو داشت
میشدی دور و دورتر میشد، حجرالاسود مطهر تو
زخمها مینشست و بر میخاست، چشمهای تو روی خاک افتاد
توی قاب نگاه زاويه دار، تار شد عكس سايهی سر تو
كوچه، سيلی، شكستگی، تحقير، ضربه، ديوار، گوشواره، حسن
خاطراتی كه رفت بینوبت، از تماشای ديدهی تر تو
زخم میريخت از سرا پايت، شعله شد چشمهای دريايت
آمدي با خود آتش آوردی ، سر میانداخت تيغ باور تو
مسجد از پا نشست، زانو زد، كوچه ديوارهاش دل دادند
نور از راه آمد و شيطان، تيغ انداخت در برابر تو
@hosenih
دست افتاده باز بالا برد، دست توحيد را شبيه غدير
باز دور سر تو میگرديد، مثل پروانه يار و ياور تو
مادر شعرهای سرخ و كبود، زخمی تيغ و بغض و آتش و دود
كاش از راه آسمان برسد، پسر خاكی دلاور تو
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#مجتبی_حاذق
▶️
شیخ عباس روضه میخواند، روضه از خانهای که در دارد
بیت احزان شعر را گفتم، پدری چاه در نظر دارد
در صدا خورد لحظهای بعدش پسری سمت در روان میشد
مادرش گفت با هزاران غم:پسرم صبر کن خطر دارد
@hosenih
بعد مادر به سمت در میرفت و در انگار داشت میلرزید
در، تمامی غصهام از اوست بگو دست از تو بردارد
پیش خود گفت دشمنی ظالم که علی مانده است و تنهایی
پشت در ماند مادری غمگین که بگوید علی سپر دارد
داد میزد پسر که تنها است به خدا مادرم در این کوچه
فکر میکرد داد و بیدادش ثمری میدهد، اثر دارد
بیعتی پشت ابر میماند و سیاهی به جای خورشیدی...
...مینشیند ولی نمیداند شب تاریک هم سحر دارد
***
آدمی را بگرد و پیدا کن که تنش پر ز زخمها باشد
چون فقط اوست آنکه میفهمد چقدر زخم دردسر دارد
@hosenih
بعد از این شهر با تو ساکت شد و تو انگار گریه میکردی
مادرم، گریه را کمی بس کن که برای شما ضرر دارد
حال با اینکه از جراحتها و نفسهای سرد من گفتی
آه، این را بگو که از دردم پدرت تا کجا خبر دارد!؟
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#علی_اصغر_ذاکری
▶️
غم اشک میریزد چرا از چشمهایت
اینقدر بیتابی نکن، زهرا فدایت
پیداست از دنیا دلت خیلی گرفته
از فرط گریه گاه میگیرد صدایت
@hosenih
این روزها در من چه میبینی که شبها
انگار سوز دیگری دارد دعایت
با این کبودی باز هم من آفتابم
ابریست اما پس چرا حال و هوایت؟
یک وقت از احوال من غمگین نباشی
حتی به جان من همه درد و بلایت
@hosenih
در پیش عشق من به تو یک بار هیچ است
ای کاش صدها بار میمردم برایت
دیدم که جان هم پیش تو قابل ندارد
پس با خجالت ریختم آن را به پایت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#نوید_اسماعیل_زاده
▶️
پیش ماها همیشه میخندی
توی خلوت همیشه گریونی
مثل موهای من شدی مادر
این روزا بدجوری پریشونی
کمکت میکنم رو پا وایسی
دو قدم راه نرفته میشینی
تو تموم وسایل و دیگه
حسشون میکنی، نمیبینی
@hosenih
زیر چشمت یه سایه افتاده
سایهای که شبیه یک دسته
به خودم هی امید میدم که
دست تو خوب میشه؛ نشکسته
یاد محسن میاد روی گونت
روی سینه که دست میذاری
واسهی خواهشِ نرو مادر
هی دلیل کبود میاری
@hosenih
من دعا میکنم بمون اما
با دعای تو بیاثر میشه
بستری که پر از گل زخمه
این شبا رو به قبلهتر میشه
چشماتو بستی و داری میری
بین ما یک نفس فقط راهه
رسم دنیا همیشه این بوده
عمر گلها همیشه کوتاهه
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#غلامرضا_سازگار
▶️
تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب
تو از طفلی امیرالمؤمنین را یاوری زینب
به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا
عزیزم هرچه باشد تو علی را دختری زینب
@hosenih
مبادا تشنه بر بالش گذارد سر، حسین من
تو از امشب بر او هم مادری هم خواهری زینب
ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر
تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب
من ار تنها شدم بودی تو تنها یاورم اما
تو بعد از مادرت از مادرت تنهاتری زینب
مدینه سنگر فریاد من گردید و میبینم
تو در دروازهی کوفه مرا همسنگری زینب
حسینم روز عاشورا شود تنها و میدانم
تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب
اگر من خطبه خواندم چون رسولالله می بینم
تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب
@hosenih
مرا دخت نبوتپرور ار گفتند در عالم
تو در کرب و بلا دخت ولایتپروری زینب
اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دلها
تو "میثم" را به هنگام سرودن رهبری زینب
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#طلیعه_فاطمیه
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_فراق_پدر
#سیدرضا_موید
▶️
این روزها مدینه، غوغای رستخیز است
هم دهر فتنهبار است هم شهر فتنهخیز است
@hosenih
یکسو همه عدالت با ظلم در نبرد است
یکسو تمام ظلمت با نور در ستیز است
گلخانهی نبوت در معرض خزان است
ریحانهی ولایت از غصه اشکریز است
داس تقاص گلچین در پنجهی غلام است
یاس کبود یاسین در دامن کنیز است
@hosenih
مدهوش گشته از درد بانوی ناتوانی
بیجان فتاده بر خاک یک کودک عزیز است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih