#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
#شب_قدر
کریم و مهربان بود و مرا هم
میان بندگانش داد، راهم
نمک گیرم، بدهکارم، همیشه...
نجاتم داده الطاف اِلهَم
برای بندهی آلودهی خود
لباس مغفرت کرده فراهم
ثوابی که ندارم، شرمسارم
شب قدر است اما رو سیاهم
شرر بر توشهام زد بی حیایی
مرا انداخت از چشمش، گناهم
همه گفتند محتاج دعایند
منِ بیچاره محتاج نگاهم
ضرر کردم کنارش کم نشستم
پشیمان از چنین عمری تباهم
پریشان حالیام را چاره کرده
دعایم کرده زهرا، روبراهم
زمین خوردم، علی دارم، غمی نیست
دلم گرم است بر پشت و پناهم
نجف شد قبلهگاه و ملجأ من
امیرالمؤمنین شد تکیهگاهم
**
شبیه کودکانِ زار کوفه
یتیمانهست امشب اشک و آهم
شکاف کعبهی فرق بلندش
شرر انداخته بر قبلهگاهم
چه کرده ابن ملجم با امیرم
نمانده قوتی در جسم شاهم
گمانم لحظههای آخر اوست
رُخ زرد علی باشد گواهم
زبانم لال تنها نیست مولا
ولی فکر امامی بی سپاهم
خدا را شکر حیدر تشنه لب نیست
به یاد تشنهی در قتلگاهم
چه کردی با حسین ای شمر ملعون
نمی آید از او دیگر صدا هم
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح_و_مناجات
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
مردمی که به تو نظر کردند...
چشم بر روی دیگران بستند
محتضرها به عشق دیدن تو
عوض احتضار، سرمستند
لقمهی چرب و نرم بسیار است
نان خشک تورا هوس کردم
چشم و دل سیرهای این عالم
مستِ افطار سادهات هستند
تیغ تو در نبرد میچرخید
آبروی حریف را میبُرد
ملخکهای آمده به مصاف
فوق فوقش دوبار میجَستند
ما که در ابتدای عشق توأیم
ابتداهم که هیچ، قبل تریم
عاشقان تو مثل تمارند
سر سپردند و عهد نشکستند
دوستانت تقیه میکردند
دشمنانت دروغ میگفتند
دوست و دشمن تو آقا جان
همه در غربت تو هم دستند
کشتنت کار ابن ملجم نیست
ماجرا ماجرای ناموس است
شعله و سیلی و در و دیوار
بهر قتلت به میخ پیوستند
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🏴 با عرض سلام و تسلیت
📣 دوبیتیها و رباعیات با موضوعِ #شب_قدر و مصائب #شب_نوزدهم را در کانال زیر مشاهده نمایید
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
التماس دعای فرج
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
فرقش شکافت، رُکنِ زمین و زمان شکست
یک ضربه زد ولی کمرِ آسمان شکست
نالید فاطمه که نزن نانجیب زد
از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست
راحت علی به خاک نمیخورْد، میخ در...
شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست
تا خورد بر زمین، دلِ زهرا دو نیم شد
قلب حسین، قلب حسن توأمان شکست
فریادِ جبرئیل که پیچید، دخترش
بی اختیار در وسط آستان شکست
خون پاک میکند زِ روی خویش مرتضی
زینب دمِ در است؛ ولی بی گمان شکست
اینبار روضه خوانْد علی پیشِ دخترش
از تشنهای که داغِ لبانش جهان شکست
از تشنهای که داغِ جوان، داغِ طفل دید
در حلقههای هلهلهی این و آن شکست
از تشنهای که در وسط جمع گیر کرد
با سنگِ بی مُروّتِ این کوفیان شکست
وقتی رسید نیزهی خود را دوباره زد
وقتی که رفت نیزهی خود را سنان شکست
انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن
انگشت مانده بود؛ ولی ساربان شکست...
✍ #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
🏴 با عرض سلام و تسلیت
📣 دوبیتیها و رباعیات با موضوعِ #شب_قدر و مصائب #شب_نوزدهم را در کانال زیر مشاهده نمایید
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
التماس دعای فرج
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
ای خواب به چشمی که نمیخفت بیا
ای خنده به غنچهای که نشکفت بیا
دیوار و درِ کوفه زبان شد که مرو
اما چه کنم فاطمه میگفت بیا
✍ استاد #علی_انسانی
@dobeity_robaey
#امیرالمومنین_ع_غربت
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شب تاریک کوفه، کوچهها در خواب خاموشی
فقط حال یتیمان را نگاه ماه میفهمد
به دام خویش افتادند بوجهلان صفینی
فریب کفر را کی لشکر گمراه میفهمد؟
خوارج چیزی از پند علی هرگز نفهمیدند
کجا آفاق را اندیشۀ کوتاه میفهمد؟
مسیر کهکشانها با نگاهش میشود روشن
ولی این قوم آیا راه را از چاه میفهمد؟
علی درد دلی انبوه دارد، بغض دارد، آه...
مگر درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
✍ #علی_اصغر_شیری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
الله اکبر، این نماز آخرین است
پشت سر من، ابن ملجم در کمین است
کوفه، صدایم را نکن هرگز فراموش
سوز نوایم را نکن هرگز فراموش
با مردم بی چشم و رو حرفی ندارم
محراب مسجد، بهر رفتن بی قرارم
شمشیر، کاری کرد کامل شد جنایت
شد منهدم بر خلق، ارکان هدایت
فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبه... شد فرقم شکسته
انگار زهرا آمده پیشم نشسته
یادم نرفته فاطمه بر من سپر شد
در پشت دَر ماند و وجودش شعلهور شد
ایثار زهرا داد از فتنه نجاتم
در مسجد یثرب نشد مو از سرم کم
بی فاطمه اوضاع حیدر شد دگرگون
در مسجد کوفه سرم شد غرق در خون
سی سال با یاد در و دیوار مُردم
در بین کوچه از مغیره طعنه خوردم
هر بار از در رد شدم، افتادم از پا
از پیش بستر رد شدم، افتادم از پا
اطرافیان، خاک عبایم را تکاندند
تا خانه با زحمت مرا آخر رساندند
گفتم که دستم را کسی اینجا نگیرد
در پیش زینب بازوانم را نگیرد
زینب که تاب غصه را آخر ندارد...
ای وای اگر بیند حسینم سر ندارد
زینب کجا و دیدن ساعات آخر؟!
زینب کجا و دیدن ذبح برادر؟!
ای وای اگر باشد ببیند ماجرا را
رأس جدای بر فراز نیزه ها را
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح_و_مناجات
#امیرالمومنین_ع_مدح
دوست دارم خاک باشم در قدمهای علی
تا کنم در رهگذار او تماشای علی
دوست دارم اشک باشم، چشمهچشمه جوبهجو
تاکه قطره قطره اُفتم در قدمهای علی
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو
سرنهم مثل نسیمِ صبح، بر پای علی
دوست دارم چون کبوتر باشم و با بالِ شوق
پَر زنم تا گلشن سبز و دلآرای علی
دوست دارم گوش باشم تا به بزم انس او
بشنوم از دوستانش صوت آوای علی
دوست دارم چشم باشد عضوعضوم تا مگر
وقت جان دادن ببینم روی زیبای علی
دوست دارم شمع باشم تا بسوزم روز و شب
گاه با یاد علی، گاهی به زهرای علی
دوست دارم دست مارا او بگیرد روز حشر
نامهی اعمال ما باشد به امضای علی
دوست دارم ای «وفایی» روزِ سخت واپسین
عروة الوُثقای ما باشد تولای علی
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
جادهی وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظهی پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانیاش
یعنی این که جوشش زخم سرش بسیار بود
گوشهی خانه به سر قرآن گرفته زینبش
بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود
چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت
گوییا آمادهی رفتن به سوی یار بود
بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی
در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود!
یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود
یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود
غصّهی خانهنشینی و غم سی سالهاش
پیش چشمش میگذشت و غرق این افکار بود
ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه
مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود
آن چه که شیر خدا را بر زمین انداخته
ضربهی تیغ عدو نه... تیزی مسمار بود
... آمد استقبال او با شاخهی گل، همسرش
روی دستش غنچهی شش ماههی خونبار بود
✍ #محمد_فردوسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e