eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
312 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دستی که سمتِ طشت طلا چوب می‌زند چوبِ حراج بر غمِ ایوب می‌زند پایِ سربریده‌ی خورشید، مُلک ری پیوسته حرفِ گندم مرغوب می‌زند رویش سیاه! کاسه‌ی صبرم لبالب است در کاخ شام، معجر زینب معذب است بیهوده خسته می‌کند این چوب را یزید این سر همیشه روی لبش ذکر یارب است تکلیفِ طشت و این همه باران! چه می‌شود؟ پایانِ ماجرایِ اسیران چه می‌شود؟ گیرم حسین، پاره‌ی قلبِ نبی نبود! پس احترام قاری قرآن چه می‌شود؟ ای خیزران! عجول‌تر از خنجری چرا !؟ مانند تیر حرمله ناباوری چرا !؟ قرآن که خواند، شک به مسلمانی‌اش نکن! در انتظار معجزه‌ای دیگری چرا !؟ آهسته‌تر بزن! به پیمبر گناه نیست! لب‌های سنگ خورده‌ی او روبراه نیست داری درست جایِ همان نیزه می‌زنی! این مجلسِ شراب، کم از قتلگاه نیست آتش به باغِ سوخته‌ی خواهرش نزن طعنه به مویِ مَملوِ خاکسترش نزن باشد، به گریه‌هایِ حرم اعتنا نکن باشد بزن، ولی جلویِ مادرش نزن این سر، به جبرِ نیزه‌ی اشرار آمده با داغِ دست‌های علمدار آمده زخمِ زبان، به پیری او می‌زنی چرا!؟ همراهِ زینب از سرِ بازار آمده ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
طشت، حیرت زده‌ی نغمه‌ی قرآن من است خیزران اشک‌فشان، بر لب و دندان من است دیده‌ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا نگه دختر من، بر لب عطشان من است چوب اگر می‌زنی اینقدر مزن زخم زبان! پای این طشتِ طلا، فاطمه مهمان من است زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند نگهش بر من و بر گریه‌ی طفلان من است هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است هفده زخم که بر صورت من می‌بینی شاهد زنده‌ای از زخم فراوان من است خیزران بر لب من می‌زنی و می‌خندی خنده‌ات بر من و بر دیده‌ی گریان من است مجلس عیش تو گردید حسینیّه‌ی من بزم شادیت پر از ناله و افغان من است اینکه «میثم» نفسش شعله به دل‌ها زده است هر کلامش شرری از دل سوزان من است ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ چه مغرور است، گویا کشته شیری در شکارستان چه می‌بالد به خود، انگار کاری کرده کارستان گمان دارد که اینک لایق تقدیر و تعظیم است به ظاهر در خیالش فاتح هفتاد اقلیم است برای جشن خود، یک شهر را گِرد هم آورده اسیرانی عزادار از بنی هاشم به صف کرده شگفتا جایگاهی را که تاریک است و تابنده‌ست کنار دست خود خورشید را در طشتی افکنده‌ست به لب می‌خوانَد اشعاری، نمی‌دانم چه می‌گوید کمی مست است انگاری، نمی‌دانم چه می‌گوید چه آشوبی‌ست در خاک و چه غوغایی‌ست در افلاک ولی اینجا همه لال‌اند امان از لقمه‌ی ناپاک صدایی ناگهان لرزاند کاخ ادعایش را ورق را بازگرداند و به هم زد نقشه‌هایش را صدا بغضی فروخورده‌ست و آهی کهنه در سینه مدینه بس نبود...، این بار، شهر شام و صد کینه جلالش جلوه‌ی پاکی و زخمش زخم هتاکی‌ست صدایی آسمانی دارد اما چادرش خاکی‌ست ز آه سردش آتش شعله‌ور شد در همه عالم برایش گریه می‌کردند حتی نیزه‌داران هم اسیری پای در زنجیر بود و بند بر گردن چنان پیغمبری در کسوت روشنگری کردن نماند از کاخ شاهانه، نشانی غیر ویرانه تصور کن خلیل الله را در بین بُت‌خانه به یک آن بین جمعیت شکست آوازه‌ی نمرود که زینب در جواب یاوه‌گویی‌های او، فرمود: نباید شامیان از شادی تو شادمان باشند که همراه تو باید در جهنم جاودان باشند روا باشد که ناموس علی در بند زنجیر است کنیزانت ولی پشت سِتاری در امان باشند؟ سزاوار است لب‌هایی که می‌بوسید پیغمبر به پیش چشم دختر بوسه‌گاه خیزران باشند؟ مزن بر طبل پیروزی که گر مردان ما رفتند حریفانت از این پس، این زنان و کودکان باشند عرب امروز اگر از داغ ما خاطر پریشان نیست رسد روزی که در این غم عجم‌ها روضه‌خوان باشند خبر داری که این خون تا ابد همواره می‌جوشد؟ زمینش ریختی، اما زمین آن را نمی‌نوشد بدان این آتش عشق است و خاموشی نمی‌گیرد تو خواهی مُرد و هرگز نام و یاد ما نمی‌میرد یزید از اعتبار افتاد و پایین آمد از منصب ثمر داد انقلاب کربلا، در شام با زینب ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ ؛ دختر شیر خدا در شام محشر کرده است گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است اوکه منبر رفته جدش بر جهازِ ناقه‌ها ناقه‌ای را بی‌جهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزه‌نشین سر کرده است بر فراز نیزه‌ها رأس حسین بن علی محض همراهی زینب، ترک پیکر کرده است آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست عصمت الله است و قطعاً فکر معجر کرده است مرتضای نطق‌هایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را بِإِذنِ الله، ابتر کرده است ** بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لب‌های برادر کرده است ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک روز، جگر برابرم آوردی یک روز، سرِ برادرم آوردی ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی @dobeity_robaey
995.6K
بند 1⃣ چشایِ تارم بابایی، غرق اشک و آهه موهام سفیده، عوضش، گونه‌هام سیاهه سه سالمم نیست نیگا کن، قد من خمیده تو لطمه خوردی، عوضش، رنگ من پریده این چند روزه نبودی اتفاقای بد افتاد دستمو دادم به تقدیر روی صورتم رد افتاد پاشو/ مویِ سرمو ببین پاشو/ بال و پرمو ببین پاشو فدات شم باشه/ هرچی تو بگی همون باشه/ ولی نرو و بمون پاشو فدات شم بند 2⃣ نیازی نیست یـکی یکی، درداتو بدونم همینکه با سر اومدی، رازتو می‌خونم کسی اصن ایـنجا یکم، فکر بچه‌ها نیست آب از سرِ من که گذشت، عمه روبرا نیست این چند روزه نبودی عمه‌جون تو زحمت افتاد دفتر سفیدی بود که رویِ برگه‌هاش خط افتاد عمه/ سینه سپرِ همه‌س عمه/ یادگار فاطمه‌س عالَم فداش شه عمه/ سپاه یه نفره عمه/ واسه همه مادره عالَم فداش شه بند 3⃣ چشام سیاهی میره تا، مـی‌خوام از جا پاشم شاید یه دردِ لاعلاجی گرفته باشم موهای سوخته‌م بابایی، دیـگه تا کمر نیست می‌خوام دوباره بپرم، اما بال و پر نیست این چند روزه نبودی حال و روزمو بدونی وقتی اومدی که باید فاتحه برام بخونی پاشو/ دیگه تمومه سفر دیگه/ همه غمامو بخر دردت به جونم خسته‌م/ بی تو جایی نمیرم کاشکی/ کنار تو بمیرم دردت به جونم ✍ 📝 | عضو شوید https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خدایا چنان کن سرانجام کار... که دیگر رهایم کند نیزه‌دار شبیه اسیران جنگی شدم رخم سوخته، صورتم پُرغبار به یک سمت زجر و به یک سمت شمر برایم نمانده‌ست راهِ فرار دویدند روی تنت ده سوار دویدند دنبال من، صد سوار گذر کردن از کوچه‌های شلوغ... چه سخت است بر دختر با وقار! سرم روی گردن نمی‌ایستد تنم روی ناقه نشد استوار اگرچه نخورده لب من به آب... ولی خورده‌ام سیلی آب‌دار عزیزم خداوند صبرت دهد! که دیدی مرا با دوصد مِی گُسار! مَلک بود خدمتگزارم ولی به من گفت آن مست: خدمتگزار ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خوش آمدی عزیزم، بابای مهربانم تا پیش من بیایی...، بر لب رسید جانم ترسیدم اول کار، از این سر بریده با این سر بریده، هستی تو میهمانم بد سوخته سر تو، بین تنور خولی من هم میان انظار، بد سوخت گیسوانم همرنگ ارغوان است، رنگِ رُخ تو بابا با این رُخ کبودم، همرنگ ارغوانم لکنت گرفتن من، تقصیرِ دستِ زجر است با پای ناتوانم، سربارِ کاروانم جای نوازش تو، خولی نوازشم کرد مثل بهار بودم، اما کنون خزانم تفسیر " اَم حَسِبتَ..." امشب به چشم دیدم زخمی شده لبانت، شاکی ز خیزرانم عادت ندارم انقدر از تو جدا بمانم من را ببر عزیزم، دیگر نمی‌توانم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ غبار کوی تو را توتیای دیده کنم شِکَر کلام تو را نقش صد قصیده کنم اگرچه بر جگرِ دیده، داغِ دیدن توست ولی خیالِ جمالِ تو قابِ دیده کنم دلم چو میوه‌ی کالی‌ست در فراق رُخت به وصل، عاقبت این میوه را رسیده کنم تو شهریاری و عالم گدای درگهِ تو به آستانِ تو عمری قدم خمیده کنم برای اینکه مرا فتنه با خودش نبرد به دور پیله‌ی دل، مِهر تو تنیده کنم منم چو شام سیاه و تویی چو صبح سپید به ماه روی تو این تیرگی، سپیده کنم برای اینکه به قلب تو جا کُنم خود را قسم به چادر خاکیِ آن شهیده کنم منم شبیه تو عمری میان خلوت خود چو ابر، گریه برای سرِ بُریده کنم ** منم شبیه تو دارم عزای زینب را همیشه یادِ غمِ آن بلا کشیده کنم چه روضه‌ای! دَخَلَت زینبُ علیَ ابنِ زیاد به جایِ اشک بر این روضه، خون چکیده کنم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک دلِ بی قرار سهمش شد دوریِ از نگار سهمش شد بی علی اکبر و عمو عباس سیلیِ آبدار سهمش شد روی بالِ فرشته می‌خوابید یک بغل سنگ‌و‌خار سهمش شد در بیابان و نیمه‌های شبش دلهره، اضطرار سهمش شد تا که آورد اسم بابا را مُشت‌ها بی شمار سهمش شد از لگدهای زجر، پهلو درد از سنان، چشم تار سهمش شد پای پُر آبله که جای خودش رعشه، بی اختیار سهمش شد در هیاهوی کوچه و بازار صحبت طعنه‌دار سهمش شد دخترِ حرمله چه می‌خندید! تا از او گوشوار سهمش شد ارثِ زهراست بر زمین خوردن چادرِ پُر غبار سهمش شد یک سه ساله کجا و مویِ سپید پیریِ روزگار سهمش شد آخرِ سر خرابه روشن شد ماهِ نیزه سوار سهمش شد بویِ نانِ تنور پیچید و سوخته زلفِ‌یار سهمش شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عجب خوابی، عجب حالی، عجب رؤیای شیرینی چه زیبا می‌شود وقتی، پدر را خواب می‌بینی عجب عشقی، عجب شوری، عجب عطر دل انگیزی چه رؤیایی‌ست با یاد پدر از خواب برخیزی چه کس بیدار کرده دختری که گرمِ رؤیا بود که در گلزار سرسبز پدر محوِ تماشا بود چه کس حالا جوابی می‌دهد چشم پر آبم را به بیداری نخواهم داد شیرینیِّ خوابم را کجا رفته؟ کجا عمه؟ همین لحظه، همین جا بود همین حالا، همین دلخسته در آغوش دریا بود همین حالا کنارم بود و از غم‌ها رهایم کرد دوباره جان به من داد و رقیه جان صدایم کرد نیامد بر لبم لبخند و از غم‌ها دلم پوسید به جبرانش پدر با گریه لب‌های مرا بوسید دوباره دستِ گرمش را به دُورِ گردنم انداخت نگاهی بر رُخِ زرد و کبودیِّ تنم انداخت دویدم کودکانه باز هم دنبال من می‌کرد لب خشکش به هم خورد و سؤال از حال من می کرد رقیه دخترم خوبی؟ بیا بابا در آغوشم اگر دردِ دلی داری بگو آهسته در گوشم تو هر جایی که می‌رفتی، من از بالای نی دیدم تو هر دفعه زمین خوردی، تو را از دور بوسیدم زمین خوردی و چشمم را به گریه باز می‌کردم تو را از روی نیزه با نگاهم ناز می‌کردم من از بالای نی خون گریه می‌کردم به احوالت خبر دارم چه شد آن شب که خونین شد پر و بالت دعا کردم به احوالت، دعایی تو به حالم کن اگر در راه صد دفعه کتک خوردی حلالم کن چه می‌فرمایی ای بابا به قربان سر و رویت هر آنچه شد به من جانا فدایِ تار گیسویت دلارامِ منی، آرامش دنیای من هستی از این بهتر چه می‌خواهم که تو بابای من هستی نمی‌خواهم بیازارم تو را حالا که مهمانی نمی‌خواهم تو را از کف دهم امشب به آسانی چه باید گفت ای بابا از این اوضاعِ آشفته هزاران درد و غم دارم، هزاران حرف ناگفته تو را تا زنده‌ام در پنجه‌ی هر کس نخواهم داد به دست این و آن هرگز، سرت را پس نخواهم داد در آغوشم بخواب آرام عزیزم خسته‌ی راهی چرا دیر آمدی بابا، مگر ما را نمی‌خواهی بخواب آرام اینجا دشمنِ نامهربانی نیست بخواب آغوش من امن است، اینجا خیزرانی نیست گُلِ من! آمدی اما شمیم یاس جا مانده تو را آورده‌اند اما عمو عباس جا مانده پس از تو بارشِ بارانِ غم آغاز شد بابا پس از تو دخترت با تازیانه ناز شد بابا پس از تو سهم ما تُندی و خشم و اَخم شد بی حد در این مدت، تمام پیکر ما زخم شد بی حد تو رفتی و النگویم طنابِ شمر و خولی شد دلیل درد بازویم، طنابِ شمر و خولی شد پذیرایی به غیر از سیلی قاتل نمی‌بینم نگاهت می‌کنم بابا، ولی کامل نمی‌بینم مرا پای برهنه روی سنگ و خارها بردند مرا کوچه به کوچه از دل بازارها بردند شبِ قدرِ منی و گریه‌ام تا مطلع الفجر است کسی که زجر داده بیشتر ما را همین زجر است شبی افتادم از ناقه که زجر آمد سراغ من چنان آمد که گویی آتش افتاده به باغ من نمی‌گویم چه شد بابا، سخن کوتاه و سربسته پس از آن نیمه شب، از زندگی کردن شدم خسته ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به زخمِ قلبِ همه عاشقان نمک زده‌اند که نازدانه‌ی ارباب را کتک زده‌اند یکی دوتاست مگر زخم‌های آبله‌اش چه می‌شد این همه سنگین نبود سلسله‌اش چه می‌شد این همه بازوی او کبود نبود دلیل قدِّ خمش کوچه‌ی یهود نبود در آسمان کبودش دگر ستاره نداشت چه بود قصه؟ دگر گوش و گوشواره نداشت خدا کند به "زمین خورده‌ها" نفس بدهند عقیق سرخ پدر را دوباره پس بدهند خدا کند که دگر سنگ بر جبین نخورد سه ساله‌ی احدی بی هوا زمین نخورد سزای دخترکی بی پناه، توهین نیست که دست هیچکسی مثل زجر سنگین نیست ** خرابه حال و هوای خزان گرفته پدر چقدر موی سرت بوی نان گرفته پدر چقدر چشم به راهت شدم...، کجا بودی خدا نکرده مگر زیر دست و پا بودی؟! چقدر وضع تنت نامرتب است پدر هنوز روی لبت رد مرکب است پدر ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گل بوته‌ام ولی پُرخارم کویری‌ام من استخوان‌شکسته‌ی راه اسیری‌ام می‌گفتی یک زمان که الهی عروسی‌ات اما کنون بیا به تماشای پیری‌ام آیا هنوز ناز مرا می‌کِشی پدر؟! با این لباس پاره مرا می‌پذیری‌ام؟! بر پیکرم هزار اثر از تازیانه‌هاست آیه به آیه مصحفِ جوشن کبیری‌ام بازی نمی‌دهند مرا کودکان شهر من می‌دوم، پدر! تو می‌آیی بگیری‌ام؟ تقصیر من نبود که رویم شده کبود خصم آمد و نواخت به رویِ حریری‌ام با دست‌های سنگی خود روی صورتم آنقدر زد که لَق شده دندان شیری‌ام این پیکرِ کبود، کفن را جواب کرد انگار من‌ هم عازم فرشِ حصیری‌ام ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ دیگر بس است، بند نگاهِ جهان مباش دل بسته‌ی خوش‌آمدن این و آن مباش تردیدها شبیه خوره می‌خورد تورا ای دل! میان ورطه‌ی شک و گمان مباش ای نفس! مطمئن شو و برگرد سمت عشق از خویش دل بکن! برو در بند جان مباش یک یا علی بگو، برو در بین معرکه از طعنه‌های تیر و کمان در امان مباش صدبار روضه رفتی و فرقی نکرده‌ای؟ پس در خیال معجزه‌ای ناگهان مباش هل من معین...، صدای حسین است همچنان در انتظار توست! چنان کوفیان مباش از غم خمید قامت سرو سه ساله‌ای ای دل! به احترام رقیه جوان مباش این قافله رسیده به بازار...، بگذریم غم می‌خری اگر، پی سود و زیان مباش... ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
احساس کودک بودنم را مسخره کردند حتی صدای شیونم را مسخره کردند یک بار افتادم ز ناقه بی هوا، اما صد بار این افتادنم را مسخره کردند هم به لباس پاره‌ام در کوچه خندیدند هم روسری سر کردنم را مسخره کردند لکنت گرفتن، صحبتم را کندتر کرده لحن پدرجان گفتنم را مسخره کردند تقصیر آتش بود اگر که دامنم سوخت این بی ادب‌ها دامنم را مسخره کردند بابا ! عموماً بعد سیلی تار می‌بینم حتی شعاع دیدنم را مسخره کردند آهن شده جنس طلای گردن‌آویزم زنجیر دور گردنم را مسخره کردند در زیر دست وپا عروسک‌های من له شد احساس کودک بودنم را مسخره کردند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا از غم تو نداده‌ام جان به دیدن من بیا شتابان تب کرده‌ام از ندیدن تو کم حوصله‌ام ز درد هجران گفتم به همه پدر می‌آید گفتم به همه می‌آیی الآن شأن تو خرابه نیست اما با مجلس می که نیست یکسان من رَخت مناسبی ندارم شرمنده شدم ز روی مهمان گفتند که در تنور بودی از بوی غذا شدم گریزان من دخترم، انتظار دارم که باز ببوسی‌ام دو چندان رفتی و مرا بغل نکردی باید بغلم کنی کماکان با دیدن روی غرق خونت هم مُردم و هم گرفته‌ام جان من چوب یزید را شکستم تا از عملش شود پشیمان کوتاه نیامدم خلاصه در پیش عدو به هیچ عنوان دندان تو را شکست چوبش طفل تو گرفت دردِ دندان افتاد به جان دخترت زجر شد شام غم تو عید قربان من فاتحه بهر خویش خواندم تا زجر رسید در بیابان پاداش به حرمله ندادند از دختر تو گرفت تاوان در شام زدند بین بازار ناموس تو را دکان به دکّان یک مشت شرابخوار کافر گفتند به عمه نامسلمان یک عده دروغگوی بی عار به آل نبی زدند بهتان من را تو ببر از این خرابه اوضاع من است نابسامان ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
30.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 گر دخترکی پیش پدر ناز کند ... 🔹 روایت شنیدنیِ شفاعتِ تجربه‌گر مرگ، توسط 📝 | عضو شوید https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به قلبم از ازل مُهر و نشان خورد سر و کارم به اهلِ آسمان خورد خدا را شکر قلبم شد حسینی خدا را شکر با نامش تکان خورد خودم دیدم میانِ روضه‌اش: دل- نشست و غصه‌هایِ بیکران خورد توانِ جنگِ با ابلیس را یافت از این سفره هر آنکس آب و نان خورد بمیرم باید از این غم که ارباب- به جای آب، زخمِ بیکران خورد گرسنه بود و جایِ لقمه‌ای نان زمین خورد و چه شمشیر از سنان(لع) خورد کمان‌ها از غمش قامت کمانند به جسمش بسکه تیرِ بی امان خورد تمام کهکشان‌ها را تکان داد به رویِ نیزه تا مویش تکان خورد ** فدای دخترِ دردانه‌اش که کتک در آشکارا و نهان خورد چهل منزل میان خواب حتی لگدهایِ بدی از ساربان خورد امان از شام، آنجایی که سنگ از زنِ رقاصه و دیگر زنان خورد شبانه قتلگاهش شد خرابه طَبَق وارد شد و لطمه به جان خورد رقیه قبلِ رفتن بوسه برداشت از آن لب‌ها که چوب خیزران خورد! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را که داغ آبله سوزاند، قلبِ سنگِ خارا را اسارت واژهٔ خردی‌ست وقتی پیش این دنیا گرفته دست‌های تو به‌بازی خاکِ صحرا را مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن نمی‌خواهد ببیند چشم‌هایت صبح فردا را؟ نسیم از سوی طشت لاله‌گون آمد به‌سوی تو؟ که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را همیشه جای تو بوده‌ در آغوش حسین اما گرفتی در بغل آخر، سرِ خونینِ بابا‌ را ** درونِ خانه‌ی خود از خرابه روضه‌ می‌خوانیم که یادت می‌‌کند آباد، این ویرانه‌ی مارا 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تنها امید و دلخوشیِ روزِگارِ من شد روضه‌های تو همه دار و ندارِ من گریه برایِ تو همه‌ی افتخارِ من آرامش من و همه دار و ندارِ من آئینه دارِ زینب کبری، رقیه جان! ای وارث نجابت زهرا، رقیه جان! خدمت‌گزارهای تو شاهانِ عالم‌اند بانو! کنیزهای تو حوا و مریم‌اند گریه‌کنان روضه‌ی تو فخرِ آدمند ریزه‌خورانِ سفره‌ی لطفت معظمند حاتم گدای کویِ کرمخانه‌ات شده محتاجِ یک نگاهِ کریمانه‌ات شده تو با سه سال، محشر کبری به پا کنی تو خاک را به یک نظرت کیمیا کنی کِی می‌شود مرا به قنوتت دعا کنی؟ یا اینکه عاقبت تو مرا هم صدا کنی؟ چیزی دگر نخواهم از این زندگانی‌ام وقف تو و نگاهِ تو کل جوانی‌ام از سفره‌ی تو بوده که حاجت روا شدم شکرِ خدا که با غمِ تو آشِنا شدم با اشکِ بر تو بنده‌ی خوبِ خدا شدم هر اربعین که زائرِ کرب و بلا شدم- در هر عمود، یادِ توأم ای گره گشا! می‌گویم حیف شد نرسیدی به کربلا اما چه گویم از غم دشنام و سلسله از خار‌های بین بیابان و آبله از خنده‌های زجرِ حرامیّ و حرمله جا مانده‌ای تو در دلِ صحرا، زِ قافله وای از خرابه، کوچه و بازار و شامیان از مردم یهودی و بزمِ حرامیان ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه شب‌هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود چنان تار است چشمانم، که باور کن نفهمیدم سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود چه شب‌ها که گرسنه ماندم اما شکرِ حق کردم رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می‌زد میان لشگر کوفه، به بی رحمی ملقب بود نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود نمی‌گویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم خلاصه این بغل کردن، مرا پایانِ مطلب بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به شانه بار فراقت نبرده بودم و بردم مرا به عمه سپردی، تو را به خاک سپردم شبی شبیه تو افتادم از بلندی مرکب چه زجرها که ندیدم، چه زخم‌ها که نخوردم به روی خار دویدم که بی تو زود بمیرم مرا ببخش پدر جان، اگر هنوز نمردم برای آنکه بخوابم تو را به خواب ببینم هزار و نهصد و پنجاه تا ستاره شمردم برای دیدنت امشب لباس تازه خریدم- در آن شلوغی بازار، تازیانه که خوردم نشد به پای تو خیزم، مرا ببخش عزیزم گُل تو بوده‌ام اما شکسته ساقه‌ی خُردم تو بوریا کفنت شد، من این لباس سیاهم به رسم عشق، کفن هم در این مزار نبردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
"امشبی را شه دین، در بغلم مهمان است" صبح فردا بدنم روی زمین بی جان است @dobeity_robaey
پایان مرا غمت سرآغاز شده ای رأس بریده‌ی سرافراز شده روشن شده چشمان ورم کرده‌ی من با آمدنت دوباره اعجاز شده موهای تو نامرتب و من عاجز دستان شکسته، دردسرساز شده تا صبح به روی لب خود می‌کوبم اینگونه چرا زخم لبت باز شده؟! نازی که بخواهی بخری نیست مرا از بس به کتک بال و پرم ناز شده با دستِ به پهلو و سری رو به زمین از اهل حرم، رقیه ممتاز شده بنیان مرا ریخته بر هم لگدی این درد کمر، خانه برانداز شده هو کردن ما گوشه‌ی ویرانه، پدر سرگرمی هر دختر لجباز شده سخت است تکلم به دهانی مجروح دلگیر مشو! کلامم ایجاز شده بالم که شکسته پس مرا یاری کن حالا که دگر موعد پرواز شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خاکی تمام چادر او...، مثل زهرا گشته سفید و سوخته مو...، مثل زهرا با هر نفس کل تنش پر می‌شد از درد دستی به سر، دستی به پهلو...، مثل زهرا سیلی تمام صورت او را بهم زد پاره شده گوش و دو ابرو...، مثل زهرا سیلی به جرم عشق حیدر می خورد او افتاده گیر مرد بد خو...، مثل زهرا باید کسی دست تو را حتماً بگیرد‌... دیگر دو چشمت گشته کم سو...، مثل زهرا ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e