eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
331 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود شام غم‌های تو را لبخند فردایی نبود.. زخم دیدی، زخم خوردی، زخم سرتاپا، ولی پاسخ این زخم‌ها غیر از شکیبایی نبود خطبه‌ات شمشیر و شمر و نیزه را در هم شکست هیچ شعری این همه در اوج شیوایی نبود تو نبودی، صبر سرخ کربلا نایی نداشت تو نبودی، در گلوی نینوا نایی نبود عشق یعنی با وجود آن‌همه غم‌های تلخ کربلا در چشم‌هایت غیر زیبایی نبود ما مدافع... نه، پناه آورده‌ایم اینجا به تو سایه‌ای می‌خواستیم و جز حرم جایی نبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست خوشبخت آنکه خانهٔ دل را تکانده است بر فرش خانهٔ دل من جز غبار نیست نام تو بر لب من و در دل هوای غیر این راه و رسم عاشقی و انتظار نیست در کربلا نفس زده‌ایم و برای ما دیگر هوای هیچ کجا سازگار نیست اندازه تمام جهان گریه می‌کنی روضه به هر بهانه اگر برقرار نیست :: زینب عزای پنج تن آل کبریاست بدبخت آنکه در غم او سوگوار نیست آنقدر گریه کرد برای برادرش هر کس که دید گفت دگر ماندگار نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
  ما ریزه‌خوار سفره‌ی احسان زینبیم مدیون لطف و فضلِ فراوان زینبیم   ما را پیام خطبه‌ی زینب نجات داد شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم    چون گیسوانِ نیزه نشینان قافله  از کربلا به کوفه پریشان زینیبم   جان می‌دهیم عاقبت از غصه‌اش که ما کشتی شکست خورده‌ی طوفان زینبیم    در زیر کوه غم به خدا شِکوه‌ای نکرد  حیران و ماتِ عصمت و ایمان زینبیم    با خیمه‌های سوخته معجر درست کرد  ممنون ابتکار درخشان زینبیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
دین جاودان شد از نفس جاودانی‌ات شد اُسوۀ تمام جهان زندگانی‌ات باغ امید و گلشن صبر و وفا و عشق سیراب شد زمرحمت آسمانی‌ات در دفتر مجاهدت و دین و معرفت صدها حکایت است ز راز نهانی‌ات روزی که سایه‌سار محبّت خراب شد خورشید بهره‌مند شد از مهربانی‌ات بعد از هزار سال ملائک در آسمان در حیرتند از تو و از جان‌فشانی‌ات وقتی که ذوالفقار کلامت کشیده شد لرزید کاخ ظلم از آن خطبه‌خوانی‌ات ای زینبی که در سفر کربلای عشق ایثار تکیه داد به قدّ کمانی‌ات بی خود نگفته‌اند که اُمّ المصائبی هرگز ندید چشم فلک شادمانی‌ات ای قهرمان کرب وبلا، زینب صبور ثبت است در صحیفه‌ی دل قهرمانی‌ات تا روز رستخیز، ز کرب‌وبلا به عرش  پر می‌زند کبوتر نام و نشانی‌ات مهمان لطف توست «وفایی» تمام عمر شرمنده است از تو و از میزبانی‌ات ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
سوخته گرچه پرش از شرر غارت‌ها پا نهاده است روی تاج ابر قدرت‌ها اسکتوا گفت‌ و عوالم همگی لال شدند ریخت از هیبت او هیمنه‌ی هیبت‌ها سال‌ها پيش در اين شهر بزرگى مى‌كرد آه دیگر خبری نيست از آن عزت‌ها بين اين شهر بنا بود كه مهمان باشد اُف بر اين رسم پذيرايى و اين دعوت‌ها شاهبانوى جهان باشى اگر هم، وقتى دست بسته برسى، مى‌شكند حُرمت‌ها دختر پرده نشین علی و فاطمه را نگهش داشته کوفه سرِپا ساعت‌ها لااقل کاش ابالفضل برایش می‌ماند با حضورش چه کسی داشت از این جرأت‌ها خارجى‌زاده كه گفتند دلش سوخت ولى قارى‌اش آمد و برداشته شد تُهمت‌ها داشت‌ مانند علی خطبه‌ی غرا می‌خواند سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت‌ها دست بر شانه‌ی طفلان حرم می‌گيرد آنكه خم بود به پايش همه‌ی قامت‌ها می‌دوَد تا كه كسى نانِ تصدّق نخورد آرى افتاده به دوشش همه‌ی زحمت‌ها شد قبول اُمّ حبيبه همه نذرى‌هايش خانمش آمده در كوفه پس از مدت‌ها اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت‌ها روز از شدت گرما و شب از سرمایش پوست انداخته بودند همه صورت‌ها سَر كه افتاد زمين، زود برَش داشت رباب چون‌ دگر گير نمى‌آمد از اين فرصت‌ها ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
دنیای بی تو نداره تعریفی دنیای بی تو رو اصلاً نمی‌خوام روم نشد حتی به یک نفر بگم چی به روز ما آورده شهر شام کوچه بازار و دیدم ولی حسین دلم از بزم شراب‌شون پُره اونی که خیزرون و زد به لبت قیامت چوب گناشو می‌خوره با چشام دیدم که پژمرده شدی زیر دست و پای شمر، لاله‌ی من قرار این نبود که از پیشم بری رفیق پنجاه و چند ساله‌ی من کربلا کاری ازم بر نیومد تا که زخم بدن تو خوب بشه حالا گریه می‌کنیم من و رباب تا که زخمای تن تو خوب بشه بعد تو روی خوشی رو ندیدم بعد تو غم یه قدم عقب نرفت هیچکی مثل من تو سختی کشیدن راه صد ساله رو توو یه‌شب نرفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
اگر دلواپسِ من بوده‌ای، من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته‌تر بودم رسیده لحظه‌ی مرگم، سراغم را نمی‌گیری؟! به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم میان بسترم جان می‌دهم حالا تک و تنها منی که لحظه‌ی جان دادن چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می‌آمد از این دست تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه‌ی خولی سرت را از تنورش در می‌آوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه‌ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه‌ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری، که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم؟! مرا بازار بردند و مرا آزار می‌دادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم تو را با خیزران می‌زد، مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم ✍ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
هنوز رخت سیاه عزا به تن دارد هنوز در دل خود غصه‌ی کفن دارد هزار خاطره از کوچه‌ی بنی هاشم هزار خاطره از مادر و حسن دارد شکسته بال و پرش را فراق جانکاهی دو چشم خیس و دو تا دست سینه‌زن دارد هزار حرف نگفته است در دلش از شام هزار غُصه ز دوری‌اش از وطن دارد هنوز هم که هنوز است پلک او زخمی‌ست هنوز در بر خود پاره پیرهن دارد هنوز هم که هنوز است، چشم او تار است و ردّ سلسله‌ها را به روی تن دارد هنوز هم که هنوز است روضه می‌خواند چه روضه‌های عجیبی از آن بدن دارد همان بدن که میان حصیر پیچیدند هزار بوسه از آن تیر و نیزه‌ها چیدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم در به درِ مجالس سالار زینبم   این نعره‌ها و عربده‌ها بی دلیل نیست یک گوشه از شلوغیِ بازار زینبم   هرکس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد! با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم   آتش بکش، به دار بزن، جا نمی‌زنم جانم فداش، میثم تمار زینبم   از زخم‌های گوشه‌ی ابروی من نپرس مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم   شکر خدای عزّوجل مکتبی شدم من از دعای خیر علی، زینبی شدم :: غم خاضعانه گوش به فرمان زینب‌ست انگشت بر دهان شده، حیران زینب‌ست   هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است! این شعله‌های خیمه، گلستان زینب‌ست   اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان وقتی حجاب، سنگر ایمان زینب ست   او پس گرفت هستی خود را ز گرگ‌ها پیراهنی که مونس کنعان زینب‌ست   امروز اگر حسینی و پابند مذهبم مدیون گریه‌های فراوان زینبم  :: باور نمی‌کنم سر بازار بردنت! نامحرمان به مجلس اغیار بردنت   از سینه‌ی حسین، تو را چکمه‌ای گرفت از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت   پای سفر نداشتی ای داغدار درد! با یک سر بریده، به اصرار بردنت   پهلو کبود! گریه‌کنان تازیانه‌ها با خاطراتی از درودیوار بردنت   فهمیده بود شمر غرورت شکسته است از سمت قتلگاهِ علمدار بردنت   تو از تمام کوفه طلبکار بودی و... در کوچه‌هاش مثل بدهکار بردنت   در پیش گریه‌های تو این گریه‌ها کم است «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
نبود غیر خدا در دل خداجویش نگفت جز سخن حق، لسان حق‌گویش به ذوالفقار دو دم هیچ احتیاج نداشت هلاک "اُسکُتوا" یش دشمنان ترسویش اگر چه بود معطر به عطر کوثر لیک حرام شد به حرامی شنفتن بویش ارادت کم من در نگاه او کم نیست زیاد بار مرا می‌کشد ترازویش فدای صحن حیاطش که شد حسینیه‌اش و می‌زند خود جبرییل آب و جارویش بساط روضه‌ی زینب شبی نشد تعطیل مرا کشد به تلاطم همان تکاپویش بلای جان "ولی" را به جان خود بخرد کسی که حضرت صدیقه است الگویش شبیه مادر پهلو شکسته‌اش بشود همین که دست بگیرد به روی پهلویش شبیه بود به حیدر شبیه‌تر هم شد همین که سنگ رسید و شکست ابرویش سراغ زینتی‌اش را کسی گرفت اگر... بگو که دست زن خولی است النگویش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
فیضِ محض است رحمت زینب چشم ما و عنایت زینب مشرقِ عالَم است صبحِ دمشق صحن نور است ساحتِ زینب بس که آئینه‌ی صفات خداست صبر آمد به صورت زینب از ازل حاکم است تا به ابد پای‌برجاست دولت زینب دفترِ زُهد اگر خلاصه شود می‌شود یک عبادتِ زینب هر زمان صحبت از شجاعت شد گفته‌ایم از شهامت زینب دخترِ شیر باطناً شیر است به علی رفته قدرت زینب نبض اسلام دست این بانوست زنده شد دین به برکت زینب جَرَیان‌سازِ مکتبِ سرخ است رنگ عشق است نهضت زینب عِلم پرسید: کوه عرفان کیست؟! عشق فرمود: حضرت زینب او چه دیده است غیر زیبایی... عقل ماند از بصیرت زینب پرچم کُفر را به زیر کشید تا فلک رفت رایَت زینب اُسکُتوا گفت... لال شد دنیا تو ببین چیست هیبت زینب! فتنه را ذبح کرد با کلمات ماتم از طرز صحبت زینب سلسله هم دخیل دامن اوست فرق دارد اسارت زینب دور ناقه فرشته‌ها جمع‌اند... عرش آمد عیادت زینب عرقِ شرمِ چوبِ مَحمِل ریخت سُرخ شد از خجالت زینب سرِ بر نیزه، سایه‌ای انداخت... آه! از استراحت زینب خواهشش روسریِ سالم بود سوخت در شعله حاجت زینب گذرِ کوفه پُر شد از اوباش سخت طِی شد مسافت زینب سِرِّ مَستور رفت در بازار شُد لگدمال حُرمت زینب حرمله با رباب هم‌‌قدم است... آب شد کوهِ غیرت زینب! "دَخَلَتْ زینَبُ عَلَی بْنِ زیاد" کُشت ما را مصیبت زینب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
همیشه غرقِ غمم، نقلِ این دقایق نیست که حال و روزِ من آن حال و روز سابق نیست من آن صنوبر خشکم که شعله‌ور شده‌ام از آنچه فکر کنی بی تو پیرتر شده‌ام نصیب من شده این قامتی که خم شده است ز گریه نور دو چشمم چقدر کم شده است مدینه بی تو برایم همیشه تاریک است گمان کنم که زمان وصال نزدیک است به خانه غصّۀ هجده شهید آوردم سرِ شکسته و موی سپید آوردم ز دست گریۀ ما اهل شهر خسته شدند چقدر زینب و ام البنین شکسته شدند هوای نوحه سرایی گرفته‌ایم حسین چقدر روضه دوتایی گرفته‌ایم حسین چقدر ما دو نفر مستمع شدیم و رباب برای ما دو نفر خواند روضۀ غمِ آب هنوز حرفِ نگفته زیاد دارم من هنوز کرببلا را به یاد دارم من هنوز در تبِ داغِ خیام می‌سوزم هنوز گریۀ بر توست کارِ هر روزم هنوز ملتهب از بودنم به بزمِ مِی‌ام هنوز در شوکِ دیدارِ تو به روی نِی‌ام هنوز هر طرفی ظرف آب می‌بینم مدینه را به سرِ خود خراب می‌بینم هنوز جان به لبِ نعل و استخوان توأم هنوز گریه کنِ زخم خیزران توأم هنوز جسم علی اکبرت به یادم هست هنوز تشنگیِ اصغرت به یادم هست نوشته روی دلم روضۀ مُفَصَّلِ تو فضای سینۀ من شد کتابِ مقتل تو قسم به تربتِ پنهان و خاکیِ مادر مدینه بی تو به دردم نمی‌خورد دیگر منی که آینۀ غصه‌های ساداتم دوباره راهیِ پس کوچه‌های شاماتم زِ قبرِ طفل تو باید غبار گیرم من کنار قبر سه ساله، قرار گیرم من ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net