#باشگاه_نویسندگان_حوزوی_رسا
__________________🍃
#سفرنامه اربعین(1) | شوک نماز صبح
🔴 نگاه کردم دیدم تقریبا نصف اتوبوس از جاشون تکون نخوردند! انگار نه انگار نمازشان قضا شد، خواستم بگم زیارت بدون نماز فایده ای ندارد، اما با خودم گفتم مگر تو دعوتشون کردی؟
🔵 این را که گفت رفتیم جلو به راننده گفتیم آقا لطفا نگه دار تا نماز بخوانیم؛ گفت توی این بیابان آبی نیست! گفتیم شما نگه دار بقیه اش با ما! به اکراه زد کنار جاده؛ در حالی که نسیم بسیار خنکی میزد به سر و صورتمان، سریع تیمم کردیم و روی همان خاک نماز خواندیم.
🔵 به هر حال سوار شدیم در حالی که دیدن لباسهای خاکی نمازگزاران حس خاصی بهم میداد و نشانهی خوبی بود که زیارت پربرکتی در انتظارمان هست. مرز مهران معطلی زیادی نداشت اما آن طرف مرز جمعیت اون هم زیر گرمای قبل از ظهر بیشتر شبیه آوارگان جنگی بود که هر لحظه دنبال ماشین یا اتوبوس بودند برای رفتن به مشاهد مشرفه.
✍سید محیط حسینی
#اربعین
#سفرنامه
#حسینیه_رسا
#کربلا
#امام_حسین
🌐rasanews.ir/002b97
🆔 @rasanews_agency
#باشگاه_نویسندگان_حوزوی_رسا
__________________________🍃
#سفرنامه اربعین(2)
| پذیرایی گرم با کمترین امکانات
🔴 ابو عبدالله سالیانی است که در نجف از زائران اربعین میزبانی میکند. هرچند در یک اتاق ۱۲ متری نشست و برخاست جمع بیست سی نفره دشوار بنظر میآید، ولی از سرمای بیرون بهتر است.
🔵 ساعتی از ظهر گذشته بود رسیدیم شهر کوت عراق؛ کامیون کنار یک موکب، زائرها را پیاده کرد و بعد از نماز و یک غذای مختصر پیاده رفتیم تا ماشین بگیریم، اما چند نفر به ما اضافه شدند، به خاطر حال آنها گفتم کمی استراحت میکنیم و بعدازظهر حرکت میکنیم سمت نجف.
🔵از یک افسر عراقی که داخل ماشین نظامی بود پرسیدم برای استراحت کجا میتوانیم برویم؟ گوشی اش را گرفت دستش و تماس گرفت! بعد از چند دقیقه یک موتور سه چرخه که ظاهرا برادرش بود آمد دنبالمان؛ خودمان و چهار نفری که به ما اضافه شده بودند را به سختی جا کردیم روی سه چرخه و بعد از طی مسافت نسبتا زیادی به یک منزل قدیمی روستایی نزدیک کوت رسیدیم و با این که عملا امکانات خاصی نداشتند اما پذیرایی خوبی انجام شد.
✍سید محیط حسینی
#کربلا
#اربعین
#حسینیه_رسا
🌐rasanews.ir/002b9A
🆔 @rasanews_agency
📚 #معرفی_کتاب 👈نیم دانگ پیونگ یانگ نوشته رضا امیرخانی
✍محمد صدرا مازنی
💠چندی پیش با یکی از دوستانم درباره وضعیت تحریم صحبت می کردیم و اینکه به همین خاطر کشور کره شمالی حال و روز خوبی ندارد. مردم در یک نظام بسته سیاسی و فرهنگی و در فقر شدید زندگی می کنند. استبداد داخلی و ظلم تحریم حکومت را فلج کرده، اگرچه حاکمان روز به روز فربه تر می شوند!
آن دوست عزیز به دیده انکار درآمد که اطلاعات مربوط به این کشور، روایت دشمنانه است و از روی بغض و با اهداف سیاسی خاص منتشر می شود. و برای اقناع من به گزارشهای فراری ها و منافقین از وضعیت کشورمان اشاره کرد که غالبا دروغ و با اهداف ضربه زدن به جمهوری اسلامی در اختیار عموم قرار می گیرد.
من اگرچه کتابهایی در زمینه وضعیت مردم این کشور مطالعه کرده بودم و به خاطر کنجکاوی بیشتر از مرور اطلاعات منتشره در برخی از سایتهای اینترنتی هم بی بهره نبودم؛ اما به دلیل اینکه اطلاعاتم عمدتا از کتابهای ترجمه شده ی همین قماش فراری های کره شمالی بود؛ وارد مجادله نشدم. تا اینکه حدود دوهفته قبل گذارم به کتاب فروشی دنیای کتاب افتاد و چشمم به کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ رضا امیرخانی. بی معطلی آن را انتخاب کردم و از همان شب نخست شروع به خواندنش کردم تا امشب۱۴ شهریور که صفحات پایانی این کتاب را به اتمام رساندم. استبداد حاکمیت سیاسی با ایدئولوژی مسخره اش حال به هم زن است. من در هنگام خواندن کتاب فراوان غصه خوردم و رنج کشیدم؛ برای مردمی که آزاد نیستند؛ اما احساس عدم آزادی هم ندارند!مردمی که شرطی شده اند و گویا جبر زندگی آنها را در این شرایط نگه داشته است و باید شکر گذار خدای نداشته شان هم باشند. نظامی تک حزبی، بی خدا با اندیشه جوچه.
«نیم دانگ پیونگ یانگ» حاصل دو سفر رضا امیرخانی در سال۹۷ به کشور کره شمالی است.
《فصل اول کتاب یا «کیم چی» شرح سفر اول رضا امیرخانی به کره شمالی است. خردادماه ۹۷ او در پوشش مستندنویس با همراهی جمعی از اعضای حزب مؤتلفه اسلامی راهی پیونگ یانگ می شود. این فصل شامل توصیف فضای جامعه، چارچوب ها و قوانینی که مردم ناچار و گاه مشتاق به رعایت آن ها هستند، عدم دسترسی به تکنولوژی روز دنیا، نبود فردیت و فضای امنیتی حاکم و همچنین کنجکاوی های نگارنده و تلاش او برای کشف نادیده ها و برقراری رابطه با مردم است.
فصل دوم یا «قاشق چی»، روایت حال و هوای امیرخانی بعد از بازگشت است. ته نشین شدن هیجانات و تحلیل عقلانی دیده ها و مقایسه حقایق با فیلم ها و کتاب هایی که درباره کره شمالی وجود دارد او را متقاعد می کند سفر دیگری به این کشور داشته باشد و با چشم دیگری زندگی در آن نقطه از جهان را ببیند. کشمکش ها و تلاش های او برای مجاب کردن کنسول کره شمالی برای صدور ویزا و البته چند خاطره پراکنده از سفرهایش محتوای این فصل را شامل می شود.
فصل سوم یا «چیطولی» هم روایت سفر دوم امیرخانی به کره شمالی است که بهمن ۹۷ آغاز می شود و موافقت حزب کارگر کره شمالی برای ارتباط نزدیک تر امیرخانی و هم سفرانش با زندگی مردم عادی و مواجهه با مناسک تولد، ازدواج و مرگ جریانی متفاوت تر از سفر اول پیش می آورد. ملاقات با نویسندگان که در ادامه متوجه می شوند هیچ کدام کتابی منتشر نکرده اند، بازدید از یک مدرسه و مواجهه با نقص های آموزشی در آن سیستم، یک زایشگاه و مواجهه با کمبود امکانات وحشتناک پزشکی، یک مجتمع مسکونی و دکوراسیون داخلی منازل، فروشگاه ها و تنوع محدود اجناس و شرح گفتگو ها با دو سه نفر از اعضای حزب که برای همراهی با مسافران ایرانی تعیین شده اند؛ بخش هایی از این فصل کتاب را تشکیل داده اند.》
@masaelepazuheshi
#کتابخوانی
#سفرنامه
@howzavian
🔻فریا استارک کیست؟
قطعا تعریف داستان زندگی یک جهانگرد سفرنامه نویس که یک قرن زندگی کرده است کمی دشوار و طولانی خواهد بود اما خلاصه ای زندگی او و اتفاق های مهم در زندگی اش را بررسی می کنیم.
فریا در خانواده ای که تحصیلات هنری داشتند به دنیا آمد. مادر او یک ایتالیایی آلمانی تبار بود، پدر که اصالتی انگلیسی داشت یک نقاش بود و بیشتر وقت خود را برای نقاشی در شمال کشور ایتالیا می گذراند. پدر و مادر فریا به دلیل مشکلاتی که بایکدیگر داشتند از هم جدا شدند و این آغازی عجیبی برای زندگی فریای کودک بود.
او در تولد 9 سالگی اش کتاب هزار و یک شب را هدیه گرفت و عاشق مشرق زمین شد او در سنین کودکی اغلب مریض بود و این فرصتی برای خواندن این کتاب برایش ایجاد می کرد.
در سال 1935 به بخش هایی از عربستان سفر کرد که تعداد انگشت شماری از کاشفان غربی پا به آن مناطق گذاشته اند.
در باقی سال های زندگی اش به سفرهای ماجراجویانه و خطرناک بسیاری در مناطق مختلف جهان همچون ترکیه، افغانستان و . . . مشغول بود.
👈 خواندن بیشتر 👉
#سفرنامه
#ایران
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#سفرنامه_گلبهار ۱۱
🚩صلی الله علیک یا اباعبدالله🚩
#شب_عاشورا برای برگشت از منبر اسنپ پیدا نمی کردم
ناچار پیاده راه افتادم کنار خیابان های گلبهار
در مسیر از کنار نگهبانی مجموعه ای عبور می کردم دیدم نگهبان تنهاست و به استقبالم آمد
داشت از روی دفترچه اش برا خودش #نوحه و #روضه می خوند
گفت دوست داشتم تو مراسم ها باشم هرساله مداح روستا بودم ...
گفتم اخوی همین که دلت می خواد ثوابش رو می بری ان شاءالله
الآنم داری وظیفه ات رو انجام می دی
#محرم
#سفرنامه
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
@hadianeha
.
جای نظامی خالی
✍فاطمه میریطایفهفرد
"صحنه" عجب صحنههایی در تاریخ ثبت کردهاست، تاریخ و تمدنی مکتوب که تنه به تنه با کتیبههای جیرفت میتازد و من دنبال یک مکان برای خوابیدن در این شهر ویژه هستم. چندباری در این شهر خوابیدهایم، اما اینبار مدرسه همیشگی را پیدا نمیکنیم، شهر پر بود از هوای اربعین و معرفی شماره تلفنی برای پاسخگویی، شماره را میگیرم، پشت خطم، هی بوق میخورد و هی زنگ. عجیب بود برایم که این موقع هم پاسخگو هستند؛ این موقع یعنی بیش از ۱۲ نیمه شب.
کسی از آن طرف سلام میکند، من هم علیک میگویم و تا بخواهم توضیح دهم میگوید حاج خانم بفرمایید. توی دلم میگویم خدا از دهنت بشنود، یعنی میشود من هم حاج خانم شوم؟
توضیح میدهم دنبال موکبم برای اسکان، همان لحظه بلوار امام خمینی شهر را به سمت بیستون ترک میکنیم. پس یعنی نمیشود صحنه خوابید. مرد پشت خط توضیح میدهد و اصرار دارد تا کرمانشاه برویم و آنجا ساکن شویم.
سوال پیچش میکنم:
_خود بیستون جایی نداره؟ هَرسین چی؟
_نه خانم بیستون نه، هرسین هم از راه شما دوره، اصلا اون ور نمیرید.
_امامزاده باقر چی؟
_ بله بله اونم هست ولی شلوغه برید موقعیت عبدالمحمد چراغی، چون خلوته، تحویلتون میگیرن، اگر نپسندیدید برید دانشگاه صنعتی. این موقع بود که لهجه با شیب ملایمی، کرمانشاهی میشود.
موقعیت مکانی هردو جا را ارسال میکند.
گوشی را که قطع میکنم پسرم میپرسد:
_مامان نگفت شما که خودتون همه رو بلدید.
خندهام میگیرد. من دنبال خوابیدن یک شب در کنار کتیبه بیستون بودم و نمیشد این را بگویم.
از مجموعه جهانی بیستون رد میشویم، کتیبه را نور پردازی کردهاند. از دور هم قشنگ است در شب هم قشنگ است، قشنگ که چه عرض کنم فوقالعاده است.
از خودم میپرسم پس چرا دستکندههای فرهاد را نورپردازی نکردهاند؟!
دنبال وجه شبه هستم از این راه، از عشق و از دیرینگیاش.
حتما باید دلیلی باشد که من تاریخ بلد، نابلدم، که این جاده، از قبل آمدن حضرت عشق، میزان و تراز دلدادگی بودهاست.
ترازی که برای محک عاشقان برای عرض دلدادگی و ارادت، از اینجا طی طریق میکنند به سمت مشایه و نهایت به سمت حسين(عليه السلام).
این خاک جذبهای دارد که عاشق شناس است.
به سمت مرز خسروی میرویم، البته باید #بان_قلعه و #چهارقاپی و #عمارت_خسرو را هم رد کنیم. ببین الان چقدر جای نظامی خالیست!
نظامی کجایی که مروارید عشق و علاقه را رشته کنی و هفت پیکر بنویسی، دیوان غزلیات بسرایی؟! آنقت بنشینی کناری و به هنر عشق آفرین بگویی...
#سفرنامه #یکم
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI