eitaa logo
🇮🇷مِه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
476 ویدیو
73 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب شب بزرگیه... برای بنده هم خیلی دعا کنید، دعا کنید به درد امام زمان بخورم... دعا کنید به زودی زود ظهور حضرت رو ببینیم، دعا کنید هم رو در سپاه حضرت مهدی ملاقات کنیم...
به مناسبت شب میلاد امام عزیزمون، آقاجانمون صاحب الزمان ارواحنا فداه دو قسمت تقدیم می‌شه☺️🌱✨
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 131 دوباره تمام قد به طرفم چرخید و با دقت بیشتری اسکنم کرد. تمام صداقتم را در نگاهم ریختم. آن بخش از مغزم که هنوز کاملا به تسخیر کوهن درنیامده بود، داشت رفتارهایش را تجزیه و تحلیل می‌کرد و به این نتیجه می‌رسید که او بیش از یک خبرنگار هوشیار و باتجربه است و این هم خوب بود، هم بد. -چه تضمینی وجود داره که بلایی سرم نیاری؟ سوالش بیش از پیش ضربه‌فنی‌ام کرد. خودش ادامه داد: همه اینایی که گفتی فقط درحد حرف بود، راست و دروغش معلوم نیست و من با یه کارمند موساد طرفم. باید یه چیزی دستم باشه که ازم محافظت کنه. حرف‌هایی که می‌زد بسیار بزرگ‌تر از دهانش بود و نشان می‌داد قاعده بازی را بلد است. گفتم: می‌خوای ازم آتو بگیری؟ سرش را کمی خم کرد و لبخند زد. -یه همچین چیزی. یک نفس عمیق کشیدم و به خودم گفتم: خودتو جمع و جور کن پسر. انقدر وا نده! راست ایستادم و گفتم: با همین حرف‌هایی که بهت زدم می‌تونی نابودم کنی، هم خودمو، هم بابامو. ابروهایش را بالا داد. -به شرطی که راست بودنشون ثابت بشه. نمی‌دانم اسمش ریسک بود، قمار بود یا حماقت؛ هرچه بود، سینه سپر کردم و گفتم: باشه، برات یه مدرک میارم. یه چیزی که باهاش بتونی نابودمون کنی. چشمانش چهارتا شدند. بند کیفش را محکم در دستش فشرد. چراغ‌های ساحل روشن شده بودند و چیزی از نور خورشید نمانده بود. کوهن چند لحظه مستقیم به چشمانم نگاه کرد. چند تار مویی را که روی پیشانی‌اش ریخته بود پشت گوش انداخت و گفت: یعنی واقعا می‌خوای بهم اعتماد کنی؟ -هدف ما خیلی نزدیک به همدیگه ست. قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 132 -هدف ما خیلی نزدیک به همدیگه ست. شانه بالا انداخت. -باشه، وقتی چیزی که گفتم رو آوردی، روش فکر می‌کنم. دوست داشتم بالا و پایین بپرم و جیغ بزنم. به سختی سرجایم ایستادم و همه خوشحالی‌ام را با یک لبخندِ گل و گشاد نشان دادم. کوهن انگشت اشاره‌اش را بالا آورد و گفت: یه چیز دیگه‌م می‌خوام. و راه افتاد به سمت ساحل. با چند گام بلند توانستم هم‌قدمش بشوم و بگویم: چی؟ -می‌خوام درباره یه پرونده قدیمی سازمانتون تحقیق کنی، بی‌سروصدا. تازه داشت جالب می‌شد. کوهن داشت من را کم‌کم به مغزش راه می‌داد. گفتم: چه پرونده‌ای؟ چرا؟ روی ساحل ماسه‌ای ایستاد. کیف‌پولش را از کیفش درآورد و آن را باز کرد. یک کیف پول قدیمی بود. عکسی کوچک از داخل کیف‌پول بیرون آورد. آن را نگاه کرد و در دستش فشرد. لبش را گزید و نگاهم کرد. -اهل الکل و مواد نیستی؟ از سوالش جا خوردم. -نه، چرا یهویی اینو پرسیدی؟ بی‌توجه به سوالم، سوال دیگری پرسید: نامزد و این چیزا نداری؟ واقعا شاخ درآورده بودم. دوست داشتم بگویم الان ندارم؛ ولی شاید در آینده داشته باشم... شگفتی‌ام را پشت یک خنده‌ی بی‌خیال پنهان کردم. -نه بابا، چطور؟ زیر لب گفت: می‌خواستم مطمئن شم یه وقت اتفاقی حرفی از دهنت نمی‌پره. این‌بار واقعا خنده‌ام گرفت. -مگه چیه که انقدر برات مهمه؟ قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
پارسال شب نیمه شعبان راهیان نور بودم، یادمان سیدالشهداء علیه‌السلام بودیم، بهش یادمان اسکندرلو هم می‌گفتن. توی حسینیه مولودی بود و من زده بودم بیرون، تنهایی توی یادمان می‌چرخیدم. حدود ۱۱ شب. یادمه همین موقع‌ها، یک چنین نیمه‌شبی، نشسته بودم روی یه خاکریز، روبه‌روم یه دشت بود که می‌گفتن هنوز پاکسازی نشده و قتلگاه ۱۵۰ نفر از شهدای گردان حضرت علی‌اصغر علیه‌السلامه. هنوز کمی از خاکش رو دارم. خاکی که یکی از خادم‌ها بهم داد و گفت خاکیه که همین چند روز پیش درش شهید پیدا شده. یه دشت بود، ماه کامل بود، فقط یه تک درخت آخر اون دشت بود، شب نیمه شعبان بود، تنها بودم(تنهای تنها نه، اروند و دو سه نفر دیگه همراهم بودن، ولی من تنها بودم...)، روی خاکریز نشسته بودم، بغض داشتم ولی گریه نمی‌کردم، فقط دوست داشتم برم یه جوری شهید آوینی رو پیدا کنم و ازش بپرسم راز این دعوت نیمه‌خصوصی چیه؟ چی قراره نشونم بدی؟ ولی فقط نشستم و با چشم‌های پر از اشک به تک درخت نگاه کردم، نگاه کردم، نگاه کردم... شب نیمه شعبان بود.
داره بارون میاد. رحمت خداست که روی سرمون می‌باره. دلم می‌خواد ماه کامل شب نیمه شعبان رو ببینم، ولی هوا ابریه و ماه پیدا نیست. ماه کامل یه طوری قشنگه که وقتی می‌بینمش دیگه نمی‌تونم چشمم رو ازش بردارم، آدم رو جادو می‌کنه انگار. دلم ماه کامل شب نیمه شعبان رو می‌خواد. ماه کامل واقعی. ماه کاملی که هیچ‌وقت غروب نمی‌کنه. ماه کاملی که نمی‌شه ازش چشم برداشت. سلام بر تو ماه کامل! السَّلامُ عَلَيكَ حِينَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِين تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ؛ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي، السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشىٰ وَالنَّهارِ إِذا تَجَلَّىٰ...✨ دلم می‌خواد رحمت خدا انقدر بباره که غرق‌مون کنه. دلم رحمت واسعه خدا رو می‌خواد. السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ، والْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ... خوابم نمی‌بره. دلم برای خورشید نیمه‌شب می‌تپه و سرشار از زیارت آل‌یاسینم...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بله دقیقا، عقل می‌گه آخرت بهتر از دنیاست و پذیرش سختی در دنیای فانی و پاداش اخروی بی‌نهایت عقلانیه، عقل می‌گه آدم باید همیشه طرف کسی رو بگیره که قدرتش بیشتره، و همیشه خدا قدرتش بیشتره! عقل اگه افق دیدش بلند باشه، منجر به این انتخاب‌ها می‌شه... مشکل اینجاست که عقل ما(بیشتر از همه خودم) فقط نوک دماغشو می‌بینه!! (حتی دنیوی هم نگاه کنیم، عقل می‌گه هزینه تسلیم دربرابر دشمن بیشتر از مقاومته) روایتی از امام صادق علیه السلام هست که فرمودند: العقل ما عُبِدَ به الرحمن و اکتُسِبَ به الجنان. یعنی عقل آن است که خداوند رحمان به وسیله آن عبادت شود و بهشت به وسیله آن کسب شود.
نه منظورم این نبود که بچه‌های رشته ریاضی رو با خاک یکسان کنم☺️ این که چندنفر توی یه رشته آدم خوبی از آب در نیان به معنی بد بودن اون رشته نیست، وگرنه که بعضی از دانشمندان رشته جامعه‌شناسی یهودی و حتی صهیونیست هستند😑😒 در تمام این رشته‌ها می‌شه خدمت کرد، می‌شه بهترین بود، به همه این رشته‌ها نیازه و باید باشن، همه‌ی رشته‌ها سختی خودشون رو دارن، مهم هستن و جامعه بهشون نیاز داره، فعالیت سیاسی دانش‌جویان همه‌ی این رشته‌ها هم ایرادی نداره به شرطی که با مبانی درست باشه. و اینم که می‌فرمایید آدم اطلاعاتی از هر رشته داشته باشه خیلی خوبه، دید آدم رو باز می‌کنه، خود بنده سعی می‌کنم اینطور باشم، ولی باید همیشه آدم یادش باشه در حدی که می‌دونه نظر بده نه بیشتر. این که از اهمیت علوم انسانی میگم به این معنی نیست که علوم تجربی و ریاضی مهم نیستند. علمی خوب و برتره که در خدمت کسب رضای الهی و خدمت به دین خدا باشه. چه ریاضی باشه چه تجربی چه انسانی.
ان‌شاءالله موفق باشید. حس بدی داره که مامان و بابا رو ناامید کرده باشی، ولی مهم اینه که هر کسی توی رشته‌ای درس بخونه که واقعا بهش علاقه داره و درش استعداد داره. و البته مهمه که همه‌ی نخبگان به سمت ریاضی و تجربی نرن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌿 مژده ای یاران عاشق یوسف زهرا رسیده...🌱 🎤 حسین حقیقی ارواحنا فداه مبارک!🎉🍃 http://eitaa.com/istadegi
🔆تبریک به سربازان گمنام امام زمان...🌱 «به نوبه خودم هفته سربازان گمنام رو به آقا عباس عزیز، آقا مسعود گلمون(دعا کنید با دخترش آشتی کنه)،آقا سلمان(که خیلی ازش خوشم نمی یاد)،آقا کمیل۲(بمیرم بچه)و خلاصه هر کی تو داستان هست و جزو نیروی موساد نیست تبریک میگم.» (ارسالی مخاطبان عزیز☺️)
ولی به هرحال هفته سربازان گمنام امام زمان مبارک!😁
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 133 داشت آرام با دندان‌هایش پوست لبش را می‌کند. گفت: نمی‌خوام هیچ‌کس درباره‌ش چیزی بدونه. این مسئله که می‌خوام بهت بگم خیلی شخصیه. و می‌ترسم همون‌طور که برای من بلبل‌زبونی کردی، برای بقیه هم همین‌طور باشی. نمی‌دانم نیش و کنایه می‌زد یا جدی بود؛ به هرحال دلخور شدم. من اصلا اهل بلبل‌زبانی نبودم؛ اولین کسی بود که به آنچه در سرم می‌گذشت راه پیدا کرده بود. گفتم: من هیچ‌وقت اینطوری نبودم. هرچی گفتم هم برای جلب اعتمادت بود. عکس را به سمتم دراز کرد، ولی تا خواستم آن را بگیرم، دستش را کشید و به خود نزدیکش کرد. انگار جانش به عکس وابسته بود. بالاخره بعد از چندبار جلو و عقب بردن عکس و قول رازداری گرفتن، عکس را به دستم داد. تصویر زنی سی ساله بود. سرش را پایین انداخت، به راهش ادامه داد و آرام گفت: این مامانمه؛ مامان واقعیم. هیچ‌وقت پیشم نبود و از همون اول که به دنیا اومدم منو به یه خانواده دیگه سپرد. خودمم تازه اینا رو فهمیدم. شنیدم مامور امنیتی بوده. نمی‌دونم زنده ست یا نه، و نمی‌دونم توی کدوم سازمان امنیتی کار می‌کرده. نگاهم را بین عکس و کوهن چرخاندم. شباهت داشتند؛ ولی نه زیاد. شاید بیشتر به پدرش رفته بود. گفتم: چکار می‌تونم برات بکنم؟ -می‌تونی بفهمی که الان کجاست و داره چکار می‌کنه؟ عکس را توی جیبم گذاشتم و گفتم: سعی خودمو می‌کنم. همون‌طور که خواستی بی‌سروصدا. بعد از یک ساعت، بالاخره یک لبخند صادقانه روی لب‌هایش آمد. یک لبخند غمگین. گفتم: نگران نباش، پیداش می‌کنم و دوباره می‌بینیش. تندتند سرش را تکان داد و خندید. *** قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عید شما هم مبارک 😈
خانواده من هم هنوز امیدوارن دوباره کنکور تجربی یا ریاضی بدم😐
سلام عید شما هم مبارک آریل جزو اسم‌های مشترک دختر و پسره، اونطور که دیدم اسم رو هم برای پسر میذارن هم دختر.
سلام خانواده درست گفتن که می‌شه مطالعات انسانی رو خارج از مدرسه داشت، ولی این به شرطیه که علوم انسانی رو صرفا به عنوان علاقه شخصی کار کنید نه چیزی که بخواید درش فعالیت تخصصی داشته باشید. چون کتاب‌هایی که برای افراد علاقه‌مند نوشته می‌شه گاهی مفاهیم پایه رو به درستی جا نمیندازه(گاهی، نه همیشه). هرچند، کسی که هم ریاضی یا تجربی خونده باشه هم علوم انسانی رو دقیق مطالعه کرده باشه، به احتمال زیاد دید جامع‌نگرتر و بازتری در مسائل علوم انسانی داره. اینم یادتون باشه که ما در کشور به همه‌ی تخصص‌ها نیاز داریم، پس چیزی رو انتخاب کنید که بیشتر دوستش دارید، اون وقت می‌تونید از تخصص‌تون بهترین استفاده رو بکنید. هرچند، نیاز کشور به علوم تجربی و ریاضی آشکارتر و مشخص‌تره، مسائل این رشته‌ها روشن‌ترن و راه‌حل‌هاشون هم مبهم نیست. سخته؛ ولی ابهام خیلی کمی داره. ولی مسائل علوم انسانی خیلی مبهم، پیچیده و چندعلتی هستند، یه طوری که اصلا شناخت مسئله خودش کلی انرژی می‌بره. از طرفی بخاطر بی‌توجهی به علوم انسانی، کسی خیلی به متخصصان این حوزه گوش نمی‌ده و خیلی توی حل مسائل دخالتشون نمیدن😐 شما هم ریاضی رو دوست دارید هم انسانی... من هم همینطور بودم. من از بچگی عاشق ستاره‌شناسی و زیست‌شناسی بودم(اگه دقت کنید می‌بینید توی رمان‌ها از اطلاعات پزشکی زیاد استفاده می‌کنم). توی سن ۱۴، ۱۳ سالگی، بیشتر کتاب‌هایی که می‌خوندم درباره نجوم و زیست بود. انقدر بهشون علاقه داشتم که برام هم میکروسکوپ خریده بودن هم تلسکوپ(البته هردو در سطح آماتور بودن). به طور ویژه عاشق ژنتیک و مغز و اعصاب بودم. دیوانه‌وار...
هنوز هم وقتی یه چیزی درباره مغز و اعصاب می‌خونم سر شوق میام. و کلا پزشکی. ولی از یه سنی به خودم اومدم و دیدم بیشتر از کتاب‌های علمی، کتاب‌های علوم انسانی دستمه، توی علوم انسانی غرق شدم، عاشق علوم انسانی شدم، تشنه‌ش هستم. از طرفی دیدم یکی از نیازهای مهم کشور اینه که یه عده علوم انسانی رو با عشق و دقت بخونن، نه بخاطر این که توی رشته تجربی و ریاضی راهشون ندادن! هنوزم درباره زیست و نجوم مطالعه دارم. چون دوستشون دارم. ولی درحد یه آماتور، درحد کسی که فقط علاقه‌منده. علاقه من به این علوم بیشتر برای لذت بردنه، نه این که حوزه تخصصیم باشه. اینطوری میتونم گزینشی باهاشون رفتار کنم. مثلا مجبور نیستم درباره دستگاه حرکتی بدن بخونم. فقط درباره مغز مطالعه می‌کنم(اگه می‌رفتم پزشکی اینطور نبود). درضمن نمی‌تونم توی این زمینه‌ها اظهار نظر علمی بکنم. ولی توی جامعه‌شناسی اینطور نیستم، چون به عنوان رشته اصلیم انتخابش کردم باید همه‌ش رو بخونم، مثلا از جامعه‌شناسی صنعتی خوشم نمیاد ولی باید بخونمش. شما هم اینطور به قضیه نگاه کنید که می‌تونید هردو حوزه رو داشته باشید. ولی یکیش میشه حوزه تخصصی شما، که باید کاملا روش اشراف داشته باشید و در همون حوزه کار کنید، یکیش میشه علاقه شخصیتون که باهاش کیف می‌کنید و درش مطالعه دارید، ولی مطالعه‌ای که نیازی نیست جامع و کامل باشه. این که کدوم یکی اصلی باشه و کدوم نه، به برنامه‌ریزی شما برای آینده ربط داره. به نظرم هردو حالت جالبه و می‌تونه مفید باشه. و به هردو نیازه. ولی یادتون باشه ورود به علوم انسانی یه جور جنگه، چون علوم انسانی هنوز جایگاه قابل اعتنایی برای حل مسائل کشور نداره و شما برای پیدا کردن این جایگاه باید بجنگید.
اختیار برای همه آدم‌هاست. هیچ‌کس بدون تلاش و اراده خودش رشد نمی‌کنه، و هیچ‌کس بدون اراده خودش سقوط نمی‌کنه. ناامید شدن و دست از تلاش کشیدنه که سقوط واقعیه، سقوط واقعی وقتیه که آدم از اشتباهاتش احساس پشیمونی نداره، از گناهش خوشحاله، نمی‌خواد تغییر کنه. سقوط وقتیه که از توبه و تغییر ناامید بشی. گناه واقعی ناامید شدنه. ناامید نشید. هیچ‌کس یه شبه رشد نمی‌کنه.
فکر کنم زمستون داره روند برعکس رو طی می‌کنه😅 هوای دی و بهمن، مثل اسفند گرم بود، هوای اسفند مثل دی ماه سرد و برفیه🙄 خدا رو شکر برای چنین برف قشنگی✨🌱