من یه روحیهای دارم،
کتابام به جونم بسته ست،
یعنی جون به عزرائیل میدم ولی اگه همین حضرت عزرائیل بخواد کتاب ازم بگیره حاضر نیستم بهش بدم!
چند وقت پیش یکی از دوستام گفت دلش چندتا کتاب مشتی و حسابی میخواد و خواست براش کتاب ببرم، اونم سه چهارتا!!
اولش با خودم گفتم نهههه، من چطوری شب بدون کتابام خوابم ببره؟
ولی بعد به این نتیجه رسیدم که این حالت من یه نوعی از بُخل هست!
بخیل بودن فقط این نیست که نتونی از پولت بگذری، گاهی آدم توی زمینههای دیگه هم بخیله!
بعد نفس لوامه شروع کرد دعوا کردن که خجالت بکش، تو که از چهارتا کتاب نمیتونی بگذری(تازه قرار نیست پیشش بمونه که، امانت میدی و میگیری!) ادعا میکنی از جونت برای امامت میگذری؟ کتابا رو میخوای بذاری توی کتابخونهت کپک بزنن؟ نمیخوای خیرش به چندنفر دیگه برسه؟ مگه آقا نگفتن ترویج کتابخوانی یه جور فریضه ست؟ لابد ادعای ولایتی بودنت هم میشه؟😒
در نتیجه مغزم دستور صادر کرد که تو باااید این نفس اماره رو بگیری زیر کتک تا هوای بخل به سرش نزنه و آدم شه!
و از اونجایی که دوستم تازه عقد کرده، چهارتا از ازدواجیترین کتابهای کتابخونهم رو برداشتم که براش ببرم😌😎📚
پ.ن: واقعا کتاب جزو معدود چیزهاییه که میتونه منو به هیجان بیاره، طوری که شب خوابم نبره!!!
#معرفی_کتاب 📚
رنج مقدس ۱ و ۲
نرجس شکوریانفرد
#نشر_عهدمانا
فضای داستان شاید یکم فانتزی به نظر برسه؛ از این نظر که داستان یه خانوادهی خیلی خوب و معقوله. خانوادهای که اعضاش همه منطقی رفتار میکنن و تعامل سالمی دارن.
البته توی واقعیت نمیشه توقع داشت همه همهجا درست و منطقی رفتار کنن، ولی الگوی خوبی میتونه باشه.
جلد ۱ داستان لیلاست؛ داستان خیلی آرومی داره، فضای داستان شیرینه و خیلی هیجان و بالا و پایین نداره. البته به نظر من دختر داستان یکم بیش از حد منفعل برخورد میکنه، یکمی هم لوسه.
جلد ۲ هم داستان مصطفی ست، گذشته مصطفی. برعکس جلد ۱ فضاش پسرونه ست.
و البته، قلم داستان طوریه که محتوای زیادی در قالب داستان گنجانده شده، اگه دنبال یه داستان میگردید شاید پیشنهاد خوبی نباشه ولی اگه دنبال چهارتا کلمه حرف حساب هستید گزینه خوبیه.
🌱بیشتر به دخترخانمهایی پیشنهاد میکنم که درگیر خواستگاری و ازدواج و عقد هستن، یا کمکم میخوان خواستگار دیدن رو شروع کنن.
#ازدواج
http://eitaa.com/istadegi
از اون بریدههای سوزناک رنج مقدس 💔
کتاب در دورهای نوشته شده که میتونستی با ۱۵۰هزارتومان یه عالمه کتاب بخری، من یادمه همین کتاب رو خریدم ۱۶هزارتومن و به نظرم خیلی گرون بود!!
الان ۱۵۰هزارتومن نهایتا ۲تا کتاب بشه🥲😭
پ.ن: یه داداش که توی کتابفروشی بهمون بگه «برو بردار، تو چکار به پولش داری» چیه؟ همونم نداریم💔😔
16.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱شرح حدیثی از امام محمد باقر(علیهالسلام) توسط رهبر انقلاب
🗓 هفتم ذیالحجه، سالروز شهادت امام محمد باقر(علیهالسلام) تسلیت باد.
#شهادت_امام_باقر علیهالسلام
http://eitaa.com/istadegi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ حضرت آیتالله خامنهای: این بزرگوار در دوران بیست سال امامت پُربار خود دانشِ دین را گسترش داد، حکمت و درس قرآن و احکام را به همه جا رساند، داعیهی تشیّع را که داعیهی حکومت اسلامی و تشکیل ولایت علوی است به همه جا فرستاد و نفوذ داد، مردم زیادی را به خود متوجّه کرد، دشمنان خودش را سرشکسته و منکوب کرد، دوستان خودش را متشکّل کرد و سنگ بنایی در اسلام نهاد که مبنای بسیاری از کارهای بعدی و تلاشها و فعّالیّتها و خدمات عظیم و گرانبهای بعدی بر همان سنگ زاویه قرار گرفت و زمینه را آماده کرد برای دوران امامت امام صادق (علیه السّلام). بالاخره هم هشام طاقت نیاورد و این بزرگوار را با زهر به شهادت رساند. ۱۳۶۱/۷/۲
#شهادت_امام_محمد_باقر
http://eitaa.com/istadegi
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 215
به سختی تعادلش را حفظ کرد و روی پایش ایستاد. سکسکه کرد و دو دستش را برایم باز کرد.
-واای! ایلیا! تو اینجایی؟
از پشت میز بلند شدم، تکهای از سیب که گاز زده بودم را قورت دادم و گفتم: سلام بابا! شبتون بخیر!
نتوانست بیش از این سر پا بماند. دستش را به اوپن تکیه داد و وزنش را روی آن انداخت. دوباره سکسکه کرد و گفت: از کی اینجایی... هیع... پسرم؟
طوری مست بود و کبکش خروس میخواند که مطمئن شدم گالیا به هرچه میخواسته رسیده. من اما مثل همیشه خودم را به کری و کوری زدم و گفتم: خیلی وقت نیست، تازه اومدم. خواستم بعد از کارم یه سری بهتون بزنم.
پدر هم یا متوجه نبود و یا واقعا برایش مهم نبود که من او را با گالیا دیده باشم؛ چون ناراحت یا نگران نشد. پاکشان خودش را به میز آشپزخانه رساند و روی یکی از صندلیها ولو شد. کرواتش باز بود، دکمههای بالای یقهی پیراهنش هم. کت تنش نبود ولی از شلوار مشکی و رسمیاش میشد فهمید برای این قرار لباس رسمی پوشیده بوده. موهای کمپشت جوگندمیاش آشفته و چهرهاش قرمز و برافروخته بود.
برایش یک لیوان آب آوردم و گفتم: چیزی نمیخورین بابا؟
لیوان آب را برداشت اما آن را ننوشید. فقط نگاهش کرد و گفت: نه لازم نیست. هیع... امشب یه شام حسابی خوردم... هیع...
و دستی به شکمش کشید که داشت کمی چاق و برآمده میشد. از یک سنی به بعد، درواقع از آن وقتی که از یک نظامی تبدیل به یک سیاستمدار شد، دیگر تناسب اندام برایش مهم نبود. دوباره پشت میز نشستم. سر پدر روی میز خم شده بود و داشت با دقت به لیوان آب نگاه میکرد. شاید داشت چرتش میبرد و به این فکر افتادم که کمکش کنم برود به اتاق خوابش. او اما ناگهان سرش را بالا آورد و با چشمان قرمزش نگاهم کرد.
-ایلیا، چیزای عجیبی درموردت شنیدم...!
دستانم یخ کردند، قلبم هم یک لحظه در تپیدنش مکث کرد. هر احتمالی میدادم جز این که موضوع جلسه امشب گالیا و پدر من بوده باشم. سعی کردم موقع لبخند زدن، لبهایم نلرزد و با آرامش پرسیدم: چه چیزایی؟
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
سلام
کتاب رو باید به کسی داد که قدرشو بدونه؛
و البته باید کتابی که هدیه میدی متناسب با روحیات و شرایط سنی طرف باشه، اگه طرف کتابخون نیست باید یه کتاب کمحجم و خیلی جذاب بهش بدی، چیزی که دربارهش کنجکاو باشه...
و حواستون باشه وقتی کتاب امانت میدید حتما یه جا بنویسید(تاریخ، اسم کتاب و اسم کسی که بهش امانت دادید).
و بهش بگید کتاب رو بعد ۲ هفته بهتون برگردونه.
یادمه مصباح یه دفتر داشت مخصوص این کار(یه جایی بنویسید که یادتون بمونه کجا نوشتید😐)، حتی بابت تاخیر جریمه هم میگرفت مگر اینکه فرد خودش قبل از ۲هفته میومد تمدید میکرد.
ولی منم تجربه اینو داشتم که یکی کتاب ازم بگیره و پس نده،
مثلا اواخر دبیرستان به یکی از دوستای راهنماییم کتاب امانت دادم، تا همین دو سه ماه پیش بهم پس نداد،
و من با اینکه دیگه با هم صمیمی نبودیم و اون بنده خدا کلا رفته بود پی زندگیش هی بهش پیام میدادم میگفتم کتابمو بیار😂
خدا منو ببخشه خیلی بهش گیر دادم😅
ولی سر پس گرفتن کتاب امانتی تعارف نداشته باشید. از قبلش بگید فلان تاریخ ازت میگیرم و بعد هم مودبانه ازش بگیرید.
اسمتون رو هم صفحه اول کتاب بنویسید که یادش باشه کتاب مال کیه.
اگه مثل من روی کتابتون حساسید، قبل امانت دادن جلدش کنید(من همیشه با چسب پهن شفاف جلد میکنم کتابها رو) و سفارش کنید که مواظب کتابم باش(من گاهی یکم تهدید هم چاشنیش میکنم🙄)
من حتی بالا و پایین عطف بعضی کتابا نوار چسب میزنم که نتونن کتاب رو بیش از حد باز کنن😂
(این کارا رو از مصباح یاد گرفتم)
به این شکل بالا و پایین عطف رو چسب بزنید که نتونن کتاب رو خیلی باز کنن و شیرازهش آسیب ببینه😎📚
اسمتون رو هم حتماً حتماً صفحه اول کتاب بنویسید.
(یکی از فامیلامون مهر برای خودش درست کرده بود و کتاباشو مهر میزد، اول و وسط و آخر کتاب مهرش رو میزد که دیگه کسی نتونه روی کتاب ادعای مالکیت کنه😎 خیلی کار جالبی بود به نظرم)
تا آموزشهای بعدی خدانگهدار 😅
پ.ن: چند وقت پیش خالهم کتاب «کهکشان نیستی» رو بهم امانت دادن، گفتم میخواین براتون جلدش کنم؟ چون قراره به چند نفر امانتش بدین و طولانی هم هست، برای همین خیلی توی دست میمونه و دست عرق میکنه و جلدش خراب میشه... دیگه خلاصه کتاب رو براشون جلد کردم که راحت امانتش بدن🌱
به نام خدا، کتابخونه😅
اگه توی کتابخونه شهرداری عضو بشید میتونید از همه کتابخونههای شهرداری کتاب بگیرید. توی همه مناطق هم هستن، کافیه نزدیکترین کتابخونه به منزلتون رو پیدا کنید.
البته من از کتابخونه دانشگاه هم امانت میگیرم.
و غیر از اون از اشتراک فیدیپلاس و طاقچه بینهایت هم استفاده میکنم.
و از اینا مهمتر، از دوستام کتاب امانت میگیرم!😎
بله رنج مقدس ۱ یه کتاب خیلی دخترونهست که فراز و فرود خاصی نداره و فقط زندگی یه خانواده ست.
کتاب راز تنهایی رو نخوندم، تعریفش رو شنیدم اما.
البته درباره قلم خانم شکوریان و کتاب رنج مقدس چندتا نکته هست که در ادامه میگم.
بله، این هم یه منبع خوب برای کتابهای خوب و درست و حسابیه، مخصوصا اگه کتابخون نیستید و نمیدونید چه کتابی بخونید، مشاوره هم میدن بهتون.
من قلبا به نویسنده کتاب ارادت دارم. بارها پای صحبتهاشون نشستم، توی یه دوره استادمون بودن، رودررو هم باهاشون صحبت کردم و خلاصه به نظرم فرد واقعا مخلص، کاربلد و دغدغهمندی هستن.
البته توی یه زمینههایی بهشون نقدهای جدی دارم، ولی دلیل نمیشه کامل تکفیرشون کنم!!
کسانی که آثار ایشون رو خوندن میدونن که آثارشون کمی به لحاظ داستانی ضعیفه، مستقیمگویی هم خیییلی داره!(مشکلی که بیشتر نویسندههای مذهبی از جمله خودم درگیرش هستیم)
بیشتر داستانها اینطوریه که یه مکالمه ست که توش به شبهه پاسخ داده میشه، یا کلا نویسنده میره روی منبر!!
خب خیلی وقتا حوصلهسربر میشه، ولی باور کنید خیلی از نوجوانها تشنه شنیدن این حرفها هستن و لازمه که یکی بهشون بگه.
البته غیرمستقیم گفتن توی داستان بهتر و اصولیتره، ولی ایشون وقتی دیدن که نویسندههای حرفهای خیلی دغدغه نوجوانها و جواب به سوالاتشون رو ندارن، تصمیم گرفتن وارد میدون بشن و در حد توانشون کار کنن، درسته که خیلی اصولی و حرفهای نیست ولی بهتر از اینه که ما کلا شبهات نوجوانها رو رها کنیم... بهتر از هیچیه!
از اون گذشته، برای کسی که مذهبی هست هم کتابهای ایشون از این جهت مفیده که یاد میگیره جواب شبهه بده و مطالب جدید یاد بگیره.
ایشون ۲تا ویژگی خیلی مثبت دارن، اول این که سعی میکنن تا جایی که ممکنه مستند بنویسن. مثلا برای نوشتن اپلای با خیلی از دانشجوهای نخبه که مهاجرت کرده بودن یا در آستانه مهاجرت بودن مصاحبه کردن، یا برای نوشتن زنان عنکبوتی، سیاهصورت و شطرنجباز از مستندات واقعی استفاده کردن. درسته که این سهتا کتاب واقعا داستان درست و حسابی و جذابیت بالایی نداره؛ ولی تا حد زیادی مستنده. این خیلی مهمه که نویسنده به واقعیت وفادار باشه.
ویژگی مثبت دیگه ایشون، حیای قلم هست. یعنی طوری مینویسن که بشه راحت داد دست نوجوان. اصلا این جملهی «قلم باید حیا داشته باشه» رو من از شخص ایشون شنیدم و یاد گرفتم و سعی کردم بهش مقید باشم.
از نقایص داستانی که بگذریم، همونطور که گفتید دخترهای خوب در داستانهای ایشون دخترهای خیلی آروم، مهربون و منفعل هستند.
هم توی رنج مقدس و هم توی اپلای، دختر خوب و ایدهآل داستان دانشگاه نرفته چون معتقد بوده دانشگاه به درد نمیخوره(این ایده تا حدی درسته و تا حدی غلط، نمیشه راحت قضاوتش کرد)، معمولا اینطور برداشت میشه که دختری خوبه که بعد از ازدواج هم بشینه توی خونه و سرش گرم کارهای هنری و کتاب خوندن و بچهداری باشه. این الگو خیلی خوبه، ولی اینطور هم نیست که بگیم این الگو درسته ولاغیر!
الگوهای درست دیگهای هم هستن.
من احساس میکنم گاهی نویسنده لطیف بودن رو با منفعل بودن اشتباه گرفته...
چندباری هم توی صحبتهاشون گفته بودن زن اصلا نمیتونه بیرون از خونه کار کنه و فشار که بهش بیاد گریه میافته و... که بنده رودررو به این صحبتشون انتقاد کردم.
و اتفاقا خود ایشون یه خانم بسیار بسیار فعال هستن، شاغل نیستن ولی دهبرابر یه خانم شاغل فعالیت میکنن.
شاید این نگاه کمی برخاسته از زمینههای تربیتی ایشون و زندگی خودشون باشه (کتاب ناخدا رحمت رو درباره برادر شهیدشون پدرشون نوشتن، خوندنش خالی از لطف نیست).
حتی این که توی داستانهاشون پسرهای مذهبی رفتار بسیار پخته و عاقلانه دارن هم شاید تحت تاثیر شخصیت برادرشون و تعامل خوبشون با برادرهاشونه(این صرفا حدس منه).
و البته همیشه هم اینطور نیست که پسرهای داستان خوب باشن و دخترها بد، توی از کدام سو و هوای من بیشتر پسرها بد هستن.
ولی بازهم اینو قبول دارم که دخترهای داستانشون یا خیلی مستور و منفعل و خونهنشین هستن یا خیلی منحرف و بیقید...
به هرحال براشون آرزوی موفقیت دارم.
#معرفی_کتاب #نقد_کتاب
بله درسته،
ایشون با درس خوندن مخالف نیستن(برعکس به شدت تشویق میکنن به مطالعه)، برداشتی که من داشتم این بود که ایشون میگن درس خوندن حتماً مساوی با دانشگاه رفتن نیست و میشه دانشگاه نرفت و درس خوند.
من تا قبل از ورود به دانشگاه خیلی طرفدار این حرفشون بودم ولی الان به این نتیجه رسیدم که نمیشه گفت مطلقا درسته. بستگی به فرد و شرایطش داره.
این حرف «مثل مردها شدن...» خیلی جای بحث داره، من فکر میکنم این که ما یه سری کارها رو از اساس مردانه میدونیم اشتباهه و اصل شایستگی در انجام کاره، چه زن باشه چه مرد. و دیدگاه رهبری هم اینه که همه میدانها باید برای حضور زنان باز باشه، اگر خانمی در زمینهای استعداد داره باید این استعداد شکوفا بشه(در چارچوبهای شرعی و با حفظ عفاف) و این که بگیم بعضی حوزهها مردانه ست و زن نباید واردش بشه رو قبول ندارم.
اگر زنی در یک زمینهای که به نظر ما مردانه ست استعداد داشته باشه، علاقه داشته باشه، خب این خلقتش نیست؟ اگه این استعداد رو سرکوب کنه از اصالت و خلقت خودش دور نمیشه؟
اتفاقاً رهبری معتقدند در خیلی زمینهها لازمه زن با همون ظرافت و لطافت وارد بشه، چون نگاه مردانه کارآمدی کافی نداره و اگه زن با همین زن بودنش وارد کار بشه خیلی باعث رشد میشه.