نظرات شما
چالش #تحلیل_شخصیت
#عباس
پ.ن: حیف نیست عباس بمیره؟
🔴 سوال مهم 🔴
به نظر شما مهمترین ویژگی شخصیت عباس چیه؟
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
نظرات شما عزیزان پیرامون رمان #خط_قرمز
پ.ن: باید بره خدا رو شکر کنه واقعا. پدرکشتگی ندارما، اصلا از قدیم گفتن شهادت را جز به اهل درد نمیدهند
نظرات شما عزیزان پیرامون رمان #خط_قرمز
پ.ن: باید ببینیم امشب چی میشه. ببخشید جای حساسش تموم کردم، حلال کنید.
نظرات شما
چالش #تحلیل_شخصیت #عباس
پ.ن: حالا معلوم نیست بعدش چی میشه، امیدوارم نجات پیدا کنه.
پ.ن۲: درباره خانم رحیمی هم دیگه بستگی داره عباس خودش به چه نتیجهای برسه.
پ.ن۳: بله، چون از اول خیلی چهرهها رو توصیف نکردم، تصور خودم با مخاطبها فرق میکنه.. اشکالی هم نداره به نظرم
🔴 سوال مهم 🔴
به نظر شما مهمترین ویژگی شخصیت عباس چیه؟
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
سلام
نظرات شما درباره چالش #تحلیل_شخصیت #عباس
پ.ن: بله همینطوره. اگه میشه اسم شهید رو هم بگید.
پ.ن۲: شهید مدافع امنیت
نظر شما چیه؟
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
نظرات شما عزیزان
#تحلیل_شخصیت #عباس 🧔🏻
پ.ن: بله، به شهید حدادیان هم شبیه هست.
پ.ن۲: واقعا اسم عباس برازندهش هست.
نظر شما چیه؟
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
یا علی مددی...💚
📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️
✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 183
سرم را بالا میآورم و اولین چیزی که میبینم، ثامر است که مقابلم افتاده روی زمین، با چشمان وقزده و خونی که از زیر سرش روی زمین پخش میشود و یک دایره میکشد.
نگاه بیرمقم را میکشانم به سمت مرد دومی که با دیدن این صحنه، اسلحه کشیده و پنجرهها را نشانه گرفته است.
دوباره صدای شلیک میآید. میخواهم سر بچرخانم به سمت پنجرهها؛ اما سرما و درد و تشنگی دست به دست هم میدهند و مچالهام میکنند.
کمیل سرم را در آغوش میگیرد و میگوید:
یکم بخواب. چشمات رو ببند. چیزی نیست.
همهجا تار شده؛ آخرین صدایی که میشنوم، صدای فریاد است.
آخرین چیزی که میبینم، دایره خونرنگِ زیرِ سر مرد اول است که شعاعش بیشتر میشود و آخرین کلامی که از میان لبهای خشکم بیرون میریزد، یک «یا حسین»ِ کوتاه و ناخودآگاه است.
همه چیز محو میشود.
سکوت.
‼️ هفتم: هرکه را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست...
هوا سرد است. به زحمت جلوی لرزش بدنم را گرفتهام.
زخم دستم میسوزد و خونش بند نیامده. احساس ضعف میکنم؛ انگار سالهاست که نه چیزی خوردهام، نه خوابیدهام و نه آب نوشیدهام.
دارم تمام میشوم؛ تمام رمقم رفته است. دور و برم را تار میبینم. زمزمه میکنم:
یا حسین!
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐https://eitaa.com/istadegi/1733
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#روایت_عشق 💞
https://eitaa.com/istadegi