eitaa logo
🇮🇷مِه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
476 ویدیو
73 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه بغض--فاطمه شکیبا.pdf
758.2K
📚فایل پی‌دی‌اف مجموعه داستان کوتاه 💔 🍂روایتی از بغض‌های بی‌صدا و ناشنیده...🍂 🌱تقدیم به شهدای کربلا؛ آنان که ذوب در حسین‌اند...🥀 ✍️به قلم: فاطمه شکیبا(فرات) گروه نویسندگان مه‌شکن http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 هرکسی، در مقابل خطاهای ما یه تحملی داره... یکی بیشتر و یکی کمتر. اما یه وقتایی، یه اشتباهاتی می‌کنیم؛ که «هرکسی» بفهمه... رهامون می‌کنه! انقدررررر که شرم‌آوره... تو این لحظه‌ها و تو بدتر از این‌ لحظه‌ها، «تنها» کسی‌که رهامون نمی‌کنه «خداست». http://eitaa.com/istadegi
📚 کتاب 📔 ✍🏻 به راستی حسین علیه‌السلام را چرا کشتند؟ با وجود اینکه به این پرسش در طول تاریخ بارها پاسخ داده شده؛ اما همچنان پرسشی کلیدی محسوب می‌شود؛ زیرا تاریخ پیوسته در حال تکرار است و انسان نیز موجودی است که عبرت نمی‌گیرد. علاوه بر این همواره حاکمانی بوده‌اند که با محو کردن اصل ماجرا و پر و بال دادن به حواشی، پاسخ دادن به این پرسش را به تعویق انداخته تا راحت‌تر بتوانند قدرت را حفظ کنند. نویسنده سعی دارد در این رمان، به این پرسش پاسخ بدهد. داستان از کربلا آغاز می‌شود و با یک چرخش زمانی به روزگار خلافت خلیفه سوم و حکمرانی معاویه در شام می‌رسد و تصویری از آن زمان در کنار دسیسه‌ها و نیرنگ پسر هند را به خواننده نشان می‌دهد. سلمان کدیور نشان می‌دهد که معاویه چگونه برای حفظ قدرتش دست به هر توطئه و حیله‌ای می‌زده تا بتواند بیشتر در جایگاه حکومت شام باقی بماند. کدیور خواننده را به کوچه‌های شام می‌برد. مکان‌هایی که در آن جوانان شامی که روزگاری رومیان بر آنها تسلط داشتند، حالا در دوران اسلام به همان اعمال و رفتارهایی مشغول شده‌اند که قبلا بودند و تمام این‌ها از پیامدهای حکومت بنی‌امیه است که برای حفظ قدرت و البته نابود کردن آثار اسلام، اسلام اموی رارواج دادند و آنها را از معارف ناب دینی دور نگه داشتند. معارفی که سرچشمه آن بیست و پنج سال خانه‌نشین بود ولی به دست معاویه و خاندانش چنان تبلیغاتی علیه حقیقت او شد که کسی تصور نمی‌کرد اسلام علی(ع) همان اسلام محمد(ص) باشد تا جایی که برخی در زمان شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه، گفتند «مگر علی نماز می‌خوانده؟» "پس از بیست سال" با وجود حجم زیادش، ترکیبی دلنشین و روان دارد که سریعا خوانده می‌شود. نثر یکنواخت کتاب یکی از وجوه تمایز آن است. علیرغم حجم بالا، نویسنده از این حالت یکنواخت دور نشده که سبب شده انسجام متن حفظ شود و خواننده با نثری پراکنده مواجه نشود. مخاطب در در این اثر با مختصاتی از تاریخ اسلام روبه‌رو می‌شود که شاید قبلا در کتاب‌های تاریخ خوانده باشد، اما روایت زیبا و جالب "سلمان کدیور" است که آن را در ذهن او حک می‌کند. داستان جنگ صفین، فصلی مهیج و حماسی از رمان است که نویسنده سعی دارد آن را از یک توصیف خشک تاریخی به اثری با مایه های داستانی بدل کند. روایت عاشقانه سلیم و راحیل نیز به عنوان نیروی محرکه وقایع داستان عمل می‌کند و نویسنده از این توانایی در کار خود به خوبی استفاده کرده است. ریتم «پس از بیست سال» با وجود طولانی‌بودنِ رمان افت نمی‌کند و در هر فصل، چیزی برای غافل‌گیرکردن مخاطبش در چنته دارد. داستان عاشقانه‌ی سلیم و راحیل هم حکم نمکِ رمان را پیداکرده و کتاب بی‌آنکه به دام عاشقانه‌نویسی‌های کلیشه‌ای بیفتد، عشق سوزان میان این دو را باورپذیر به تصویر کشیده است. به همه‌ی این‌ها باید صحنه‌پردازی‌ها و توصیف‌های خوب «پس از بیست سال» را هم اضافه کنیم که در خلق فضاهای بکر و تازه برای مخاطب، قدرتمند عمل می‌کند. «پس از بیست سال» پیام روشنی دارد؛ پیامی که مخاطب را نسبت به «ابتلای اُمَوی» آگاه می‌کند و خطرِ اموی‌شدن را به مخاطبش هشدار می‌دهد. رمان، داستانِ طولانی نزاعِ ازلی و ابدیِ حق و باطل را با پیچیدگی‌های انکارناپذیر و سهمگینیِ هول‌آورش، پیش چشم مخاطب ترسیم می‌کند. 📖 شکسته، مضمحل و روبه‌مرگ، به خانه رسید. غلامان و ملازمان زیر بازوانش را گرفتند و به‌سختی از اسب به‌زیر آوردند. قامتش خمیده بود و چشمانش از فرط اشک سرخ و پف‌آلود، چنان‌که هرکه او را می‌دید یقین می‌کرد به داغی بزرگ و ماتمی ابدی مبتلا شده است؛ داغی که جز شیون آرامش نمی‌کرد و جز مرگ شفایش نمی‌داد. در روزی که تمام دمشق در جشن و سرور و پایکوبی غرق و تمام خانه‌ها و خیابان‌ها زینت شده بود، عمارت او تنها نقطهٔ شهر بود که صدای ناله و شیون و عزا از آن به گوش می‌رسید. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 دنیا هم فرمول داره! اگه فرمول دنیا رو بلد نباشی، می‌بینی بعد از هفتااااااد سال زندگی... هنوز به جواب نرسیدی! ایــن صــوت، از فرمــول درســت زندگــی، رونمایــی می‌کنــه. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 زندگی بدون قانون، مثل سنگیه که روی سنگ دیگه بند نمیشه! اما؛ سوال اینجاست: چه کسی باید برای «انسان» قانون بگذاره؟ یک انسان عالم؟ یک انسان پژوهش‌گر؟ یک انسان مخترع؟ یک انسان کاشف؟ خب این‌ها که همه انسان‌اند... عقلشان یکی است و علمشان از دنیا، یکی... فهمشان یکی است و قدرتشان یکی... تازه خیلی وقت‌ها اشتباهاتی می‌کنند که چند نسل بعد متوجه آن می‌شوند! http://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 🌷 🌷 🔸تولد: ۱۳۳۸ شمسی، شهرک نبی‌شیث، بعلبک، لبنان 🔸شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۷۰، منطقه کوثر به الیسا، استان نبطیه، لبنان http://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 🌷 🌷 🔸تولد: ۱۳۳۸ شمسی، شهرک نبی‌شیث، بعلبک، لبنان 🔸شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۷۰، منطقه کوثر به الیسا، استان نبطیه، لبنان سیده سهام دوران کودکي و نوجواني خود را در اين شهر و در دامان خاندان عالم‌پرور «موسوي» سپری کرد. در چهارده سالگی، به عقد پسرعمویش، سیدعباس موسویِ بیست و یک ساله درآمد و با او برای تحصیلات حوزوی به نجف اشرف رفت. در نجف اشرف اوضاع بر سيدعباس بسيار سخت شده بود؛ پول کافی براي خريد کتاب‌های درسی‌اش نداشت. سيده سهام از حلقه ازدواجش گذشت تا هم خير دنيا و آخرت را بيابد و هم گره از کار شوهرش باز شود. سيده‌سهام با اشتياق در کلاس شهيد بنت‌الهدی صدر در نجف شرکت می‌کرد تا از دريای علم اين بانوی نخبه مکتب اهل بيت(ع) سيراب شود. وقتی رژيم صدام طلاب لبنانی را از اين کشور اخراج کرد، سيدعباس و سيده‌سهام هم برگشتند لبنان. در لبنان، امام موسی ‌صدر انتظار آنان را می‌کشيد. سيدعباس تصميم گرفت با کمک بچه‌های لبنانی حوزه نجف، مدرسه‌ای در بعلبک احداث کند. او پيشنهاد آن را به امام محرومان داد و ايشان هم موافقت کرد. البته امام موسی به دليل مشغله بسيار فرصت تدريس را در اين مدرسه که «الامام المنتظر(عج)» نام داشت نيافت. کارهای حقوقی مدرسه را امام موسی و کارهای مديريتی را سيدعباس انجام می‌داد. ربوده شدن امام موسی صدر در ليبی ضربه سختي به سيدعباس زد. او عقيده داشت مزدوران استکبار جهانی برای تأمين منافع قدرت‌های مطبوع‌شان اين کار را کرده‌اند. مدتی بعد سيدعباس قسمت خواهران حوزه علميه را تأسيس ‌کرد و از همسرش خواست که مديريت آن را بر عهده بگيرد. سيده‌سهام هم با توکل به خدا پذيرفت و شد مدير مدرسه علميه خواهران «الزهرا». کارهاي سيده‌سهام که حالا ديگر به اسم «ام‌ياسر» می‌شناختندش، سطح علم و آگاهی از دين را بين بانوان ساکن بقاع بسيار بالا برد. پس از تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان، درحالی که سيدعباس در خط مقدم نبرد بود، ام‌یاسر در کنار همسرش، به فعالیت در حزب‌الله می پردازد؛ به خانواده‌های شهدا و اسرا سرکشی می‌کند، به فرزندان شهدا رسیدگی می‌کند و در کنار همه این‌ها، از فعالیت‌هایی همچون شستن لباس رزمندگان و جمع آوری کمک مالی برای حزب‌الله و خانواده‌های شهدا نیز فروگذار نمی‌کند. وقتي فشار کار بر سيدعباس زياد شد، مجبور شد مديريت حوزه را به دوستانش تحويل دهد؛ اما ام‌ياسر هم‌چنان سکانداری مدرسه «الزهراء(س)» را بر عهده داشت. پس از اعلام موجوديت رسمی حزب‌الله لبنان، سيدعباس حوزه فعاليتش را تغيير داد و به عنوان يکی از رهبران حزب‌الله و مقاومت اسلامی، از نزديک شاهد فعاليت نيروهای مجاهدش عليه غاصبان صهيونيست بود. يک ماه استقرار سيد و ام‌ياسر در «طيردبا» در حومه صور، باعث تقويت جوانان مقاوم و احترام آنان به سيدعباس و همين‌طور علاقه و حس دوستی زنان و دختران جنوبی به ام‌ياسر شد. چند سال بعد، سيدعباس موسوی با شايستگی تمام دبیرکل حزب‌الله لبنان شد. ام‌ياسر نگذاشت سيدعباس در اين ايام تنها باشد. سیدعباس در پاسخ به کسانی که از ترورشدن او ابراز نگرانی می‌کردند، می‌گفت: «تا زمانی که ام‌یاسر در کنارِ من نباشد، من هرگز به شهادت نخواهم رسید.» گویی میان این دو عهدی بوده است که به شهادت نرسند، جز آن هنگام که این توفیق برای هردوی آنان فراهم باشد، تا زندگی همدلانه و عاشقانه خود را در دنیای دیگر نیز ادامه دهند. سرانجام در حالی که سوار ماشين همسرش بود و پسرش «سيدحسن» را در آغوش داشت، از محل برگزاری مراسم سالگرد شهادت «شيخ‌راغب حرب» برمی‌گشت که با شليک موشک آتشين بالگرد صهيونيست‌ها به ديدار مادرش «فاطمه‌زهرا(س)» شتافت. زندگی‌نامه این بانوی شهید، در کتاب "هم‌قسم" به قلم عبدالقدوس امین، با ترجمه احمد نطنزی و توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده است. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 آمدنــد خدمــت پیامبــر و گفتنــد: در همســایگی مـا زنـی اسـت کـه صبـح تـا شـب روزه می‌گیـرد. و شـب تـا صبـح عبـادت می‌کنـد، امـا بـد دهـان اســت و همســایه‌ها از او ناراضی‌انــد! پیامبــر فرمـود: جایـگاه ایـن زن در جهنـم اسـت! یعنـی، پیامبــری کــه «اســلام» را آورده، ایــن زن را مســلمان نمی‌دانــد؛ امــا اگــر مــن و شــما چنیــن کســی را در همســایگی خــود داشــته باشــیم، می‌گوییــم ایــن زن مذهبــی، بددهــن اســت! کــدام مذهــب؟ کــدام دیــن؟ هرکـس کـه صـف اول مسـجد بـود و نمـاز خوانـد و روزه گرفـت، ولـی اهـل غیبـت بـود و تبعیـض و داد و فریـاد، مسلمان است؟ http://eitaa.com/istadegi
سلام و سپاس فراوان از نظرات پرمهر شما. خوشحالم که رمان رو دوست داشتید. درباره مطهره، قبول دارم که پرده‌برداری کامل از ماجراش باید دیرتر اتفاق می‌افتاد و از اول داستان معلوم نمی‌شد؛ اما چون قسمت‌های زیادی از داستان رو در ویراست دوم حذف کردم، و ماجرای مطهره در فلاش‌بک همین قسمت‌ها بازگو می‌شد، ناگزیر ماجرای مطهره رو زودتر و به شکلی دیگه در داستان آوردم. درباره اسارت عباس، بارها گفتم که بنده اصلا کشش روحی لازم برای نوشتنش رو نداشتم و خیلی تلاش کردم طولانی‌ترش کنم؛ اما واقعا اعصابم رو میریخت بهم. دوستان مه‌شکن می‌دونن که چقدر برای من آزاردهنده بوده و واقعا این مسائل اذیتم می‌کنه. نحوه نجاتش رو هم در رمان خانم اروند خواهید خواند.(این رمان هنوز منتشر نشده و در هفته‌های آینده ان‌شاءالله در همین کانال منتشر میشه) درباره خانم رحیمی، این شخصیت می‌تونست خرده‌پیرنگ یا حتی یک پیرنگ اصلی و جذاب باشه؛ اما چون در فراز و فرود رمان گم شد، تصمیم به حذفش گرفتم تا موضوع شهید نشه. شاید بعدها، یک رمان با پیرنگی مشابه این نوشتم؛ رمانی که خانم رحیمی، شخصیت اصلیش باشه. خط قرمز جلد سوم نداره؛ اما شاید شخصیت‌های دیگه‌ای که در رمان بودند رو بازهم در رمان‌های دیگه ببینیم... و البته، ان‌شاءالله عباس در رمان بعدی هم حاضر خواهد بود به عنوان شخصیت فرعی. نظر شما چیه؟ کدام قسمت رمان خط قرمز به نظر شما خوب پرداخته نشد؟ https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 واقعـا اگـر به‌جـای گوشت گوسـفند، گوشـت خـوک بخوریــم، یــک قســمت از خدایــی خــدا از بیــن مــی‌رود؟ یــا مثـلـا یــک گوشــه‌ای از عــرش الهــی، شـکاف برمـی‌دارد و فـرو می‌ریـزد؟! اصلـا به‌حـال خــدا چــه فرقــی می‌کنــد کــه مــن چــه می‌خــورم؟ و چـه می‌کنـم؟ قضیـه واجـب و حـرام و حـال... قضیــه‌ی ســود و ضــرر «مــن» اســت! نــه ســود و ضــرر خــدا!! http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام قبول دارم. البته بستگی داره تعریف شما از تلخ نباشه. چون بنده شهادت رو یک اتفاق کاملا شیرین تلقی می‌کنم، حس می‌کنم پایان اگر با شهادت باشه زیباتره و اصلا حس می‌کنم هر پایانی جز شهادت، پایان تلخه... ولی چشم. بخاطر شما سعی می‌کنم رمان‌های بعدی رو شادتر ببندم.
سلام ان‌شاءالله به زودی از همین کانال منتشر خواهد شد.