بسم رب الشهداء
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهیده مهری زارع🌷
(شهیدِ سیزده ساله انقلاب)
🔸تولد: ۱۳۴۴ شمسی، مشهد مقدس، خراسان رضوی
🔸شهادت: نهم فروردینماه ۱۳۵۸، مشهد مقدس، خراسان رضوی
احلی من العسل...
#روز_نوجوان #نوجوان
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
بسم رب الشهداء 🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 شهیده مهری زارع🌷 (شهیدِ سیزده ساله انقلاب) 🔸تولد: ۱۳۴۴ شمسی، م
بسم رب الشهداء
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهید مهری زارع 🌷
(شهیدِ سیزده ساله انقلاب)
🔸تولد: ۱۳۴۴ شمسی، مشهد مقدس، خراسان رضوی
🔸شهادت: نهم فروردینماه ۱۳۵۸، مشهد مقدس، خراسان رضوی
"...مهری برای رعایت حجاب در مدرسه مصمم بود، در آن سالها علیه حجاب سختگیری میشد. من، مهری و همکلاسی دیگرمان حمیده قروی از معدود بچههایی بودیم که برای رعایت حجاب در مدرسه مصمم بودیم و حاضر نبودیم روسری از سرمان بیفتد، اما برخی از معلمها، سختگیری را از حد گذرانده بودند و با تنبیههای بدنی بچهها را مجبور به برداشتن حجاب میکردند.
چادر قهوهای گلگلیاش را هیچوقت یادم نمیرود، با بچهها به مسجد محله میرفتیم، ما بچهها سر صف نماز شوخی و بازی هم میکردیم اما موقع نماز که میشد او جدیتر از همه بچهها از ما جدا میشد و میرفت وسط صف بزرگترها میایستاد. "
با این که سن و سالش کم بود اما درک بالایی داشت و همیشه به پدر میگفت: «امام را تنها نگذارید، این انقلاب پیروز میشود و ما باید کاری کنیم تا همه زیر پرچم اسلام و انقلاب بیایند».
مادر شهید:
"مهری زمان شهادت سیزده سال بیشتر نداشت؛ هرچه از مهری بگویم کم گفتهام؛ دختری بسیار مهربان، قانع، مردمدار، مرتب و مسئولیتپذیر بود، دخترم به حجابش خیلی اهمیت میداد؛ اگر چه آن زمان دختران باحجاب حق ورود بهمدرسه را نداشتند، اما با سختی زیاد تا مدرسه با حجاب و چادر میرفت و در مدرسه برای پوشیدن روسری تنبیه بدنی میشد و حتی مدیر مدرسه سرش را بهخاطر یک روسری به دیوار میکوبید. از لحاظ فکری از سن خودش جلوتر بود، بیشتر میفهمید."
خواهر شهید آخرین فردی است که قبل از آن اتفاق با مهری بوده از روز واقعه میگوید: "روز ۹ دی سال ۵۷ همه با هم خانوادگی به تظاهرات رفتیم، مادرم با بچه ۶ ماهه در بغل و پدر و برادرانم بودیم، در شلوغی جمعیت من و مهری و یکی از همسایهها(شهیده فاطمه امیری) که با ما بود، از خانواده دور افتادیم، من که آن زمان ۱۰ سال سن داشتم تا چند لحظه قبل از مجروح شدن مهری دستم در دستان او بود، بعد از اینکه تانکها از طرف چهارراه لشگر به سمت چهارراه استانداری آمد، آن لحظه دیدیم که دختری هم سن و سال مهری(شهیده الهه زینالپور) قسمتی از لباسش به تانک گیرکرده و همراه تانک روی زمین کشیده میشود، مهری برای نجات آن دختر دست من را رها کرد و به سمت او رفت و تانک بین ما فاصله انداخت و جمعیت را شکافت، من داخل جوی آب کنار خیابان افتادم و جمعیت زیادی روی من افتادند، دیگر چیزی ندیدم. دود و تیراندازی، بوی خون، فریاد اللهاکبر جمعیت، فضای خاصی ساخته بود. بعد از آن درحالی که نگران خواهر بزرگترم بودم مستاصل و بیپناه به کمک مردم از جوی آب خارج شدم و به کمک یک خانم با تاکسی بهمنزل رسیدم."
مهری تنها کسی بود که وقتی دید الهه، یکی دیگر از شهدای انقلاب مشهد، گوشه لباسش به تانک گیر کرده و دهها متر برروی زمین کشیده شده است، در حالی که همه از ترس مواجهه با مزدوران شاه فرار میکردند، از جان گذشتگی کرد و به کمک وی شتافت و او را نجات داد.
هر چند که الهه با کمک مهری نجات یافت اما پس از سه روز بستری شدن در بیمارستان بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید.
مادر شهید: "همان شب از طریق عموی بچهها مطلع شدیم مهری در بیمارستان امام رضا(ع) بستری شده؛ با همسر و پسرم بهسمت بیمارستان راه افتادیم؛ بیمارستان محاصره بود و تیراندازی میکردند؛ بهسختی از بین آن همه تیراندازی و شلوغیها خودمان را به بیمارستان رساندیم؛ اجازه وارد شدن به بیمارستان نمیدادند؛ از پنجرهای که خیلی بلند نبود بالا رفتم شاید بتوانم دخترم را ببینم اما چیزی ندیدم."
فردا صبح که به بیمارستان میروند، ۴ مجروح را نشانشان میدهند تا مهری را شناسایی کنند، اما بهخاطر شدت جراحات مادر نمیتواند فرزندش را که با موهای تراشیده و سر و صورت باندپیچی در حالیکه یک چشم و گوشهای از سرش زیر تانک له شده بود را شناسایی کند، تا اینکه پرستار لباسهایش را میآورد و مادر از روی لباسها دخترش را میشناسد.
مهری بعد از تحمل سه ماه مجروحیت، به شهادت رسید و برای همیشه در بهشت رضا(علیهالسلام) آرام گرفت.
زندگینامه داستانی این بانوی شهید سیزده ساله، با نام "دختران هم شهید میشوند" به قلم آزاده فرزامنیا و توسط نشر بوی شهر بهشت به چاپ رسیده است.
#روز_نوجوان
#غزه ✨
https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر قشنگه لبخند پیروزی روی چهره انسانهای آزاده! 🇵🇸✌️🏻
اتفاقا دیشب با خودم میگفتم ما که توی ایرانیم راحت میریم تجمع حمایت از غزه، تازه تشویق هم میشیم؛ ولی توی بعضی از کشورها، آزاده بودن و انسان بودن و حمایت از فلسطین، بهای سنگینی داره... بازداشت، سوء سابقه، حتی به خطر افتادن امنیت شغلی اون هم توی این وضعیت اقتصادی و...
اینجاست که آدم میفهمه چقدر کار حامیان فلسطین توی کشورهای دیگه ارزشمنده... و چقدر وجدانهای پاکی دارند که با وجود این هزینه سنگین بازهم از فلسطین حمایت میکنند.
امیدوارم خدا به همهشون جزای خیر بده.✨
پ.ن: مسئله فلسطین نه به دین و مذهب ربط داره، نه نژاد و ملیت، نه جنسیت؛ فقط به انسانیت و وجدان و شرف آدم ربط داره!
#طوفان_الاقصى
#فلسطین #غزه
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
چقدر قشنگه لبخند پیروزی روی چهره انسانهای آزاده! 🇵🇸✌️🏻 اتفاقا دیشب با خودم میگفتم ما که توی ایران
راستی اینو یادم رفت بگم: خیلی خدا رو شکر کنیم که زیر سایه جمهوری اسلامی هستیم و راحتتر از خیلی جاها میتونیم از مظلوم دفاع کنیم، میتونیم شعائر دین رو احیا کنیم و پرچم امام حسین علیهالسلام رو بالا ببریم.
شکر این نعمت چطوریه؟
اینطوری که هر نقصی توی این کشور میبینیم، تلاش کنیم برطرفش کنیم، به اندازه خودمون.
بعضی جاها هست که بخاطر نقص ساختار یا فرهنگ یا هرچه، داره یه منکر اتفاق میافته، یک حق پایمال میشه یا به یک واجب الهی بیتوجهی میشه؛ اتفاقاتی که برازنده جمهوری اسلامی ایران نیست.
اینجا ما باید از راه درست و اصولی، سعی کنیم مشکل رو برطرف کنیم، درحدی که توان داریم.
نه اینکه منکر نقاط قوت بشیم!
قبلا کسانی بودند که این مسیر رو تا اینجا اومدن، راه رو تا حدی برای ما هموار کردن، نباید فکر کنیم تموم شده و باید همهچی سر جای خودش باشه!
تموم نشده!
انقلاب ما سال ۵۷ تموم نشد و جنگ ما سال ۶۷ به پایان نرسید!
هنوز کلی نقص هست که باید رفع بشه!
و این دقیقا کار من و شماست.
نعمت جمهوری اسلامی رو اینطوری شکر باید کرد.
اینم یادتون باشه که: نزدیک قلهایم. خستگی ممنوع!🇮🇷🌱
#طوفان_الاقصی
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 23
با کمی فکر یادش میافتم. من آن موقع چهارده ساله بودم. کریسمس بود؛ اما ناگاه خبری در دنیا پیچید که در لبنان همه کریسمس را از یاد بردند؛ خبری که برای مردم لبنان هزاران بار بهتر از کریسمس بود: ترامپ کشته شد.
در بعبدای مسیحینشین حتی، مردم ریخته بودند توی خیابان، شیرینی پخش میکردند، آواز میخواندند، دست میزدند، درحالی که عکس قاسم سلیمانی را سر دست گرفته بودند میرقصیدند و پرچم امریکا و تصویر ترامپ زیر پاهاشان لگدکوب میشد. دانیال به خانه اشاره میکند.
-ترامپ توی حیاط اون خونه کشته شد.
دستهاش را مقابل دهانش میگیرد و ها میکند. بعد ادامه میدهد: اواخر عمرش دیوونه شده بود. میترسید بکشنش. به هیچکس اعتماد نداشت. میگفت هیچکدوم از سرویسهای امنیتی نمیتونن امنیتش رو تامین کنن. آخرش بیسروصدا اومد اینجا و دورش رو پر محافظ کرد، یه سالی هم اینجا بود ولی آخرش یه پهپاد ایرانی کارشو ساخت.
سرش را پایین میاندازد و میخندد؛ نمیدانم به چی. شاید به خودش که آمده اینجا و فکر میکند دست کسی بهمان نمیرسد. میپرسم: چرا به خونهش سنگ میزنن؟
-بومیهای اینجا ازش متنفرن. میگن اون یه شیطانه. معتقدن اگه موقع سال نو به خونهش سنگ بزنن، ارواح طبیعت سال خوبی رو براشون میسازن.
-چرا میگن شیطانه؟
-اولا قبلا چندبار خواسته گرینلند رو به عنوان جزیره شخصی بخره. دوما، شبکههای ماهوارهای ایرانی اینجا خیلی طرفدار دارن. مردم اینجا قاسم سلیمانی رو مثل یه اسطوره میپرستن. معلومه که قاتلش رو شیطان میدونن.
باز هم میخندد؛ با حالتی آمیخته از خشم و تمسخر. من اما ته دلم از این که نام قاسم سلیمانی تا قطبیترین منطقه تمدن بشری کشیده شده است ناراحت نیستم. قاسم سلیمانی و عباس برای من یکیاند. انگار خود عباس تا اینجا دنبالم آمده تا مواظبم باشد. عباس تنها نقطه روشن گذشته من است.
دانیال میخواهد به راهش ادامه دهد؛ اما من میایستم تا تصویر قاسم سلیمانی را بهتر ببینم. با لبخندی مهربان و غرورآمیز به رهگذران و خانه نیمهویران نگاه میکند و همین لبخند کافی ست برای این که ثابت کند چه کسی پیروز شده.
دانیال برمیگردد و صدایم میزند.
-بیا دیگه!
دوباره دنبال دانیال راه میافتم. تندتر قدم برمیدارد؛ انگار که دیرش شده باشد. وارد جادهای ساحلی میشویم و چند دقیقه بعد، به ساحلی سنگی و برفگرفته میرسیم. دانیال از کافهای که کنار جاده است، دو فلاسک قهوه میگیرد و دعوتم میکند نزدیک ساحل، روی یک نیمکت بنشینیم.
-اینجا رویاییترین قسمت این شهره.
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
داشتم به خواهرم تصاویر گرینلند رو نشون میدادم، پیشنهاد داد برای شما هم بذارم این تصاویر رو.
این یک تصویر از شهر گودتهاب(نوک) در شبه.
جالبه بدونید که:
سردترین دمای ثبت شده در نوک ۳۲٫۵− و گرمترین آن نیز ۲۶٫۳ درجه سانتیگراد بودهاست. ۱ دی، کوتاهترین روز سال در نوک است که خورشید در ساعت ۱۰:۳۰ صبح طلوع و در ساعت ۲:۲۰ بعد از ظهر غروب میکند. ۱ تیرماه درازترین روز سال در نوک است که خورشید در ۲:۵۴ بامداد طلوع و در ۱۲:۰۴ بامداد فردا غروب میکند.
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
کلیسای مذکور که بازهم باهاش داستان داریم...
کلیسای جامع نوک.
البته این تصویر مربوط به تابستان گرینلنده.
امروز رفته بودم توی مدرسه فرزانگان (تیزهوشان) صحبت کنم،
بعد سخنرانی چند نفر از بچهها اومدن که صحبت کنیم، فهمیدم یک نفرشون از اعضای کاناله😎
از همین تریبون بهش میگم: یادت نره لینک کانال رو به همه دوستانت بدیا🙄
تازه پذیرایی شون هم نسکافه بود😌💚
💢 بمباران اردوگاه "جبالیا" بیش از ۴۰۰ کشته و زخمی برجای گذاشته...
دقت کنید، اسرائیل توی نبرد زمینی موفق نبوده و برای همین جنایاتی مثل حمله به المعمدانی و جبالیا رو مرتکب میشه.
با این که حمله زمینی به غزه رسما شروع شده، ولی هنوز نتونستن کار زیادی از پیش ببرند. چرا؟ چون نیروهای مقاومت، با این که خیلی مجهز نیستند ولی نیروی انسانیِ مومن و جان برکف دارند. نیرویی که میدونه چه بکشه چه کشته بشه پیروزه، به این راحتی شکست نمیخوره.
این وعده خداست که: إِن يَكُن مِنكُم عِشرونَ صابِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ ۚ وَإِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبوا أَلفًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا بِأَنَّهُم قَومٌ لا يَفقَهونَ(هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میگردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمیفهمند!). 65 انفال.
این آیه دقیقا داره یه رابطه علت و معلولی رو توضیح میده. صبر و فهم درست، دوتا ویژگی مهمی هست که باعث میشه نیروی آدم ده برابر بشه.
امام علی علیهالسلام هم فرمودند: "این پرچم را جز اهل صبر و بصیرت به دوش نمیکشند."
صبر و بصیرت.
دوتا چیزی که همه ما توی این جنگ ترکیبی بهش نیاز داریم.
صهیونیستها هم خودشون رو خوب میشناسند هم رزمندگان مقاومت رو. برای همینه که از طریق هوایی، وحشیانه حمله میکنند. چون میدونن توی نبرد زمینی، با توجه به آیه 65 انفال شانس زیادی برای پیروزی ندارند.
آخه سرباز اسرائیلی برای چی باید بمیره؟ برای وطنی که مال خودش نیست؟ برای دینی که سرتاسرش دروغ و تحریفه؟ برای حکومتی که جعلی و نامشروعه و از درون متلاشیه؟ مگه عقلش کمه که خودشو به کشتن بده؟
فقط به شکل بزدلانهای میان روی سر مردم غیرنظامی بمب و موشک میریزن، همین نشونه شکست خوردنشونه!
و جالبه که مردم غیرنظامی غزه هم با همین ویژگی صبر و بصیرت، هنوز با وجود این شرایط سخت باخت ندادند!
براشون دعا کنید...
#فلسطین #طوفان_الاقصی #غزه
مهشکن🇵🇸
💢 بمباران اردوگاه "جبالیا" بیش از ۴۰۰ کشته و زخمی برجای گذاشته... دقت کنید، اسرائیل توی نبرد زمینی
شش بمب یک تنی روی سر مردم جبالیا انداختند...
متوجهید؟
شش تن مواد منفجره...
اونی که روی بیمارستان المعمدانی افتاد فقط یک تن بود...
اینم اضافه کنم که جبالیا از مناطق پرجمعیت بود...
پ.ن: جالبه بدونید مساحت کل نوار غزه تقریبا نصف شهر اصفهانه، یکم بیشتر از نصف. استان اصفهان رو نمیگم ها... شهر اصفهان رو میگم...
اصفهان ۵۵۱ کیلومتر مربع
غزه ۳۶۰ کیلومتر مربع...
#غزه
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 24
به دریا اشاره میکند. زیر نور ستارهها و چراغهای کریسمس، مجسمهای برنزی میدرخشد. مجسمه زنی با موهای بلند که با وقار و شکوه، میان یک خرس قطبی، شیر دریایی، نهنگ و چند ماهی دیگر نشسته است و پسری موهایش را شانه میکند. طوری دورش را گرفتهاند که فقط سر و گردنش پیدا باشد.
-اون مادر دریاست، مردم بومی بهش میگن سدنا. از اسطورههای باستانی اینجاست.
آب دریا بالا آمده و تکههای یخ و موجها دور مادر دریا میچرخند. مغرورانه مانند ملکهای که بر دریا فرمان میراند، بر تختش تکیه زده و انگار امواج دریا هریک چینهای دامنش هستند. دانیال میگوید: ارزش دیدن داشت مگه نه؟
- خیلی باشکوهه...
شبیه مادر عباس است. باشکوه و تماشایی. مادر عباس را تصور میکنم که بجای سدنا نشسته، لبخندی مادرانه بر لب دارد و روسریای آبیرنگ مثل دریا سرش کرده. روسری و دامنش امتداد دارند تا دریا و در دریا محو میشوند. عباس هم شبیه دریاست یا دریا شبیه عباس است. دور مادرش میچرخد و با امواجش نوازشش میکند.
دستم را دور فلاسک قهوه میپیچم تا گرم شود و زیر لب میگویم: مثل مامان عباسه...
دانیال آه پرسوزی میکشد و بخار غلیظی از بینی و دهانش بیرون میآید؛ مثل یک اژدها.
-قرار بود گذشته رو فراموش کنیم، مگه نه؟
-دوست ندارم قسمتای قشنگش یادم بره.
دانیال با حالتی عاقلاندرسفیه نگاهم میکند. میگویم: تو هم اگه مامان عباس رو دیده بودی میفهمیدی که چقدر فوقالعاده بود. یه آدم واقعی بود. از خود عباس هم بهتر بود.
دانیال نفسی از سر بیحوصلگی میکشد و دستانش را بالا میبرد: باشه قبوله، من تسلیمم. تا وقتی اینجوری ازش یاد کنی فکر نکنم مشکلی پیش بیاد.
و من منظور مستتر در کلامش را میفهمم؛ این که حق ندارم به انتقام فکر کنم. حق ندارم به این فکر کنم که چه کسی عباس را کشت و چرا. البته این که من به چه چیزی فکر میکنم، ربطی به دانیال ندارد. من به انتقام فکر میکنم. به این که قاتل عباس هنوز تاوان نداده و باید تاوان بدهد.
دانیال یک قلپ از قهوهاش مینوشد و با چشم به بالای سرش اشاره میکند: آسمون اینجا خیلی قشنگه، چون آلودگی نوری کمه میتونی راحت ستارهها رو ببینی؛ البته اگه هوا ابری نباشه.
با انگشت اشارهاش، خطی از ستارگان را در آسمان نشانم میدهد. ستارگان در یک صف نورانی دور هم جمع شدهاند و اطرافشان را هالهای شیریرنگ گرفته است. انگار آسمان مثل انار شکاف خورده است و ستارگان مثل دانههای انار، از شکافش بیرون ریختهاند. کهکشان انقدر نزدیک است که حس میکنم اگر چند قدم جلوتر بروم، میتوانم ستارهها را در آغوش بگیرم.
-اگه استخدام موساد نمیشدم، حتما ستارهشناس میشدم.
دانیال این را میگوید و جرعه دیگری قهوه مینوشد. در خودم جمع میشوم. زندگی ما زیباتر میشد اگر موساد و نقشههای خودخواهانهاش نبود.
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
امروز رفته بودم توی مدرسه فرزانگان (تیزهوشان) صحبت کنم، بعد سخنرانی چند نفر از بچهها اومدن که صحبت
آفرین مخاطب خوب به ایشون میگن، یاد بگیرید😌
منم خوشحال شدم از دیدنتون🌱
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📩 توصیه رهبر انقلاب به دانشآموزان: تحلیل داشته باشید!
✏️ رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت ۱۳ آبان:
شما باید از اصل انقلاب اسلامی تحلیل داشته باشید، از قضیهی دفاع مقدس، جنگ هشت ساله باید تحلیل داشته باشید، از قضایای گوناگونی که در دههی ۶۰ اتفاق افتاد همینجور، از واگراییهایی که در دههی ۷۰ اتفاق افتاد باید تحلیل داشته باشید، از حوادث گوناگونی که در دههی ۹۰ و ۸۰ اتفاق افتاد باید تحلیل داشته باشید یعنی بدانید تشخیص بدهید که این حادثه چه بود، از کجا شروع شد، کی پشت این حادثه بود، چه نتیجهی این حادثه شد.۱۴۰۲/۰۸/۱۰
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
مهشکن🇵🇸
📩 توصیه رهبر انقلاب به دانشآموزان: تحلیل داشته باشید! ✏️ رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار دان
تحلیل داشته باشید!!!
یعنی به صرف اطلاعات و احساسات بسنده نباید کرد، باید قدرت تحلیل هم داشته باشید...
🔴 مهم
از امروز هشتگ #لشگر_فرشتگان جایگزین هشتگ معرفی شهید میشود. تمام مطالب مرتبط با بانوان شهیده، با هشتگ #لشگر_فرشتگان در کانال یافت میشوند و هشتگ معرفی شهید از کانال حذف شده است.
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید...
❌ میدان، میدان غزه و اسرائیل نیست!
💢 میدان، میدان حق و باطل است، میدان استکبار و ایمان است...
✊ قدرت ایمان به توفیق الهی بر همهی اینها غلبه پیدا خواهد کرد.
🎙 رهبر حکیم انقلاب؛ صبح امروز در دیدار دانشآموزان
#غزه #طوفان_الاقصی
https://eitaa.com/istadegi
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهید هبة أبو ندا🌷
🔸تولد: ۲۴ ژوئن ۱۹۹۱، مکه مکرمه، عربستان سعودی
🔸شهادت: ۲۰ اکتبر ۲۰۲۳، خانیونس، نوار غزه، فلسطین
انقدر حماسه در روحش داشت که دست به قلم ببرد و شاعر و نویسنده شود. حماسهها را از روحش بر کاغذ لبریز میکرد، یک تنه، با قلمش به نبرد با اسرائیل رفت و پیروز شد؛ نامش و نوشتههایش جاودان ماند تا ابد.
#غزه #طوفان_الاقصی
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 شهید هبة أبو ندا🌷 🔸تولد: ۲۴ ژوئن ۱۹۹۱، مکه مکرمه، عربستان سعودی 🔸شهادت: ۲۰ اکت
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهید هبة أبو ندا🌷
🔸تولد: ۲۴ ژوئن ۱۹۹۱، مکه مکرمه، عربستان سعودی
🔸شهادت: ۲۰ اکتبر ۲۰۲۳، خانیونس، نوار غزه، فلسطین
انقدر حماسه در روحش داشت که دست به قلم ببرد و شاعر و نویسنده شود. حماسهها را از روحش بر کاغذ لبریز میکرد، یک تنه، با قلمش به نبرد با اسرائیل رفت و پیروز شد؛ نامش و نوشتههایش جاودان ماند تا ابد.
مدرک کارشناسی بیوشیمیاش را از دانشگاه اسلامی غزه و کارشناسی ارشدش را از دانشگاه الازهر غزه گرفت. در حال کار بر روی پایاننامه کارشناسی ارشد خود در حوزه تغذیه بالینی بود. او مسئول بخش «باشگاه علم» در «مرکز راسل برای کودکان مستعد» بود و اغلب مطالبی درباره فعالیتهایش با کودکان و مهارتهایشان در فیسبوک منتشر میکرد.
اولین رمانش با عنوان "اکسیژن برای مردگان نیست" را با موضوع حوادث فلسطین و انقلابهای عربی نوشت؛ او آرزوی مشترک مردم کشورش برای دستیابی به آزادی و عدالت را همچون آتشی سوزان در دل ملتها به تصویر کشید.
در مقدمه این رمان میگوید: «چنگالهایتان را از گوشت ما بیرون بکشید، دست از گندمهای ما بکشید، گریبان بالهایمان را رها کنید... نمیتوانید این انقلاب را متوقف کنید، بر شما در شهرهای حفاظتشدهتان دست مییابیم، شما را به بدنهایمان، و چشمانمان، و رویاهایمان، و انقلابمان محاکمه میکنیم.»
سه مجموعه شعر تالیف کرد. در سال ۲۰۱۷، اولین رمان او با عنوان "اکسیژن برای مردگان نیست" در جایزه خلاقیت شارجه، مقام دوم را کسب کرد. او همچنین در رقابت یادبود "ناهید الریس" مقام اول را در بخش داستان کوتاه کسب کرده بود.
یکی از شبهای جنگ در غزه، در صفحه مجازیاش نوشت: «شب غزه تاریک است مگر از فروز موشکها، ساکت است مگر از صفیر بمبها، ترسناک است مگر از تسلی دعا، سیاه است مگر از نور شهدا. شب خوش، غزه...».
یک روز پیش از شهادت، درباره دوستان خودش که بر اثر حملات اسراییل جانشان را از دست داده بودند نوشته بود: «فهرست دوستانم کوچک و کوچکتر میشود، تبدیل به تابوتهای کوچکی میشود که این طرف و آن طرف پراکنده شده است. به دنبال موشکها به آسمان پر میکشند و دستم به آنها نمیرسد... این فقط یک نام نیست، این ما هستیم، با چهرهها و نامهای مختلف».
ابوندی روز ۲۰ اکتبر، همان روزی که در بمباران صهیونیستها شهید شد، در صفحه فیسبوک خود نوشته بود: «به خدا قسم، ما در غزه یا شهیدیم و یا شاهد آزادی خود، و همگی صبر میکنیم تا ببینیم که کجا خواهیم بود. خداوندا همگی انجام وعده حق تو را انتظار میکشیم.»
هبه ابو ندا زنده است در تکتک کلمات داستانها و شعرهایش. هبه ابو ندا خود یک تنه طوفان الاقصی ست!
#غزه #طوفان_الاقصی
http://eitaa.com/istadegi