📜علاقهی علی علیهالسلام به مالک...
▫️مالك اين را يافته كه على، اين مرد آزاد از غير حق و اين انسان آگاه حق، بيش از مالك به مالك علاقه دارد و بيش از مالك از مصالح و منافع مالك آگاهى دارد و بيشتر از مالك به منافع او مىانديشد و بهتر به منافع او مىانديشد.
▫️ پس ديگر جاى درنگ نيست و جاى سركشى نيست؛ كه سركشىها، حماقتهاى زيانآورى بيش نيستند. زير بنا و سرّ آن همه فداكارى و جانبازى شيعه در طول تاريخ همين شناخت و همين يافت برهانى و عينى است.
▫️او [مالک] مىداند كه ولى بيش از او به او علاقه دارد و بيش از او به منافع او آگاهى دارد. لذا امر او را هر چه باشد مىپذيرد و دستور او را هر چه باشد گردن مىنهد و حتى به ميان آتش مىنشيند و به استقبال مرگ مىرود.
▫️مگر نه اين است كه مىميريم؟ پس بگذار مرگى را انتخاب كنيم كه زندگىهايى را بارور كند و بهرههايى بياورد.
▫️مگر نه اين است كه ما از كسى چيزى اطاعت مىكنيم، پس بگذار اطاعت از آگاهِ دلسوز و مهربان باشد.
▫️شناخت آگاهى و دلسوزى، اطاعت را، تسليم را بدنبال مىكشيد و مالك مىدانست كه ولى، بيش از خود او، او را دوست دارد.
▫️ علاقهى من به خودم، علاقهى مالك به خودش، يك علاقه غريزى است و علاقهى على، علاقهاى از روى وظيفه است.
▫️ مالك خودش را براى خودش مىخواهد،على مالك را براى خدا مىخواهد. و تفاوت علاقهها به همان اندازه است كه انگيزهى علاقهها با هم تفاوت دارند.
❛❛ عینصاد
📚 #غدیر| ص ۱۶
#⃣ #متن #بریده_کتاب #امامت
📨 پاسخ به سوالات: 👇🏻
👤 : @ad_einsad
🛒 ثبت سفارش: 👇🏻
🤳🏻 : @einsadshop_ad
یکی از اعضای کانال چندتا کتاب خوب از استاد صفایی حائری نذر کرده که به مناسبت عید غدیر هدیه بده،
نسخه دیجیتال کتابها در نرمافزار طاقچه هست،
الان لینکشو میذارم ببینم قسمت کیه😁
آمادهاید؟
کتاب مسئولیت و سازندگی
https://taaghche.com/gift/activation?token=638549356381901608
کتاب عوامل رشد، رکود، انحطاط
https://taaghche.com/gift/activation?token=638549363889316395
کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی
https://taaghche.com/gift/activation?token=638549368805589549
کتاب انسان ۲۵۰ ساله (حلقه دوم)
https://taaghche.com/gift/activation?token=638549386342458868
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت ۲۲۴
در خودش جمع میشود؛ از ترس واکنش من در لاک دفاعی رفته. من اما باز هم تمام نیرویم را صرف میکنم تا در کمال آرامش بپرسم: چی گفتی؟
- ببین... در واقع باید یه شب باید ادای...
-حرفشم نزن!
-چیزی نیست که!
تمام بدنم شعله میکشد. شعله میکشد و شعله میکشد، دمای بدنم بالا میرود و میرسم به حد انفجار. از جا میجهم. میایستم و داد میزنم: چیزی نیست؟ داری میگی ادای نامزدتو دربیارم؟
در ذهنم ادامه میدهم که حتی وانمود کردنش هم وحشتناک است. خودم از حرفی که زدم چندشم میشود.
انگار یک چیز گس و ترش خورده باشم، چهره درهم میکشم و دستانم را میگذارم دو سوی شقیقهام.
-نه. اصلا و ابداً.
چشمانم را روی ایلیا میبندم که روی مبل کز کرده و به من خیره است. نمیدانم به چی فکر میکند؛ راهی برای قانع کردنم؟ یا شاید دارد این را به خودش میقبولاند که نباید انقدر برای به دست آوردن دل من تقلا کند. دیگر پیام از این واضحتر؟
صدای ایلیا را میشنوم که آرام و لرزان میگوید: میدونم خوشت نمیاد، ولی مجبوریم. بابام مثل هر سیاستمدار دیگهای از خبرنگارا میترسه. باید مطمئن بشه خطری براش نداری، وگرنه ممکنه یه بلایی سرت بیاره.
پلکهایم را محکم روی هم فشار میدهم و سرم را میان دستانم گرفتهام. متاسفانه حرفش در عین احمقانه بودن درست است. اگر پدر ایلیا به من حساس شود اصلا عاقبت خوبی نخواهم داشت...
ولی باز هم... نامزد ایلیا...؟ حتی فکر کردن به آن هم چندشآور است، چه رسد به بازی کردن نقشش!
سرم را به چپ و راست تکان میدهم. دوست دارم جیغ بزنم. فکر کن یک حرفی به اندازه کافی برایت سنگین باشد، بعد تازه باید با ایلیا هم در درست بودنش توافق کنی و آن را از ایلیا بپذیری!
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
کنشگری آرمان عزیز در انتخابات ۹۶؛
ایشون در ستاد شهید رئیسی فعالیت میکردن...🥲
راسته که میگن: شهیدان را شهیدان میشناسند...
پ.ن۱: دستور شخص کاندیدا این بود که به هیچ وجه اسراف نکنید...
پ.ن۲: دروغگو دشمن خداست! به آدمهایی که دروغگو بودنشون رو دیدید رای ندید!
پ.ن۳: سال ۹۶ آرمان عزیز هنوز به سن رای دادن نرسیده بود؛ ولی تمام تلاشش رو برای افزایش مشارکت و انتخاب اصلح میکرد... پس اگه سنتون کمه هم نباید بیکار بنشینید. این فعالیتها اگه در جهت درست باشه، علاوه بر فایدهای که برای کشور داره، باعث بلوغ سیاسی شما هم میشه. همونطور که برای آرمان شد.
#آرمان_عزیز #معرفی_کتاب #انتخابات
http://eitaa.com/istadegi
طلبه طلبه است، بسیجی باشد یا رییسجمهور. بیست و یک ساله باشد یا شصت و سه ساله. گمنام باشد یا خوشنام.
هردو سرباز امام زمانند، هردو شاگرد مکتب روحاللهاند، هردو خادم مردماند.
اینجا جمهوری اسلامی ایران است؛ اینجا مکتبخانه آرمانهای روحالله است. اینجا حرم است و در حرم، سن و پست و مقام مهم نیست.
مهم خستگی نشناختن برای خدمت است؛ مهم ایستادن پای ولایت است.
خون عشاق هم سر وقت خودش خواهد ریخت؛ یکی در کوچههای تبدار اکباتان و یکی در جنگلهای مهآلود ورزقان؛
تا یکی در کلام رهبری بشود آرمان عزیز و یکی بشود رئیسی عزیز...
پ.ن: شهیدان را شهیدان میشناسند؛ شهیدان به شهیدان رای میدهند...
راستی این انگشتر توی عکس، همان انگشتر معروف است، همان که تصویر خونین و شکستهاش همچنان «رفع الله رایت العباس» را فریاد میزد...
✍🏻ش. شیردشتزاده
#آرمان_عزیز #شهید_جمهور #انتخابات
http://eitaa.com/istadegi
43.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
آیا از بلاتکلیفی نامــ💍ـــزدِ
موردنظرِخود رنج میبرید؟؟
پس چشـ👀ـمهای گرامیتان
را چند دقیقه به ما بسپارید...
قول میدیم پشیمون نشی✌
🎥کاری از قرارگاه جهادی فاطمه الزهرا«س» بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان.
#موشن_گرافی
#مکتب_رئیسی
#قرارگاه_دانشجویی_انتخاباتی_شهید_جمهور
🇵🇸https://zil.ink/shahid_jomhoor🇮🇷
چرا رای بدیم؟.pdf
1.21M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئول تراز جمهوری اسلامی، باید هدفگذاری بلند تمدنی داشته باشد...
🎙️استاد شجاعی
پ.ن: من تصمیم داشتم توی کانال از هیچ نامزد خاصی حمایت نکنم؛ ولی در این ساعات پایانی تبلیغات، تصمیم گرفتم فقط در این حد بگم که با احترام به همه نامزدها، آقای جلیلی رو اصلح میدونم.
نمیخوام درباره دوگانه جلیلی یا قالیباف بحث کنم. به هیچ وجه منکر شایستگیهای آقای قالیباف نیستم، معتقدم ایشون باید رییس مجلس بمونن و به عنوان رئیس یکی از قوای سهگانه، با دولت انقلابی به طور هماهنگ کار کنن؛ چون هماهنگی و همسویی قوا خیلی مهمه برای پیشرفت کشور.
به آقای سعید جلیلی رای میدم؛ چون فکر میکنم بیشترین شباهت رو به آقای رئیسی دارن(پاکدست، مدبر، اخلاقمدار و دارای کارنامه قوی).
امیدوارم خدا به همه ما بصیرتی بده که در انتخابمون اشتباه نکنیم.
#انتخابات #جلیلی #نه_به_دولت_سوم_روحانی
http://eitaa.com/istadegi
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 225
یک نفس عمیق میکشم و دستم را از روی سرم برمیدارم. از حرارتم کاسته میشود. با یک نفس عمیق دیگر، چشمانم را باز میکنم.
ایلیا با نگاهی پر از امید و ترس به من زل زده؛ ولی جرات ندارد برخیزد و نزدیکتر شود. یک نفس عمیق دیگر میکشم.
-لعنت بهت. باشه.
ایلیا نمیخندد، فقط کمی دو سوی لبش را بالا میدهد. انگار آن پیام واضحی که دادهام مثل یک ضربه پتک توی سرش خورده.
***
گالیا هیچکس را به دفترش راه نداده بود. نشسته بود پشت میز، آرنجش را به میز تکیه داده بود و پیشانیاش را به کف دستش فشار میداد. موهایش ریخته بودند توی صورتش.
خشم داشت از درون مثل اسید میخوردش. مغزش داغ کرده بود، بخار از آن بلند شده و از مدار خارج شده بود. حالا گالیا مثل انبار بندر بیروت بود، انگار بدنش پر بود از آمونیوم نیترات، منتظر کوچکترین ضربه یا تکانی برای انفجار.
جلسهاش با مدیر شاباک خوب پیش نرفته بود. هیچ چیز دندانگیری نداشت که با آن رئیس شاباک را قانع کند. اگر نمیتوانست خودش را نشان بدهد، اگر خودش را میباخت، باید با رویای ریاست برای همیشه خداحافظی میکرد؛ حتی با معاونت.
نگاهی به فهرست پیش رویش انداخت. تا آن لحظه، بیست و هفت شهرک اسرائیلی اعلام خودمختاری کرده بودند.
بیست و هفت تا.
همه نزدیک مرز لبنان و سوریه بودند.
گالیا حوصله نداشت فهرست شهرکها را ببیند و جمعیتشان را و بعد با خودش حساب کند که تا الان چندنفر از مردم از حکومت جدا شدهاند و چند کیلومتر مربع از خاک اسرائیل از اسرائیل جدا شده.
البته چیز جدیدی نبود. روند اعلام خودمختاری شهرکها از چند سال پیش شروع شده بود؛ مثل یک سلول سرطانی.
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi