eitaa logo
جریان شناسی فکری دیوبندیه و وهابیت
1.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
3 فایل
✨ این کانال کاملا شخصی است و متعلق به مؤسسه و ارگان خاصی نیست. ✨ مدیریت کانال بر عهده حجة الاسلام دکتر علی ملاموسی میبدی است. فارغ التحصیل سطح 3 مذاهب اسلامی از حوزه علمیه قم، و دکترای مدرسی معارف اسلامی از دانشگاه تهران ✨ادمین کانال: @Ali_Meybodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 نگارش کتاب التوحید بدون راهنمای استاد، در بصره یا حریملاء 🖐 عثمان بن منصور حنبلی از علمای نجد بر این نظر است که توحیدی که محمد بن عبد الوهاب از آن سخن می گوید نزد هیچ شیخی از اهل علم تعليم ندیده است، عبد الرحمن بن حسن آل الشیخ (1285ق) در این باره چنین گزارش داده است: «إن عثمان بن منصور اعترض على شيخنا رحمه الله فيما دعا إليه من توحيد الله تعالى ... فقال: إنه لم يتخرج على أشياخ في العلم»⁽¹⁾. لذا او در پاسخ به ادّعای او، رساله‎ای را در جواب می‎نویسد و بیان می‎دارد که جدش محمد بن عبد الوهاب در مدتی که در بصره مشغول به تحصیل بود، کتاب التوحید را تألیف کرده است و در نگارش آن از کتابهای حدیثی در مدارس بصره بهره برد: «فصنّف في البصرة كتاب التوحيد ... أخذه من الكتب التي في مدارس البصرة من كتب الحديث»⁽²⁾ و ادّعای نگارش این کتاب در بصره را، دلیلی بر تعلیم دیدن توحید نزد علما دانسته است. 👋 اما حسین بن غنام (1225ق) شاگرد محمد بن عبدالوهاب که زمان حیات استادش را درک کرده است، دیدگاه دیگری راجع به این کتاب دارد. او بر این باور است که استادش بعد از بازگشت از بصره و در مدّت اقامتی که حریملاء داشته اقدام به نگارش کتاب التوحید کرده است: «وصنّف في تلك الإقامة كتاب التوحيد»⁽³⁾ و بعد از نگارش این کتاب بود که برخی در مجلس قرائت کتاب التوحید در حریملاء شرکت کرده و مطالب کتاب را نزد محمد بن عبدالوهاب درس گرفتند. کم کم این کتاب مشهور شد تا این که نسخه هایی از آن در منطقه نجد انتشار یافت: «وصنّف كتاب التوحيد فقرئ عليه في حريملاء ودرس فيه وانتشرت نسخه في نجد»⁽⁴⁾. 👈 برخی از وهابی‎ها در جمع بین این دو قول وارد میدان شدند، برخی گفتند: محمد بن عبدالوهاب کار نگارش کتاب قبل از ورود به حریملاء تمام شده بود و ابن غنام این کتاب را برای اولین بار به صورت تصنیف شده در حریملاء مشاهده کرد و اطلاعی از وضعیت گذشته کتاب نداشت: «ويمكن الجمع بين ما ذكراه بأن ابن غنام كان أول علمه بهذا الكتاب مصنفا حين قرئ على مؤلفه الشيخ في حريملاء، ولم يعلمه مصنفا قبل ذلك»⁽⁵⁾ يا این که گفته شود کار نگارش کتاب التوحید از بصره آغاز شد و در حریملاء به پایان رسید: «يجوز اعتبار حريملاء آخر مكان تم فيه تأليف هذا الكتاب»⁽⁶⁾. 👌 همانطور که گفته شد حسین بن غنام از شاگردان محمد بن عبدالوهاب بود و زمان حیات او را درک کرده است. او به صراحت بیان داشته است که تصنیف کتاب در شهر حریملاء صورت گرفته است و ظاهر کلامش گویای آن است که حرفی که زده علم داشته لذا در عبارت پردازی بدون شک و تردیدی گفته است که کار نگارش در حریملاء صورت گرفته است. 👌 نکته دیگر آن که هر قولی راجع به زمان یا مکان تصنیف کتاب پذیرفته شود؛ هیچ یک از اقوال مطرح شده بر این امر دلالت ندارد که توحید مورد ادّعای محمد بن عبد الوهاب توحیدی است که از مشایخ تعلیم دیده باشد حتی نوه محمد بن عبدالوهاب که گفته کتاب التوحید را در بصره نگاشته است، بیان داشته است که او خود به سراغ احادیث رفته و اقدام به نگارش کتاب کرده است و ظاهر عبارتش بیانگر آن است که نگارش کتاب با فهم خودش صورت گرفته و تعلیم شیخی در میان نبوده است و اساسا در بصره استادی نبوده که موافق توحید محمد بن عبد الوهاب باشد و او بخواهد از استادش چنین توحیدی را اخذ کند، و قبلا گذشت که محمد المجموعی اگرچه استاد محمد بن عبدالوهاب در علم حدیث به شمار می رفت اما در تعلیم توحید، قضیه بالعکس بود این محمد بن عبدالوهاب بود که استاد آموزش توحید خودش بر محمد المجموعی شده بود، توحید خودساخته‎اش را بر او عرضه کرد و او توحیدش را پذیرفت. 💬 📚 منابع: (1) علماء نجد، الدرر السنیة في الأجوبة النجدیة، ج12، ص5. (2) همان، ج12، ص7. (3) ابن غنام، حسین، تاريخ نجد المسمّى روضة الأفكار والأفهام، ج1، ص30. (4) عبد الرحمن بن عبد اللطیف آل الشیخ، علماء الدعوة، ص34. (5) العبود، صالح، عقيدة الشيخ محمّد بن عبد الوهّاب، ص119. (6) همان، ص120. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تضاد نگرش احمد سرهندی با محمد بن عبد الوهاب در تعریف عبادت 🖐 از جمله انحرافاتی که وهابی‎ها با پیروی از امام خود محمّد بن عبدالوهّاب مرتکبت شده‎اند، تفسیر غلطی است که از «عبادت» ارائه کرده‎اند. اما وهابی‎ها در پوشش انحراف فکری خود و در راستای عقبه سازی برای انحراف خود در صدد هم سو جلوه دادن بزرگان اهل تسنن با نگرش وهابیت هستند. از جمله افرادی که وهابیان در تفسیر توحید عبادی با خود همسو جلوه داده‎اند، احمد بن عبد الاحد سرهندی معروف با امام ربانی است. و این در حالی است که در مسائل حوزه توحید عبادی اختلاف عمیقی بین نگرش محمد بن عبد الوهاب با احمد سرهندی وجود دارد. 👈 امام وهابی‎ها محمد بن عبد الوهاب عبادت را تفسیر به نهایت خضوع و تذلل و نهایت محبت و تعلق کرده است: «العبادة هي غاية الخضوع والتذلّل، وغاية الحبّ والتعلّق لمن فعل له ذلك»⁽¹⁾. همان طور که ملاحظه می گردد او در تفسیر عبادت هیچگاه اعتقاد به الوهیت و ربوبیت را دخالت نداده است و صرف انجام اعمالی چون: دعا، خوف، رجاء، توکل و ... را مصداق عبادت خوانده است: «وأنواع العبادة التي أمر الله بها مثل: الإسلام، والإيمان، والإحسان، ومنه: الدعاء، والخوف، والرجاء، والتوكل، والرغبة، والرهبة، والخشوع، والخشية، والإنابة، والاستعانة، والاستعاذة، والاستغاثة، والذبح، والنذر، وغير ذلك من أنواع العبادة التي أمر الله بها كلها لله تعالى»⁽²⁾. 👋 اما در مقابل احمد سرهندی (1034ق)، چنین تعریفی از عبادت را صحیح نمی‎داند. سرهندی اگرچه در یکی از مکتوبات خود از عبادت تعبیر به تذلّل و انکسار می‎کند: «عبادت، عبارت از تذلّل و انکسار است»⁽³⁾. اما در دیگر مکتوبات خود تعریف دقیق‎تری از عبادت ارائه کرده است. او در مکتوب دیگرش از عبادت تعبیر به کمال تذلل و انکسار در مقابل موجودی می کند که در آن اوصاف ربوبیت نهفته باشد. او در این باره می گوید: 🗣 عبادت که عبارت از کمال تذلّل وخضوع و انکساراست کسی است که جمیع کمالات او را ثابت است و جمیع نقائص از وی مسلوب است و همه اشیاء به وی در وجود وتوابع وجود محتاج اند. و او به هیچ چیز درهیچ امر محتاج نه. و نافع و ضارّ اوست. و هیچ چیز بی اذن او به هیچ یکی ضرر ونفع نمی تواند رسانید⁽⁴⁾. 👋 سرهندی بعد از بیان این تعریف از عبادت، در ادامه سخن بیان می‎دارد که لحاظ الوهیت در تحقق معنای عبادت دخالت دارد و در این باره افزود: 🗣 بی معنی الوهیّت استحقاق عبادت متصوّر نیست هرکه صلاحیت الوهیّت دارد مستحق عبادت است وهرکه را این صلاحیت نیست این استحقاق نیست وصلاحیت الوهیّت مربوط به وجوب وجود است پس آنکه وجوب وجود ندارد الوهیّت را نشاید ومستحق عبادت نبود⁽⁵⁾. 👌 همان طور که از مقایسه کلمات احمد سرهندی با محمد بن عبد الوهاب در تعریف عبادت به دست می‎آید، بین این دو دیدگاه تفاوت عمیقی وجود دارد، محمد بن عبد الوهاب چیزی را عبادت می خواند که در نگاه احمد سرهندی به طور مطلق تعریف عبادت بر آن صادق نمی‎باشد. سرهندی زمانی عملی که همراه با تذلل و خضوع و انکسار است را عبادی می‎خواند که با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت صورت گرفته باشد که اگر چنین نباشد عمل عبادی محسوب نمی‎شود. 💬 📚 منابع: (1) محمد بن عبد الوهاب، تعلیم الصبیان التوحید، ص9. (2) محمد بن عبد الوهاب، ثلاثة الأصول وأدلتها، ص10. (3) احمد سرهندی، مکتوبات امام ربانی، ج1، مکتوب شماره 64. (4) همان، ج3، مکتوب شماره3. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی ادّعای تلمذ و شاگردی محمد بن عبد الوهاب نزد محمد حیات سندی حنفی ✋ یکی از شگردهای وهابیت در جهت اعتبار بخشی انحرافات فکری خود، پشتوانه سازی برای افکار محمد بن عبدالوهاب است. آنها به گونه ای وانمود می کنند که افکار محمد بن عبدالوهاب برخواسته از نگرش استادان او است. این در حالی است که هیچ یک از افرادی را که به عنوان استاد برای محمد بن عبد الوهاب یاد می‎کنند، هیچ آشنایی با چنین فکری نداشتند، و اساسا افکاری ریشه در مدرسه علما ندارد. 🖐 یکی از علمایی که ادّعا شده محمد بن عبدالوهاب، عقیده خود را از او اخذ کرده است، محمد حیات سندی حنفی (1163ق) است. وهابی ها در آثار متعدد وانمود می‎کنند که سندی حنفی همان معتقدات ابن عبدالوهاب را از قبل داشته و ابن عبد الوهاب از راه تلمذ و شاگردی، چنین عقایدی را از او اخذ کرده است. صالح العبود وهابی در کتاب خود آورده است: 🗣 هذا هو الشيخ محمد حياة السندي ومنهاجه السلفي، والذي صار الشيخ محمد بن عبد الوهاب من تلامذته الخواص ومكث عنده زمنا وأخذ عنه علما نبويا نافعا في المدينة المنورة على ساكنها أفضل الصلاة والسلام⁽¹⁾. 👋 این دست عبارتها درباره رابطه محمد حیات سندی با محمد بن عبد الوهاب در کلمات وهابی‎ها زیاد به چشم می‎خورد، اما واقع مطلب چیز دیگری است، آنچه که از آثار محمد حیات سندی به دست می آید، نگرش او در بحث توحید کاملا در تضاد با نگرش وهابیت است که ان شاء الله در پست های بعدی راجع به آن بحث خواهیم کرد. افزون بر آن که برخی از وهابی‎ها کمی انصاف به خرج دادند و بیان کردند که ابن عبدالوهاب قبل از ملاقات با سندی همین انحرافات در باب توحید را داشته و چنین نبود که محمد بن عبدالوها این انحرافات را از راه تلمذ با سندی، آن را اخذ کرده باشد. احمد آل بوطامی وهابی (1423ق) درباره اولین ملاقات محمد بن عبدالوهاب با محمد حیات سندی که با میانجی گری عبدالله بن ابراهیم بن سیف صورت گرفت، چنین گزارش داده است: 🗣 ثم وصل الشيخ عبد الله بن إبراهيم بن سيف حبل الشيخ محمد، بحبل المحدث الشيخ محمد حياة السندي، وعرفه به وبما هو عليه من عقيدة صافية، وبما تجيش به نفسه من مقت الأعمال الشائعة في كل مكان من البدع، والشرك الأكبر والأصغر⁽²⁾. 👋 برخی دیگر از وهابی ها تصریح کرده اند که این محمد بن عبدالوهاب بود که نگرش انحرافی خود را به استادش عرضه کرد، و این گونه نبود که محمد بن عبدالوهاب این انحراف را از محمد حیات سندی اخذ کرده باشد. عثمان بن بشر نجدی (1290ق) در بیان حوادث قبل از سال 1153ق به نقل از عبدالله بن ابراهیم بن سیف می گوید: 🗣 وحكى أن الشيخ محمد وقف يوما عند الحجرة النبوية عند أناس يدعون ويستغيثون عند قبر النبي صلى الله عليه وسلم فرآه محمد حياة فأتى إلى الشيخ وقال ما تقول؟ قال: إن هؤلاء متبرأ ما هم فيه وباطل ما كانوا يعملون⁽³⁾. 👋 از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، عبد اللطیف بن عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ (1292ق) درباره تأثیر گذاری محمد بن عبد الوهاب بر نگرش محمد حیات سندی چنین می گوید: 🗣 وكان له أكبر الأثر في توجيهه إلى إخلاص توحيد عبادة الله، والتخلص من رق التقليد الأعمى، والاشتغال بالكتاب والسنة⁽⁴⁾. ✍️ از مجموع سخنان چنین به دست می آید اگرچه وهابیان ادّعا دارند که محمد بن عبدالوهاب نگرش وهابی گری خود را از علمایی همچون محمد حیات سندی اخذ کرده است، اما به اذعان علمای خودشان این نگرش در وهله اول توسط محمد بن عبدالوهاب به علمایی چون محمد حیات سندی عرضه شد، و محمد حیات سندی با چنین نگرشی کاملا بیگانه بوده است. افزون بر آن که ان شاء الله در مطالب آینده ثابت خواهد شد که محمد حیات سندی هیچ تأثیر پذیری از نگرش محمد بن عبد الوهاب نداشته است و کاملا دیدگاهی در متضاد با او داشته است. 💬 📚 منابع: (1) صالح العبود، عقيدة الشيخ محمد بن عبد الوهاب، ص99. (2) احمد بن حجر آل بوطامی البنعلي، محمد بن عبد الوهاب عقيدته السلفية، ص16. (3) عثمان بن بشر الحنبلي، عنوان المجد في تاريخ نجد، ج1، ص32-33. (4) عبد اللطيف بن عبد الرحمن بن حسن آل الشيخ، مصباح الظلام في الرد على من كذب على الشيخ الإمام، ص154. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 ضرورت بررسی ادّعای وهابی‎ها در انتساب برخی از آثار به محمد بن عبد الوهاب نجدی ✋ در ایام بین 21 تا 27 ربیع الثانی سال 1400ق بود که جامعة محمد بن سعود واقع در ریاض کنگره ای با عنوان «ندوة دعوة الشيخ محمد بن عبد الوهاب» برگزار کرد. یکی از برنامه هایی که برگزار کنندگان این کنگره، رونمایی از مجموعه سیزده جلدی از آثار محمد بن عبدالوهاب با عنوان مجموعة مؤلفات الشيخ الإمام محمد بن عبد الوهاب بود. اين جامعه چهار سال تلاش کرد تا مجموعه ای را منتشر کند تا تمام آثار محمد بن عبد الوهاب را در خود جای داده باشد و از این طریق بتواند منبعی معتبر در جهت معرفی آثار محمد بن عبد الوهاب برای کارهای پژوهشی و تحقیقاتی ارائه کرده باشد ⁽¹⁾. از این رو در مقدمه کتاب مذکور آورده اند: 🗣 وفي سبيل تحقيق هذا الهدف بصورة علمية صحيحة رأت الأمانة ضرورة جمع كافة ما كتبه الشيخ من مؤلفات وتحقيق نسبتها إليه، وتوثيقها ثم نشرها في طبعة خاصة باسم الجامعة لترسل نسخ منها بعد ذلك إلى الهيئات والباحثين الذين ستوجه إليهم الدعوة للإسهام في المؤتمر. وقد راعت الأمانة في ذلك أن كثيرا من الباحثين في البلدان الإسلامية لا تتوافر لديهم مؤلفات الشيخ وآثاره العلمية مما يكون له أثر واضح بلا شك في قصور أو نقص أو خطأ بعض ما قد يكتبونه عن دعوة الشيخ ومن ثم فلا بد أن تتوافر لديهم آثار الشيخ الصحيحة بصورة موثقة حتى يمكنهم التعرف على حقيقة دعوته ⁽²⁾. 🖐 هیئت تحریریه این مجموعه، برای این که به خوانندگان این اطمینان را بدهند که آثار ذکر شده از محمد بن عبد الوهاب است، مدعی شدند که کارگروهی تدارک دیدند تا درباره انتساب این رسائل و کتابها به محمد بن عبد الوهاب مخاطبان را به اطمینان کامل برسانند: 🗣 فألفت من بين أعضائها لجنة لتصنيف هذه المؤلفات تضمنت ما يلي: النظر في كل مؤلف مطبوع أو مخطوط والاستيثاق من أنه حقا من مؤلفات الشيخ ⁽³⁾. 👋 اما چنین ادعایی بدون پشتوانه دلیل و مدرک هیچ گاه نمی تواند اطمینان مدنظر آنها را بوجود آورد. آنها می بایست قبل از درج کتاب و رساله به نام محمد بن عبد الوهاب، سند و دلیلی را مبنی بر انتساب این آثار به محمد بن عبد الوهاب ارائه می کردند، افزون بر آن که این متونی را که به نام فلان اثر از محمد بن عبد الوهاب بیان کرده اند، مشخص می کردند که از چه نسخه ای و از چه کتابخانه ای آن را نقل کرده اند. 👌 نکته قابل ملاحظه آن که وهابی ها در این مجموعه، برخی آثار را به نام محمد بن عبد الوهاب انتساب دادند که هیچ یک از فهرست نگاران و حتی وهابی های متقدم، حتی به داشتن چنین اثری برای محمد بن عبد الوهاب اشاره ای نداشته اند، علاوه بر آن که با تطبیقی که در برخی از این آثار با نسخ خطی موجود صورت گرفته است، ملاحظه گردیده است که کارگروه با تحریف در عنوان و متن نوشتار، آثاری که متعلق به برخی از علمای عامه بوده و تا به حال مخطوط مانده است به محمد بن عبد الوهاب انتساب دادند و در بین آثار محمد بن عبد الوهاب انتشار دادند، و با ادعای صحت و اعتبار، درصدد اعتبار بخشی آن برآمدند. ✍️ نبود کار جدی نسبت به آثار محمد بن عبد الوهاب منجر به آن گردید که در چند دهه گذشته، محققان و پژوهشگران تمام این ها را از آثار محمد بن عبد الوهاب تلقی کنند و در برخی مسائل برداشت‌های ناصحیحی نسبت به افکار محمد بن عبدالوهاب داشته باشند‌. از این رو ضرورت دارد نسبت به نسخ خطی که وهابی ها احیا کرده اند، بازنگری صورت بگیرد و خیانت‌های این جماعت در این عرصه برملا شود تا تراثی که به جای مانده است به دست خائن آنها گرفتار تحریف نگردد. 💬 📚 منابع: (1) عبد الله بن عبد المحسن الترکی، تأملات في دعوة الشيخ محمد بن عبد الوهاب، ص171. (2) محمد بن عبد الوهاب، مؤلفات الشیخ الإمام محمد بن عبد الوهاب، ص3-4. (3) همان، ص5. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی انتساب «رسالة في الرد علی الرافضة» به محمد بن عبدالوهاب نجدی 🖐 چند دهه اخیر مشهور شده است که محمد بن عبد الوهاب رساله‎ای با عنوان «رسالة في الرد علی الرافضة» تألیف کرده است، در حالی که اسناد و شواهدی وجود دارد که خلاف این ادّعا را ثابت می‎کند: 👋 تا قبل از انتشار این رساله، هیچ یک از وهابیان و فهارس نویسان، این رساله را با عنوان اثری از آثار محمد بن عبد الوهاب بیان نکردند. حسین بن غنام (1225ق) در روضة الأفکار ⁽¹⁾، صدیق حسن خان قنوجی (1307ق) در أبجد العلوم ⁽²⁾، عبدالرحمن العاصمي (1392ق) در الدرر السنية ⁽³⁾، خیر الدین زرکلی (1396ق) در الأعلام ⁽⁴⁾، عمر رضا کحالة (1408ق) در معجم المؤلفین ⁽⁵⁾، عبدالله آل‎بسام (1423ق) در کتاب علماء نجد ⁽⁶⁾ هیچ بيانی مبنی بر منسوب بودن این رساله به محمد بن عبدالوهاب عنوان نکردند. 👌 در سال 1398ق بود که شخصی به نام دکتر ناصر بن سعد الرشيد عضو هيئة التدريس جامعة الملك سعود برای اولین بار و با همکاری با انتشارات مرکز البحث العلمی وإحیاء التراث الإسلامی در مکه مکرمه اقدام به نشر کتابی با عنوان «رسالة في الرد علی الرافضة» کرد و در ضمن مؤلفات محمد بن عبد الوهاب منتشر کرد. ناصر الرشید انگیزه خود در نشر این رساله را چنین بیان می‎دارد که مراجعه به نسخ خطی در مکتبة الأوقاف در بغداد، متوجه مجموعه ای از رسائل علمای حنبلی می‎شود که در میان آن رسائلی از محمد بن عبدالوهاب به چشم می‎خورد، بعد می‎گوید که رساله «الرد علی الرافضة» یکی از رسائلی بود که توجه او را به خود جلب کرد و تصمیم به احیای آن را گرفت: 🗣 وضمن هذا المجموع رسائل للشيخ محمد بن عبدالوهاب وهذا الرسالة «الرد على الرافضة» كانت إحدى الرسائل التي لفتت نظري لأهميتها فعقدت العزم على القيام بتحقيقها ⁽⁷⁾. 👈 اما دکتر ناصر الرشید به وضوح مشخصات نسخه خطی را که مراجعه کرده است را بیان نمی‎کند. بیان نکرده که این رساله در کتابخانه بغداد با عنوان «رسالة في الردّ علی الرافضة» نگهداری شده است یا بعدا این نام برایش گذاشته شده است؟ نام مؤلف کتاب و دیگر مشخصه های نسخه مراجعه شده چیست؟ تا دیگران نسبت به انتساب این نسخه به محمد بن عبدالوهاب اطمینان حاصل کنند. 🖐 این رساله در سال 1400ق توسط انتشارات دار المأمون و با تحقیق ناصر الرشید دوباره بازنشر شد و در سال 1427ق توسط عبدالرزاق النهمي و با همکاری انتشارات دار الآثار در صنعای یمن، همراه با تقریظ‎ سرکرده‎های وهابیت در آنجا منتشر می‎شود. النهمي این کار را بنا به درخواست استادش مقبل الوادعي انجام داد، اما بدون آنکه به نسخه خطی استناد کند، به غلط بر نسخه چاپ شده دکتر ناصر الرشید اعتماد می‎کند: 🗣 فمنذ سنوات عدة وفي حياة شيخنا الإمام العلامة المحدث أبي عبد الرحمن مقبل بن هادي الوادعي كان قد دفع إلى رسالة «الرد علی الرافضة» للشيخ الإمام المجدد محمد بن عبد الوهاب التميمي للقيام بتحقيقها وتخريج أحاديثها، فشاء الله أن تأخر خروجها وذلك لأني كنت أحاول أن أجد مخطوطة للرسالة فلم أجد ... وقد اعتمدت في التحقيق على النسخة التي ضبط نصها وعلق عليها الأخ الدكتور ناصر بن سعد الرشيد ⁽⁸⁾. 👋 انتشار این رساله توسط ناصر الرشید، و اعتماد کنگره محمد بن عبدالوهاب بر این رساله، و باز نشر متعدد آن از سوی انتشارات مختلف سعودی و غیر آن منجر به آن شد که این رساله بدون سند و مدرک به عنوان یکی از آثار محمد بن عبد الوهاب معرفی شود و اعتماد وهابی‎ها و دیگران را به عنوان یکی از آثار محمد بن عبد الوهاب به خود جلب کند، به طوری که شاهد هستیم در بسیاری از مطالب مخصوصا در ردّیه‎های وهابی‎ها علیه شیعه، مطالبی از این رساله به نام ابن عبدالوهاب مورد استناد قرار گرفته است. برای نمونه قفاري وهابی بارها در کتاب أصول مذهب الشیعة از عبارت‎های این رساله مطالبی را به نام محمد بن عبد الوهاب نقل و مورد استناد قرار داده است ⁽⁹⁾. ✍️ اما مستنداتی وجود دارد حاکی از آن که این رساله، همان رساله «رکضة في ظهر الرفضة» اثر محمد حیات سندی (1163ق) است، که با عنوان «رسالة في الرد علی الرافضة» به نام محمد بن عبدالوهاب (1206ق) جعل شده است که در ادامه تفصیل آن خواهد آمد. 💬 📚 منابع: (1) ابن غنام، حسین، روضة الأفكار والأفهام، ج1، ص50. (2) صديق حسن خان، أبجد العلوم، ج1، ص682. (3) علماء نجد، الدرر السنية، ج16، ص337-338. (4) خير الدين زركلي، الأعلام، ج6، ص257-258. (5) عمر رضا کحالة، معجم المؤلفین، ج10، ص269. (6) آل بسام، عبد الله، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص149. (7) محمد بن عبدالوهاب، مؤلفات الشیخ الإمام محمد بن عبدالوهاب، ج13، ص3. (8) محمد بن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، تحقیق النهمي، ص15-16. (9) ناصر القفاري، أصول مذهب الشيعة، ج1، ص210؛ ج2، ص614؛ ج2، ص691. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تحریف وهابیت در رساله «رکضة في ظهر الرفضة» در جهت انتساب آن به محمد بن عبدالوهاب نجدی 🖐 همان طور که از مباحث قبل گذشت، تألیفی با عنوان «رسالة في الردّ علی الرافضة» در مجموع آثار محمد بن عبد الوهاب با تحقیق ناصر الرشید در جامعة محمد بن سعود واقع در ریاض منتشر می‎شود. در ابتدای این مجموعه آثار ادّعا می‎شود که تمام کتب و رساله‎های موجود در این مجموعه به طریق صحیح و موثق متعلق به محمد بن عبدالوهاب است. همچنان گذشت که ناصر الرشید محقق این رساله ادّعا کرد که این رساله از جمله رساله‎های محمد بن عبد الوهاب است که در مکتبة الأوقاف بغداد نگهداری شده بود و او تصمیم به احیاء آن گرفته است. 👋 در پاسخ به ادّعای ناصر الرشید گفته می‎شود، با مراجعه‎ای که در فهرست مخطوطات این کتابخانه صورت گرفت، تنها نام دو رساله با عنوان «رسالة في الردّ علی الرافضة» دیده می‎شود که نویسنده یکی عبد الله بن احمد الربتکی موصلی ⁽¹⁾ و دیگری برای شهاب الدین آلوسی است ⁽²⁾ و رساله‎ای دیگر با چنین نامی در این کتابخانه وجود ندارد. 👋 اشکال دوم به این ادّعا این است هیچ یک از فهارست نویسان و حتی قبل از وهابی‎ها، قبل از چاپ کتاب هیچ اطلاعی نسبت به این رساله برای محمد بن عبد الوهاب نداشتند، که در مطالب گذشته راجع به آن سخن به میان آمد. 👋 اشکال سوم نسبت به رساله چاپ شده، مربوط به انواع مختلف تحریفهایی است که در آن صورت گرفته است تا این رساله قابلیت انتساب به محمد بن عبدالوهاب را پیدا کند. 👈 در سال 1436ق یکی از دانش آموختگان جامعة الاسلامیة در غزه به نام محمود حمدان، رساله ماجستر خود را به بررسی رساله «رکضة في ظهر الرفضة» اثر محمد حیات سندی حنفی اختصاص می‎دهد. او در بررسی و تحقیق خود از سه نسخه خطی استفاده می‎کند: نسخه‎ای که مربوط به کتابخانه ملک عبد العزیز به شماره (3909 /5) است. نسخه دیگر متعلق به معهد مخطوطات العربیة در باکو به شماره (100811)، و نسخه سوم مربوط به یکی از کتابخانه‎ها در هندوستان می‎باشد ⁽³⁾. او در تطبیق بین این سه نسخه خطی با نسخه چاپی آن متوجه سه نوع تحریف می‎شود: ❶ تحریف در عنوان یک جهت از تحریف مربوط به نام رساله است که از نام «رکضة في ظهر الرفضة» به نام «رسالة فی الرد علی الرافضة» تغییر یافته است: «تحرّف اسم الکتاب من رکضة في ظهر الرفضة إلی رسالة في الردّ علی الرافضة» ⁽⁴⁾. ❷ تحریف در نام مؤلف تحریف دیگر مربوط به نام مؤلف رساله است که از محمد حیات سندی به محمد بن عبدالوهاب تغییر یافته است: «نسبة الكتاب لغير مؤلفه، فمؤلفه محمد حياة السندي ونسب لتلميذه محمد بن عبد الوهاب» ⁽⁵⁾. ❸ تحریف در متن افزون بر تحریف در عنوان رساله و نام مؤلف، در متن این رساله نیز تحریف‎هایی صورت گرفته است تا مورد پذیرش خواننده به عنوان اثری از آثار محمد بن عبد الوهاب قرار بگیرد. محمود حمدان محقق رساله به موارد متعددی از تحریف‎های صورت گرفته در متن چاپ شده می‎پردازد ⁽⁶⁾ که در ادامه به سه مورد آن اشاره می‎گردد: 👌 در متن نسخه خطی آمده است: «فهذا مختصر جلّه من النواقض للسید محمد البرزنجي» كه در متن چاپ شده به عبارت: «فهذا مختصر مفيد للشيخ محمد بن عبد الوهاب» تغییر داده شده است ⁽⁷⁾. 👌 در نسخه خطی آمده است: «قال العلامة السید الشريف نور الدين علي السمهودي» كه در نسخه چاپی به «قال الشیخ ابن تیمیة الحنبلی الحرانی» تغییر داده شده است ⁽⁸⁾. 👌 در جای دیگر از نسخه خطی آمده است: «قال الحافظ جمال الدین محمد بن یوسف» و «قال السید السمهودي» که در نسخه چاپی به «قال الشیخ» تغییر داده شده است تا به ذهن چنین خطور کند که این کلام ابن تیمیه است ⁽⁹⁾. ✍️ این تحقیق تذکر می‎دهد که در آثار منتشر شده توسط وهابیت، دقت لازم صورت بگیرد تا در انتساب آثاری به خود وهابیت و حتی علمای اهل سنت، خطا و انحرافی صورت نگیرد. انتساب به غلط یک اثر به شخص دیگر، اهل پژوهش را در شناخت اندیشه و منهج فکری آن شخص، با خطا روبه رو می‎سازد. تحقیق صورت گرفته نمونه‎ای از تحریف‎های وهابیت در نسخه‎های خطی است. نمونه‎های متعدد دیگری وجود دارد که آنها نسبت به آثار خطی و غیر خطی چنین اقداماتی را انجام داده‎اند که در فرصت مناسب به مواردی دیگری از آن اشاره می‎گردد. 💬 📚 منابع: (1) عبد الله الجبوري، فهرس المخطوطات العربية في مكتبة الأوقاف العامة ببغداد، ج2، ص449. (2) همان، ج2، ص550. (3) محمد حیات سندی، رکضة في ظهر الرفضة، تحقیق محمود حمدان، ص121-122. (4) همان، ص128. (5) همان، ص125. (6) ر.ک: همان، ص126-127. (7) همان، ص126. (8) همان، ص127. (9) همان. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی و تحلیل انتساب «رسالة في الرد علی الرافضة» به محمد بن عبد الوهاب نجدی 🖐 همان طور که در مباحث قبل بیان شد، وهابیان تحریف‎هایی را در عنوان کتاب، نام مؤلف و متن کتاب صورت دادند تا بتوانند این رساله را در شمار رساله‎های محمد بن عبدالوهاب معرفی کنند. در حالی که گذشت که این رساله با نام «رکضة فی ظهر الرفضة» از آثار محمد حیات سندی حنفی است. فارغ از مباحثی که گذشت، لازم است که از حیث روشی و منهجی انتساب این رساله به محمد بن عبد الوهاب مورد بررسی قرار گیرد که در ادامه مورد بررسی قرار می‎گیرد: 👋 آثار محمد بن عبدالوهاب بیانگر آن است که تنها توحید الوهیت که او تفسیر کرده است باعث ورود بر اسلام می‎شود، و این توحید جز با عبادت خدای متعال حاصل نمی‎شود: «وأن الذي يدخل الرجل في الإسلام هو توحيد الإليهة وهو ألا يعبد إلا الله لا ملكا مقربا ولا نبيا مرسلا» ⁽¹⁾. همانطور که در مباحث قبل گذشت، او تعریفی از عبادت ارائه کرد که اقرار مسلمانان به ربوبیت خداوند هیچگاه توحید مورد ادّعای او را ثابت نمی کرد، لذا اعمال مسلمانان همچون دعا و استغاثه در برابر غیر خدا را جحد به لا إله إلا الله و نقض توحید الوهیت خواند: «ومن عصاه ودعا عیسی والملائکة واستنصرهم والتجأ إلیهم فهو الذي جحد لا إله إلا الله مع إقراره أنه لا یخلق ولا یرزق إلا الله» ⁽²⁾. بر این اساس این قاعده محمد بن عبدالوهاب تنها جماعت خود را موحد، اهل توحید و مسلمان خواند ⁽³⁾ و مخالفان توحید خود از مسلمانان با هر گرایش مذهبی و فرقه‎ای که بودند آنها را با عناوینی چون مدعیان اسلام: «من یدعي الإسلام» ⁽⁴⁾ و مشرکان در زمان ما: «المشرکون في زماننا» ⁽⁵⁾ یاد می‎کرد. لذا محمد بن عبد الوهاب ضرورتی نمی‎بیند با کسی که مشرک و کافر می‎داند بر سر مسائل فرعی اسلام با او بحث کند، مگر آن که از قبل با او بر سر پذیرش اسلام مورد ادّعای خود وارد بحث شود و بعد با او بر سر مسائل دیگر وارد بحث شود. 👋 اما راجع به «شیعه» که محمد بن عبدالوهاب در آثار خود بیشتر با عنوان «رافضه» یاد کرده است. او از برخی علماء نقل می‎کند که این جماعت از هفتاد و دو فرقه اسلامی خارجند و همین‎ها بودند که شرک و عبادت اهل قبور را به راه انداختند: «بل أخرجهم بعض أهل العلم من الثنتين والسبعين فرقة، وهم الرافضة والجهمية. وبسبب الرافضة حدث الشرك وعبادة القبور» ⁽⁶⁾ آنها امام علی علیه السلام را می‎خوانند و نزد قبر ایشان طلب حاجت می‎کنند، و این شیعیان بودند که این اعمال را وارد بر امت اسلام کردند: «وبینت لهم أن أول من أدخل الشرك في هذه الأمة هم الرافضة الملعونة الذين يدعون عليا وغيره ويطلبون منهم قضاء الحاجات وتفريج الكربات» ⁽⁷⁾. 👈 همان طور که دانسته شد محمد بن عبدالوهاب در تقابل با مخالفان خود از شیعه و عامه تمرکز ویژه ای بر مسئله توحید الوهیت کرده است، اما با روش نویسنده «رسالة في الرد علی الرافضة» کاملا متفاوت است. نویسنده این رساله بیشتر تمرکز خود را بر سر مسائل و اتهاماتی با شیعه کرده است که عموما این گزاره ها در متون عامه دیده می‎شود. که اگر این رساله برای محمد بن عبد الوهاب بود حتما در ابتدای بحث خود با شیعه، توحید ساختگی خود را با اعتقاد شیعه عرضه می کرد و سپس وارد مسائل دیگر با شیعه می‎شد که چنین کاری در این رساله صورت نگرفته است و این بزرگترین دلیلی است که می تواند انتساب این رساله به محمد بن عبدالوهاب را مورد مناقشه قرار دهد. 👌 در این جا سؤالی باقی می‎ماند و آن این که، چه چیز باعث شده است که وهابی ها اقدام به چنین جعلی کنند؟ پاسخ به آن نیازمند تحقیق و پژوهش بیشتر نسبت به سیاست وهابیت در آن دوران دارد. بعید نیست که وهابی‎ها در دهه‎های اخیر به جهت ترمیم خلأ هویتی خود نزد عامه، و قرار گرفتن آنها به صفوف اهل سنت، ستیز با مذهب شیعه می توانست آنها را در رسیدن به هدفشان موفق کند، از این رو جعل این رساله به نام امام مذهب آنها، همچنین نگارش کتابهای متعدد در رد شیعه می‎توانست وهابی‎ها را در رسیدن به هدف و راهبرد خود موفق بدارد. 💬 📚 منابع: (1) محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، ص151. (2) همان. (3) محمد بن عبدالوهاب، مفید المستفید، ص26. (4) محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص8. (5) همان. (6) محمد بن عبدالوهاب، کتاب التوحید، ص62. (7) محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، ص36. 💠 @Jarayan_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏷 🔰 تضاد گفتمان احمد سرهندی با محمد بن عبدالوهاب در شرک انگاری استغاثه به انبیاء و اولیاء 🖐 امام وهابی‎ها به انبیاء و اولیاء نزد قبورشان یا در غیاب ایشان را مواردی بیان می‎کند که فقط خدای متعال بر آن قدرت دارد، از این رو چنین استغاثه‎ای را ‎ غیر خدا قلمداد کرده است: «ونحن أنكرنا استغاثة العبادة التي يفعلونها عند قبور الأولياء، أو في غيبتهم في الأشياء التي لا يقدر عليها إلا الله» ⁽¹⁾. از این رو معتقد است که استغاثه به انبیاء و اولیاء چه استقلالی و چه غیر آن شرک به خدای است: «وأنّ الاستغاثة به - فضلا عن غیره من الأولیاء وأصحاب المشاهد - شرك بالله تعالى، والتعلّق بغیر الله تعالى في جلب خیر أو دفع شر، استقلالاً أو توسیطاً شرك» ⁽²⁾. ✍️ اما که نزد احناف به مجدد الالف ثانی معروف است، دیدگاهی کاملا متضاد با نگاه دارد. او معتقد است که ارواح انبیاء و اولیاء قادر به جلب منفعت و دفع مضرتند که در ذیل به مواردی از آن اشاره می‎گردد: 👋 سرهندی معتقد است که از روح بزرگان در راستای به هلاکت دشمنان و یاری رساندن دوستان مددهایی می‎رسد: «مباشرت روح مر افعالی را که مناسب افعال اجسام است به واسطه همان جسد مکتسب است. از این قبیل است مددهایی که از روحانیّت اکابر (قدّس الله تعالی أسرارهم) که مناسب افعال اجسام است، کإهلاک الأعداء ونصرة الأحباء بوجوه مختلفة وأنحاء شتّی» ⁽³⁾. 👋 او بر این باور است که صورت مثالی پیران چنان قدرتی دارند که قادر بر حل بسیاری از مشکلاتند: «و همچنین ارباب حاجات، از اعزه احیاء و اموات در مخاوف و مهالک مددها طلب می‎نمایند و می‎بینند که صور آن اعزّه حاضر شده و دفع بلیّه از اینها نموده است و ... مریدان از صور مثالی پیران، استفاده‎ها می‎نمایند و حلّ مشكلات می‎فرمایند» ⁽⁴⁾. 👋 سرهندی در مکتوبی دیگر به مواردی از کسب فیضیات بزرگان نقشبندی اشاره می‎کند که با وجود پیر حی حاضر به سراغ کسب فیض از پیران و اقطابی کرده‎اند که در قید حیات نیستند: «حضرت خواجه اَحرار را باوجود پیر ظاهر چون که امدادی از روحانیت حضرت خواجه نقشبند یافته بودند اُوَیسی می‎گفتند و همچنین حضرت خواجه نقشبند با وجود پیر ظاهر چون که مددها از روحانیت حضرت خواجه عبدالخالق بودند اُوُیسی بودند. علی الخصوص شخصی که با وجود اُوَیسیَّت، اقرار به پیر ظاهر هم دارد» ⁽⁵⁾. 👋 او اهل بیت علیهم السلام را منبع فیضی معرفی کرده است که واسطه فیض پیران و پیامبر اکرم ص هستند، به نظر او این فیض و هدایت از طریق اهل بیت به پیران صوفیه رسیده است: «پيشواى واصلان اين راه و سر گروه اينها و منبع فيض اين بزرگواران، حضرت على مرتضى است واين منصب عظيم الشأن به ايشان تعلق دارد. در اين مقام گويا هر دو قدم مبارك آن سرور (علیه وعلی آله الصلاة والسلام) بر فرق مبارك اوست (کرم الله تعالی وجهه) و حضرت فاطمه و حضرات حَسَنَين (رضی الله تعالی عنهم) در اين مقام با ايشان شريكند . انگارم که حضرت امیر (رضی الله عنه) قبل از نشأة عنصری نیز مَلاذ و مَلجأ این مقام بوده‎اند، چنانچه بعد از نشأة عنصری. و هر که را فیض و هدایت از این راه می‎رسید، به توسط ایشان می‌رسید، چه ایشان نزد نُقطه مُنتهای این راه‎اند و مرکز این مقام به ایشان تعلق دارد و چون دوره حضرت امیر تمام شد این منصب عظیم القدر به حضرات حسنین ترتیباً مفوض و مسلّم گشت و بعد از ایشان، همان منصب به هر یکی از ائمه اثنا عشر علی الترتیب والتفصیل قرار گرفت و در اَعصار این بزرگواران و همچنین بعد از ارتحال ایشان هر که را فیض و هدایت می رسید، به توسط این بزرگواران بوده و به حیلولة ایشانان» ⁽⁶⁾. 👋 سرهندی در بیان سعه ارواح انبیاء بیان داشته است که ایشان قادر بر حرکات و سکناتی هستند که از اجسام صادر می‎شود: «امروز در حلقه بامداد می‎بينم كه حضرت الياس و حضرت خضر (علی نبینا وعلیهما الصلوات والتسلیمات) به صورت روحانيان حاضر شدند، و به تلقی روحانی، حضرت خضر فرمودند: كه ما از عالم ارواحيم. حضرت حق (سبحانه وتعالی) ارواح ما را قدرت كامل عطاء فرموده است، كه به صورت اجسام متمثل شده، كارهايی كه از اجسام به وقوع می‎آيد، از ارواح ما صدور می‎يابد، از حركات و سكنات جسمانی و طاعات و عبادات جسدی» ⁽⁷⁾. ✍️ بر اساس مطالبی که از احمد گذشت، او نه تنها قائل است که ارواح انبیاء و اولیاء قادر بر انجام بسیاری از کارها هستند، بلکه معتقد است که طلب و درخواست از این ارواح در راستای جلب منفعت و دفعت مضرت جایز است و حتی مورد توجه بزرگان قرار داشته است. 📚 منابع: (1) محمد بن عبدالوهاب، كشف الشبهات، ص51. (2) محمد بن عبدالوهّاب، أصول الدين الإسلامي مع قواعده الأربع، ص40. (3) احمد سرهندی، مکتوبات امام ربانی، ج1، مکتوب 239. (4) همان، ج2، مکتوب 58. (5) همان، ج3، مکتوب 121. (6) همان، ج3، مکتوب 123. (7) همان، ج1، مکتوب 282. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تشکیل اولین حکومت وهابیت با ائتلاف محمد بن عبدالوهاب با عثمان بن معمّر 🖐 برخی بر این باورند که اولین حکومت وهابیت، همان حکومتی است که با پیمان محمد بن عبد الوهاب با محمد بن سعود در سال 1157ق آغاز شد و تا سال 1235ق ادامه داشت. این در حالی است که وهابیت قبل از آن به مدّت کوتاه سه سال از 1154ق تا 1157ق حاکمیت وهابیت را بر منطقه ای از نجد تجربه کرد و در این حکومت تأثیراتی به همراه داشت. این حکومت با ارتباط محمد بن عبد الوهاب با عثمان بن معمر در سال 1154ق در عُیَینه (Uyayna) زادگاه محمد بن عبدالوهاب آغاز شد ⁽¹⁾ و با اخراجش در سال 1157ق پایان یافت. 👋 طبق گزارش ابن غنام هنگامی که محمد بن عبد الوهاب مطلع شد که عثمان بن معمر حاکم عیینه متمایل به دین او شده است، و از طرفی ماندنش در حریملاء با مشکلاتی همراه شده بود، عزم مهاجرت از حریملاء به عیینه کرد ⁽²⁾. هنگام ورود ابن عبدالوهاب به عیینه حاکم آن شهر عثمان بن مُعَمَّر از او استقبال کرد و برای تحکیم روابطش با او «جوهرة» دختر عمویش را به عقد او در آورد. در عوض محمد بن عبد الوهاب توحید خود را بر او عرضه کرد و در پذیرش توحید ساختگی خود، از او اقرار گرفت ⁽³⁾. محمد بن عبد الوهاب امید داشت با همکاری عثمان بن معمر بتواند بر منطقه نجد با گفتمان تکفیری که دارد مسلط شود، ابن بشر در این باره از او نقل کرده است: 🗣 إنّي أرجو إن أنت قمت بنصر لا إله إلا الله أن يظهرك الله وتملك نجدا وأعرابها؛ اگر تو عثمان بن معمر به نصرت «لا إله الا الله» قدم برداری، امید دارم که خدا نجد و مردم آنجا را تحت مالکیت تو قرار دهد ⁽⁴⁾. 👋 عثمان بن معمر هم بر این امر او را یاری کرد و به طور علنی وهابیت را پذیرفت و همین امر موجبات تبعیت اهالی عیینه از محمد بن عبد الوهاب را هموار کرد ⁽⁵⁾. طبق گزارش ابن بشر حدود 70 نفر که در میان آنها برخی از رؤسای آل معمر دیده می شد، اطراف محمد بن عبدالوهاب جمع شدند ⁽⁶⁾. از طرفی دیگر عثمان به مردم عیینه دستور داد که از محمد بن عبد الوهاب تبعیت کنند و از هر نزاع و مخالفتی پرهیز کنند و عامه و خاصه را ملزم کرد اوامر محمد بن عبدالوهاب را امتثال کنند ⁽⁷⁾. ✍️ رهبری فکری محمد بن عبدالوهاب در حکومت آل مُعمَّر موجب گشت، که در این دوره چند ساله، رساله‎های متعددی را به مناطق مختلف نجد و بلاد اطراف آن، برای دعوت به وهابیت ارسال کند. او مبلغانی را تربیت کرد تا به سراسر نقاط نجد و نقاط دیگر بروند و به تبلیغ وهابی‎گری بپردازند، محمد بن عبد الوهاب همراه عثمان بن معمر، کارگزاران حکومتی و پیروان فکری خود اقدام به تخریب قبور و چیزهایی کردند که با توحید خود سازگار نمی‎دید. علمای عامه و حاکمان مناطق دیگر نیز در تقابل با این نگرش که برخواسته از توحید ساختگی محمد بن عبد الوهاب بود ایستادگی کردند و آثار متعددی را در ردّ وهابیت به تألیف درآوردند که از ارزش محتوایی ویژه ای برخوردار هستند و مسائل دیگری که تفصیل آن در بخش های آینده خواهد آمد. 💬 📚 منابع: (1) العثیمین، عبدالله بن صالح، تاريخ المملكة العربية السعودية، ج1، ص77. (2) ابن غنام، حسین، تاريخ نجد المسمّى روضة الأفکار والأفهام، ج1، ص30؛ العثیمین، عبد الله بن صالح، الشيخ محمد بن عبدالوهاب حياته وفكره، ص42. (3) ابن بشر، عثمان، عنوان المجد في تاريخ النجد، ج1، ص38. (4) همان. (5) همان، ج1، ص38-39. (6) همان، ج1، ص39. (7) ابن غنام، حسین، تاريخ نجد المسمّى روضة الأفکار والأفهام، ج1، ص30. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 ارزیابی ادعای همگرایی فکری محمد حیات سندی با محمد بن عبد الوهاب نجدی 🖐 در پیرو مباحثی که قبلا گذشت بیان گردید که وهابی‎ها به منظور اعتبار بخشی افکار انحرافی محمد بن عبدالوهاب، وانمود کردند که افکار او ریشه در افکار برخی از اساتید محمد بن عبد الوهاب همچون محمد حیات سندی داشته است. این تنها سخن وهابی‎ها نیست، برخی از نظریه‎پردازان غربی همچون جان وُل همسو با پندار وهابیت شده‎اند. جان ول ادعا کرده است که محمد حیات سندی با نگرشی که داشته است نگرش وهابی‎گری را پدید آورده است: «بنابراین باید گفت گستره تاثیر آموزه‌های حیات سندی علاوه بر پدید آوردن جنبش وهابی، تاثیرات شگرفی بر قلمرو اسلامی از اندونزی تا آفریقا گذاشت» ⁽¹⁾. 👋اما با مطالعه آثار محمد حیات خصوصا در مسائل توحید که اساس اندیشه وهابیت در آنجا تمرکز یافته است و با مقایسه آن با توحید مورد ادّعای محمد بن عبدالوهاب، اساس همگرایی فکری محمد حیات سندی با او به چالش کشیده شده و ثابت گردیده است که آثار محمد حیات بیگانه از نگرش وهابی‎گری است؛ اگرچه اثبات این دیدگاه نیازمند به تفصیل بیشتر است، اما در این مختصر به برخی از اختلافات بنیادی در سه بخش توحید الوهی، ربوبی و اسماء و صفات اشاره می‎گردد: 👌 در تبیین محمد حیات سندی معتقد است که در ابتدا معنای صحیح الوهیت مشخص گردد او از الوهیت به استغنای «إله » از ما سوای خود تعبیر کرده است: «معنى الألوهية ... استغناء الإله عن كل ما سواه» ⁽²⁾ سپس در بیان تحقق توحید الوهی و معنای لا اله الا الله معتقد است که خدای متعال را در ذات، صفات و افعالش مستغنای از ما سوایش در نظر گرفته شود: «فمعنى لا إله إلا الله: لا مستغنيا عن كل ما سواه ومفتقرا إليه كل ما عداه ... إلا الله فإنّه هو الذي استغنى عن كل ما سواه في ذاته وصفاته وأفعاله» ⁽³⁾. این مطلب بر این امر دلالت دارد که محمد حیات سندی در تحقق الوهیت و توحید الوهی، استغنای از ماسوا (که شأنی از شئون ربوبیت است) را دخالت داده است. برخلاف ابن عبدالوهاب که در تحقق معنای الوهیت هیچگاه شأنی از شئون ربوبیت را دخالت نداده و از الوهیت به اعمال خاصّی تعبیر کرده است که با صرف آن اعمال به سوی خداوند توحید الوهیت تحقق می‎یابد: «توحيد الألوهية: وهو توحيد الله بأفعال العباد، كالدعاء والنذر والنحر والرجاء والخوف والتوكل والرغبة والرهبة والإنابة» ⁽⁴⁾ و این مطلب از محمد بن عبدالوهاب نشانگر عمق تضاد نگرشی او با محمد حیات سندی در توحید الوهی است. 👌 در حوزه نیز اختلاف بنیادی بین محمد حیات و ابن عبدالوهاب دیده می‎شود. از نظر سندی انس و جن، معرفت صحیحی نسبت به وحدانیت خداوند در ربوبیت نداشتند از این رو خدای متعال انبیاء را فرستادند و با انجام معجزات آنها را به وحدانیت پروردگار عالمیان ارشاد کردند: «ونوع خلقه غير مطبوع على المعرفة بوحدانيته وهم الجن والإنس فإرسل إليهم رسلا مؤيدين بالمعجزات ليرشدوهم إلى وحدانية رب الكائنات» ⁽⁵⁾. این در حالی است که محمد بن عبد الوهاب معتقد است که مشرکان عصر جاهلی نه تنها جاهل به ربوبیت نبودند بلکه اقرار به توحید ربوبیت خدای متعال داشتند و انبیاء برای ارشاد چنین امری نزد مشرکان نیامدند: «أن المشركين الذين قاتلهم رسول الله صلى الله عليه وسلم مقرون بتوحيد الربوبية» ⁽⁶⁾. 👌 و در حوزه محمد حیات سندی با روش متکلمانه و با اعتماد به منهج کلامی اشعری اقدام به تفسیر توحید اسماء و صفات کرده است، او در این باره دو کتاب به نام «شرح مقدمة عقائد أهل السنة» و «الجنة في عقيدة أهل السنة» را تألیف کرده است. این در حالی است که ابن عبد الوهاب ادّعای اجماع بر مذموم بودن علم کلام کرده است: «علم الكلام الذي أجمع السلف على ذمه» ⁽⁷⁾ و چنین روشی را نزد علمای سلف و خلف بدعت و ضلالت پنداشته است: «ونقلهم الإجماع أن علم الكلام بدعة وضلالة» ⁽⁸⁾. افزون بر آن که معتقد است که اشاعره با اتخاذ این روش در تفسیر اسماء و صفات به خطا رفته‎اند و با تأویلی که در صفات خبری انجام داده‎اند در واقع منکر اصل صفت شده‎اند: «إثبات الصفات، خلافا للأشعرية» ⁽⁹⁾، لذا ابن عبدالوهاب از اشاعره با عنوان کسانی که صفات الهی را تعطیل کرده‎اند، یعنی «معطله» یاد می‎برد: «خلافا للأشعرية المعطلة» ⁽¹⁰⁾. 💬 📚 منابع: (1) https://www.mazdaknameh.ir/Publish/PublishID/ArticleId/95 (2) محمد حیات سندی، شرح مقدمة عقائد أهل السنة، ص38. (3) همان. (4) محمد بن عبدالوهاب، الرسالة المفيدة، ص41. (5) محمد حیات سندی، شرح مقدمة عقائد أهل السنة، ص36. (6) محمد بن عبدالوهاب، كشف الشبهات، ص5. (7) محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصية، ص16. (8) همان، ص263. (9) محمّد بن عبدالوهّاب، کتاب التوحید، ص14. (10) همان، ص50. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تحریف دیدگاه احمد سرهندی در بیان دیدگاه او در مسئله استغاثه و استعانت از غیر خدا 🖐 سید ابو الحسن علی نَدْوی (1420ق) ⁽¹⁾ کتابی با عنوان «الإمام السرهندي حياته وأعماله» به نگارش درآورد و در آن به بیان تاریخ زندگانی، عملکرد، و معتقدات فکری احمد سرهندی پرداخت. او در این کتاب اندیشه احمد سرهندی را به گونه‎ای معرفی می‎کند تا ذهن خواننده به گونه‎ای تداعی کند که افکار سرهندی موافق با نگرش وهابیت است. این در حالی است که عقیده سرهندی کاملا در تضاد با وهابی‎گری است، و هیچ سنخیتی با آن ندارد. 👌 برای نمونه ابوالحسن ندوی در این کتاب بیان می‎دارد که سرهندی رسائل متعددی را تألیف کرده و در آنجا به بیان حقیقت توحید و نهی از اعمال شرکی پرداخته است: 🗣 وقد تناول في رسائله التي وجهها إلى مختلف أصحابه وأتباعه بيان حقيقة التوحيد بأسلوب واضح مبين وعبارات موجزة جامعة رصينة ... وقام بدحض الشرك ومظاهره وتقاليده ونهى أصحابه وأتباعه نهيا شديدا عن الأعمال الشركية ⁽²⁾. 👈 ندوی در ادامه سخن، رساله چهل و یکم از دفتر سوم کتاب مکتوبات امام ربانی را مورد توجه قرار می‎دهد و بیان می‎دارد که سرهندی این مکتوب را برای زن صالحه‎ای نگاشته و در آن به تمام اعمال شرکی اشاره می‎کند که زنان مشرک و جاهل بدان مبتلا بودند که یکی از آن موارد استعانت به غیر خدا در برآورده شدن حاجات بیان کرده است: 🗣 وإن كثيرا من النساء لغاية جهلهن وضلالهن يطلبن قضاء حوائجهن من غير الله ⁽³⁾. 👋 این در حالی است که احمد سرهندی هیچگاه مطلق عنوان «طلب حاجت از غیر خدا» را در شمار اعمال شرکی قرار نداده است، بلکه صرفا طلب حاجت و استعانت از اصنام و طاغوت را شرکی خوانده است. سرهندی در مکتوب چهل و یکم در این باره می‎گوید: 🗣 استمداد از اَصنام و طاغوت در دفع امراض و اَسقام که در جَهله اهل اسلام شائع گشته است عین شرک و ضلال است و طلب حوائج از سنگ‎های تراشیده و ناتراشیده نفس کفر و انکار از واجب الوجود تعالى وتقدس وقال الله تبارك وتعالى شكاية عن حال بعض أهل الضلال: ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾. اکثر زنان به واسطه کمال جهل که دارند به این استمداد ممنوع مبتلا‎‏اند ⁽⁴⁾. ✍️ بر اساس منهج فکری احمد سرهندی در بیان توحید ربوبی و توحید الوهی كه گذشت، مشخص است که او زمانی استغاثه و استعانت از غیر را شرکی می‎خواند که با اعتقاد به استقلالیت غیر در برآورده کردن حاجت و یا با اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت غیر همراه باشد. از این رو در کلام سرهندی استغاثه و استعانت از اصنام و طاغوت بدان جهت شرکی لحاظ شده است که با چنین اعتقادی صورت گرفته است. اما در غیر اصنام و طواغیت به جهت آن که در استعانت به آنها با چنین اعتقادی همراه نیست، استغاثه و استعانت به آن اغیار هیچگاه منجر به شرکی بودن آن نمی گردد. قبلا نیز موارد متعددی از استعانت از غیر در کلام سرهندی گذشت که خود قائل به جواز آن بود و خود نیز بدان مرتکب می‎شد. و این که تعبیری که سرهندی در مورد خاصی از استعانت که در مورد اصنام و طواغیت است به مطلق غیر خدا سرایت داده شود تحریفی در کلام سرهندی است و افزون بر آن که چنین برداشتی با مبانی فکری سرهندی که در گذشته بیان شد سازگاری ندارد. 💬 📚 منابع: (1) Syed Abul Hasan Ali Hasani Nadwi. (2) ندوی، ابوالحسن، الإمام السرهندي حياته وأعماله، ص225. (3) همان، ص226. (4) سرهندی، احمد، مکتوب امام ربانی، ج3، مکتوب شماره 41، ص69. 💠 @𝒋𝒂𝒓𝒂𝒚𝒂𝒏_𝒔𝒉𝒆𝒏𝒂𝒔𝒊
🏷 🔰 تحریف وهابیت در انتساب کتاب «هذه مسائل لخّصها الإمام الشيخ محمد بن عبدالوهاب من كلام شيخ الإسلام أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن تيمية» به محمد بن عبدالوهاب نجدی 🖐 کتاب مورد نظر از جمله آثاری است که اخیرا توسط وهابی‎ها به عنوان یکی از آثار ابن عبدالوهاب معرفی شده است و این ادّعا با دو اشکال عمده روبه‎رو است: 👋 اول آن که تا قبل از سال (1400ق) یعنی سال انتشار مجموع مؤلفات محمد بن عبدالوهاب، شاهدیم که هیچ وهابی و فهرست‎نویسی به داشتن چنین کتابی برای محمد بن عبدالوهاب اشاره نکردند. حسین بن غنام (1225ق) در روضة الأفکار در ضمن نام بردن آثار استادش هیچ نامی از این کتاب نبرده است ⁽¹⁾. صدیق حسن خان قنوجی (1307ق) در أبجد العلوم تمام سعی خود را در نام بردن آثار محمد بن عبدالوهاب کرد: «وهذا جل ما وقفت عليه من تواليفه إلى الآن» اما از این کتاب نامی به میان نیاورد ⁽²⁾. محمود شكری آلوسی (1342ق) در بیان آثار ابن عبدالوهاب نامی از این کتاب در تاریخ نجد نبرده است ⁽³⁾. أمين الريحاني (1359ق) در کتاب تاریخ نجد الحدیث هیچ اشاره‎ای به این کتاب در میان دیگر آثار ابن عبدالوهاب نکرد ⁽⁴⁾. عبدالرحمن العاصمي (1392ق) در الدرر السنية سخن از چند کتاب تلخیص توسط ابن عبدالوهاب می‎کند، اما از کتاب مورد نظر یادی نمی‎‎کند ⁽⁵⁾. خیر الدین زرکلی (1396ق) در الأعلام از آثار متعددی که برای ابن عبدالوهاب یاد می‎برد، سخنی از این کتاب به میان نیاورد ⁽⁶⁾، بابانی بغدادی (1399ق) در هدية العارفين ⁽⁷⁾ و عمر رضا کحالة (1408ق) در معجم المؤلفین ⁽⁸⁾ نامی از این اثر برای ابن عبد الوهاب به میان نیاوردند. عبدالله آل‎بسام (1423ق) در کتاب علماء نجد ⁽⁹⁾ و آل بوطامی (1423ق) در الشيخ محمد بن عبدالوهاب عقيدته السلفية ⁽¹⁰⁾ منير العجلاني (1425ق) در کتاب تاریخ البلاد العربیة السعودیة ⁽¹¹⁾ نامی از آثار و تلخیص‎های محمد بن عبدالوهاب را به میان آوردند، اما هیچ نامی از کتاب مورد نظر به میان نیاوردند. حال با چنین وضعیتی، چگونه می‎توان پذیرفت کتابی را که حدود دویست سال هیچ فهارس نویس و عالم وهابی بر آن تصریح نکرده باشند، با ادّعای افرادی به عنوان آثار محمد بن عبدالوهاب معرفی شود؟!. 👋 دوم آن که وهابی‎ها در مقدمه تحقیق کتاب بیان کردند که کتاب مذکور بر اساس نسخه‎ای با عنوان «هذه مسائل لخصها ...» از کتابخانه محمد بن عبداللطیف بازنویسی شده و این نسخه در المکتبة السعودیة به شماره 678/ 86 نگهداری می‎شود ⁽¹²⁾. و در انتهای کتاب این مطلب را درج کردند: «ختم الكتاب سنة 1227 قال كاتب الأصل: آخر ما وجدت من خط ملخّصه محمد بن عبدالوهاب» ⁽¹³⁾. اشکال کار وهابی‎ها زمانی آشکار می‎گردد که به آدرس نسخه خطی مراجعه شود. با مراجعه‎ای که صورت گرفت، مشخص گردید که اولا: عنوان و نام نویسنده کتاب با قلمی غیر از قلم ناسخ نگاشته شده، و کسی دیگر غیر از ناسخ اقدام به نگاشتن عنوان کتاب و نویسنده آن کرده است. مؤید این مطلب عنوان «شیخ الاسلام» به محمد بن عبدالوهاب است که بعید است که محمد بن عبدالوهاب به خود عنوان «شیخ الاسلام» داده باشد. اشکال دیگر مربوط به تحریفی است که در متن نسخه خطی صورت گرفته است، در انتهای نسخه آمده است: «هذا آخر ما وجدت من هذا النقل ... 1350 بقلم الربيعي» ⁽¹⁴⁾. با مقایسه متن انتهایی نسخه چاپ شده با نسخه خطی ملاحظه می‎گردد که اولا این نسخه حدود 150 سال بعد از مرگ محمد بن عبد الوهاب یعنی 1350 نگاشته شده نه سال 1227ق که محققان کتاب درج کرده‎اند، ثانیا در انتهای کتاب نوشته شده که ناسخ از روی دست‎خط محمدبن عبدالوهاب این نسخه را نوشته است در حالی که چنین عبارتی در نسخه خطی وجود ندارد. و این خود بزرگترین شاهدی است که بر این که محققان این کتاب با چنین تحریفی در نسخه خطی خواستند به هر نحو که شده این کتاب را به محمد بن عبد الوهاب نسبت دهند. 💬 📚 منابع: (1) ابن غنام، حسین، روضة الأفكار والأفهام، ج1، ص50. (2) صديق حسن خان، أبجد العلوم، ج1، ص682. (3) آلوسی، محمود شکری، تاریخ نجد، ص160. (4) الریحاني، أمین، تاریخ نجد الحدیث، ص32. (5) علماء نجد، الدرر السنية، ج16، ص337-338. (6) زرکلی، خيرالدين، الأعلام، ج6، ص257. (7) بابانی بغدادی، اسماعیل، هدية العارفين، ج2، ص350. (8) کحالة، عمررضا، معجم المؤلفین، ج10، ص269. (9) آل‎بسام، عبد الله، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص149. (10) آل‎بوطامی، احمد، الشيخ محمد بن عبدالوهاب عقيدته السلفية، ص29-30. (11) العجلاني، منیر، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج1، ص329-330. (12) مؤلفات الشيخ الإمام محمد بن عبد الوهاب، ج13، ص7. (13) همان، ج13، ص198. (14) https://t.me/kingFahadNationalLibrary/657 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 هدم قبور صحابه در حکومت وهابی آل معمر به دلیل ناسازگاری آن با توحید وهابیت 🖐 همان طور که گذشت با ائتلاف بین محمد بن عبد الوهاب و عثمان بن معمّر ، اولین حکومت بر پایه انحرافات وهابیت شکل گرفت و هر دو متعهد شدند که به نصرت یکدیگر بشتابند تا به اهداف مدنظر نائل شوند. بر اساس گزارش ابن غنام اولین اقدام عملی وهابیت بعد از این ائتلاف، تخریب قبور صحابه بود. 👈 طبق گزارش ابن غنام، محمد بن عبد الوهاب گنبد و سازه‎های ساخته شده بر روی قبور را بت‎کده‎هایی می‎دید که مردم در آنجا مرتکب اعمال شرکی می‎شوند، از این رو محمد بن عبد الوهاب به صرف اقامت در شهر عیینه اکتفا نکرد، و به عثمان بن معمر امر کرد تا گنبدها و مساجد ساخته شده بر روی قبور صحابه در منطقه جبیله تخریب شوند: «ولكن لم يصبر على الأقامة بذلك المكان مع مشاهدته فيه الأوثان فعند ذلك أمر الشيخ محمد الأمير عثمان بهدم القبب والمساجد المبنية في الجبيلة على قبور الصحابة» ⁽¹⁾. 👈 ابن بشر در بیان اتفاقات قبل از سال 1153ق آورده است که محمد بن عبد الوهاب به قصد تخریب گنبد قبر زید بن خطاب حرکت کرد، او از عثمان خواست تا به او مجالی دهد تا گنبد زید را که بر اساس امر باطلی بنا گردیده و باعث گمراهی بسیاری از هدایت شده است، تخریب کند. عثمان هم نه تنها به او اجازه انجام چنین کاری را داد بلکه برای یاری او ششصد نفر از سپاهیان خود را برای تأمین امنیت او به منطقه الجبیلة گسیل کرد تا محمد بن عبد الوهاب بتواند با دستان خودش قبر زید بن خطاب را تخریب کند: «ثم إن الشيخ أراد أن يهدم قبة زيد بن الخطاب رضي الله تعالى عنه أتى عند بلدة الجبيلة فقال لعثمان: دعنا لنهدم هذه القبة التي وضعت على الباطل وضل بها الناس عن الهدى، فقال: دونكما فأهدمها، فقال الشيخ: إني أخاف من أهل بلد الجبيلة أن ينصروها ويقعوا بنا ولا استطيع هدمها إلا وأنت معي. فسار معه عثمان بنحو ستمائة رجل، فأراد أهل الجبيلة أن يمنعوهم من هدمها، فلما رأوا عثمان وأنه قد عزم على حربهم إن لم يتركوه بهدمها كفوا وخلوا بينهم و بينها، فهدم فيها الشيخ بيده» ⁽²⁾. ✍️ بر اساس واقعه‎ای که گذشت مشخص گردید که دلیل عمده و اصلی محمد بن عبد الوهاب و پیروان او در تخریب گنبد قبر زید بن خطاب و دیگر قبور صحابه، تأسی آنها بر خوانش غلط از توحید الوهی است، و اگر گاهی از ظاهر بدوی برخی آیات و روایات برای نصرت و اثبات مدّعای خود مبنی بر تخریب قبور استفاده می کنند، دلیل فرعی وهابیت بر این امر است، چرا که این دلایل نیز نزد دیگر علما در قرون گذشته از تاریخ اسلام وجود داشت اما هیچگاه دستور به تخریب قبور ندادند. منیر العجلانی وهابی نیز بر این مطلب اذعان داشته و بیان داشته است که آنچه منجر شده است که محمد بن عبد الوهاب اقدام به هدم و تخریب قبور کند سد ذریعه بر شرک و ازاله سببی از اسباب شرک بوده است تا مردم دیگر قصد این اماکن را نکنند و عملی انجام ندهند تا منجر به نقض توحید الوهی محمد بن عبد الوهاب شود: «وكانت غاية الشيخ من وارء ذلك سد الذرائع وإزالة سبب من أسباب الشرك بمنع الناس من قصد تلك الأماكن» ⁽³⁾. 💬 📚 منابع: (1) ابن غنام، حسین، روضة الأفكار والأفهام، ج1، ص30. (2) عثمان بن بشر، عنوان المجد في تاريخ نجد، ج1، ص39. (3) العجلاني، منير، تاريخ البلاد العربية السعودية، ج1، ص272. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی پاسخ مرحوم مشکک رستمداری به فتوای علمای ماوراء النهر درباره نسبت کفر به شیعه ✋ در سال ۹۹۷ق و در دومین سال سلطنت شاه عباس اول شهر مشهد در محاصره عبدالله خان ازبک قرار گرفت. طبق گزارش شاملو در آن چند روزی که ازبکها وارد مشهد شدند دست به غارت اموال شیعیان زدند و هر آنچه که می‎دیدند ربودند و در این یورش بی‎رحمانه بسیاری از شیعیان را به شهادت رسیدند (قصص الخاقانی، ج1، ص140). بعد از این واقعه یکی از فضلای مشهد نامه‎ای را به عبدالله خان نوشت. اگرچه متن نامه فضلا در دسترس نیست (فهرست کتابخانه اهدایی آقای سید محمد مشکاة به کتابخانه دانشگاه تهران، ج3، ص2149)، اما شاملو خلاصه آن را چنین گزارش کرد: 🗣 جناب خان و لشکریان ایشان، به چه دلیل محاصره بلده مشهد مقدس و استیصال مردم او را که اکثرا ذریه حضرت رسولند به خود حلال ساخته‎اند، و دست نهب و تاراج و قتل بر حال و اموال و مزارع مردم و اوقاف سر کار فیض آثار گشاده‎اند؟!! (قصص الخاقانی، ج1، ص140). 🖐 وقتی نامه به دست عبدالله خان رسید، او از علمای ماوراء النهر که ملازم سپاهش بودند، خواست که جواب فضلای مشهد را بدهند، آنان نیز در مکتوبی دلائل خود مبنی بر اباحه جان و مال شیعیان بیان کردند. در این مکتوب علمای ماوراء النهر بعد از آن که قبول کردند که جایز نیست به جان و مال قائل کلمه طیبه تعرضی شود، اما این اصل را تا زمانی جاری دانستند که از قائل این کلمه طیبه اقوال و افعال کفری صادر نشود. آنها دو دلیل را به عنوان دلائل خود مبنی بر کفر شیعه بیان کردند: 👈 اول: تجویز شیعه مبنی بر سب و لعن ابوبکر، عمر، عثمان و عائشه است که این کار را موجب کفر دانستند به دلیل آن که آیات و روایات متعددی بر کمال و فضیلت آنها دلالت دارد و بیان چنین نسبت‌هایی در حقیقت به انکار قرآن و نسبت نقصان به پیامبر اکرم (ص) باز می‎گردد. 👈 دوم: بیان برخی ناسزاهایی است که برخی از طائفه شیعه به عائشه نسبت می‎دهند که این نسبتها برخلاف نص قرآن و موجب بی‎احترامی به ساحت پیامبر (ص) می‎شود (همان، ص140-142). 🤏 علمای ماوراء النهر بعد از بیان این دو دلیل قائل به خروج شیعیان از اسلام و ایمان شدند، و در پاسخ به فضلای مشهد گفتند که به دلیل کفر شیعیان مشهد، اتلاف زراعت و محصولات آنها حلال، مشهد دار الحرب می‎گردد و به موجب آن اتلاف موقوفات رضوی برای لشکر اسلام جایز است (ص144). بر فرض که اکثر اهل مشهد از ذریه پیامبر (ص) باشند؛ به دلیل داشتن چنین عقیده‎ای، در شمار غیر صالحان قرار می‎گیرند و این که فضلای مشهد ادّعا کردند سادات مشهد با علمای مکه، مدینه و شام همنشین بوده و علمای آن دیار ایشان را تحسین کرده‎اند، همه این رفتارها به جهت عدم اطلاع آنها بر عقیده فاسدشان بوده است (ص145). 👋 محمد مشکک رستمداری از فضلای مشهد با نگاشتن مکتوبی با لحنی آرام و دوستانه خطاب به علمای ماوراء النهر آنها را متوجه دو خطایشان می‎کند تا بتواند فتوای تکفیر آنها را خنثی می‎کند: 👌 خطای اول را در این بیان کردند که علمای ماوراء النهر ادعای پیروی از منهج اهل سنت در مراجعه به کتاب و حدیث دارند، لذا آنها را بر این مبنا و اصل ملزم داشتند و بیان کردند در این منابع، دلایل قرآنی و احادیث صحیحی وجود دارد که صحابه و خلفا را قدح، و حقانیت خلافت آنها را رد می‎کند. رستمداری در جوابیه مختصر خود به برخی از این دلایل همچون حدیث قرطاس و جیش اسامه و ... اشاره کردند (ص148-155) و بیان داشتند که به همین خاطر است که ابن الاثیر صاحب جامع الاصول با آن که می‎داند شیعه اعتقادی به مدح و فضیلت صحابه و خلفا ندارد، نه تنها کافر نخواند بلکه از آن به عنوان فرقه بزرگ اسلامی یاد کرد، افزون بر آن که برخی از علمای عامه همچون تفتازانی شارح العقيدة النسفية، میرسید شریف جرجانی صاحب کتاب المواقف و ابوحامد غزالی در حکم به کفر ساب شیخین توقف کردند؛ لذا رستمداری در نتیجه کلامشان فرمودند: فتوا به کفر شیعه به اتهام سب صحابه نه با مطابق با قرآن و حدیث است و نه موافق با سبیل مؤمنان (ص155). 👌 دومین خطای علمای ماوراء النهر را مرحوم رستمداری مربوط به عدم شناخت صحیح نسبت به مذهب شیعه دانستند. و برای نمونه بیان داشتند شیعه مذهبی است که پیروان آن اعتقاد به خلافت بحق امیرالمؤمنین (ع) بعد از پیامبرند (ص148) و سب و لعن خلفای ثلاثه در شکل‌گیری ماهیت مذهب شیعه نقشی ندارد، می‎گنجد که نام خلفاء ثلاثه هرگز به زبان شیعه جاری نشود و اگر جاهلان شیعه حکم به وجوب لعن آنها کنند، سخن ایشان معتبر نیست (ص155) و درباره تصحیح دیدگاه علمای ماوراء النهر نسبت به معتقد شیعه راجع به عائشه فرمودند: 🗣 و آنچه از خبث و فحش درباره عایشه به شیعه نسبت کرده‎اند، حاشا ثم حاشا که هرگز واقع شده باشد. چه نسبت فحش به کافه آدمیان کفر است، چه جای حرم رسول الله صلوات الله علیه؟ (ص156) 💬 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 اظهارات احمد بن علی القبانی بصری درباره محمد بن عبد الوهاب و رساله‎اش به اهل بصره 🖐 احمد بن علی القبانی بصری از علمای شافعی هنگامی که رساله محمد بن عبد الوهاب به اهل بصره با عنوان «كلمات في بيان شهادة أن لا إله إلا الله وبيان التوحيد» رسید، درباره این رساله و نویسنده آن یعنی محمد بن عبدالوهاب چنین اظهاراتی را بیان کرد: 👋 هنگامی که در رساله محمد بن عبد الوهاب تأمل کردم، دریافتم که این رساله بر خرافات عجیب، نادانی‎های غریب، و گمراهی‎های هلاکت بار و کلمات گمراه کننده‎ای است که هر کس را نابودی می‎کشاند. دلایلی در رساله‎اش مطرح کرده است که طالب بی‎سواد هم اعتمادی به آن نمی‎کند، سخنانی آورده است که جویای حقیقت از آن اعراض می‎کند، کسی این حرفها را می‎زند که از درک حقیقت عاجز گردیده، و کلمات گمراه کننده‎اش او را از درک راه مستقیم و مسیر صحیح کور کرده باشد و او را از مسیر هدایت و توفیق الهی منحرف کرده باشد. 👌 از این رو می‎توان گفت که محمد بن عبد الوهاب کسی است که از درک حقیقت عاجز گردیده است، دور از درک حقیقت، بی‎یاور رها شده است و این‎گونه با خود گمان می‎کند که از دعوتگران به خدای رب العالمین است. 💬 📚 منابع: القباني، احمد بن علی، فصل الخطاب في ضلالات ابن عبد الوهاب، ص9. 💠 @Jarayan_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه_یکی_از_فضلای_مشهد_به_عبدالله_خان_ازبک_به_همراه_پاسخ_علمای_ماوراء.pdf
625.1K
🏷 📕 نامه یکی از فضلای مشهد به عبد الله خان ازبک به همراه پاسخ علمای ماوراء النهر و ردیه مشکک رستمداری بر آن 👌 اگرچه متن کامل نامه فضلای مشهد به عبد الله خان ازبک در دسترس نیست، اما ولی قلی شاملو در قصص الخاقانی خلاصه‎ای از عبارت ایشان را درج کردند. ایشان در ادامه کتاب تاریخ خود موسوم به قصص الخاقانی، فتوای علمای ماوراء النهر در پاسخ به فضلای مشهد را بیان داشتند و در ادامه ردیه یکی از فضلای مشهد به نام محمد مشکک رستمداری در رد فتواهای علمای ماوراء النهر را بیان داشتند. 👈 این فایل بخشی از جلد اول کتاب قصص الخاقانی است که نامه و ردیه‎های مذکور در آن به زبان اصل نوشتار یعنی زبان فارسی درج شده، و در دسترس خوانندگان قرار گرفته است. 💠 @Jarayan_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷 📺 راهکار عبد القادر الحسین برای رفع اختلافات دیوبندیه و بریلویه 🖐 این کلیپ را که مشاهده می‎کنید، یکی از علمای حنفی سوریه به نام عبد القادر الحسین است که برای رفع اختلاف فکری در شبه قاره راه حل بیان می‎کند. او با بسیاری از طرفداران فکری دیوبندیه و بریلویه ارتباط داشته است، و حتی به عنوان حَکَم در برخی از جلساتی مناظراتی آنها شرکت داشته است بیان می کند که به اختلاف فکری عمقی بین این دو خط فکری بر نخورده است. 👌 از نظر عبدالقادر الحسین سر منشأ تمام این اختلافات سوء تفاهمات است، اگر بزرگان و علمای محقق دو طیف بر سر یک میز بنشینند و از نظرات یکدیگر اطلاع یابند بسیاری از این مسائل برای آنها حل می‎گردد. و این برنامه در برخی از مناطق شبه قاره صورت گرفته و اثراتی نیز داشته است. 💬 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 مخالفت یکی دیگر از اعضای خانواده محمّد بن عبد الوهاب با انحرفات فکری او 🖐 آل‎بسام در کتاب تراجم خود موسوم به علماء نجد خلال ثمانیة قرون⁽¹⁾ از شخصی به نام ابراهیم بن عبدالوهاب آل مشرف با عنوان یکی از برادران محمّد بن عبد الوهاب نجدی یاد می‎کند. و درباره او می گوید: «او نزد پدر و دیگر علمای زمان خود به فراگیری علم پرداخت و به یکی از علمای زمان خود مبدل گشت». 👋 سپس آل‎بسام از ابراهیم بن عیسی یکی از مورخان نجد نقل کرد که اگرچه از وضعیت زندگی ابراهیم، همچون زمان ولادت و وفاتش اطلاع چندانی در دست نیست، امّا درباره او گزارش شده است که حاکم منطقه المجمعة واقع در شمال ریاض به نام حمد بن عثمان بن عبد الجبار، او را به امامت مسجد جامع این شهر تعیین کرد، و در زمان فعالیت علمی و دینی خود در آن منطقه با افکار انحرافی برادرش محمد بن عبدالوهاب مخالفت کرد و به یکی از معارضان افکار وهابیت مبدل گشت. 👌 بیان این گزارش حاکی از آن است، تضاد نگرش محمّد بن عبد الوهّاب با اسلام به گونه‎ای است که نه تنها پدر محمد بن عبد الوهاب، بلکه برادران او که در مرتبه علمای حنبلی بودند، با افکار او موافق نبودند و به مخالفت و معارضه با افکار او می‎پرداختند. 💬 📚 منابع: (1) عبد الله بن عبد الرحمن آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص386. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تحلیلی از وضعیت منطقه نجد قبل از شروع دعوت محمد بن عبد الوهاب 🖐 بسیاری از وهابی‎هایی که راجع به تاریخ نجد دست به تألیف زده‎اند و یا در لابه لای آثار خودشان در این باره سخن گفته‎اند، وضعیت نجد قبل از دعوت محمّد بن عبد الوهّاب را به گونه‎ای تاریک و سیاه جلوه می‎دهند که دوران جاهلیت عصر رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای خواننده تداعی می‎کند. حسین بن غنّام وهابی در کتاب تاریخ نجد خود، در بیان وضعیت منطقه نجد، چنین گزارش داده است: 🗣 كان غالب الناس في زمانه متضمخين بالأرجاس، متلطخين بوضر الأنجاس، حتى قد انهمكوا في الشرك بعد حلول السنّة المطهرة بالأرماس، وإطفاء نور الهدى بالانطماس بذهاب ذوي البصائر والبصيرة، والألباب المضيئة المنيرة، وغلبة الجهل والجهال، واستعلاء ذوي الأهواء والضلال ⁽¹⁾. 👋 این دست عبارات در آثار وهابیان به کرّات دیده می شود، و این خواننده را اشتباهًا به این فکر می‎اندازد که نجد آن زمان به جهت دوری از مراکز علمی گرفتار جهالت و شرک شدند. در صورتی که چنین پنداری نسبت به وضعیت نجد آن دوران صحیح نیست. آل بسام در مقدمه کتاب علماء نجد خود گزارش مختصری نسبت به وضعیت علمی منطقه نجد داده است. برای نمونه او وضعیت علمی شهر «أشقیر» واقع در شمال غرب شهر ریاض را بسیار خوب و مطلوب گزارش داده است، به‎گونه‎ای این شهر مملؤ از فقهاء بوده است به طوری که هر روز در این شهر چهل عالم وجود داشته است که صلاحیت قضاوت را داشتند، اما این وظیفه به عهده بزرگان آن علما محول می‎شد: «فهذه المدينة زخرت بالفقهاء ووجدوا بها، فإنّه يجتمع في الوقت الواحد منهم أربعون عالما كلّهم يصلحون للقضاء يوم كان القضاء لا يصل إلى مرتبته إلا كبار العلماء وفحولهم» ⁽²⁾. و یا درباره شهر عیینه شهری که محمد بن عبد الوهاب در آنجا به دنیا آمد و دعوت علنی خود در نجد را از این شهر آغاز کرد، آل بسام از پدر خود که آشنا به تاریخ تراجم علمای نجد بود چنین گزارش داده است: 🗣 هذه المدينة وجد بها العلماء وكثروا فيها، ولقد حدثني والدي وهو من حفظة التاريخ أن فيها أكثر من ثمانين عالما يدرسون العلم في جوامعها متعاصرين في زمن واحد ⁽³⁾. 👌 این دو گزارش از حسین بن غنام و عبد الله آل بسام، اگرچه در ابتدا با هم متعارض دیده می‎شود، اما در واقع تعارضی وجود ندارد، آن علمایی که آل بسام از آن سخن می گوید عالمایی بودند که در فقه و اعتقاد بر مذهب احمد بن حنبل بودند و مردم آن منطقه برای گرفتن پاسخ در مسائل دینی به آنها مراجعه می‎کردند، اما آن جهل و ضلالتی که ابن غنام از آن سخن می‎گوید جهل مردم و علمای آن منطقه نسبت به توحید محمد بن عبد الوهاب و اصول انحرافی او در عقیده است و همین امر باعث شده است که مردم و علمای آن منطقه بر اساس اسلامی که محمد بن عبد الوهاب از آن سخن می گوید در ضلالت و گمراهی دیده شوند. پس مشکل منطقه نجد مربوط به رفتار ومعتقدات مردم آنجا نیست بلکه مشکل تحریفی است که از توحید و اسلام توسط وهابیت صورت گرفته و با این توحید و اسلام ساختگی، مردم آن منطقه مورد قضاوت و محاکمه وهابی‎ها قرار گرفته‎اند. 💬 📚 منابع: (1) حسین بن غنام، روضة الأفکار والأفهام، ج1، ص5. (2) آل بسام، عبد الله بن عبد الرحمن، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص15. (3) همان. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی ادّعای وهابیت مبنی بر تلمذ و شاگردی محمد بن عبد الوهاب نزد پدرش عبد الوهاب 🖐 یکی از شگردهای وهابیت برای اعتبار بخشی به جایگاه محمد بن عبد الوهاب، او را شخصی معرفی می کنند که سابقه تلمذ نزد علما و فقهای زمانه خود داشته است. یکی از این علما عبد الوهّاب بن سلیمان پدر محمد بن عبد الوهاب است. ابن بشر در تاریخ خود مدعی است که محمد فقه حنبلی را نزد پدرش عبد الوهّاب آموخته است: «فقرأ الشیخ علی أبیه فی الفقه» (1). ابن غنام پا را فراتر گذاشته و در تاریخ خود وضعیت علمی محمد بن عبد الوهاب را این گونه نقل می‎کند که او در فقه چنان تبحر یافت که پدرش در فهم بسیاری از مسائل فقهی از او استمداد می جست و بهره فراوان زیادی از او برده است: «كان أبوه يتعجّب من فهمه وإدراكه قبل بلوغه ... ويقول أيضا لقد استفدت من ولدي محمد فوائد من الأحكام أو قريبا من هذا الكلام وقد كتب والده إلى بعض إخوانه رسالة نوه فيها بشأنه يثنى فيها عليه وأن له فهما جيدا» (2). 👈 وهابی‎ها در حالی چنین ادّعایی را مطرح می‎کنند که هیچ سندی راجع به آن ندارند، موقعیت زمانی و مکانی نویسندگان تاریخ نجد این امکان برای آنها بوجود نیاورده است که خود شاهد این واقعه باشند و یا از کسی نقل نکردند که او در آن زمان شاهد تلمّذ و فراگیری علوم دینی نزد پدر باشند. 👋 اما ابن فیروز حنبلی یکی از علمای حنبلی در منطقه نجد از پدرش که حدود هفت سال سابقه شاگردی نزد عبد الوهاب پدر محمد بن عبد الوهاب را دارد، از او نقل کرد: زمانی که ما در جلسات درس عبدالوهاب شرکت می‎کردیم، فرزندش محمد از کلاس درس پدر فراری بود، و همواره طلاب کلاس درس پدر را به تمسخر می‎گرفت، او به جای مطالعه دروس دینی، حکایات و احوالات اهل فتنه را دنبال می‎کرد و شیفته اخبار مدّعیان نبوت بود، محمد بن عبد الوهاب معتقد بود در کتب احکام، حق و باطل با هم ممزوج شده است، و فائده‎ای در آموختن فقه نیست: 🗣 هذا في عنوان أمره وقت قراءتنا على أبيه يفرّ من كتب الأحكام أعظم فرار حتّى إنّه يستهزئ بالمشتغلين على أبيه ... وكان مشتغلا بكتب الحكايات وأحوال الخارجين من أرباب الفتن وكثيرا ما يلهج بأخبار من تزعمون أن النبوة صناعة وحرفة من الحرف ... ثمّ عنّ له أن هذا الأمر لا يتمّ له إلا بالإنكار كتب الأحكام وأنها ممتزج فيها الحق بالباطل (3). 👌 با توجه به مطلبی که گذشت آیا می‎توان پذیرفت محمد بن عبد الوهاب را در شمار طلاب مذهب حنبلی قرار داد؟!! آیا می‎توان او را در شمار کسانی قرار داد که علم فقه را نزد پدر آموخته باشد؟!! آنچه مسلم است او هیچ اعتباری بر این نظام آموزشی و علمای زمان خود نمی‎دید، از این رو خود در آثارش هیچگاه فردی (چه پدر و چه غیر او را) به عنوان استاد و شیخ خود نام نمی‎برد و هیچ کلامی از علمای زمانه خود یاد نمی‎برد تا بخواهد به عنوان شاهد یا مؤید گفته های خودش بهره ببرد. 💬 📚منابع: (1) عثمان بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج1، ص33. (2) حسين بن غنام، روضة الأفكار والأفهام، ص25-26. (3) عبد الله بن داوود الزبيري، الصواعق والرعود، ص28. 💠 @Jarayan_Shenasi