eitaa logo
جریان شناسی فکری دیوبندیه و وهابیت
1.1هزار دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
3 فایل
✨ این کانال کاملا شخصی است و متعلق به مؤسسه و ارگان خاصی نیست. ✨ مدیریت کانال بر عهده حجة الاسلام دکتر علی ملاموسی میبدی است. فارغ التحصیل سطح 3 مذاهب اسلامی از حوزه علمیه قم، و دکترای مدرسی معارف اسلامی از دانشگاه تهران ✨ادمین کانال: @Ali_Meybodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏷 🔰 تحریف دیدگاه احمد سرهندی در بیان دیدگاه او در مسئله استغاثه و استعانت از غیر خدا 🖐 سید ابو الحسن علی نَدْوی (1420ق) ⁽¹⁾ کتابی با عنوان «الإمام السرهندي حياته وأعماله» به نگارش درآورد و در آن به بیان تاریخ زندگانی، عملکرد، و معتقدات فکری احمد سرهندی پرداخت. او در این کتاب اندیشه احمد سرهندی را به گونه‎ای معرفی می‎کند تا ذهن خواننده به گونه‎ای تداعی کند که افکار سرهندی موافق با نگرش وهابیت است. این در حالی است که عقیده سرهندی کاملا در تضاد با وهابی‎گری است، و هیچ سنخیتی با آن ندارد. 👌 برای نمونه ابوالحسن ندوی در این کتاب بیان می‎دارد که سرهندی رسائل متعددی را تألیف کرده و در آنجا به بیان حقیقت توحید و نهی از اعمال شرکی پرداخته است: 🗣 وقد تناول في رسائله التي وجهها إلى مختلف أصحابه وأتباعه بيان حقيقة التوحيد بأسلوب واضح مبين وعبارات موجزة جامعة رصينة ... وقام بدحض الشرك ومظاهره وتقاليده ونهى أصحابه وأتباعه نهيا شديدا عن الأعمال الشركية ⁽²⁾. 👈 ندوی در ادامه سخن، رساله چهل و یکم از دفتر سوم کتاب مکتوبات امام ربانی را مورد توجه قرار می‎دهد و بیان می‎دارد که سرهندی این مکتوب را برای زن صالحه‎ای نگاشته و در آن به تمام اعمال شرکی اشاره می‎کند که زنان مشرک و جاهل بدان مبتلا بودند که یکی از آن موارد استعانت به غیر خدا در برآورده شدن حاجات بیان کرده است: 🗣 وإن كثيرا من النساء لغاية جهلهن وضلالهن يطلبن قضاء حوائجهن من غير الله ⁽³⁾. 👋 این در حالی است که احمد سرهندی هیچگاه مطلق عنوان «طلب حاجت از غیر خدا» را در شمار اعمال شرکی قرار نداده است، بلکه صرفا طلب حاجت و استعانت از اصنام و طاغوت را شرکی خوانده است. سرهندی در مکتوب چهل و یکم در این باره می‎گوید: 🗣 استمداد از اَصنام و طاغوت در دفع امراض و اَسقام که در جَهله اهل اسلام شائع گشته است عین شرک و ضلال است و طلب حوائج از سنگ‎های تراشیده و ناتراشیده نفس کفر و انکار از واجب الوجود تعالى وتقدس وقال الله تبارك وتعالى شكاية عن حال بعض أهل الضلال: ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾. اکثر زنان به واسطه کمال جهل که دارند به این استمداد ممنوع مبتلا‎‏اند ⁽⁴⁾. ✍️ بر اساس منهج فکری احمد سرهندی در بیان توحید ربوبی و توحید الوهی كه گذشت، مشخص است که او زمانی استغاثه و استعانت از غیر را شرکی می‎خواند که با اعتقاد به استقلالیت غیر در برآورده کردن حاجت و یا با اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت غیر همراه باشد. از این رو در کلام سرهندی استغاثه و استعانت از اصنام و طاغوت بدان جهت شرکی لحاظ شده است که با چنین اعتقادی صورت گرفته است. اما در غیر اصنام و طواغیت به جهت آن که در استعانت به آنها با چنین اعتقادی همراه نیست، استغاثه و استعانت به آن اغیار هیچگاه منجر به شرکی بودن آن نمی گردد. قبلا نیز موارد متعددی از استعانت از غیر در کلام سرهندی گذشت که خود قائل به جواز آن بود و خود نیز بدان مرتکب می‎شد. و این که تعبیری که سرهندی در مورد خاصی از استعانت که در مورد اصنام و طواغیت است به مطلق غیر خدا سرایت داده شود تحریفی در کلام سرهندی است و افزون بر آن که چنین برداشتی با مبانی فکری سرهندی که در گذشته بیان شد سازگاری ندارد. 💬 📚 منابع: (1) Syed Abul Hasan Ali Hasani Nadwi. (2) ندوی، ابوالحسن، الإمام السرهندي حياته وأعماله، ص225. (3) همان، ص226. (4) سرهندی، احمد، مکتوب امام ربانی، ج3، مکتوب شماره 41، ص69. 💠 @𝒋𝒂𝒓𝒂𝒚𝒂𝒏_𝒔𝒉𝒆𝒏𝒂𝒔𝒊
🏷 🔰 تحریف وهابیت در انتساب کتاب «هذه مسائل لخّصها الإمام الشيخ محمد بن عبدالوهاب من كلام شيخ الإسلام أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن تيمية» به محمد بن عبدالوهاب نجدی 🖐 کتاب مورد نظر از جمله آثاری است که اخیرا توسط وهابی‎ها به عنوان یکی از آثار ابن عبدالوهاب معرفی شده است و این ادّعا با دو اشکال عمده روبه‎رو است: 👋 اول آن که تا قبل از سال (1400ق) یعنی سال انتشار مجموع مؤلفات محمد بن عبدالوهاب، شاهدیم که هیچ وهابی و فهرست‎نویسی به داشتن چنین کتابی برای محمد بن عبدالوهاب اشاره نکردند. حسین بن غنام (1225ق) در روضة الأفکار در ضمن نام بردن آثار استادش هیچ نامی از این کتاب نبرده است ⁽¹⁾. صدیق حسن خان قنوجی (1307ق) در أبجد العلوم تمام سعی خود را در نام بردن آثار محمد بن عبدالوهاب کرد: «وهذا جل ما وقفت عليه من تواليفه إلى الآن» اما از این کتاب نامی به میان نیاورد ⁽²⁾. محمود شكری آلوسی (1342ق) در بیان آثار ابن عبدالوهاب نامی از این کتاب در تاریخ نجد نبرده است ⁽³⁾. أمين الريحاني (1359ق) در کتاب تاریخ نجد الحدیث هیچ اشاره‎ای به این کتاب در میان دیگر آثار ابن عبدالوهاب نکرد ⁽⁴⁾. عبدالرحمن العاصمي (1392ق) در الدرر السنية سخن از چند کتاب تلخیص توسط ابن عبدالوهاب می‎کند، اما از کتاب مورد نظر یادی نمی‎‎کند ⁽⁵⁾. خیر الدین زرکلی (1396ق) در الأعلام از آثار متعددی که برای ابن عبدالوهاب یاد می‎برد، سخنی از این کتاب به میان نیاورد ⁽⁶⁾، بابانی بغدادی (1399ق) در هدية العارفين ⁽⁷⁾ و عمر رضا کحالة (1408ق) در معجم المؤلفین ⁽⁸⁾ نامی از این اثر برای ابن عبد الوهاب به میان نیاوردند. عبدالله آل‎بسام (1423ق) در کتاب علماء نجد ⁽⁹⁾ و آل بوطامی (1423ق) در الشيخ محمد بن عبدالوهاب عقيدته السلفية ⁽¹⁰⁾ منير العجلاني (1425ق) در کتاب تاریخ البلاد العربیة السعودیة ⁽¹¹⁾ نامی از آثار و تلخیص‎های محمد بن عبدالوهاب را به میان آوردند، اما هیچ نامی از کتاب مورد نظر به میان نیاوردند. حال با چنین وضعیتی، چگونه می‎توان پذیرفت کتابی را که حدود دویست سال هیچ فهارس نویس و عالم وهابی بر آن تصریح نکرده باشند، با ادّعای افرادی به عنوان آثار محمد بن عبدالوهاب معرفی شود؟!. 👋 دوم آن که وهابی‎ها در مقدمه تحقیق کتاب بیان کردند که کتاب مذکور بر اساس نسخه‎ای با عنوان «هذه مسائل لخصها ...» از کتابخانه محمد بن عبداللطیف بازنویسی شده و این نسخه در المکتبة السعودیة به شماره 678/ 86 نگهداری می‎شود ⁽¹²⁾. و در انتهای کتاب این مطلب را درج کردند: «ختم الكتاب سنة 1227 قال كاتب الأصل: آخر ما وجدت من خط ملخّصه محمد بن عبدالوهاب» ⁽¹³⁾. اشکال کار وهابی‎ها زمانی آشکار می‎گردد که به آدرس نسخه خطی مراجعه شود. با مراجعه‎ای که صورت گرفت، مشخص گردید که اولا: عنوان و نام نویسنده کتاب با قلمی غیر از قلم ناسخ نگاشته شده، و کسی دیگر غیر از ناسخ اقدام به نگاشتن عنوان کتاب و نویسنده آن کرده است. مؤید این مطلب عنوان «شیخ الاسلام» به محمد بن عبدالوهاب است که بعید است که محمد بن عبدالوهاب به خود عنوان «شیخ الاسلام» داده باشد. اشکال دیگر مربوط به تحریفی است که در متن نسخه خطی صورت گرفته است، در انتهای نسخه آمده است: «هذا آخر ما وجدت من هذا النقل ... 1350 بقلم الربيعي» ⁽¹⁴⁾. با مقایسه متن انتهایی نسخه چاپ شده با نسخه خطی ملاحظه می‎گردد که اولا این نسخه حدود 150 سال بعد از مرگ محمد بن عبد الوهاب یعنی 1350 نگاشته شده نه سال 1227ق که محققان کتاب درج کرده‎اند، ثانیا در انتهای کتاب نوشته شده که ناسخ از روی دست‎خط محمدبن عبدالوهاب این نسخه را نوشته است در حالی که چنین عبارتی در نسخه خطی وجود ندارد. و این خود بزرگترین شاهدی است که بر این که محققان این کتاب با چنین تحریفی در نسخه خطی خواستند به هر نحو که شده این کتاب را به محمد بن عبد الوهاب نسبت دهند. 💬 📚 منابع: (1) ابن غنام، حسین، روضة الأفكار والأفهام، ج1، ص50. (2) صديق حسن خان، أبجد العلوم، ج1، ص682. (3) آلوسی، محمود شکری، تاریخ نجد، ص160. (4) الریحاني، أمین، تاریخ نجد الحدیث، ص32. (5) علماء نجد، الدرر السنية، ج16، ص337-338. (6) زرکلی، خيرالدين، الأعلام، ج6، ص257. (7) بابانی بغدادی، اسماعیل، هدية العارفين، ج2، ص350. (8) کحالة، عمررضا، معجم المؤلفین، ج10، ص269. (9) آل‎بسام، عبد الله، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص149. (10) آل‎بوطامی، احمد، الشيخ محمد بن عبدالوهاب عقيدته السلفية، ص29-30. (11) العجلاني، منیر، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج1، ص329-330. (12) مؤلفات الشيخ الإمام محمد بن عبد الوهاب، ج13، ص7. (13) همان، ج13، ص198. (14) https://t.me/kingFahadNationalLibrary/657 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 هدم قبور صحابه در حکومت وهابی آل معمر به دلیل ناسازگاری آن با توحید وهابیت 🖐 همان طور که گذشت با ائتلاف بین محمد بن عبد الوهاب و عثمان بن معمّر ، اولین حکومت بر پایه انحرافات وهابیت شکل گرفت و هر دو متعهد شدند که به نصرت یکدیگر بشتابند تا به اهداف مدنظر نائل شوند. بر اساس گزارش ابن غنام اولین اقدام عملی وهابیت بعد از این ائتلاف، تخریب قبور صحابه بود. 👈 طبق گزارش ابن غنام، محمد بن عبد الوهاب گنبد و سازه‎های ساخته شده بر روی قبور را بت‎کده‎هایی می‎دید که مردم در آنجا مرتکب اعمال شرکی می‎شوند، از این رو محمد بن عبد الوهاب به صرف اقامت در شهر عیینه اکتفا نکرد، و به عثمان بن معمر امر کرد تا گنبدها و مساجد ساخته شده بر روی قبور صحابه در منطقه جبیله تخریب شوند: «ولكن لم يصبر على الأقامة بذلك المكان مع مشاهدته فيه الأوثان فعند ذلك أمر الشيخ محمد الأمير عثمان بهدم القبب والمساجد المبنية في الجبيلة على قبور الصحابة» ⁽¹⁾. 👈 ابن بشر در بیان اتفاقات قبل از سال 1153ق آورده است که محمد بن عبد الوهاب به قصد تخریب گنبد قبر زید بن خطاب حرکت کرد، او از عثمان خواست تا به او مجالی دهد تا گنبد زید را که بر اساس امر باطلی بنا گردیده و باعث گمراهی بسیاری از هدایت شده است، تخریب کند. عثمان هم نه تنها به او اجازه انجام چنین کاری را داد بلکه برای یاری او ششصد نفر از سپاهیان خود را برای تأمین امنیت او به منطقه الجبیلة گسیل کرد تا محمد بن عبد الوهاب بتواند با دستان خودش قبر زید بن خطاب را تخریب کند: «ثم إن الشيخ أراد أن يهدم قبة زيد بن الخطاب رضي الله تعالى عنه أتى عند بلدة الجبيلة فقال لعثمان: دعنا لنهدم هذه القبة التي وضعت على الباطل وضل بها الناس عن الهدى، فقال: دونكما فأهدمها، فقال الشيخ: إني أخاف من أهل بلد الجبيلة أن ينصروها ويقعوا بنا ولا استطيع هدمها إلا وأنت معي. فسار معه عثمان بنحو ستمائة رجل، فأراد أهل الجبيلة أن يمنعوهم من هدمها، فلما رأوا عثمان وأنه قد عزم على حربهم إن لم يتركوه بهدمها كفوا وخلوا بينهم و بينها، فهدم فيها الشيخ بيده» ⁽²⁾. ✍️ بر اساس واقعه‎ای که گذشت مشخص گردید که دلیل عمده و اصلی محمد بن عبد الوهاب و پیروان او در تخریب گنبد قبر زید بن خطاب و دیگر قبور صحابه، تأسی آنها بر خوانش غلط از توحید الوهی است، و اگر گاهی از ظاهر بدوی برخی آیات و روایات برای نصرت و اثبات مدّعای خود مبنی بر تخریب قبور استفاده می کنند، دلیل فرعی وهابیت بر این امر است، چرا که این دلایل نیز نزد دیگر علما در قرون گذشته از تاریخ اسلام وجود داشت اما هیچگاه دستور به تخریب قبور ندادند. منیر العجلانی وهابی نیز بر این مطلب اذعان داشته و بیان داشته است که آنچه منجر شده است که محمد بن عبد الوهاب اقدام به هدم و تخریب قبور کند سد ذریعه بر شرک و ازاله سببی از اسباب شرک بوده است تا مردم دیگر قصد این اماکن را نکنند و عملی انجام ندهند تا منجر به نقض توحید الوهی محمد بن عبد الوهاب شود: «وكانت غاية الشيخ من وارء ذلك سد الذرائع وإزالة سبب من أسباب الشرك بمنع الناس من قصد تلك الأماكن» ⁽³⁾. 💬 📚 منابع: (1) ابن غنام، حسین، روضة الأفكار والأفهام، ج1، ص30. (2) عثمان بن بشر، عنوان المجد في تاريخ نجد، ج1، ص39. (3) العجلاني، منير، تاريخ البلاد العربية السعودية، ج1، ص272. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی پاسخ مرحوم مشکک رستمداری به فتوای علمای ماوراء النهر درباره نسبت کفر به شیعه ✋ در سال ۹۹۷ق و در دومین سال سلطنت شاه عباس اول شهر مشهد در محاصره عبدالله خان ازبک قرار گرفت. طبق گزارش شاملو در آن چند روزی که ازبکها وارد مشهد شدند دست به غارت اموال شیعیان زدند و هر آنچه که می‎دیدند ربودند و در این یورش بی‎رحمانه بسیاری از شیعیان را به شهادت رسیدند (قصص الخاقانی، ج1، ص140). بعد از این واقعه یکی از فضلای مشهد نامه‎ای را به عبدالله خان نوشت. اگرچه متن نامه فضلا در دسترس نیست (فهرست کتابخانه اهدایی آقای سید محمد مشکاة به کتابخانه دانشگاه تهران، ج3، ص2149)، اما شاملو خلاصه آن را چنین گزارش کرد: 🗣 جناب خان و لشکریان ایشان، به چه دلیل محاصره بلده مشهد مقدس و استیصال مردم او را که اکثرا ذریه حضرت رسولند به خود حلال ساخته‎اند، و دست نهب و تاراج و قتل بر حال و اموال و مزارع مردم و اوقاف سر کار فیض آثار گشاده‎اند؟!! (قصص الخاقانی، ج1، ص140). 🖐 وقتی نامه به دست عبدالله خان رسید، او از علمای ماوراء النهر که ملازم سپاهش بودند، خواست که جواب فضلای مشهد را بدهند، آنان نیز در مکتوبی دلائل خود مبنی بر اباحه جان و مال شیعیان بیان کردند. در این مکتوب علمای ماوراء النهر بعد از آن که قبول کردند که جایز نیست به جان و مال قائل کلمه طیبه تعرضی شود، اما این اصل را تا زمانی جاری دانستند که از قائل این کلمه طیبه اقوال و افعال کفری صادر نشود. آنها دو دلیل را به عنوان دلائل خود مبنی بر کفر شیعه بیان کردند: 👈 اول: تجویز شیعه مبنی بر سب و لعن ابوبکر، عمر، عثمان و عائشه است که این کار را موجب کفر دانستند به دلیل آن که آیات و روایات متعددی بر کمال و فضیلت آنها دلالت دارد و بیان چنین نسبت‌هایی در حقیقت به انکار قرآن و نسبت نقصان به پیامبر اکرم (ص) باز می‎گردد. 👈 دوم: بیان برخی ناسزاهایی است که برخی از طائفه شیعه به عائشه نسبت می‎دهند که این نسبتها برخلاف نص قرآن و موجب بی‎احترامی به ساحت پیامبر (ص) می‎شود (همان، ص140-142). 🤏 علمای ماوراء النهر بعد از بیان این دو دلیل قائل به خروج شیعیان از اسلام و ایمان شدند، و در پاسخ به فضلای مشهد گفتند که به دلیل کفر شیعیان مشهد، اتلاف زراعت و محصولات آنها حلال، مشهد دار الحرب می‎گردد و به موجب آن اتلاف موقوفات رضوی برای لشکر اسلام جایز است (ص144). بر فرض که اکثر اهل مشهد از ذریه پیامبر (ص) باشند؛ به دلیل داشتن چنین عقیده‎ای، در شمار غیر صالحان قرار می‎گیرند و این که فضلای مشهد ادّعا کردند سادات مشهد با علمای مکه، مدینه و شام همنشین بوده و علمای آن دیار ایشان را تحسین کرده‎اند، همه این رفتارها به جهت عدم اطلاع آنها بر عقیده فاسدشان بوده است (ص145). 👋 محمد مشکک رستمداری از فضلای مشهد با نگاشتن مکتوبی با لحنی آرام و دوستانه خطاب به علمای ماوراء النهر آنها را متوجه دو خطایشان می‎کند تا بتواند فتوای تکفیر آنها را خنثی می‎کند: 👌 خطای اول را در این بیان کردند که علمای ماوراء النهر ادعای پیروی از منهج اهل سنت در مراجعه به کتاب و حدیث دارند، لذا آنها را بر این مبنا و اصل ملزم داشتند و بیان کردند در این منابع، دلایل قرآنی و احادیث صحیحی وجود دارد که صحابه و خلفا را قدح، و حقانیت خلافت آنها را رد می‎کند. رستمداری در جوابیه مختصر خود به برخی از این دلایل همچون حدیث قرطاس و جیش اسامه و ... اشاره کردند (ص148-155) و بیان داشتند که به همین خاطر است که ابن الاثیر صاحب جامع الاصول با آن که می‎داند شیعه اعتقادی به مدح و فضیلت صحابه و خلفا ندارد، نه تنها کافر نخواند بلکه از آن به عنوان فرقه بزرگ اسلامی یاد کرد، افزون بر آن که برخی از علمای عامه همچون تفتازانی شارح العقيدة النسفية، میرسید شریف جرجانی صاحب کتاب المواقف و ابوحامد غزالی در حکم به کفر ساب شیخین توقف کردند؛ لذا رستمداری در نتیجه کلامشان فرمودند: فتوا به کفر شیعه به اتهام سب صحابه نه با مطابق با قرآن و حدیث است و نه موافق با سبیل مؤمنان (ص155). 👌 دومین خطای علمای ماوراء النهر را مرحوم رستمداری مربوط به عدم شناخت صحیح نسبت به مذهب شیعه دانستند. و برای نمونه بیان داشتند شیعه مذهبی است که پیروان آن اعتقاد به خلافت بحق امیرالمؤمنین (ع) بعد از پیامبرند (ص148) و سب و لعن خلفای ثلاثه در شکل‌گیری ماهیت مذهب شیعه نقشی ندارد، می‎گنجد که نام خلفاء ثلاثه هرگز به زبان شیعه جاری نشود و اگر جاهلان شیعه حکم به وجوب لعن آنها کنند، سخن ایشان معتبر نیست (ص155) و درباره تصحیح دیدگاه علمای ماوراء النهر نسبت به معتقد شیعه راجع به عائشه فرمودند: 🗣 و آنچه از خبث و فحش درباره عایشه به شیعه نسبت کرده‎اند، حاشا ثم حاشا که هرگز واقع شده باشد. چه نسبت فحش به کافه آدمیان کفر است، چه جای حرم رسول الله صلوات الله علیه؟ (ص156) 💬 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 اظهارات احمد بن علی القبانی بصری درباره محمد بن عبد الوهاب و رساله‎اش به اهل بصره 🖐 احمد بن علی القبانی بصری از علمای شافعی هنگامی که رساله محمد بن عبد الوهاب به اهل بصره با عنوان «كلمات في بيان شهادة أن لا إله إلا الله وبيان التوحيد» رسید، درباره این رساله و نویسنده آن یعنی محمد بن عبدالوهاب چنین اظهاراتی را بیان کرد: 👋 هنگامی که در رساله محمد بن عبد الوهاب تأمل کردم، دریافتم که این رساله بر خرافات عجیب، نادانی‎های غریب، و گمراهی‎های هلاکت بار و کلمات گمراه کننده‎ای است که هر کس را نابودی می‎کشاند. دلایلی در رساله‎اش مطرح کرده است که طالب بی‎سواد هم اعتمادی به آن نمی‎کند، سخنانی آورده است که جویای حقیقت از آن اعراض می‎کند، کسی این حرفها را می‎زند که از درک حقیقت عاجز گردیده، و کلمات گمراه کننده‎اش او را از درک راه مستقیم و مسیر صحیح کور کرده باشد و او را از مسیر هدایت و توفیق الهی منحرف کرده باشد. 👌 از این رو می‎توان گفت که محمد بن عبد الوهاب کسی است که از درک حقیقت عاجز گردیده است، دور از درک حقیقت، بی‎یاور رها شده است و این‎گونه با خود گمان می‎کند که از دعوتگران به خدای رب العالمین است. 💬 📚 منابع: القباني، احمد بن علی، فصل الخطاب في ضلالات ابن عبد الوهاب، ص9. 💠 @Jarayan_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه_یکی_از_فضلای_مشهد_به_عبدالله_خان_ازبک_به_همراه_پاسخ_علمای_ماوراء.pdf
625.1K
🏷 📕 نامه یکی از فضلای مشهد به عبد الله خان ازبک به همراه پاسخ علمای ماوراء النهر و ردیه مشکک رستمداری بر آن 👌 اگرچه متن کامل نامه فضلای مشهد به عبد الله خان ازبک در دسترس نیست، اما ولی قلی شاملو در قصص الخاقانی خلاصه‎ای از عبارت ایشان را درج کردند. ایشان در ادامه کتاب تاریخ خود موسوم به قصص الخاقانی، فتوای علمای ماوراء النهر در پاسخ به فضلای مشهد را بیان داشتند و در ادامه ردیه یکی از فضلای مشهد به نام محمد مشکک رستمداری در رد فتواهای علمای ماوراء النهر را بیان داشتند. 👈 این فایل بخشی از جلد اول کتاب قصص الخاقانی است که نامه و ردیه‎های مذکور در آن به زبان اصل نوشتار یعنی زبان فارسی درج شده، و در دسترس خوانندگان قرار گرفته است. 💠 @Jarayan_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷 📺 راهکار عبد القادر الحسین برای رفع اختلافات دیوبندیه و بریلویه 🖐 این کلیپ را که مشاهده می‎کنید، یکی از علمای حنفی سوریه به نام عبد القادر الحسین است که برای رفع اختلاف فکری در شبه قاره راه حل بیان می‎کند. او با بسیاری از طرفداران فکری دیوبندیه و بریلویه ارتباط داشته است، و حتی به عنوان حَکَم در برخی از جلساتی مناظراتی آنها شرکت داشته است بیان می کند که به اختلاف فکری عمقی بین این دو خط فکری بر نخورده است. 👌 از نظر عبدالقادر الحسین سر منشأ تمام این اختلافات سوء تفاهمات است، اگر بزرگان و علمای محقق دو طیف بر سر یک میز بنشینند و از نظرات یکدیگر اطلاع یابند بسیاری از این مسائل برای آنها حل می‎گردد. و این برنامه در برخی از مناطق شبه قاره صورت گرفته و اثراتی نیز داشته است. 💬 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 مخالفت یکی دیگر از اعضای خانواده محمّد بن عبد الوهاب با انحرفات فکری او 🖐 آل‎بسام در کتاب تراجم خود موسوم به علماء نجد خلال ثمانیة قرون⁽¹⁾ از شخصی به نام ابراهیم بن عبدالوهاب آل مشرف با عنوان یکی از برادران محمّد بن عبد الوهاب نجدی یاد می‎کند. و درباره او می گوید: «او نزد پدر و دیگر علمای زمان خود به فراگیری علم پرداخت و به یکی از علمای زمان خود مبدل گشت». 👋 سپس آل‎بسام از ابراهیم بن عیسی یکی از مورخان نجد نقل کرد که اگرچه از وضعیت زندگی ابراهیم، همچون زمان ولادت و وفاتش اطلاع چندانی در دست نیست، امّا درباره او گزارش شده است که حاکم منطقه المجمعة واقع در شمال ریاض به نام حمد بن عثمان بن عبد الجبار، او را به امامت مسجد جامع این شهر تعیین کرد، و در زمان فعالیت علمی و دینی خود در آن منطقه با افکار انحرافی برادرش محمد بن عبدالوهاب مخالفت کرد و به یکی از معارضان افکار وهابیت مبدل گشت. 👌 بیان این گزارش حاکی از آن است، تضاد نگرش محمّد بن عبد الوهّاب با اسلام به گونه‎ای است که نه تنها پدر محمد بن عبد الوهاب، بلکه برادران او که در مرتبه علمای حنبلی بودند، با افکار او موافق نبودند و به مخالفت و معارضه با افکار او می‎پرداختند. 💬 📚 منابع: (1) عبد الله بن عبد الرحمن آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص386. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تحلیلی از وضعیت منطقه نجد قبل از شروع دعوت محمد بن عبد الوهاب 🖐 بسیاری از وهابی‎هایی که راجع به تاریخ نجد دست به تألیف زده‎اند و یا در لابه لای آثار خودشان در این باره سخن گفته‎اند، وضعیت نجد قبل از دعوت محمّد بن عبد الوهّاب را به گونه‎ای تاریک و سیاه جلوه می‎دهند که دوران جاهلیت عصر رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای خواننده تداعی می‎کند. حسین بن غنّام وهابی در کتاب تاریخ نجد خود، در بیان وضعیت منطقه نجد، چنین گزارش داده است: 🗣 كان غالب الناس في زمانه متضمخين بالأرجاس، متلطخين بوضر الأنجاس، حتى قد انهمكوا في الشرك بعد حلول السنّة المطهرة بالأرماس، وإطفاء نور الهدى بالانطماس بذهاب ذوي البصائر والبصيرة، والألباب المضيئة المنيرة، وغلبة الجهل والجهال، واستعلاء ذوي الأهواء والضلال ⁽¹⁾. 👋 این دست عبارات در آثار وهابیان به کرّات دیده می شود، و این خواننده را اشتباهًا به این فکر می‎اندازد که نجد آن زمان به جهت دوری از مراکز علمی گرفتار جهالت و شرک شدند. در صورتی که چنین پنداری نسبت به وضعیت نجد آن دوران صحیح نیست. آل بسام در مقدمه کتاب علماء نجد خود گزارش مختصری نسبت به وضعیت علمی منطقه نجد داده است. برای نمونه او وضعیت علمی شهر «أشقیر» واقع در شمال غرب شهر ریاض را بسیار خوب و مطلوب گزارش داده است، به‎گونه‎ای این شهر مملؤ از فقهاء بوده است به طوری که هر روز در این شهر چهل عالم وجود داشته است که صلاحیت قضاوت را داشتند، اما این وظیفه به عهده بزرگان آن علما محول می‎شد: «فهذه المدينة زخرت بالفقهاء ووجدوا بها، فإنّه يجتمع في الوقت الواحد منهم أربعون عالما كلّهم يصلحون للقضاء يوم كان القضاء لا يصل إلى مرتبته إلا كبار العلماء وفحولهم» ⁽²⁾. و یا درباره شهر عیینه شهری که محمد بن عبد الوهاب در آنجا به دنیا آمد و دعوت علنی خود در نجد را از این شهر آغاز کرد، آل بسام از پدر خود که آشنا به تاریخ تراجم علمای نجد بود چنین گزارش داده است: 🗣 هذه المدينة وجد بها العلماء وكثروا فيها، ولقد حدثني والدي وهو من حفظة التاريخ أن فيها أكثر من ثمانين عالما يدرسون العلم في جوامعها متعاصرين في زمن واحد ⁽³⁾. 👌 این دو گزارش از حسین بن غنام و عبد الله آل بسام، اگرچه در ابتدا با هم متعارض دیده می‎شود، اما در واقع تعارضی وجود ندارد، آن علمایی که آل بسام از آن سخن می گوید عالمایی بودند که در فقه و اعتقاد بر مذهب احمد بن حنبل بودند و مردم آن منطقه برای گرفتن پاسخ در مسائل دینی به آنها مراجعه می‎کردند، اما آن جهل و ضلالتی که ابن غنام از آن سخن می‎گوید جهل مردم و علمای آن منطقه نسبت به توحید محمد بن عبد الوهاب و اصول انحرافی او در عقیده است و همین امر باعث شده است که مردم و علمای آن منطقه بر اساس اسلامی که محمد بن عبد الوهاب از آن سخن می گوید در ضلالت و گمراهی دیده شوند. پس مشکل منطقه نجد مربوط به رفتار ومعتقدات مردم آنجا نیست بلکه مشکل تحریفی است که از توحید و اسلام توسط وهابیت صورت گرفته و با این توحید و اسلام ساختگی، مردم آن منطقه مورد قضاوت و محاکمه وهابی‎ها قرار گرفته‎اند. 💬 📚 منابع: (1) حسین بن غنام، روضة الأفکار والأفهام، ج1، ص5. (2) آل بسام، عبد الله بن عبد الرحمن، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص15. (3) همان. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 بررسی ادّعای وهابیت مبنی بر تلمذ و شاگردی محمد بن عبد الوهاب نزد پدرش عبد الوهاب 🖐 یکی از شگردهای وهابیت برای اعتبار بخشی به جایگاه محمد بن عبد الوهاب، او را شخصی معرفی می کنند که سابقه تلمذ نزد علما و فقهای زمانه خود داشته است. یکی از این علما عبد الوهّاب بن سلیمان پدر محمد بن عبد الوهاب است. ابن بشر در تاریخ خود مدعی است که محمد فقه حنبلی را نزد پدرش عبد الوهّاب آموخته است: «فقرأ الشیخ علی أبیه فی الفقه» (1). ابن غنام پا را فراتر گذاشته و در تاریخ خود وضعیت علمی محمد بن عبد الوهاب را این گونه نقل می‎کند که او در فقه چنان تبحر یافت که پدرش در فهم بسیاری از مسائل فقهی از او استمداد می جست و بهره فراوان زیادی از او برده است: «كان أبوه يتعجّب من فهمه وإدراكه قبل بلوغه ... ويقول أيضا لقد استفدت من ولدي محمد فوائد من الأحكام أو قريبا من هذا الكلام وقد كتب والده إلى بعض إخوانه رسالة نوه فيها بشأنه يثنى فيها عليه وأن له فهما جيدا» (2). 👈 وهابی‎ها در حالی چنین ادّعایی را مطرح می‎کنند که هیچ سندی راجع به آن ندارند، موقعیت زمانی و مکانی نویسندگان تاریخ نجد این امکان برای آنها بوجود نیاورده است که خود شاهد این واقعه باشند و یا از کسی نقل نکردند که او در آن زمان شاهد تلمّذ و فراگیری علوم دینی نزد پدر باشند. 👋 اما ابن فیروز حنبلی یکی از علمای حنبلی در منطقه نجد از پدرش که حدود هفت سال سابقه شاگردی نزد عبد الوهاب پدر محمد بن عبد الوهاب را دارد، از او نقل کرد: زمانی که ما در جلسات درس عبدالوهاب شرکت می‎کردیم، فرزندش محمد از کلاس درس پدر فراری بود، و همواره طلاب کلاس درس پدر را به تمسخر می‎گرفت، او به جای مطالعه دروس دینی، حکایات و احوالات اهل فتنه را دنبال می‎کرد و شیفته اخبار مدّعیان نبوت بود، محمد بن عبد الوهاب معتقد بود در کتب احکام، حق و باطل با هم ممزوج شده است، و فائده‎ای در آموختن فقه نیست: 🗣 هذا في عنوان أمره وقت قراءتنا على أبيه يفرّ من كتب الأحكام أعظم فرار حتّى إنّه يستهزئ بالمشتغلين على أبيه ... وكان مشتغلا بكتب الحكايات وأحوال الخارجين من أرباب الفتن وكثيرا ما يلهج بأخبار من تزعمون أن النبوة صناعة وحرفة من الحرف ... ثمّ عنّ له أن هذا الأمر لا يتمّ له إلا بالإنكار كتب الأحكام وأنها ممتزج فيها الحق بالباطل (3). 👌 با توجه به مطلبی که گذشت آیا می‎توان پذیرفت محمد بن عبد الوهاب را در شمار طلاب مذهب حنبلی قرار داد؟!! آیا می‎توان او را در شمار کسانی قرار داد که علم فقه را نزد پدر آموخته باشد؟!! آنچه مسلم است او هیچ اعتباری بر این نظام آموزشی و علمای زمان خود نمی‎دید، از این رو خود در آثارش هیچگاه فردی (چه پدر و چه غیر او را) به عنوان استاد و شیخ خود نام نمی‎برد و هیچ کلامی از علمای زمانه خود یاد نمی‎برد تا بخواهد به عنوان شاهد یا مؤید گفته های خودش بهره ببرد. 💬 📚منابع: (1) عثمان بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج1، ص33. (2) حسين بن غنام، روضة الأفكار والأفهام، ص25-26. (3) عبد الله بن داوود الزبيري، الصواعق والرعود، ص28. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 اختراعی بودن تفکر وهابیت در کلام مرحوم سید محمد جواد العاملی رحمة الله علیه 🖐 این عبارت مرحوم سید محمد جواد الموسوي العاملی (1226ق) از کتاب مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة است که مطالبی را در ردّ سعود بن عبد العزیز حاکم سعودی نگاشته‎اند. ایشان در اول ربیع الأول سال 1221ق هنگامی که جلد پنجم از کتاب فقهی خود را به پایان رساند، به بیان وضعیت روحی و اجتماعی مردم آن زمان پرداختند و بیان داشتند که حال و هوای مردم به جهت بلاهایی را که سعود بر سر آنها آورده، در وضعیت نابسامانی قرار دارد. ایشان اندیشه فکری و عملکرد سعود بن عبد العزیز وهابی را این گونه بیان داشتند: 🗣 الخارجي الملعون في أرض نجد، فإنّه اخترع ما اخترع في الدين وأباح دماء المسلمين وتخريب قبور الأئمة المعصومين عليهم صلوات رب العالمين. 👌 همانطور که از کلام مرحوم سید محمد جواد العاملی به دست می آید ایشان نگرش وهابی‎گری سعود بن عبد العزیز را یک اختراع فکری بیان داشتند که به اسلام تحمیل شده است و ارتباطی با آموزه‎های اسلام ندارد. 👌 نکته دیگر آن که مرحوم العاملی بیان داشتند که سعود بن عبد العزیز وهابی جان و مال بسیاری از مسلمانان را بر خود حلال شمرد، او اقدام به اسائه ادب و جسارت به مشهد حسینی و تخریب ارکان و بنیان آن جا کرد و به جهت خروج بر حکومت اسلامی شایسته عنوان خارجی بر خود شد که همگی آن ناشی از اندیشه اختراعی او در دین است که از آن تعبیر به می‎شود. 💬 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 ممانعت تراجم نویسان اهل سنت از درج نام محمد بن عبد الوهاب نجدی به عنوان عالم حنبلی 🖐 محمد بن عبد الوهاب به دلیل عدم تبعیت از روش علمای حنبلی در فهم دین، و با اتخاذ روشی خودساخته، اقدام به تفسیر مسائل دینی کرد که نتیجه‎ای جز انحراف در فهم اسلام و تکفیر مسلمانان در بر نداشت، از این رو شاهدیم که عالمان سنی و تراجم نویسان حنبلی متوجه این امر بودند که نام او را در شمار علمای حنبلی قرار ندهند. در ذیل کتب تراجم مذهب حنبلی در قرن 13 و 14 مورد توجه قرار است که از این حقیقت پرده برداشته است. محمد کمال الدین الغزي العامري (1214ق) وی از علمای شافعی و مؤلف کتاب النعت الأكمل لأصحاب الإمام أحمد بن حنبل است. او در این کتاب اقدام به بیان ترجمه علمای حنبلی در فاصله زمانی 241ق تا سال 1207ق کرده است اما با وجود چنین شرطی برای کتابش، هیچ نامی از محمد بن عبدالوهاب که متوفای 1206ق است به میان نیاورده است. این عملکرد الغزي به مذاق وهابیان خوش نیامد. محققان وهابی با انتشار این کتاب اقدام به درج نام او در میان علمای حنبلی کردند و با صرف علامتی در متن و ارجاع به پاورقی بیان داشتند که مؤلف از بیان ترجمه او خودداری کرده، اما ما ترجمه او را در متن کتاب گنجانده‎ایم ⁽¹⁾. محمد بن عبد الله بن حميد النجدي (1295ق) ابن حمید از بزرگان مذهب حنبلی در مکه به شمار می‎رود که به جهت نگارش کتاب السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة مشهور است. او در این کتابش نامی از محمد بن عبدالوهاب به میان نیاورد و این برای وهابیان بسیار سنگین تمام شد. آنها بنا را بر این گذاشتند تا با تذییل نگاری، مشکل این کتاب را حل کنند. از این رو در سال 1416ق عده‎ای از وهابیان اقدام به نشر و تحقیق این کتاب کردند و در تحقیقات خود بر این کتاب نام افرادی را به عنوان عالم حنبلی بر این کتاب گنجاندند که در این میان نام محمد بن عبدالوهاب نیز به چشم می‎خورد. محققان وهابی درباره غرض ابن حمید مکی از این کار گفتند: 🗣 وممّن أسقطهم المؤلّف عمدا وحسدا الإمام ... الشّيخ محمّد بن عبد الوهّاب (1206 هـ) أهمله المؤلّف عمدا فلم يترجم له وهو إمام الحنابلة في وقته بلا منازع، وابن حميد وأمثاله ممن جاهر بمعاداة الدّعوة حسدا وحقدا يعلمون علم اليقين أنّه إمام الحنابلة، ولكنّهم أخفوا الحق ولم يفصحوا عن الصّدق، لأمر في نفوسهم ... وإهماله له دليل واضح على حمقه وجهله بكتابة التّاريخ وعلم الرّجال ⁽²⁾. عبد الله بن علي بن حمید السبیعي (1346ق) او نیز از علمای حنبلی، و از احفاد ابن حمید مکی صاحب کتاب السحب الوابلة به شمار می‎رود. عبد الله السبیعي با نگاشتن کتابی با عنوان الدر المنضود فی أسماء کتب مذهب الإمام أحمد نام 105 تن از علمای حنبلی را به همراه تألیفات آنها بیان می‎کند، اما نامی از محمد بن عبدالوهاب و آثارش به میان نمی‎آورد، این عملکرد عالم حنبلی به مذاق وهابیان خوش نیامد از این رو محقق وهابی به نام جاسم بن سلیمان الدوسري با نگارش تذییلی بر این کتاب، با عنوان ذیل الدر المنضود فی أسماء کتب مذهب الإمام أحمد نام محمد بن عبد الوهاب را به همراه 147 نفر دیگر، به نام علمای حنبلی گنجاند ⁽³⁾ تا حدی بتوانند مشکل این کتاب را برای خودشان حل کنند. محمد جمیل البغدادي معروف به ابن الشطي (1379ق) وی نیز از علمای حنبلی در منطقه شام به شمار می‎رود که کتابی با عنوان مختصر طبقات الحنابلة را تألیف کرده است. او نیز در این کتاب نامی از «محمد بن عبد الوهاب» به میان نیاورده است. وهابیان برای حنبلی جلوه دادن امام خود نام او را در متن محتوای نویسنده مندرج کردند و تنها به ذکر پاورقی در ذیل کتاب اکتفا کردند و ترجمه ای درباره او از کتاب آل بسام را در این کتاب گنجاندند ⁽⁴⁾. 👌 این عبارات تنها گوشه‎ای از خیانت وهابی‎ها به تراث اهل سنت است، فردی که نزد تراجم نویسان مذهب حنبلی، در شمار علما قرار نمی‎گیرد، و افکارش در راستای اهل سنت و جماعت نیست و با نگرش مذهبی حنابله سازگاری ندارد، با و گنجاندن نام او در میان علمای حنبلی به دنبال اثبات این هدفند تا افکار محمد بن عبدالوهاب را برخواسته از نگاه و منهجی عالمانه، در راستای مذهب اهل سنت و موافق مذهب حنبلی جلوه دهند، و این امر توجه محققان و پژوهشگران به خیانت‎های وهابیان را می‎طلبد. 💬 📚 منابع: (1) الغزي العامري، محمد كمال الدين، النعت الأكمل لأصحاب الإمام أحمد بن حنبل، ص335. (2) ابن حمید المکي، محمد بن عبد الله، السحب الوابلة على ضرائح الحنابلة، ج3، ص995-996. (3) السبیعي، عبد الله بن علي، الدر المنضد في أسماء کتب مذهب الإمام أحمد، تحقیق: جاسم الدوسرِي، ص100. (4) ابن شطي البغدادي، محمد جمیل، مختصر طبقات الحنابلة، تحقیق: فواز الزملي، ص150. 💠 @Jarayan_Shenasi
🏷 🔰 تحریف کلام احمد سرهندی در جهت موافق جلوه دادن توحید او با وهابیت 🖐 همان طور که قبلا گفته شد یکی از شگردهای وهابیت در نشر وهابی‎گری در میان اهل سنت، موافق جلوه دادن دیدگاه بزرگان اهل سنت با اندیشه وهابی‎گری است. از این رو آنها به سراغ فردی به نام احمد سرهندی رفتند که نزد احناف شبه قاره به مجدد الف ثانی معروف و مشهور است. وهابی‎ها عبارتی از کلام مکتوب 41 در دفتر سوم مکتوبات امام ربانی را مورد استناد قرار دادند و از متن تعریب شده کتاب که محمد مراد منزلوی (1352ق) کار تعریب آن را بر عهده داشتند استفاده کردند که او در این باره چنین گفته است: 🗣 والتّبرّي من الكفر شرط الإسلام والاجتناب عن شائبة الشّرك توحيد، والاستمداد من الاصنام والطّاغوت في دفع الامراض والاسقام كما هو شائع فيما بين جهلة أهل الإسلام عين الشّرك والضّلالة وطلب الحوائج من الأحجار المنحوتة نفس الكفر وإنكار على واجب الوجود تعالى وتقدس (1). 👈 محمد الخجندی وهابی (1379ق) متن تعریب شده سرهندی (1034ق) را در کتاب مفتاح الجنة به همراه اضافات کلماتی بر آن این گونه نقل کرده است: 🗣 والتبرؤ من الكفر شرط الإسلام، والاجتناب عن شائبة الشرك توحيد، والاستمداد من الأصنام والطواغيت [والأرواح والأموات] في دفع الأمراض والأسقام كما هو الشائع فيما جهلة أهل الإسلام عين الشرك والضلالة فيكفرون من حيث لا يشعرون (2). 👈 عبد العزیز الراجحی نیز در شرح خود بر مفتاح الجنة بدون اعتراض به کلام الخجندی به همراه اضافات را نقل می‎کند و اعتراضی به کار او نمی‎کند (3). 👌 احمد سرهندی این مطالب را ناظر به مردم هندوستان بیان داشته است، جایی که مسلمان با مشرک به جهت مجاورتی که با هم دارند، مشاهده می گردد که فردی مسلمان، بر سر رسومات محلی آنجا مرتکب برخی از رفتار مشرکانه ‎شده است، در این مکتوب احمد سرهندی این رفتار مسلمان جاهل را مورد توجه قرار داده و در عین آن که این اعمال را کفری و شرک خوانده است، اما با این حال این مسلمان در نظر او «اهل اسلام» بوده و آن را «کافر» نخوانده است؛ اما این سخن سرهندی با مبنای خجندی وهابی سازگاری ندارد، او برای همسو جلوه دادن دیدگاه سرهندی با نگاه وهابیت عبارت «فیکفرون من حیث لا یشعرون» را به متن کلام او اضافه کرد تا نشان داده شود سرهندی همچون وهابیت اقدام به این فرد مسلمان جاهل کرده است. 👌 افزون بر آن که سرهندی تنها استمداد از اصنام و طواغیت را مصداق شرک دانسته و در بیان نظر خود متوجه اهل قبور و ارواح انبیاء و اولیاء نیست، و همانطور که قبلا گذشت اساسا شرکی خواندن این اعمال هیچگاه با معتقدات و مبانی فکری سرهندی که قائل به جواز طلب شفاعت و استغاثه به ارواح انبیاء و اولیاء است سازگاری ندارد. اما با این حال، خجندی وهابی باز برای همسو جلوه دادن دیدگاه سرهندی با نگاه وهابیت عبارت «والأرواح والأموات» را بعد از اصنام و طواغیت ذکر می‎کند تا در نظر خواننده چنین جلوه کند که تمام استمدادهایی را که مسلمانان به نحو طلب شفاعت و استغاثه از ارواح انبیاء و اولیاء صورت می‎دهند، در نگاه سرهندی نیز کفر و شرک خوانده می‎شود. 👋 بنابراین برخلاف ادّعایی که وهابی‎ها مطرح می‎کنند سرهندی نه قائل است که این جاهلان مسلمان که اعمال شرکی انجام داده‎اند کافر و مشرکند و نه قائل به شرکی بودن استمداد از ارواح انبیاء و اولیاء است، اما آنچه که روشن است وهابیان با در متن کلام علمای اهل سنت، درصدد آنند که نگاه وهابی‎گری خود را در اذهان، نگاهی اسلامی با خوانش اهل سنت جلوه دهند. 💬 📚 منابع: (1) المنزلوي، محمد مراد، الدرر المكنونات، ج3، ص54-55. (2) المعصومي الخجندي، محمد، مفتاح الجنة لا إله إلا الله، ص74. (3) الراجحي، عبد العزيز، المرقاة إلى مفتاح الجنة لا إله إلا الله، ص184-185. 💠 @Jarayan_Shenasi