eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
281 دنبال‌کننده
188 عکس
27 ویدیو
10 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر»
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 دکلمه‌ی شعرِ اثرِ 🎙 با صدای @jargeh
... و حق تعالی موسی صلوات اللّه علیه را بدین فرمود که: چون به قطع و گذاشتن به محل رسیدی، اسباب از تو ساقط شد «فَاخْلَعْ نَعْلَیک (طه / ۱۲)» و «أَلْقِ عصاک (النّمل / ۱۰)»؛ نعلین بیرون کن و عصا بیفکن؛ که آن آلتِ است و اندر حضرتِ ، وحشتِ مُحال باشد. 📚 / 🌐 درباره‌ی هجویری @jargeh
✔️ در انتظار از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین گر باز کنند از شِکَنِ تو تابی بر دیده صاحب نظران خواب ببستی ترسی که ببینند تو به خوابی مشغولِ تُو را گر بگذارند به دوزخ با یادِ تُو دردش نکند هیچ عذابی یاران همه با یار و منِ خسته طلب‌کار هر کس به سر آبی و به سرابی @jargeh
ای باد بوی یوسُفِ دل‌ها به ما رسان یک از نهالِ دلِ ما به ما رسان از زلفِ او، چو بر سَرِ زلفش گُذر کنی پنهان بِدُزد موئی و پیدا به ما رسان ..... ما را مُراد ازین همه یا رب وصالِ اوست یا رب مرادِ ما را به ما رسان 🌐 مطالعه‌ی مقاله‌ی کوتاهِ «اسمِ نورانی رب» / نشریه «خُلُق» @jargeh
آمد برِ من یک‌دم، بُرد از مَن صَد غَم گفتم که همین یک‌دم؟! گفتا که همین باشد! گفتم چه کنم با دل تا غم نبوَد در وی؟ گفتا غمِ من دارد، بُگذار باشد چون دید که هُشیارم، رفت از برَم و می‌گفت عاشق چو چُنان باشد، چُنین باشد شیرینْ سخنِ تلخَش شوری به جهان افکند چون لب‌شکرین باشد، حرفش نمکین باشد بر گِردِ سرَش گشتم، گفتا مَهل از دستم عاشق چو شود خاتمْ، معشوقْ باشد . . گویند ز این و آن تا چند گوئی زان‌رو که دَر آن باشد زان‌رو که درین باشد گَه می‌نگرم آن را گه می‌نگرم این را چون جلوه‌گهِ حُسنش گه آن و گه این باشد... 🌐 زندگی و شخصیت مرحوم ملامحسن فیض @jargeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم که دارد هر ذرّه‌اش هوایی چون خرقه‌ی گدایان هر وصله‌اش ز جایی @jargeh
نقل است که یک روز با جمعی می‌رفت؛ جماعتی جوانان می‌آمدند و فساد می‌کردند تا به لبِ دجله رسیدند؛ یاران گفتند: یا شیخ! دعا کن تا حق تعالی این جمله را کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود. گفت: دست‌ها بردارید. پس گفت: الهی چنان‌که در این جهان عیششان خوش داری، در آن جهانشان عیش خوش ده! اصحاب به بماندند! گفتند: خواجه ما سرِّ این نمی‌دانیم! گفت: آن‌کس که با او می‌گویم می‌داند؛ توقف کنید که هم‌اکنون سرِّ این پیدا آید؛ آن جمع چون شیخ بدیدند رُباب بشکستند و خَمر بریختند و لرزه بر ایشان افتاد و در دست و پای شیخ افتادند و کردند! شیخ گفت: دیدید که مراد جمله حاصل شد، بی غرق و بی‌آنکه رنجی به کسی رسید! 📚 / 🌐 دریافت کتاب: بازنویسی تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری به نثر ساده @jargeh
✔️ یک صفحه از در ما سوختگانِ عالَمِ توحیدیم ما را سَرِ لٰا الهَ الّا اللّه است @jargeh
▪️ شکستِ سکوت من اگر دیوانه‌ام با زندگی بیگانه‌ام مَستم اگر یا گیج و سرگردان و مدهوشم اگر بی‌صاحب و بی‌چیز و ناراحت خراب اندر خراب و خانه بر دوشم اگر فریادِ منطق هیچ تأثیری ندارد در دلِ تاریک و گُنگ و لال و صاحب‌مُرده‌ی گوشم به مرگِ مادرم: مُردم شما ای مردُمِ عادی که من احساسِ انسانیِ خود را بر سرشکِ ساده‌ی رنجِ فلاکت‌بارتان بی‌شبهه مدیونم میان موجِ وحشتناکی از بیدادِ این دنیا در اعماقِ دلِ آغِشته با خونم هزار درد دارم درد دارم ... @jargeh
قَدرِ مجموعه‌ی گُل مُرغِ سَحَر دانَد و بَس که نَه هَر کُو ورقی خواند دانست عرضه کردم دو جهان بَر دلِ به جُز از عشقِ تُو باقی همه فانی دانست سنگ و گِل را کُند از یُمنِ نظر لَعل و عَقیق هر که قَدرِ بادِ دانست @jargeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 : تو با همه فرق داری.... @jargeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهرِ خوبان دل و دین از همه بی‌پروا بُرد رخِ شطرنج نبُرد آن‌چه رخِ بُرد من به سرچشمه‌ی خورشید نه خود بُردم راه ذرّه‌ای بودم و تُو مرا برد من خَسی بی‌سَر و پایم که به سیل افتادم او که می‌رفت مرا هم به دلِ برد خَمِ تُو بود و کفِ مینوی تو بود که به یک جلوه ز من نام و نشان یک‌جا برد همه یاران به سرِ راهِ تو بودیم ولی خمِ ابروت مرا دید و ز مَن یغما برد همه دل‌باخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشتِ سر انداخت، مرا برد @jargeh
عاکفِ کوی بُتان باش که در مَسلکِ عشق بر گونه‌ی خَطایی نبوَد @jargeh
⚫️ انّا للّه و انّا الیه راجعون ⚫️ برادر عزیزم جناب آقای مصطفی محمدی مطهّر درگذشت غم‌انگیز مادرِ مؤمن و فداکارتان (همسرِ مکرّم جناب حجة الاسلام محسن محمدی مطهّر همدانی دام عزه) بعد از تحمّل چند سال بیماریِ سخت و طاقت‌فرسا را تسلیت عرض می‌کنم. از درگاه پروردگارِ کریم برای آن بانو که عمری مفتخر به خدمتِ اهل البیت علیهم السلام بود، رحمت و مغفرت خاص و برای همه‌ی بازماندگان صبر و رضا مسألت می‌کنم. ◼️ به اطلاع عزیزان می‌رساند خاک‌سپاری پیکر مطهّر این مادرِ تازه درگذشته، پنج‌شنبه ۲۶ آبان، ساعت ۱۰/۳۰ در گلزار شهدای علی بن جعفر قم برگزار خواهد شد. ◼️ @jargeh
گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشق‌بازان هر جا که نامِ در انجمن بر آید.. @jargeh
بلام فرستی و من باز بسته دل به امید که از رسد بَر سَرم دگر سَری که داشتم انداختم به پای تُو حیف که نیستم سَرِ دیگر برای دگر 🌐 شرح حال مختصری از کمال الدین خجندی @jargeh
غَمزه‌ی شوخِ تُو خونَم به خطا می‌ریزد فُرصتش باد که خوش فکرِ صوابی دارد @jargeh
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی قلبْ با دیدنِ تو شورِ دارد وصلِ تُو خواب و خیال است ولی باور کُن عاشقی بی‌سر و پا عزمِ دارد اولِ قصه‌ی هر عشق کمی تکراریست آخرِ قصه‌ی شنیدن دارد 🖼 کوهِ بیستون @jargeh
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش اول) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی ، شماره‌ی ۸۰ در فرهنگِ خودمان، نخستین کسی که مدّعی است ترجمه‌ی شعر محال است، (متوفای ۲۵۵) است. وی در کتاب می‌گوید: «والشّعرُ لایُستطاعُ اَن یُتَرجَمَ و لایَجُوزُ عَلَیهِ النَقل وَ مَتی حُوِّلَ تَقَطَّعَ نَظمُهُ و بَطَلَ وَزنُهُ وَ ذَهَبَ حُسنُهُ وَ سَقَطَ مَوضِعُ التَّعَجُّبِ مِنه وَ صارَ کَالکَلامِ المَنثورِ. و الکلامُ المنثورُ المُبتَدأُ علی ذلکَ اَحسَنُ وَ اَوقَعُ مِنَ المنثورِ الّذی حُوِّلَ مِن موزونِ الشعرِ». یعنی «و شعر، تابِ آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبان دیگر روا نیست و اگر چنین کنند «نظم» شعر بریده می‌شود و وزنِ آن باطل خواهد شد و زیبائیِ آن از میان خواهد رفت و نقطه‌ی شگفتی‌برانگیزِ آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد. نثری که خودبه‌خود نثر باشد زیباتر از نثری است که از تبدیلِ شعرِ موزون حاصل شده باشد.» نمی‌دانم در دنیای قدیم، قبل از او، چه کسانی چنین نظریه‌ای را دنبال کرده‌اند. قدر مسلّم این است که در دوره‌ی اسلامی هیچ‌کس به صراحت او و با توضیحاتِ او، به امتناعِ ترجمه‌ی شعر از زبانی به زبانی دیگر نیندیشیده‌ است. امروز هم که نظریه‌های ترجمه در فرهنگ‌های مختلفِ بشری، شاخ و برگ‌های گوناگون به خود دیده است، باز هم در جوهر حرف‌ها، چیزی آن‌سوی سخن جاحظ نمی‌توان یافت. ادامه دارد... 🌐 معرفی «کتاب الحیوان» جاحظ @jargeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 ارسالیِ دوستانِ باصفا طریقِ عشق پُرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه رود @jargeh
✔️ غزل ۲۲۱ دیوان بر اساس تصحیحِ استاد قزوینی و دکتر غنی @jargeh
✅ تعداد و ترتیبِ ابیاتِ این غزل در نسخه‌ها و تصحیح‌های مختلفِ متفاوت است. @jargeh
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش دوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی بُخارا، شماره‌ی ۸۰ آخرین حرفی که در پایانِ قرن بیستم، در این‌باره زده شده است، سخنِ شیموس هینی [Seamus Heaney متولد 1939]، برنده‌ی جایزه‌ی ادبیّاتِ چند سال قبل است که در مصاحبه‌ای در اکتبر سال ۱۹۹۵ گفت: Poets belong to the language not to the world (شاعران به زبان تعلّق دارند نه به جهان) در فاصله‌ی جاحظ تا بسیاری از اهل ادب این بوده‌اند که شعر را بتوان ترجمه کرد و حتّی بعضی شعر را به «چیزی که قابل ترجمه نیست» تعریف کرده‌اند و عبارت رابرت فراست [(Robert Frost (1874-1963] در این زمینه شهرت جهانی دارد: Poetry is what is lost in translation. It is also what is lost in interpretation. (شعر همان چیزی است که در ترجمه از بین می‌رود و نیز همان است که در تفسیر از میان بر‌می‌خیزد.) من آراء جاحظ را در باب ترجمه، جای دیگری با تفصیل بیش‌تر بررسی کرده‌ام. در این‌جا می‌خواهم از یک نکته‌ی ساده یا از یک تمثیل در جهتِ تکمیل یا اصلاح نظریه‌ی او سخن بگویم. ادامه دارد... 🌐 مختصری درباره‌ی شیموس هینی؛ شاعرِ فقیدِ ایرلندی @jargeh
چُنان پُر شد فضای سینه از دوست که فکرِ خویش گُم شد از ضمیرم... و ملأتُ روحي مِنك حتّىٰ لَمْ يَعُد مِنّي لِروحي مَوضِعٌ و مَكانُ... 🌐 صُدغَیها @jargeh
✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش سوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایه‌اش مستدام- 📚 مجله بخارا، شماره ۸۰ اگر بپذیریم که شعر هنرِ زبان است و نوعی معماری کلام، وقتی به ترجمه‌ی یک شعر می‌پردازیم مثل این است که یک اثرِ معماری را از جایی که دارد، برمی‌داریم و به جایی دیگر انتقال می‌دهیم. اگر این بنا، با جرثقیل و با تمام اجزای آن، یک جا، نقل مکان کند، مثل این است که برای مخاطبِ فرانسوی شعر را در زبان اصلی قرائت کنیم؛ چیزی به عنوان ترجمه اتّفاق نیفتاده است. یک اثرِ معماری، یک‌جا، از محلّی به محلّی انتقال یافته. حالا نگویید چه بهتر، فرانسوی‌ها هم به تماشای آن می‌پردازند. معماری زبان (که شعر است) قابل دیدن نیست. دیدن این معماری، بینایی و چشم دیگری می‌طلبد که در اجزای زبان، موسیقیِ زبان و در «معانیِ نحوی»، «بلاغتِ ساختارهای نحوی» و کنایاتِ آن نهفته است؛ بنابراین قابل رؤیت برای فرانسوی‌ها نخواهد بود. پس باید آن را تبدیل به واژ‌ه‌‌های فرانسوی کنیم؛ درست مثل این‌که آن بنا را به صورت آجر‌ها و درها و پنجره‌ها و کاشی‌ها، جزء به جزء، برداریم و به جای دیگر ببریم. اگر این خانه‌ای که خرابش می‌کنیم تا اجزای آن را به جای دیگر بریم و در آن‌جا آن را بازسازی کنیم، خانه‌ای معمولی باشد، هر بنّا و سرعمله‌ای می‌تواند (با مختصر کاهش و افزایشی در زیبائی آن) آن را دوباره در محلّ جدید، بازسازی کند. ای بسا که در محلِّ جدید، این اجزا، ساخت و صورتی، حتّی دل‌پذیرتر از مرحله‌ی قبل بیابند. @jargeh