eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘ ⚘ ⚘ ...اصولا خط مشی با روند مدنظر خوانایی نداشت و از همان روزهای اول هم این تضاد مشخص بود. روش کار به عنوان مسئول مجموعه نظامی انقلاب پیرو این مطلب بود که جمهوری اسلامی باید اقتدار کامل داشته باشد. در صورتی که ، چه در داخل دولت موقت و چه در داخل شورای انقلاب، آمدند و گفتند خدمت سربازی یک سال و نیم باشد و بعد هم هشت دوره از مشمولان را از خدمت زیر پرچم معاف کردند؛ یعنی عملاً با این کار خودشان تمام پادگان‌های مملکت را خالی کردند تا زمینه‌ی مساعدی برای همه‌ی در نقاط مختلف کشور و یا بستر مناسبی برای یک حمله‌ی برق آسای خارجی به ایران را فراهم بیاورند. در حقیقت با این اقدام خود ارتش را صددرصد تضعیف کردند. بدیهی است تضعیف نیروهای مسلح یک انقلاب در عمل یعنی سرکوب آن انقلاب! ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ... از همان ابتدا مخالف این برنامه‌های بود و می‌گفت خدمت سربازی در این کشور باید دوسال و حتی دوسال و نیم باشد. در کوران اوج گیری چنین تضادهای میان و مجموعه بود که هیئتی از مرکز به سرپرستی ، افردای مثل ، و هم عضو آن بودند، به آمدند. خیلی راحت سر این هیئت کلاه گذاشت و بعد از مراجعت آنها به تهران ناگهان شنیدیم از رادیو خبر برکناری از ریاست اعلام شد! چند روز بعد هم ، را به شهادت رساند. ناگفته نماند روندی که آمریکا در این‌ قضایا درپیش گرفته بود، بسیار حساب شده بوده است. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
💠°•○💠°•○💠 چقدر دلتنگ حضورت هستم! کاش تصویرت، نفس می کشید... ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
⚘ ⚘ ⚘ ...ناگفته نماند روندی که در این قضایا در پیش گرفته بود، بسیار حساب شده بوده است. به نظر من در ممالک تحت سلطه به دو گونه عمل می‌کند. یکی اینکه یک طبقه از جامعه را در رفاه کامل و طبقه‌ای‌ دیگر را در فقر کامل نگه می‌دارد. تا وقتی در چنین کشوری رسماً سلطه دارد، متکی به طبقه مرفه آن است و اگر هم در این کشور انقلابی صورت بگیرد، طبیعی است که می‌خواهد نقطه اتکای ثانویه‌ای برای خودش داشته باشد که با تکیه به آن نقطه بتواند دستی بیندازد و این انقلاب را به شکست بکشاند. بدیهی است کسانی که پیش‌تر در رفاه کامل قرار داشته‌اند، بخاطر از دست دادن رفاه خود، علیه انقلاب اقدام می‌کنند، اما در بین کسانی که در فقر کامل هستند، نوعی روحیه‌ی مبارزه علیه ظلم به وجود می‌آید. با روندی که توسط عوامل و مهره‌های بومی خود در پیش می‌گیرد، به این روحیه‌ی مبارزه جویی علیه ظلم، یک جهت غلط را املا و القا می‌کند. یعنی این روحیه‌ی ظلم ستیزی را در جهت اهداف خودش به انحراف می‌کشاند. در ما دیدیم که دقیقاً همین برنامه‌ی اجرا شد. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...شما باید به این نکته‌ی ظریف توجه داشته باشید، که مردم جزء فقیرترین مردم کشور به شمار می‌روند؛ اما بخاطر همین روحیه‌ی مبارزه علیه ظلم است که اینها اسلحه به دست گرفتند. منتها می‌بینیم که گروهک‌های خلق‌الساعه و وابسته به درست در بزنگاه پیروزی انقلاب پیدا می‌شوند و این روند را در جهت غلط می‌اندازند‌. و حرکت ظلم ستیزانه‌ی مردم، در عمل تبدیل به مبارزه‌ای علیه حق و حقیقت می‌شود. آن هم بدون آنکه این مردم اصلاً آگاهی به این انحراف وحشتناک داشته باشند. در چنین شرایط وخیمی بود که در اوایل اردیبهشت ۱۳۵۸ ما وارد شدیم. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ *مهاباد* من دقیقاً به یاد دارم که وقتی ستون نیروهای ما می‌خواستند وارد شهر بشوند، آنچنان قدرت و صلابتی از خود نشان دادند که هیچ گروهی به خود جرات رویارویی و مبارزه با این ستون را نمی‌داد. مخصوصاً جا دارد از نقش نیروهای ارتشی ستون؛ برادرانی که از اقدامات کارشکنانه‌ی سرخورده شده بودند و روحیه‌ی آنها را تضعیف کرده بودند، یاد کنم. برادران ارتشی ما از خودشان رشادت و قدرت عجیبی نشان دادند. در جریان ورود نیروهای ما به ، بلافاصله تانک‌هایی را که از پادگان شهر دزدیده بودند به میدان آوردند و به اصطلاح با تانک‌هایشان یک مختصر مقاومتی هم توی شهر کرده بودند. البته دقایقی بعد با نهایت ذلت و خواری ناچار به تسلیم شدند و هشت دستگاه از آن تانک‌ها به دست نیروهای ما افتاد. یک تانک دیگرهم که اشرار آن را روی تپه مشرف به دریاچه‌ی سد مستقر کرده بودند، حکایت جالبی دارد. وقتی می‌بینند هوا پس است و جنگ را باخته‌اند، دستور می‌دهند این تانک آخری را برای کوبیدن ما از تپه‌ی مزبور حرکت بدهند. راننده‌ی نابلد ، با حماقتی که به خرج داد، تانک را خلاص کرده بود و تانک هم با سرعت تمام از روی تپه سرازیر شد و رفت زیر آب دریاچه. بعد که رفتیم جرثقیل آوردیم و تانک را بیرون کشیدیم، دیدیم هر دو سرنشین آن خفه شده‌اند و مرده‌اند... به یاری خداوند خیلی سریع موفق شدیم ضمن آزادسازی شهر و استقرار نیروهای ارتشی در ، ایستگاه رادیو_تلوزیونی و دیگر مراکز مهم دولتی و نقاط سوق الجیشی شهر را از تصرف خارج کنیم. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
جاویدنشان
#شهید_سیدمحمدرضا_دستواره🥀
💠 💠 به سال ۱۳۳۸ ه.ش در خانواده ای مذهبی و مستضعف در جنوب شهر تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم، با نمرات عالی به پایان رساند. با اوج گیری انقلاب اسلامی، همراه با امت مسلمان در تظاهرات و فعالیتهای مردمی شركت فعال داشت و در این زمینه چند بار توسط عوامل رژیم پهلوی دستگیر شد. سال ۱۳۵۷ زمانی كه در سال آخر دبیرستان درس می خواند نه تنها خود فعالانه در تظاهرات علیه طاغوت شركت می كرد، بلكه دوستان همكلاسی و برادران كوچكترش را نیز به این امر ترغیب و تشویق می نمود. به واسطه حضور فعال و مستمری كه در صحنه های مختلف داشت توسط عوامل رژیم شناسایی و در روز ۱۴ آبان سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران دستگیر و روانه زندان گردید، اما پس از مدتی از زندان آزاد شد. به هنگام ورود حضرت امام خمینی(ره) در مراسم استقبال از حضرت امام(ره) شركت كرد و مسئولیت امنیت قسمتی از میدان آزادی را به عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جهت پاسداری از دست آوردهای انقلاب به جمع پاسداران كمیته انقلاب اسلامی پیوست و ۴ماه در این نهاد خدمت کرد. سپس به خیل سپاهیان پاسدار پیوست و بلافاصله داوطلبانه طی ماموریتی عازم كردستان شد. او همراه فرماندهان عزیزی چون و ، زحمات زیادی را در مقابله با به جان خرید. بعد از آزادسازی شهر در معیت و سایر برادران رزمنده وارد شهر شد. از آنجا كه این شهر جنگ زده پس از آزادی با مشكلات متعددی مواجه بود و سازمانها و موسسات دولتی تعطیل شده بودند، به دستور ، نیز ماموریت یافت تا كالاهای ضروری مردم را تهیه كرده و در اختیار آنان قرار دهد. ایشان مدتی نیز فرماندهی ، در محور را به عهده داشت. هنگامی كه ماموریت یافت (ص) را تشكیل دهد، او همراه سایر برادران به سمت جبهه های جنوب عزیمت كرد و در آنجا به علت مهارت در جذب نیرو مامور تشكیل واحد پرسنلی تیپ گردید. ایشان با میل باطنی كه به گردانها رزمی داشت، روحیه اطاعت پذیری اش باعث شد تا بدون هیچگونه ابهامی مسئولیت محوله را قبول كند، اما از فرماندهان تقاضا كرد كه مجاز به شركت در عملیات باشد. بنابراین در روزهای عملیات، سلاح به دست در كنار فرماندهان گردان وارد عمل می شد. به همراه سرداران لشكر محمدرسول‌الله(ص) برای یاری رساندن به مردم مسلمان و ستمدیده و شركت در نبردهای پرحماسه و به فرماندهی منصوب گردید و تا زمان در همین مسئولیت به خدمت مشغول بود. در بعد از شهادت فرمانده (ص) - «» و واگذاری فرماندهی به «» - به عنوان لشكر ۲۷حضرت رسول(ص) منصوب گردید. پس از شهادت در ، به عنوان سرپرست لشكر علیه كفار جنگید و در نهایت با انتصاب فرماندهی جدید لشكر، ایشان همچنان به عنوان لشكر، در خدمت جنگ و دفاع مقدس بود. از خصوصیات بارز شهید، خوشرویی، جذابیت، صفای باطن، اخلاص و توكل به خدا بود. به گفته همرزمانش، جایی كه او بود غم و اندوه بیرون می رفت. او در روحیه دادن به رزمندگان نقش به سزایی داشت. از شجاعت بالایی برخوردار بود. تجزیه و تحلیل حساب شده مسائل جنگ و قدرت تصمیم گیری سریع، یكی از ویژگیهایی بود كه در مشكلات، را یاری می كرد. با آنكه از نظر جسمی بدنی نحیف و لاغر داشت ، خستگی ناپذیری و اعتماد به نفس او زبانزد خاص و عام بود. آن بزرگوار تا هنگام شهادت ۱۱بار مجروح شد ولی هرگز از پای ننشست و با شجاعت كم نظیر تا نثار جان عزیزش به دفاع از اسلام و آرمانهای متعالی حضرت امام خمینی(ره) و حفظ كیان جمهوری اسلامی ادامه داد. منبع: سایت‌ِنویدِشاهد ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
⚘ ⚘ ⚘ *سقز* حرکت ستون نیروهای ما به طرف آغاز شد. ناگفته نماند که در محاصره قرار داشت، عملیات در اصل باید توسط یک گردان از تیپ ۸۴ مستقل اجرا می‌شد. منتها عیب کار در این جا بود که فرمانده این تیپ که آن زمان فردی به نام بود، جزء خائنان به مملکت محسوب می‌شد. اصلاً در زمان قرار بود این سرگرد را از فرماندهی برکنار کنند. منتها بعد از برکناری ، کاری به کار این فرد نداشتند و او همین طور توی ارتش مانده بود. این سرگرد سه بار عمل می‌کند که از پل بگذرد و به میدان ورودی شهر برسد. نتیجه چه شد؟! ایشان در این حملات سه دستگاه جیپ، سه قبضه تفنگ ۱۰۶ و سه قبضه خمپاره اندازه ۱۲۰ میلی‌متری را مفت و مسلم به می‌دهد و عملاً برادران ارتشی مارا به دام محاصره‌ی می‌اندازد. هم در وضعیتی بود که اگر حداکثر تا یک ساعت دیگر به آن نیرو نمی‌رسید قطعاً سقوط می‌کرد. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ... در همین حین سه دستگاه خودرو حامل ۷۰نفر از نیروهای سپاه، برخلاف دستور آن جناب سرگرد عمل کردند و از انتهای ستون به سمت به راه افتادند... وقتی این ۷۰ پاسدار به جلوی ستون رسیدند و از ماشین ها بیرون پریدند، با فریاد الله‌اکبر به طرف و میدان ورودی شهر حرکت کردند. من خودم شاهد بودم و دیدم که آتش آنها را مثل برگ خزان روی زمین می‌ریخت و یکی پس از دیگری شهید می‌شدند ولی سایرین همچنان با فریاد تکبیر به پیشروی ادامه می‌دادند. بالاخره هم توانستند سر پل ورودی شهر را بگیرند و پل را هم کاملاً تصرف کنند. به این ترتیب بود که گردان ارتش توانست وارد شهر بشود. کلاً از این ۷۰ نفر بچه‌های سپاه، فقط ۹نفر زنده ماندند، بقیه به شهادت رسیدند. هرچند احدی از شهادت مظلومانه‌ی اینها حرفی نزد. هیچ کدام از رسانه‌های مملکت، نه رادیو_تلوزیون تحت سرپرستی جاسوس و نه روزنامه‌ها، خبر شهادت اینها را پخش نکرد. اصلاً کسی به مردم نگفت اینها چطور شهید شدند... آیا نباید یک چنین اسم‌هایی توی تاریخ ثبت بشود؟ اگر ما تاریخ مردمی داریم و اگر بنا بر این است که ما باید تاریخمان مردمی باشد، باید یک چنین کسانی و چنین حماسه‌هایی توی تاریخ ما ثبت بشود. باچنین رشادت‌هایی بود که به یاری خدا پادگان محاصره شده از خطر سقوط حتمی نجات پیدا کرد و نتوانستند این پادگان را خلع سلاح کنند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
جاویدنشان
#شهید_سیدمحمدرضا_دستواره🥀
💠 💠 🥀 برای عمل جراحی سرم را تراشیدند. رفتم جلوی آینه و به آقایی که تیغ در دستش بود، گفتم: ابرو و ریشم را هم بزن.🙂 آن آقا گفت: یعنی چی؟😐 گفتم: مال خودم است دیگر؛ بزن کاریت نباشه.🤨 ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آینه رفتم، خودم را نشناختم. پیش خودم گفتم سید (پدرم) را سر کار بگذارم.😈 روی ویلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودی بیمارستان رساندم تا سید بیاید. بابا از در آمد داخل. از کنارم رد شد. اما مرا نشناخت. گفتم: سید کجا می‌ری؟😄 _بنده‌زاده مجروح شده آمدم ببینمش. _آقازاده‌تان کی‌ باشن؟🤔 _آقا سیدرضا دستواره. _اِ، آقا رضا پسر شماست؟😅 عجب بچه شجاع و دلیری دارید شما. تو فامیلتون به کی رفته؟ ویلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا. و باهم راهی اتاق شدیم.🤭 گفتم:حاج آقا می‌دانی کجای آقا رضا تیر خورده؟🤔 _نه، اولین باره می‌روم او را ببینم.🙁 _نترس دستش کمی مجروح شده. _خدا رو شکر.☺ _حاج آقا دست راست رضا قطع شده اگه نمی‌ترسی.😈 _خدایا راضی‌ام به رضای خدا.😥 _حاج آقا دست چپش هم قطع شده.😈 _خدا رو شکر؛ خدایا این قربانی را قبول کن.😢 در آسانسور صحبت را به جایی رساندم که پای راست خودم را قطع کردم.😂 بابا تکانی خورد و کمی ناراحت شد.😓 تا بالای تخت که رسیدیم، آمد که مرا روی تخت بگذارد، طوری وانمود کردم که رضا دستواره را بدون دست و پا خواهد دید...😈 کمی ناراحت شد و اشکش درآمد.😭 _حاج آقا خیلی باحالی؛ بچه‌ات ۱۰ دقیقه پیش شهید شد او را بردند سردخانه.🤭 این بار دیگر لرزه به تن پدرم افتاد، اشکش درآمد و رو به قبله ایستاد و گفت: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.😭 با خنده گفتم: بابا، خیلی بی‌معرفتی، ما را کُشتی تمام شد، رفت؟!🤣 پدرم یک نگاهی کرد و تازه ما را شناخت. گفت: ای پدرسوخته اینجا هم دست از شیطنت برنمی‌داری؟!»😠😡 ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯