eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘ ⚘ ⚘ _سفر سردار غریب به جبهه‌های غرب عرض کنم که بعد از پیروزی انقلاب، به دنبال تحرکات به سرکردگی "" روحانی نمای دغل کار و عامل جیره‌خوار ساواک طاغوت در ، پادگان تیپ۲ زرهی لشکر ۶۴ ارومیه در این شهر به محاصره در می‌آید. نقطه‌ی آغاز بحران در حقیقت محاصره‌ی همین پادگان بود. هم زمان با محاصره‌ی ، از طرف ارتش اعلامیه‌ای با امضای "" اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی صادر می‌شود که مضمون آن از این قرار است: مردم! با ارتش همکاری کنید و از اطراف پادگان متفرق شوید. لبیرال‌ها فقط یک‌بار اجازه‌ی خواندن اعلامیه‌ی را در رادیو می‌دهند و بعد از آن دیگر هیچ اعلامیه‌ و خبری از قضایای به گوش مردم کشور نمی‌رسانند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ... آنها به هیچ وجه مردم را در جریان کلی قضایا قرار ندادند تا مردم بدانند چه روند خطرناکی در به وجود آمده است. هرچند این خود جزئی از سیاست کلی این آقایان برای به انحراف کشانیدن انقلاب و غصب و مسخ حکومت آتی اسلامی در کشور بود. در چنین وضعیتی بود که نهایتاً که مملو از تجهیزات زرهی، توپخانه و پیاده_زرهی بود، کلاً خلع سلاح می‌شوند. همزمان با خلع سلاح پادگان، حدود هفت هزار قبضه اسلحه سبک و تجهیزات مربوط به سلاح‌های کالیبر سبک و نیمه سنگین که شامل انواع خمپاره انداز، آر.پی.جی، کالیبر ۵۰ و دوشکا می‌شد، توسط _بعثی_عراق از طریق مرز وارد ایران شده و در میان توزیع می‌شد. به این ترتیب بعد از سقوط و باز شدن مرزهای غرب کشور، راه عبور و فرار ایادی وابسته به رژیم و دربار شاه نیز از طریق هموار می‌شود. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...مراکز نظامی مهمی از قبیل ، ، ، و کلاً در محاصره‌ی بود. با توجه به این که اشرار آن همه نیرو پیدا کرده بودند، سران آنان تصمیم به خلع سلاح کلیت ۲۸_کردستان گرفتند. به این معنا که پس از حمله به پادگان‌های این لشکر در سطح منطقه، نهایتا به پادگان مرکزی ۲۸_ارتش در هم حمله کردند و قصد آنان از این تهاجم، خلع سلاح پادگان بود. از طرفی باتوجه به اینکه هنوز چندماهی بیشتر از پیروزی انقلاب نمی‌گذشت، طبیعی بود که شماری از ایادی طرفدار رژیم طاغوت در ارتش وجود داشتند. موقعی که به حمله کردند، قسمت اعظم شهدایی که در پادگان داده شد، توسط که از داخل ارتش عمل می‌کردند، از پشت تیر خوردند. در همین حین بود که تیمسار قرنی باتوجه به کلیه‌ی مسائلی که برشمردم و اینکه موجودیت ۲۸ در خطر واقعی قرار گرفته و برای این مملکت مسئله‌ی سرنوشت یک لشکر مطرح بود، دستور داد تا ۲۸ با نهایت قدرت از خودش دفاع کند. ۲۸ هم دفاع کرد... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...اصولا خط مشی با روند مدنظر خوانایی نداشت و از همان روزهای اول هم این تضاد مشخص بود. روش کار به عنوان مسئول مجموعه نظامی انقلاب پیرو این مطلب بود که جمهوری اسلامی باید اقتدار کامل داشته باشد. در صورتی که ، چه در داخل دولت موقت و چه در داخل شورای انقلاب، آمدند و گفتند خدمت سربازی یک سال و نیم باشد و بعد هم هشت دوره از مشمولان را از خدمت زیر پرچم معاف کردند؛ یعنی عملاً با این کار خودشان تمام پادگان‌های مملکت را خالی کردند تا زمینه‌ی مساعدی برای همه‌ی در نقاط مختلف کشور و یا بستر مناسبی برای یک حمله‌ی برق آسای خارجی به ایران را فراهم بیاورند. در حقیقت با این اقدام خود ارتش را صددرصد تضعیف کردند. بدیهی است تضعیف نیروهای مسلح یک انقلاب در عمل یعنی سرکوب آن انقلاب! ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ *مهاباد* من دقیقاً به یاد دارم که وقتی ستون نیروهای ما می‌خواستند وارد شهر بشوند، آنچنان قدرت و صلابتی از خود نشان دادند که هیچ گروهی به خود جرات رویارویی و مبارزه با این ستون را نمی‌داد. مخصوصاً جا دارد از نقش نیروهای ارتشی ستون؛ برادرانی که از اقدامات کارشکنانه‌ی سرخورده شده بودند و روحیه‌ی آنها را تضعیف کرده بودند، یاد کنم. برادران ارتشی ما از خودشان رشادت و قدرت عجیبی نشان دادند. در جریان ورود نیروهای ما به ، بلافاصله تانک‌هایی را که از پادگان شهر دزدیده بودند به میدان آوردند و به اصطلاح با تانک‌هایشان یک مختصر مقاومتی هم توی شهر کرده بودند. البته دقایقی بعد با نهایت ذلت و خواری ناچار به تسلیم شدند و هشت دستگاه از آن تانک‌ها به دست نیروهای ما افتاد. یک تانک دیگرهم که اشرار آن را روی تپه مشرف به دریاچه‌ی سد مستقر کرده بودند، حکایت جالبی دارد. وقتی می‌بینند هوا پس است و جنگ را باخته‌اند، دستور می‌دهند این تانک آخری را برای کوبیدن ما از تپه‌ی مزبور حرکت بدهند. راننده‌ی نابلد ، با حماقتی که به خرج داد، تانک را خلاص کرده بود و تانک هم با سرعت تمام از روی تپه سرازیر شد و رفت زیر آب دریاچه. بعد که رفتیم جرثقیل آوردیم و تانک را بیرون کشیدیم، دیدیم هر دو سرنشین آن خفه شده‌اند و مرده‌اند... به یاری خداوند خیلی سریع موفق شدیم ضمن آزادسازی شهر و استقرار نیروهای ارتشی در ، ایستگاه رادیو_تلوزیونی و دیگر مراکز مهم دولتی و نقاط سوق الجیشی شهر را از تصرف خارج کنیم. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ *سقز* حرکت ستون نیروهای ما به طرف آغاز شد. ناگفته نماند که در محاصره قرار داشت، عملیات در اصل باید توسط یک گردان از تیپ ۸۴ مستقل اجرا می‌شد. منتها عیب کار در این جا بود که فرمانده این تیپ که آن زمان فردی به نام بود، جزء خائنان به مملکت محسوب می‌شد. اصلاً در زمان قرار بود این سرگرد را از فرماندهی برکنار کنند. منتها بعد از برکناری ، کاری به کار این فرد نداشتند و او همین طور توی ارتش مانده بود. این سرگرد سه بار عمل می‌کند که از پل بگذرد و به میدان ورودی شهر برسد. نتیجه چه شد؟! ایشان در این حملات سه دستگاه جیپ، سه قبضه تفنگ ۱۰۶ و سه قبضه خمپاره اندازه ۱۲۰ میلی‌متری را مفت و مسلم به می‌دهد و عملاً برادران ارتشی مارا به دام محاصره‌ی می‌اندازد. هم در وضعیتی بود که اگر حداکثر تا یک ساعت دیگر به آن نیرو نمی‌رسید قطعاً سقوط می‌کرد. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ... در همین حین سه دستگاه خودرو حامل ۷۰نفر از نیروهای سپاه، برخلاف دستور آن جناب سرگرد عمل کردند و از انتهای ستون به سمت به راه افتادند... وقتی این ۷۰ پاسدار به جلوی ستون رسیدند و از ماشین ها بیرون پریدند، با فریاد الله‌اکبر به طرف و میدان ورودی شهر حرکت کردند. من خودم شاهد بودم و دیدم که آتش آنها را مثل برگ خزان روی زمین می‌ریخت و یکی پس از دیگری شهید می‌شدند ولی سایرین همچنان با فریاد تکبیر به پیشروی ادامه می‌دادند. بالاخره هم توانستند سر پل ورودی شهر را بگیرند و پل را هم کاملاً تصرف کنند. به این ترتیب بود که گردان ارتش توانست وارد شهر بشود. کلاً از این ۷۰ نفر بچه‌های سپاه، فقط ۹نفر زنده ماندند، بقیه به شهادت رسیدند. هرچند احدی از شهادت مظلومانه‌ی اینها حرفی نزد. هیچ کدام از رسانه‌های مملکت، نه رادیو_تلوزیون تحت سرپرستی جاسوس و نه روزنامه‌ها، خبر شهادت اینها را پخش نکرد. اصلاً کسی به مردم نگفت اینها چطور شهید شدند... آیا نباید یک چنین اسم‌هایی توی تاریخ ثبت بشود؟ اگر ما تاریخ مردمی داریم و اگر بنا بر این است که ما باید تاریخمان مردمی باشد، باید یک چنین کسانی و چنین حماسه‌هایی توی تاریخ ما ثبت بشود. باچنین رشادت‌هایی بود که به یاری خدا پادگان محاصره شده از خطر سقوط حتمی نجات پیدا کرد و نتوانستند این پادگان را خلع سلاح کنند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...کل جریان از این قرار بود که فرمانده پادگان در به نام ، فردی بود که ارتباط ظریفی هم با داشت. این ارتباط با را کشف کرده بود. از طرف دیگر، فرمانده پادگان هم عنصر خائن دیگری بود به نام . از آنجا که بعد از برکنار کردن در راس ارتش فردی از قماش خودشان به اسم را گذاشته بودند که هیچ اعتقاد و ارادتی به افسران و کادرهای مومن و جوان نداشت، او تا جایی که می‌توانست را در رده‌های نیروهای مسلح رشد و پرورش می‌داد و در کردستان نیز، عناصر و را در راس اداره‌ی امور پادگان مناطق حساسی مثل و روی کار آورده بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...اما اصل ماجرا به این صورت بود که آن پنجاه برادر پاسدار جمعی نیروهای بودند که نوبت تعویض آنها فرا رسیده بود. هشت روز جلوتر، این برادران با فرمانده سپاه تماس گرفتند و گفتند ما هشت روز دیگر نوبت تعویض‌مان است. ترتیبی بدهید تا ما بتوانیم به برویم؛ یعنی درخواست اسکورت هوایی ستونشان توسط هلی‌کوپترهای هوانیروز را کردند. هم ظاهراً موافقت می‌کند. سه روز قبل از تعویض باز بچه‌های تماس می‌گیرند که به آنها نفربر بدهد تا به بروند. به آنها نفربر نمی‌دهد. به ناچار بچه‌ها تصمیم می‌گیرند سوار بر ماشین‌های حرکت کنند. روز حرکت به سمت ، می‌آیند و درخواست اسکورت هلی‌کوپتر را تکرار می‌کنند. می‌گوید: اسکورت لازم نیست، شما بروید، هیچ اتفاقی هم نخواهد افتاد. برادران ماهم حرکت می‌کنند و به فاصله‌ی حدود هشت کیلومتری پادگان، کمین می‌خورند و درگیر می‌شوند. بی‌سیم می‌زنند و از پادگان درخواست کمک می‌کنند. استوار بی‌سیم‌چی که از برادران مومن ماست، خودش این واقعه را برایم تعریف کرد و گفت: من چهارمرتبه پیش سرهنگ قهرمانی رفتم و گفتم بچه‌های کمین خورده‌اند، جناب سرهنگ! شما را به خدا به آنها کمک برسانید. اما فرمانده پادگان محلی به حرف‌های من نگذاشت... وقتی که درگیری اوج می‌گیرد و خودروهای را به آتش می‌کشند، دودناشی از آتش‌سوزی که به هوا بلند شد، باز همین برادر استوار ما رفته بود پیش سرهنگ و گفته بود: این دود ماشین‌های ، کمک‌شان کنید، به دادشان برسید؛ آن نامرد گفته بود؛ این اوباش‌هایی که اعلی‌حضرت را از مملکت بیرون کردند، ارزش زنده‌ ماندن ندارند! این عین حرفی بود که آن افسر طاغوتی منصوب به آن برادر استوار ما گفته بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...از آن طرف من در به فکر افتادم که قطعاً اتفاقی افتاده که این ستون به نرسیده است و حتماً اینها درگیر شده‌اند. به هر مکافاتی بود، توانستیم ساعت یک بعدازظهر فردای آن روز یک هلی‌کوپتر از هوانیروز بگیریم‌ و برویم ببینیم آنجا چه خبر است. وقتی روی جاده رسیدیم، از پنجره کابین هلی‌کوپتر دیدیم دونفر مجروح دارند وسط جاده تکان می‌خورند و بقیه‌ی برادرهای ما را شهید کرده‌اند و ماشین‌های آنها هم آتش گرفته... خلبان هلی‌کوپتر آدم از جان گذشته و شجاعی بود. ایشان آمد و هلی‌کوپتر را وسط ، در ارتفاع کمی از سطح زمین نگه داشت و ما آن دو مجروح را سوار کردیم. یادم نمی‌رود آنجا جسد نوجوان ۱۶ ساله‌ای را دیدم که دستهایش را از پشت بسته بودند، شاخه‌های درختان را کنده او را دست بسته در میان شاخه‌ها، زنده زنده در آتش سوزانده بودند. تمام اجساد شهدای ما را سوزانده بودند. پیکر برادرهای ما از کوچک و بزرگ کباب شده بود. بوی ذغال و گوشت و موی سوخته تمام سطح جاده را فرا گرفته بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...به هر جهت این کل قضیه بود. بعد همین فاجعه را که محصول خیانت عوامل طاغوتی و پاکسازی نشده خودشان در بود، تبدیل به مستمسکی برای تحقق اهدافشان کردند. در رادیو، تلوزیون، روزنامه‌ها، در همه جا این وانمود می‌کردند که این خیلی قدرت دارند... اینها به خوبی مسلح شده‌اند، دیدید اینها با ستون چه کردند؟... خلاصه! از این بابت تا جایی که توانستند پیش حضرت امام تبلیغ منفی کردند و با لوث کردن اصل قضیه، توانستند فکر و ذهنیت مسئولان دلسوز را هم مخدوش کنند. روی این اصل بود که حضرت امام، مسئله اعزام به را پذیرفت. همینجا باید بگویم که مسئولان ، در اصل حسن نیت برای خیانت داشتند و با همین نیت هم به آمدند. کلاً این آقایان جز تضعیف موقعیت انقلاب در منطقه کار دیگری نکردند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ... درست هم زمان با ورود نیروهای ما به شهر، بمبی که از قبل در کوچه‌ای کار گذاشته بودند منفجر شد که بر اثر آن، دو تن از اطفال معصوم مردم که در کوچه بازی می‌کردند، به شهادت رسیدند. این دو کودک بی‌گناه اولین شهدای مردمی فتح بودند که پیکرهایشان طی مراسم ویژه‌ای از سوی و تشیع شد. تازه بعد از تثبیت نسبی وضع شهر بود که مردم به برگشتند. وضع شهر از بد هم بدتر بود. نه فرمانداری بود، نه شهرداری و نه بخشداری. نه بانکی در کار بود، نه بیمارستانی، نه آبی و نه برقی. به ناچار اداره تمام این دستگاه‌ها به محول شد و به یاری خدا توانستیم را در جا بیندازیم. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·