eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدنشان
📚#وقتی_که_کوه_گم_شد 👇 🆔️ @javid_neshan
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * □داخل ماشین، خیابان، عصر یک روز زمستانی در داخل پژو پرشیایی، نشسته بر صندلی عقب، مرد میانسالی با مردی هم سن خودش که هوشنگی نام دارد صحبت می کند. مرد میانسال: از چیزهایی که تیموری درباره نوشته رضاییان می گفت، باید از اون کارهای دونه درشت باشه.آقای هوشنگی! اول این که خیلی مفصله، دوم این که خیلی دقیق و بی پرده اس، البته تیموری با بی رغبتی ازش حرف می زد و یه مقدار هم تعجب کرد که چرا من اینقدر درباره اش سوال می کنم. هوشنگی: قرار نبود از این بی توجهی ها بکنی، سوژه رو بدون ایجاد حساسیت باید تعقیب کنی، این دفعه هزارم. مرد میانسال: تعداد صفحاتش هزار و خورده ایه. همه اش هم با عکس و کروکی و تاریخ دقیق، از لابه لای تعریف های تیموری بر می آمد که نوشته، خیلی تصویری و پر حادثه و مختصر و مفیده. دیگه این که... هوشنگی: خوب با حرف هایی که پسرش زده تو به چه علتی رفتی مغازه کتابفروشی؟ مرد میانسال: احتمال دادم دستنوشته همراه کتاب ها به اونجا رفته باشه. شاید هم داخل یکی از کارتن ها بوده باشه. هوشنگی: احتمال نمی دی نوشته رو پسر رضاییان یه جایی قایم کرده باشه؟ مرد میانسال: نه بابا، اصلاً تو این فضاها نیست؛ معبدش اینترنته و یه بسته صددلاری، آرزوی همه عمرش. هوشنگی: با این حال پسره رو رهاش نکن، با کتابفروشه هم خیلی با احتیاط و حساب شده برخورد کن، اگه کتابفروشه راضی نشد، سریع اطلاع بده تا تیم شبونه بره مغازه اش رو تفتیش کنه. مرد میانسال: نه، سعی می کنم راضیش کنم. هوشنگی: خب، دیگه چه خبر؟ مرد میانسال: آل اسحاق بالاخره از نوشتن اون رمان درباره معلولای جنگ منصرف شد. هوشنگی: با چقدر؟ مرد میانسال: با هزارتا، پونصدتا به پدر زنش دادیم، پونصدتا هم به اون رفیق مطبوعاتیش، خیلی خوب گرفتن، تقریباً دوماه بود که روش کار می کردن. هوشنگی: چی دست گرفته؟ مرد میانسال: به وسیله تیموری بهش پیغام دادیم که انتشارات قرن بیستم، برای نوشتن یه سری رمان تخیلی کودکان حاضره باهات قرارداد ببنده. هوشنگی: چی جواب داده؟ مرد میانسال: گفته بذارید فکر کنم. هوشنگی: اگه رقم قرارداد بالا بود، دیگه آل اسحاق فکر نمی کرد. مرد میانسال: تیموری بیشتر از این قرارداد نمی بنده. هوشنگی: به وسیله بچه هایی که تو وزارت خونه داریم، رو تیموری فشار بیارید. که باید آمار کتابای کودکانت بره بالا و الا دکونت رو می بندیم. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷🌷 این روند ثبات زدایی انقلاب در نهايت منجر به نتايج زير مى شد: دلســرد و مأيوس ساختن اقشــار گوناگون مردم به پا خاســته نســبت به كفايت رهبران انقلابى، دامن زدن به تنش هــاى قومى و منطقه اى و ايجاد شــورش هاى مسلحانه ضدانقلابى توســط گروه هاى خلق الساعه با شعارهاى افراطى راديكال و عوام فريبانه، ايجاد شكاف و انشــقاق در حركت هاى مبارزاتى نسل جوان به ويژه در مــدارس و مراكز آموزش عالى جهت به هرز دادن توان شگرف اين نسل و انحراف اذهان آنان از مسائل اساســى مبتلا به انقلاب، تشكيل سنديكاهاى كارگرى و كارمنــدى جهــت ترغيب و تحريك بــازوان كار و اقتصــاد انقلاب بــه اعتصاب و توقــف چرخه توليد، بهره گيــرى از آخرين روش هــاي جنگ روانى جهت ترور شخصيت رجال مؤثر انقلاب، بمباران شبانه روزى افكار عمومى با ارائــه اخبار و اطلاعات مخدوش درمورد وضعيت كشــور و تزلزل اركان حاكميت انقلابى از طريق شبكه هاى راديويى، اعلاميه، تراكت، نشريات غيرقانونــى و روزنامه هــاى ديــوارى،... و در نهايت، برانــدازى قــدرت مركــزى انقلاب با توســل به يك كودتاى نظامى خونين - فى المثل كودتاى اندونزى كه منجر به قتل عام يك ميليون نفر از مخالفان ســلطه آمريكا در اين كشــور گرديــد - و بازگرداندن كشور ياغى به شــرايط مطلوب پيش از انقلاب. 🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ 🔷️🔸️ 🌼 🌼 □لبيك : در گــذر از تهاجــم ارتش به ، جنگ زده بــر گرداگرد خود حلقــه اى پولادين از لشــكرهاى تانك و زره پوش و مكانيزه اشغالگران را تجربه مى كرد. « » رئيس جمهور در پيامى به همه دولت هــا و مجامع جهانى درخواســت امــداد نظامى، غذايى، دارويى و ســاير اقــلام حياتى نمود و هيچ كس جز به اين فرياد امدادخواهى لبيك نگفت. جمعى از بلندپايه ترين مسئولين سياسى- نظامى جمهورى اســلامى ايران براى بررســى اوضاع و شرايط مظلومين منطقه در حالى وارد كشور شدند كه پايتخت آن بطور مستقيم زير بارش گلوله هاى توپخانه قرار داشت و وضعيت فوق العاده، تمام شهر را دربرگرفته بود. اعضاى اين هيئت عبارت بودند از: دكتر« » وزير خارجه، ســرهنگ « » وزير دفاع، « » فرمانده سپاه پاسداران، « » مسئول تداركات سپاه پاسداران، سرهنگ « » فرمانده نيروى زمينــى ارتش و « » فرمانده تيپ ۲۷ حضرت رســول(ص) كه در معيت حجت الاسلام « » سفير ايران در سوريه، قرار داشتند. هيئتى كه بر حسب دستور امام(ره) و ابلاغيه « » جمهورى اسلامى ايران به رياســت رئيس جمهــور وقت حضرت آيت‌الله_خامنه‌اى به اعزام شده بود. (منبع ا، ص 8-757 و منبع ش 2 ص 276) پس از حمله به ، در ابتدا به متحد ســنتى خود، متوســل شد تا حمايت اين كشــور را جلب كند، اما با پاسخ ســرد و امتناع آميز قطب كمونيسم جهانى مواجه شــد، پس به ناگزير دولت ســوريه با استيصال از تمام كشورهاى عربى و اسلامى درخواست كمك فورى براى دفع تجاوزارت به عمل آورد، اما تنها كشورى كه به اين مددخواهى پاســخ داد جمهورى اسلامى بود. (منبع ش 2 ص 276) 🆔️ @javid_neshan
🔲◾ ◾🔲 🖤 🖤 _پس نقش ســفير ايران در ايــن ميان چه بود؟ خيلي نقش مهمي اســت. براي روشن شدن جريان مقايسه مي كنم با قضيه روماني. حدود سال ۶۸ بود كه "نيكلاي چائوشسكو" رئيس جمهور روماني به ايران آمد. در ايران با آقاي هاشمي رفسنجاني ملاقات كرد، دست داد و عكس گرفتند. وقتي برگشت كشورش، دســتگير و همراه همسرش اعدام شد. وقتي او را در قبر گذاشتند، عكس دست دادنش با آقاي هاشمي را گذاشــتند روي جنازه اش. آن جا اولين جايي بود در دنيــا - به جز در زمان جنگ - كه در آن عليه ايران شــعار دادند. كه چرا شــما با رهبر ديكتاتور ما دست داديد و از او پذيرايي كرديد؟ وزارت خارجه ســفير ايران در روماني را خواست، به او گفتند مگر تو خواب بودي كه در اين كشــور انقلاب اســت و چند ماه است حكومت در حال تزلزل بوده. سفير ما خواب بوده. نه گزارشــي، نه خبري، خب كار سفير همين است ديگر كه اگر مي خواهيد از مسئولان اين كشــور دعوت كنيد، اوضاع شــان اين طوري است و احتمالا سرنگون شــود. مراعات كنيد و از دعوت كردن دست نگه داريد. ادامه دارد... ╭═🖤━⊰*⊱━🖤═╮    🆔️ @javid_neshan ╰═🖤━⊰*⊱━🖤═╯
🔶️ 🔶️ 🔸️ 🔸️ _آخرین باری که را دیدید چه زمانی بود؟ زمانی که با به مکه رفت و برگشت. من سه سال با جهاد دانشگاهی در ارومیه و سه سال در فرودگاه یزد بودم. ۲_۳ بار آمده بود اما من تهران نبودم و او را ندیدم. وقتی که می‌آمد حداکثر ۲_۳ روز می‌ماند و سریع بر می‌گشت. حتی یکبار او را در تلوزیون دیدم در زخمی شده بود. را شکست داده و تدارکاتشان را گرفته بودند. ما اینها را از تلوزیون می‌دیدم. واقعا اطلاعی از فعالیت های نداشتیم. زمانی که فرمانده‌ی و بود ۳۰_۴۰ روز یکبار به خانه می‌آمد و گاهی موقع رفتن چند جعبه شیرینی می‌برد. آن زمان هر کارتن ظروف ملامین ۲۸۰ تومن بود. هربار چند کارتن ملامین با خودش می‌برد. می‌گفت آنجا مردم از نظر مالی ضعیف هستند. از زمانی که در آن شرکت یا در قنادی پدرم کار می‌کرد حقوق می‌گرفت و پس انداز داشت و اینها را از حقوق خود می‌خرید. یادم هست از او علت این کار را می‌پرسدیم، می‌گفت مردم آنجا محروم هستند و از زمان پهلوی فرهنگشان عقب نگهداشته شده است. خود حاجی تعریف می‌کرد که یک شب یک کُرد به نیروهای ایرانی تعرض کرد و قصد خرابکاری و تیراندازی داشت اما ما او را گرفتیم. خودم از او سوال جواب می‌کردم. از او پرسیدم: مگه تو ایرانی نیستی، چرا با ما که هم وطنت هستیم چنین می‌کنی؟ چرا دوست داری ما از بین برویم؟ او جواب داد چون شما به اینجا آمدید تا لباس کُردی را از ما بگیرید. اوضاع طوری بود که وقتی یک کُرد با لباس کردی به تهران می‌آمد، مورد تمسخر قرار می‌گرفت. ادامه دارد... ┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄ 🆔️ @javid_neshan ┄۞✦۞🔸️۞✦۞┄
🌺 🌺 🌺 🌺 _اولین کاری که در انجام شد چه بود؟ ما به اتاق‌های سازمانی منتقل شدیم. یکی دو روز بعد، طرح عملیات در جلساتی که با فرماندهان پادگان داشتیم ریخته شد. قرار بود ابتدا ارتفاعات را از دست بگیریم تا پادگان از محاصره در بیاید. شب که می‌شد خمپاره‌های زیادی سمت پادگان شلیک می‌شد. آنها در صدد این بودند که هرچه زودتر پادگان را اشغال و ما را خلع سلاح کنند. آن موقع هم تعداد نفرات ما ۱۲_۱۳ نفر بیشتر نمی‌شد. قبل از این‌ عملیات برای اینکه وقت بچه‌ها بیهوده نگذرد، جلسات قرآن تشکیل می‌داد و ترجمه و تفسیر می‌کرد‌. او درس خداشناسی می‌داد. حاجی قبلا دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود. بعدها شنیدم او شاگرد هم بوده و دارای یک خانواده‌ی مذهبی است. البته باید از خانواده‌ی مذهبی چنین فرزندی هم‌ متولد شود. بعضی از مواقع حاجی می‌گفت: فرض کنید من مارکسیست هستم و خدا را قبول ندارم. شما وجود خدا را برای من ثابت کنید. در جمع بیشتر از همه با بحث می‌کرد. هرچه می‌گفت، انکار می‌کرد. سطح معلومات حاجی بسیار بالا بود. کار به جایی رسید که بلند شد تا یقه‌ی را بگیرد. چون بیشتر از آن نمی‌توانست جوابگو باشد. هرچه او می‌گفت، حاجی نمی‌پذیرفت. گفت: بنشین برادر. با جدل و داد و بیداد که نمی‌شود چیزی را ثابت کرد. اگر با منطق صحبت کنی ما می‌پذیریم. بعد خودش با منطق و دلیل خدا را ثابت می‌کرد و آرامش برقرار می‌شد. ادامه دارد... ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·
⚘ ⚘ ⚘ *سقز* حرکت ستون نیروهای ما به طرف آغاز شد. ناگفته نماند که در محاصره قرار داشت، عملیات در اصل باید توسط یک گردان از تیپ ۸۴ مستقل اجرا می‌شد. منتها عیب کار در این جا بود که فرمانده این تیپ که آن زمان فردی به نام بود، جزء خائنان به مملکت محسوب می‌شد. اصلاً در زمان قرار بود این سرگرد را از فرماندهی برکنار کنند. منتها بعد از برکناری ، کاری به کار این فرد نداشتند و او همین طور توی ارتش مانده بود. این سرگرد سه بار عمل می‌کند که از پل بگذرد و به میدان ورودی شهر برسد. نتیجه چه شد؟! ایشان در این حملات سه دستگاه جیپ، سه قبضه تفنگ ۱۰۶ و سه قبضه خمپاره اندازه ۱۲۰ میلی‌متری را مفت و مسلم به می‌دهد و عملاً برادران ارتشی مارا به دام محاصره‌ی می‌اندازد. هم در وضعیتی بود که اگر حداکثر تا یک ساعت دیگر به آن نیرو نمی‌رسید قطعاً سقوط می‌کرد. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🌴 🌴 🌴 🌴 _این جلسه سه نفره در قم برگزار شد؟ بله، در خانه‌ی راهرویی بود. وارد راهرو که می‌شدید سمت راست یک اتاق بود. ما وارد آن اتاق شدیم. روبه رویش هم کارهای دفتری را انجام می‌دادند. _برخورد بعدیتان با چه زمانی بود؟ آن داستان تمام شد و ما به آمدیم. من قلباً راضی نبودم از جدا شوم به خودش هم خیلی اصرار کردم. ایشان بنا به نیاز، مرا به فرستاد. را خدا رحمت کند، در کنار ایشان بودم. فروردین سال۶۰ در به ملحق شدم. و نیروهایش بعد از به رفتند. من اصلا در با نبودم و به حسب ضرورت به رفتم. فروردین ۶۰ به نحوی خود را از رها کردم. هم اجازه‌ی رفتن نمی‌داد. دوری از برایم بسیار سخت بود. به هر صورت به رفتم و مسئولیت محورهای مختلف را به عهده گرفتم و کار کردیم. در عملیات های مختلف مثل عملیات محمدرسول‌الله و عملیات پاکسازی منطقه حضور داشتیم. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🍀 🍀 🍀 🍀 _سازماندهی لشکر چگونه شکل گرفت؟ چند روزی آن‌جا بودیم. یک روز آمد و گفت فرماندهان گردان‌ها مشخص شدند و مسئولیت‌های تیپ هم مشخص شد. روی مقوای پشت شیشه‌ی در ورودی ساختمان اسامی را زده بود. فرمانده شده بود. در آن‌جا با من شوخی کرد و گفت تو از این‌ به‌ بعد جانشین من هستی هر چه بگویم گوش می‌دهی. تا آن زمان سازماندهی این شکلی مثل گردان، دسته و گروهان را نداشتیم. کار تیم اطلاعاتی به تحویل داده‌ شده بود. ایشان تجربه کار اطلاعاتی داشت. کم‌کم هم نیرو به گردان‌ها تزریق شد. گردان‌های ، ، و... شکل گرفتند. در این مدت روی آموزش بچه‌ها تلاش و تاکید داشت. کار خیلی خوبی که ایشان گفت انجام بدهیم این بود که نیروها را بردیم و زمین عملیاتی را نشانشان دادیم. این خیلی مهم است که وقتی نیرویی می‌خواهد وارد عمل شود قبلاً منطقه را دیده باشد. البته آن موقع این شرایط فراهم بود. من کاری به بعدها ندارم. خب هرچه جنگ جلوتر می‌رفت شناسایی‌ها سخت‌تر می‌شد. ما نیروها را گروهانی به خط می‌بردیم. بچه‌ها دسته‌دسته روی سنگرها می‌رفتند، می‌نشستند و منطقه را می‌دیدند. ارتفاعات و قبل‌ از آن‌ هم جاده‌ی پشت آن‌هم توپخانه‌ی دشمن که نیروهایی باید آن‌جا عمل می‌کردند، همه این مناطق توسط نیروها دیده می‌شد. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯