تعویق انتخابات چه اشکالی دارد؟
اگر حساسیتهای #انتخابات_۱۴۰۰ را نفهمیم، طراحیهای دشمن را هم برای آن بهدرستی متوجه نخواهیم شد.
انتخابات ریاستجمهوری در حالی برگزار خواهد شد که رئیس جمهور مستقر که از دل جریان لیبرال برآمده و سراسر دوران ریاستش را به اعمال منویات نئولیبرالهای بیوطن گذرانده، در پایینترین حد از محبوبیت و بیشترین میزان نفرت قرار دارد و نقشههای این جماعت به شکست انجامیده و مردم ایران فضاحت این راه را با تمام وجود حس میکنند.
روشن است که با این وضع، نباید انتخابات روند عادی خود را طی کند، و الا مرگ جریان لیبرال در این کشور رقم خواهد خورد. پس اینان تمام فکر و توان خود را در این واپسین لحظات به میدان آوردهاند تا شاید تنفسی مصنوعی به خود بدهند.
از ماهها قبل تیزبینان از افزایش تحرکات ضد امنیتی در کشور چیزها فهمیدهاند.
فراموش نکنیم که ج.ا. ایران قلب محور مقاومت در لولای جهان است. کافی است که انقلابیون در ایران به قدرت برسند و با اتکا به تجربیات این سالها و پیوندهای منطقهای و فرامنطقهای دلار را از گردونهی مبادلات خارج کنند. نتیجه ساده است: آمریکا فرو خواهد ریخت.
[احمد قدیری ابیانه:
یادمان نرود که آشوب عراق منجر به استعفای عبدالمهدی و رویکارآمدن الکاظمی، پس از توافق سرمایهگذاری چین در عراق صورت گرفت.
سادهانگارانه است اگر تصور کنیم آمریکا تسلیم تغییر هندسه قدرت و شکسته شدن اهرم تحریم دلار خواهد شد.
فتنه انتخاباتی، آخرین فرصت ناتو برای مهار ایران اتمی است.]
کافی است دولتی انقلابی در ایران بر سر کار بیاید و مردم طعم مدیریت سالم و مقتدر را بچشند. دیگر باید جریان غربگرا را در موزههای تاریخ سراغ گرفت.
کافی است دولتی بر سر کار آید که بهجای کرنش در برابر اروپا و آمریکا، جادهی ابریشم را احیا کند؛ محور جهان تغییر خواهد کرد.
به یاد داشته باشیم که آشوبهای بنزینی ۹۸ پس از آن رخ داد که خط زمینی ایران-عراق-سوریه گشوده شد و ایران به پشت دیوارهای فلسطین اشغالی رسید.
خلاصه اینکه این انتخابات میتواند نهتنها وضع ایران بلکه هندسهی جهان را تغییر دهد.
آنان که در این سالها خون این مردم را مکیدهاند، زالوصفت نخواهند گذاشت که مردم ایران و مستضعفان جهان بهسادگی از این #پیچ_تاریخی بگذرند.
یکی از بهترین راهها تعویق انتخابات است. اگر این امر واقع شود، دیگر تضمینی برای برگزاری هیچ انتخاباتی وجود نخواهد داشت.
این همان رمزی است که امام خامنهای در نماز جمعهی تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ فرمودند: «بنده زیر بار بدعتهای غیرقانونی نخواهم رفت.» و بر همین اساس پیشتر با نمایندگان مجلس ششم مقابله کردند و تأکید کردند که انتخابات بدون حتی یک روز تأخیر برگزار شود.
چرا؟
تجربهی لبنان در برابر چشم ماست؛ تضعیف روند قانونی باعث شده است که کشور ماهها بلکه سالها معطل بماند و در خلال این نابسامانی، زرسالاران بهرههای خود را به خوبی ببرند و سرویسهای جاسوسی امنیت کشور را سلب کنند. و هیچ کس حاضر به پذیرش مسئولیت دولت نشود چراکه قانون اعتباری ندارد تا به پشتوانهی آن اقدامات اصلاحی انجام شود. هر حرکت اصلاحی با شورش مواجه خواهد شد و چون قانون از اعتبار افتاده، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
هشدار:
نباید گذاشت که در حوادث پیش رو ولی فقیه تنها بماند، باید پیش از آنکه او مورد حجمه قرار گیرد، ما خود را سپر او کنیم و با تمام وجود در برابر زیادهخواهیها و قانونگریزیهایی که به بهانههای کرونا انجام خواهد شد بایستیم و الا ...
#فتنه_تعویق_انتخابات
@jorenush
خیلیها میگویند امام خامنهای پیشبینی کردهاند که اسرائیل پس از ۲۵ سال نابود خواهد شد
در حالی که سخن آقا و بیان این مدت به سبب آن بود که در متن برجام سخن از محدودیتهای ۲۵ساله بود و اسرائیل تمایل داشت که این محدودیتها همیشگی باشد نه محدود به این مدت،
امام خامنهای در پاسخ به این زیادهخواهی فرمودند اسرائیل ۲۵ سال دیگر را نخواهد دید
پس آقا زمانی برای نابودی اسقاطیل تعیین نکردند تا حالا از تحقق زودتر از موعد آن وعده سخن برانیم
@jorenush
جمعی از مردمی که نسبت به شرکت در انتخابات دلسردند، از تأیید صلاحیت مسببان وضع موجود ناراحت بودند و اینکه در نهایت در فضای دوقطبی بین اضطراب و یا حفظ وضع موجود باید انتخاب کنند.
پالایش نامزدها توسط شورای نگهبان بر اساس قانون، مردم را به ساختگی نبودن انتخابات امیدوارتر میکند و رغبت آنها را به مشارکت بیشتر.
فراموش نکنیم، آن گروه از مردم احساس کردهاند که راهی برای اصلاح نیست و ما میان احمدینژاد یا روحانی راه سومی نداریم.
انشاءالله انتخابات امسال راههای حل مسائل را به مردم نشان دهد تا مردم به دور از سیاستزدگی و هیجان، به برنامه و کارآمدی و انقلابیگری رأی ندهند؛ نه به عوامزدگی و نه به لیبرالیسم.
#شورای_نگهبان_متشکریم
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (1)
نوشتم «من نوعی» تا گمان نشود که تنها من از این دست خاطرات دارم؛ نه، من فقط یکی از آن بسیارم که محمدحسین فرجنژاد در زندگی آنان نقش آفرید.
ثانیاً هدف از این نوشتن، ادای دینی است کوچک برای استادی که خیلی به او مدیونم. امید دارم که نیتم این نباشد که خود را به او بچسبانم و از او کسب نام کنم. راستی من خیلی کوچکتر از آنم که استاد فرجنژاد به کسی چون من شناخته شود.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (2)
همهچیز از تابستان 1385 شروع شد؛ #مدرسه_عشق.
برادرم که حقاً خیلی به او مدیونم، خیلی جدی گفت باید در این دوره شرکت کنی و دست مرا گرفت و به محل نامنویسی برد. از همان اول، عجیب بودند؛ در فرم نامنویسی سؤالهایی پرسیده بودند که تازگی داشت برای من نوجوان سیزدهساله. این سومین دورهی تابستانهی «مدرسهی عشق» بود. مجموعهای که توسط چند دانشجوی فارغالتحصیل دانشگاه آزاد یزد بنا شده بود با هدف تربیت 313 سرباز برای امام زمان (عج). این دانشجویان همانها بودند که اولینبار در کشور، در دانشگاه شهید دفن کرده بودند. علاوه بر آن دوستان، چند طلبه هم با آنها همکاری داشتند که مهمترینشان و شاید مغز متفکر جمع، محمدحسین فرجنژاد نام داشت.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (3)
کلاسهای #مدرسه_عشق از این قرار بودند: عکاسی، فتوشاپ، احکام، تجوید قرآن، صهیونیسمشناسی، گوهرشناسی، و البته #غرب_شناسی. این آخری را خود محمدحسین فرجنژاد تدریس میکرد. دائماً از قم به یزد میآمد و هر هفته برای ما کلاس برگزار میکرد.
غربشناسی او اما یک روند کلاسیک نداشت؛ همیشه درسهایش کارگاهی و گفتوگومحور بود. مخاطب را رشد میداد و بهجای آنکه فقط حافظهی او را پر کند، فکرش را و آرمانش را و انگیزهاش را و #عزم و ارادهاش را و سعهی نظرش را بالا میبرد. در همان اولین جلسات- نمیدانم به چه مناسبت- از برترین تانک جهان سخن به میان آمد. یکی از دوستان، از تانک ذوالفقار نام برد. من هم از سر تعجب و انکار- شاید در دلم و شاید با یک لبخند- او را به سخره گرفتم. اما استاد کاملاً جدی و مبتنی بر اطلاعات، موضع آن دوست را تقویت کرد. و این آغازین گامها برای درمان #خودتحقیری و جبران خلأ #اعتماد_به_نفس در جان من توسط استاد فرجنژاد بود. در همان جلسات گاهی از او سؤال میپرسیدم و کمی باب گفتوگو میان ما باز شد.
شیرینی آن دوره با اولین حضور در اعتکاف ماه رجب و اولین زیارت مشهد در جمع دوستان مدرسهی عشق، دوچندان شد و من دنیای جدیدی را تجربه کردم؛ دوستانی جدید، استادانی جدید، اندیشهای نو، دغدغههایی تازه و دلبستگیهایی از جنسی دیگر و انس با چیزهایی که تا آن زمان از آنها بیگانه بودم؛ هرچند پیش از آن نیز در خانوادهای مذهبی و انقلابی رشد کرده بودم.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (4)
در آن روزها دانشآموز مدرسهی راهنمایی شهید صدوقی (#استعدادهای_درخشان یزد) بودم و حیثیتم به حضورم در مدرسهی تیزهوشان وابسته بود. نمیدانم چه زمان متوجه شدم که استاد فرجنژاد هم دانشآموز همان مدرسه بوده. تابستان 86 دورهی چهارم #مدرسه_عشق ، به صورت اردویی در مَنشاد (یکی از ییلاقهای اطراف یزد) برگزار شد. طبعاً اردو فضایی صمیمیتر فراهم آورد و ما را با استاد بیشتر گره زد. از آنجا گفتوگوی من و استاد دربارهی مدرسهی شهید صدوقی آغاز و شاید برای اولینبار بهطور جدی به طلبهشدن فکر کردم. این را یک بار با استاد هم در میان گذاشتم. از خصوصیات او این بود که غالباً افراد را مستقیماً به #حوزه دعوت نمیکرد؛ و همواره ما را به کار جدی و گسترده و عمیق در هرکجا که هستیم و علاقه داریم- حوزه یا دانشگاه- تشویق میکرد. صریحاً از او پرسیدم که آیا به حوزه بیایم، و او پاسخ صریحی به من نداد. مثل همیشه گفت: من نمیگویم به حوزه بیایی ولی هرجا هستی باید ... .
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (5)
برای من که حیثیتم به تیزهوشانیبودن گره خورده بود، آشنا شدن با کسی که از آنجا کنده و راهی قم شده، عجیب و جالب بود.
آن سال همراه با عمیقتر شدن رابطهها، گفتوگوها هم جدیتر و گستردهتر میشد و از فرهنگ و علم و سیاست و اقتصاد و ادبیات و تاریخ، همه را در بر میگرفت. سرفصلها هم با سال قبل تفاوتهایی داشت؛ آشنایی با #نهجالبلاغه و ادبیات #انقلاب_اسلامی از تازهها بودند. بهعلاوه من در آن سال مکبّر حاجآقا فلاحزاده هم بودم. حجةالاسلام فلاحزاده هم یک روحانی شوخ و همهفنحریف ابرکوهی بود و از دوستان استاد فرجنژاد. در آن سال با ایشان هم با نهجالبلاغه آشنا شدیم، هم احکام آموختیم و هم برای برخی شبهات اعتقادیمان پاسخ گرفتیم. و البته دوست شدن با یک روحانی پرنشاط ثمراتی بیش از اینها داشت.
در آن چند روز، من وارد یک دوران دگردیسی شدم. اردو تمام شد، ولی رابطهی من با استاد تازه آغاز شده بود.
در طول تابستان، بارها به یزد میآمد و در سالن شهرداری، جلسات عمومی #نقد_فیلم برگزار میکرد و با بهانهی فیلم و استفاده از جذابیتش، با #مردم شهر و خصوصاً #جوانان ارتباط میگرفت و با ترفندی که مخصوص خودش بود و ما هیچگاه نیاموختیمش، قاپ آنها را میدزدید و کموبیش مسیر زندگیشان را تغییر میداد. بعد از پایان برنامهی رسمی، تا ساعتها در کنار خیابان، روی چمنهای اطراف میدان شهید باهنر و هرجا که میشد، مینشست و با مشتاقان گفتوگو میکرد.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (6)
نباید از یاد بُرد که حسین فرجنژاد در همهی این فعالیتها، یک روش ثابت داشت: معرفی #کتاب و فراهمکردن یک نمایشگاه کوچک از کتابها و مجلات پیشنهادی برای فروش، و البته جزواتی که آماده میکرد و در کنار کتابها در اختیار میگذاشت.
پیشتر نوشتم که استاد با تانک ذوالفقار اولین تیر را به #خودتحقیری تاریخی من شلیک کرد. حالا بگویم که آن جزوات که بسیاریشان حاصل دوران حضور استاد در جمع دانشجویان #دانشگاه_آزاد یزد بود، آن مسیر را در جان من ادامه داد و مرا با تاریخ #تمدن_اسلامی و قلههای افتخارآفرین آن آشنا کرد.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (7)
آن سالها دورهی اول ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بود و نشاط انقلابی فراوان. طرح مباحثی همچون #هولوکاست و انرژی هستهای و ... بستر را برای مباحثات #دشمن_شناسی و صهیونیسمپژوهی آماده میکرد. یکی از برنامههای ثابت آن سالهای دوستان مجموعه، برگزاری نمایشگاه در #روز_قدس در مسیر راهپیمایی بود؛ #ایستگاه_خیبر. کارهای نمایشگاه هم از تدارکات و نصب و پخش و طراحی و نوشتن متن و ... با خود بچهها بود. و غالباً یکی از سخنرانهای ایستگاه خیبر استاد فرجنژاد بود. آن برنامه هم توری بود برای جذب گروهی دیگر از مردم و #جوانان شهر.
پس فعالیتهای استاد فقط جنبهی تقویت #اعتماد_به_نفس_ملی نداشت، بلکه دشمنشناسی رویهی دیگر این تلاشها بود. و این دو مکمل هم بودند. جزوات سادهی استاد از متون برگزیدهی #تورات و تلمود گرفته تا نقد هولوکاست و شناخت اختاپوس شبکهی #رسانههای_صهیونیستی و معرفی محصولات صهیونیستی برای مبارزه با خرید و ترویج آنها، همه و همه ما را با #نظام_سلطه آشنا میکرد، و این آشنایی چقدر در حوادث مختلف آینده ما را کمک کرد.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (7)
محمدحسین فرجنژاد کار ویژهای میکرد و آن شکستن تابوهای ذهنی ما و ساختن نظامی جدید در فکر ما بود.
در همان اردوی منشاد، یک شب را برای جلسهی #نقد_فیلم اختصاص داد و البته این عنوان بهانه بود. میخواست مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» ساختهی مسعود دهنمکی را پخش کند. نشد، ولی سخن از #فوتبال به میان آورد.
توضیح این نکته لازم است که آن سالها، شب و روز ما با فوتبال میگذشت؛ در مدرسه تا میتوانستیم گلکوچک میزدیم، در خانه با رایانهمان پیایاس میزدیم، بازیهای لیگ انگلیس و اسپانیا و ایتالیا و لیگ قهرمانان و #جام_جهانی و جام ملتها و ... را از دست نمیدادیم، بلکه تحلیل میکردیم، کُری میخواندیم، ترکیب میچیدیم، گیمنت میرفتیم و ... .
حالا حسین فرجنژاد برای ما از مضرات جسمی فوتبال و از توطئههای #استعماری پشت آن میگفت و من با چشمهایی گردشده به او خیره میشدم...
@jorenush