eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
66.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
167 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی ارتباط با ادمین @MARTYR1 https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 مسلمِ امام زمان(عج) استاد ماندگاری: چنین حالتی از امتحان، بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده است و پیروان جبهه حق در وفاداری‌شان مورد امتحان قرار گرفته‌اند و در آینده نیز مورد امتحان قرار خواهند گرفت. ما نیز در بستر چنین امتحاناتی هستیم. اگر امروز در کنار مسلمِ امام زمان(عج) باشیم، سربلند می‌شویم و در آزمون بزرگ ظهور نیز به لطف پروردگار سرافراز خواهیم شد. 👇
🔸 همیشه میگفت:من پیرو خط هستم ، آقا اگر دستور به سکوت بدن من سکوت میکنم 🔹 اگر دستور به جهاد بده هر جای دنیا باشه، من برای جهاد میرم همیشه تو زندگی حرفهای آقا رو در نظر بگیرید. 🌹🍃🌹🍃
📌۹ دی روز روز دفاع از
. . ❤اللهم عجل لوليك الفرج❤ سید ما مولای ما (یا صاحب الزمان) دعا کن برای ما😢🌷 . 🔴هرگز فراموش نخواهیم کرد . ⭕این فیلم هم اکنون در کانال تلگرام موجود میباشد . 🔵لینک کانال در بایو بازنشر به مناسبت یوم الله (۹دی) . . @khamenei_ir
💠 اعتقاد شهید صیادشیرازی به ولایتِ امام خامنه‌ای (مدظله العالی). 🔹 یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ ؛ عصر ڪه رفتم محل ڪار، آقای صیادشیرازی پرسید: ڪجا بودی؟ گفتم: خدمتِ حضرت آقا بودیم، تا این را گفتم، آقای صیاد شیرازی از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید♥️ 🔸 با تعجب پرسیدم: اتفاقی افتاده⁉️ ایشان گفتند: این پیشانی بوسیدن دارد، تو امروز از من به نزدیڪتر بودی💞 🌹🍃🌹🍃
👌 ♻️ما باید کاری کنیم که در خط مقدم باشیم! اگر ما جلو نباشیم، به ضربه وارد میشود، آقا دلش به ما سربازهایش خوش است. او عاشق لبخند و رضایت آقا بود! خودش را سرباز کوچکی برای میدانست و به این موضوع افتخار میکرد. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در طول تاریخ شبیه هم هستن؛ حبیب ابن مظاهر، در آخرین نفس های اومد بالا سرش و پرسید جانِ حبیب؛ سفارشی داری؟ مسلم آروم دم گوش حبیب گفت: «اوصیک بهذا الغریب» در وصیت نامه‌ش نوشت: « عزیز را، عزیز جان خود بدانید....» چقدر شهدا در طول تاریخ به هم شباهت دارند...
بدونِ عشقِ ، به نخواهی رسید... ایام حزین فراقِ رسول الله و ذریه ی پاکش حسن مجتبی(ع) تسلیت ... (ص) (ع)
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 من این است که قدر و را بدانید. می‌گوید : اگر شکر کردید را افزون می‌کنم، اگر هم کفران کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از فقط دعا به نیست بلکه از فرمان‌های اوست. قدر را بدانید، مواظب باشید دل به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به شکایت نکند. ما بر اساس نیازی که به داریم باید تلاش کنیم، به ما هیچ نیازی ندارد. در می‌فرماید : اگر شما امت، را یاری نکردید، شما را و امت دیگری را قرار می‌دهم که را یاری کنند. مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر قرار دارند. 🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
🍃بسم‌رب‌الشهدا . 🍃قلم به دست میگیرم و میخواهم بار دیگر از رشادت، و ایثار برایتان بگویم. از کسی که تمام زندگیش وقف این راه شد ، الگوی مردم شد. از کسی که آرزویش با آرزوهای ما زمین تا آسمان فرق میکند ، آنقدر دلش بزرگ بود از خیلی چیزها گذشت تا ثابت کند عشقی که نسبت به دارد ظاهری نیست. . 🍃میخواست موثر باشد ، برای چیزی که از تمام وجود دوستش دارد قدمی بردارد، برای آرزوهایش تلاشی بکند و به خواسته اش برسد. . 🍃در سال ۵۹ زمینی شد. علاقه ی زیادی به سپاهی بودن داشت. عاشق بود و سرباز ولایت بودن حس خوبی به او میداد آرزویش نابودی صهیونیست ها بود. . 🍃 مسلم ۲۰مهر به آرزویش رسید به سوی آسمان پرواز کرد. هنوز هم هستند کسانی که در این دنیا به فکر میکنند و اخرتشان هم باهمنشینی پیوند میخورد. اما ما چه کنیم؟قلب و دلمان بوی دنیا میدهد و دل کندن برایمان سخت است. . 🍃شهید جان نگاهی...! . ✍نویسنده: . 🌱به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۵۹ 📅‌تاریخ شهادت :۲۰ مهر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۹ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار : اصفهان .
"شهید محمد حسین علم الهدی" 🍃 سال ۱۳۳۷ در خانه مجاهد و عالم بزرگ ، آیت الله مرتضی علم الهدی، پسری به دنیا آمد که وجودش را با نام محمد حسین متبرک کردند. کودک عاشق قرآن و عترت شد و بعدها و مجری احکام قرآن و مطیع عترت و . . 🍃 دشمنان وجود پرتلاشش را تحمل نکردند. دستگیرش کردند و با شکنجه های طاقت فرسا زندگی را بر او سخت کردند.با آمدن رهبر انقلاب به کشور، محمد حسین رها شد. شکنجه گرش نمیدانست در دادگاه انقلاب محاکمه خواهد شد و فکرش را هم نمی کرد که محمد حسین او را خواهد! محمد حسین سرخوش از پیروزی بر استکبار، به استقبال رهبرش رفت و با بزرگان برای ساختن خرابیهای کشور تلاش کرد. 💪 . 🍃 بار دیگر وجود دشمنان از سه قشر غربی و شرقی و ضد انقلاب داخلی قلبش را جریحه دار کردند. تصمیم گرفت وارد دانشگاه مشهد، در رشته تاریخ شود و مقابل دشمنان فرهنگی و منافقین که قصد داشتند را به سود خود منحرف کنند، بایستد. موفق هم شد ولی این بار دشمنان از راه نظامی وارد شدند. محمد حسین به اهواز رفت. نیروهای سپاهی ومردمی و دانشجویان پیرو خط امام را در منطقه در برابر دشمن به صف کرد. دو روز جنگ طاقت فرسا با ارتش مجهز بعثی و در نهایت رسیدن به پیروزی! . 🍃 اما سرانجام در ۱۶ دی ماه سال ۵۹، نرسیدن نیروی کمکی و مهمات وعده داده شده از سوی بنی صدر، محمد حسین و سیصد یار مجاهدش را به زیر تانک برد😢 . ✍نویسنده: . 🌺به مناسبت سالروزشهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۳۳۷ . 📅تاریخ شهادت : ۱۶ دی ۱۳۵۹ . 📅تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید:هویزه .
🍃به نام نامیان آسمان عشق، که امروز جاودانه ای دیگر در میانشان نقش بست. . 🍃کسی که را ستون استوار زندگی خویش قرارداد و در مسیر مولای بی‌کفنش به‌پاخاست؛ در طلوعی به یادنامه آفتاب و کالبد نامی با عطر ناب بوسه پیغمبر (ص). . 🍃احمد حاجیوند الیاسی. . 🍃در روحی به رنگ خدا متولد شد و با یادش خو گرفت . عشق به معبود ، همیشه لابلای پنجره چشمانش هویدا بود و بر قلوب همراهانش نیز سایه می افکند . . 🍃معیار زندگانی اش ، عاشقانه ای بود در جوار بانوی . در دامان گرم خانواده، عاشقانه پرورش یافت و با بال های بلورین به بینهایت گروید 🕊 . 🍃اویی که یادواره زادروزش اینبار در آستانه برپاست، و مایی که ذره ذره مبتلا به زمینیم و دلخوش به گوشه ی چشمی... ❣️ . ✍️نویسنده: . 🕊به مناسبت سالروز ولادت . 📅تاریخ تولد: ۲۶ دی ۱۳۶۹ . 📆تاریخ شهادت : ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ . 📆تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار: گلزار شهدای اندیمشک .
🍃به نام نامیان آسمان عشق، که امروز جاودانه ای دیگر در میانشان نقش بست. 🍃کسی که را ستون استوار زندگی خویش قرارداد و در مسیر مولای بی‌کفنش به‌پاخاست؛ در طلوعی به یادنامه آفتاب و کالبد نامی با عطر ناب بوسه پیغمبر (ص). 🍃احمد حاجیوند الیاسی. 🍃در روحی به رنگ خدا متولد شد و با یادش خو گرفت. عشق به معبود، همیشه لابلای پنجره چشمانش هویدا بود و بر قلوب همراهانش نیز سایه می افکند. 🍃معیار زندگانی اش، عاشقانه ای بود در جوار بانوی . در دامان گرم خانواده، عاشقانه پرورش یافت و با بال های بلورین به بینهایت گروید🕊 🍃اویی که یادواره زادروزش اینبار در آستانه برپاست، و مایی که ذره ذره مبتلا به زمینیم و دلخوش به گوشه ی چشمی...❣️ ✍️نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۲۶ دی ۱۳۶۹ 📆تاریخ شهادت : ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ 📆تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ 🥀مزار: گلزار شهدای اندیمشک .
" به نامت ای مهربان من" 🍃در سراسر این هستی بی‌کران، هر پدیده ای خصایصی دارد، نیک و بد. و خاصیت، غلیان است. غلیانی بی‌پایان. 🍃عشق اگر باشد، همواره از نهادت می‌جوشد و تو را می‌سوزاند. تو را می‌سوزاند و از تو چیزی نو می‌رویاند. 🍃عشق اگر راستین باشد، تو را "خوب" می‌کند.همانگونه که سید پا برهنه* "خوب" شد، عبد شد. 🍃عظمت و بند های وابستگی‌اش، در نظرش فرو ریخت.دل از لذات واهی برید.و آن دم، جوانه ی عشق درون قلبش رویید و او را متعالی کرد. 🍃آری رفیق! او در میان تلاطم بی امان آب ها، در "مجنون" آرام گرفت و پیرهن سبزش، سرخ شد.🥀 🍃اما من و تو اندر خم یک کوچه مانده ایم.نمی‌توانیم حتی اندکی چشم بر صُوَر پر وسوسه‌ی این جهان گذران ببندیم اما اشعار مجاهدانه بر زبانمان جاری‌ست. 🍃دم از پیروزی و و و می‌زنیم اما غافلیم که عمل، ما را پیروز می‌کند نه شعار. غافلیم که داریم جا می‌مانیم! پ.ن: *شهید میرافضلی به سید پا برهنه شهرت داشتند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد: ۱٧ بهمن ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت: ٢٢ اسفند ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار: ۱٧ بهمن ۱٣٩٩ 🥀مزارشهید : مزار رفسنجان
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 〰️〰️〰️〰️〰️
یادمون نره شهدای غیور و باشرفمون ازخانواده و بچه وهمسروپدرومادروهستیشون گذشتند تا به ایران اسلامی خدشه ای واردنشه وامنیت کشور متزلزل نشه ۷سال از اسمانی شدنش میگذره یادشون کنیم با شاخه گلی ازصلوات
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 محمد طهرانی‌ مقدم برادر ، از ارادت ایشان به اقامه عزای و عصمت و طهارت (ع) می‌گوید : چند روز قبل از ، ایشان آمد منزل ما تا را ببیند . آمد دست را بوسید و گفت : من دیشب خوابی دیدم . خواب دیدم که از دنیا رفته‌ام . در یک قبر و دو ملک غضبناک به شدت وحشتناکی از من سوال می‌کردند . آن‌ها با همان صورت ترسناک پرسیدند : چیزی هم برای داری ؟ من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد . کمی تامل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم : من اقامه عزای آقا را کردم و بر گریه‌ها کردم . تا این جمله را گفتم ، قبر و شد و در مقابلم ظاهر شد . ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه ، این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد . همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر زمین منزل را تبدیل به کرد . این یادگار ماست و در واقع آن به شعائر الهی است که خداوند متعال فرمودند "و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب " . عملا در تکریم و دفاع و پیروی از داشتند . 🌹 🕊 🥀🕊
اهل ولایت است و اهلِ بودن دشوار است پایمردی می‌خواهد و وفاداری ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در منطقه 🎙 رفقا خدا نکنه فرمانده تنها بمونه...😭 🔻چرا سوریه با وجود جنگ هشت ساله هنوز پابرجاست؟ ♦️اولین پیام شهدای عملیات خیبر...ایستادن پای تا نفس آخر
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ‏مرحوم علامه حسن‌زاده آملی: « به حق پیغمبر و آل ، سایه‌ ی این بزرگمرد ، این عظیم اسلامی، حضرت آیت الله ، المعظم، عزیز را مستدام بدار» . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
🌦🌈 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🥀🕊 🕊