عادت داشت بعد از هر عملیات میرفت پابوسی امام رضا علیه السلام.
میگفت: نذر دارم.
یک ماه قبل از عملیات بدر آمده بود خانه و به من گفت: مادر جان بعد از این عملیات میام و باهم میریم مشهد زیارت امام رضاعلیهالسلام.
رفت و توی عملیات شهید شد، جنازه رو اشتباه فرستاده بودند مشهد و برده بودند حرم و طواف داده بودند.
امام رضا علیهالسلام این بار هم او را طلبید مثل همیشه.
🌱شهید محمد تیموریان
التماسدعا...
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#امام_رضا علیهالسلام
#شهادت
#کرامات_شهدا
#زیارت
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣یکی از ویژگیهای #شهید ان انقلاب اسلامی انس با #امام_رضا علیه السلام بود و تقید به #زیارت حضرت داشتند البته این داستان ضمن اینکه #کرامات_شهید را نشان میدهد نشان میدهد گویی امام هم مشتاق زیارت شهید است
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#خاطره_نگاری
🖊🔻انس شهید عبد المهدی مغفوری با روضه خانگی
🔹انس عجیبی با روضه امام حسین (ع) داشت و محو روضه می شد. هر هفته خانه مان روضه داشتیم. مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده بود، جوابی نشنیده بود.
بعد روضه می گفت: من نه کسی را دیدم و نه صدایی را شنیدم.
🔸راوی: همسر شهید
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۲۱٫ به نقل از (کوچه پروانه ها، اصغر فکوری، ص ۴۹ و ۵۰)
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#توسل
#گریه
#تمرکز
#روضه_خانگی
#لذت_معنوی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣یکی از ویژگیهای #شهید ان #توسل و #عزاداری و #گریه بر سیدالشهداء علیه السلام است و برگزاری روضه خانگی بوده
2️⃣نمونه ای از لذت معنوی و تاثیر آن
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#سرداری_که_کارش_گیر_مادرش_بود!!
🌷همیشه کارش خفه کردن دوشکای دشمن بود اما شهید نمیشد. بعد از اینکه دستش قطع شده بود. یک روز مادرم داشت نماز میخواند. من و هاشم به ایشان «ننه» میگفتیم. هاشم به ننهام گفت: ما داریم جانمان را قسطی به خدا میدهیم، بعد این مجروحیتهای من هر کدامشان یک شهادت هست. مادرم گفت که هر چی خدا بخواهد همان میشود، زیاد فکر نکن. هاشم گفت: مادر تو رو به قبله نشستهای. بگو خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش. مادرم هم گفت خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش. تا این....
🌷تا این جمله را مادر گفت؛ هاشم یک پشتک زد و کف پای مادرم را بوسید. گفت این دفعه دیگر تمام است. واقعاً هم همان شد. یعنی تا رضایت مادرم را گرفت ۱۰ روز نشد و شهید شد. هاشم اصلاً عادتت نداشت خداحافظی کند و از زیر قرآن رد شود، اما اینبار ساکش را گذاشت روی کولش و چند قدم که رفت، برگشت عقب نگاه کرد و دستش را به علامت خداحافظی تکان داد و رفت. همان عملیات هم شهید شد. کارش گیر مادر بود و رضایت مادر را گرفت و شهید شد. حالا اگر آدم میخواهد به جایی برسد، دعای مادر پشت سرش باشد خیلی عالی است.
🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار هاشم کلهر
#راوی: رزمنده دلاور محمدعلی کلهر برادر گرامی شهید
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#احسان_به_والدین
#احترام_به_والدین
#والدین
#پدر_و_مادر
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣یادمان باشد #رضایت خدا در رضایت #والدین است
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#خاکریزخاطرات ۵۲
🔸شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد...
#متن_خاطره|نجف آباد اصفهان که بودیم؛ یه پیرزن سراغ حاج احمد رو میگرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو، رفت...
یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. میگفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسرِ پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیهای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده، تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسرِ پیرزن آزاد شده بود..
👤خاطرهای از زندگی سرتیپ شهید احمد کاظمی
📚منبع: فصلنامه نگینایران، شماره۱۶، صفحه۲۷
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#سخاوت
#خدمت_به_خلق
#کمک_به_فقرا
#بی_تفاوت_نبودن
#ايثار
#شهید
#حاج_احمد_کاظمی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌷توی ماشین داشت اسلحه خالی میکرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباسهایش میشد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت میرفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: مهدی باکری جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی میکنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت....
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#تواضع
#مدیریت
#شهید_مهدی_باکری
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣یکی از شاخصه های مدیریت جهادی تواضع است
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌹 با آقا مهدی سوار بر تویوتا داشتیم میرفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرآت نمیکردم کولر رو روشنکنم. بالاخره بهخاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم ، آقا مهدی گفت: الله بندهسی «بندهی خدا» میدونی وقتی کولر روشن میکنی، مصرف بنزینِ بیت المال میره بالا؟ خاموش کن! فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن میکنی؟
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#شهید_مهدی_باکری
#بیت_المال
#تقوا
#مدیریت
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣سیره شهدا تقوا بر سر بیت المال بوده است
2️⃣مدیر جهادی خود باید پیشتاز رعایت بیت المال باشد
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
مسئول ڪاروان شهدا بود؛ مےگفت :
پیڪر شهدا رو واسه تشییع مےبردن، نزدیڪ خرم آباد دیدم جلو یڪے از تریلےها شلوغ شده..!
اومدم جلو دیدم یه دختر 14 ، 15 ساله جلو تریلے دراز ڪشیده..!
گفتم : چے شده ؟!!
گفتن: هیچے این دختره اسم باباشو رو این تابوت ها دیده گفته تا بابامو نبینم نمیذارم رد بشید ...
بهش گفتم: صبر ڪن دو روز دیگه میرسه تهران معراج شهدا ، بعد برمیگردوننشون ...
گفت : نه من حالیم نمیشه، من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده، باید بابامو ببینم...
تابوت ها رو گذاشتم زمین، پرچمو باز ڪردم یه ڪفن ڪوچک درآوردم ... سه چهار تا تیڪه استخوان دادم بهش؛ هی میمالید به چشماش، هے مےگفت : بابا ، بابا ، بابا ... 😭
دیدم این دختر داره جون میده؛ گفتم : دیگه بسه عزیزم بذار برسونیم ...
گفت : تو رو خدا بذار یه خواهش بڪنم ؟
گفتم : بگو ... ؟
گفت: حالا ڪه میخواید ببرید، به من بگید استخوان دست بابام ڪدومه ؟!!!
همه مات و مبهوت مونده بودن ڪه میخواد چیڪار ڪنه این دختر !!!
اما ... ڪاری ڪرد ڪه زمین و زمانو به لرزه درآورد ...😭
استخوان دست باباشو دادم دستش؛ تا گرفت گذاشت رو سرش و استخوان دست باباش را میکشید روی سرش
می گفت : "آرزو داشتم یه روز بابام دست بڪشه رو سرم" 😭
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
شما بگید ما چقدر به شهدامون مدیونیم ؟؟؟!!!😭
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#صبر
#ایثار
#یتیم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣گریز_روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
2️⃣نمونه ای از صبر و ایثار خانواده شهدا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
👈ازدواج شهید مدافع حرم #عبدالمهدی_کاظمی و همسرش به واسطه
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
💠 شهدا حاجت میدن👇👇
🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی #علمدار داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم.
این مطالعات به شکل کلی من را با #شهدا، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌.
🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر #حاجتی دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان #امام_زمان (عج) و از اولیا باشد.
🔹حاجتی که با عنایت #شهید_علمدار ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم.
🔸یک شب خواب #شهیدسید_مجتبی_علمدار را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥.
شهید لبخندی زد😊 و به من گفت #امام_حسین (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به #خواستگاری تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅.
🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من #خواهر بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر #ازدواج کنم. غافل از اینکه #اگرشهدابخواهند شدنی خواهد بود👌.
🔸فردا شب سید مجتبی به خواب #مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری #دخترتان می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که #ما این کارها را آسان می کنیم☺️.
🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم #پدرم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و #موافقت کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️.
🔸پدر بدون هیچ #تحقیقی رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به #عقد یکدیگر درآمدیم. همان شب خواستگاری قرار شد با #عبدالمهدی صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم😨! طوری که یادم رفت سلام بدهم.
🔸یاد خوابم افتادم. او همان #جوانی بود که شهید علمدار در خواب😴 به منk نشان داده بود.
وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه #شهید_علمدار دیده ام.
🔹خواب را که تعریف کردم #عبدالمهدی شروع کرد به گریه کردن😭. گفتم چرا گریه می کنید؟
در کمال تعجب او هم از #توسل خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن #همسری_مومن و متدین برایم گفت☺️.
راوی:همسر شهید
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#توسل
#شهید (کرامت)
#خواب دیدن
#رویای صادقه
#ازدواج
#هدایت
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣نمونه ای از کرامت شهدا و یاری شهدا
2️⃣شهدا زنده اند
3️⃣نمونه ای از توسل به شهید
3️⃣در ازدواج توسل بویژه به شهدا را فراموش نکنیم
4️⃣گاهی انسان را در خواب با رویای صادقه هدایت میکنند
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو #شهید نشدی؟همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت.
اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی #شهدا زندهن.» عجله داشت،میخواست برود.
یك دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه😭 از گلویم بیرون ریخت:
«پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگهی 📃كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم🖌 را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی👋🏻، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد.
كنارش نوشت: «#سید_مهدی_زین_الدین» نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم. باتعجب😳 پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن.
🔹از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم👂🏻 بود؛
«سلام، من در جمع شما هستم»
📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران"
روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین...
#داستان_شهدا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#شهید
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣شهدا زنده هستند و اعمال ما را نظاره گر هستند
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#شهدا 📿
✅شهید دکتر چمران میگفت:
📌توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود
✔️سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم
✔️اون شب رخت و خواب آزارم می داد!
✔️و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد...
✔️رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
✔️می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم
✔️اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم
✨اما روحم شفا پیدا کرد✨
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#شهید_مصطفی_چمران
#مهرورزی
#محبت
#مهربانی
#بی_تفاوت نبودن
#رقت_قلب
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣نمونه ای از مهرورزی و مهربانی و محبت و رقت قلب شهید به دیگران
2️⃣گاهی نمیتوانیم به کسی کمک کنیم و صدقه بدهیم اما هم دردی باعث میشه بی درد نشیم
3️⃣
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰جریمه= یک روز روزه❗️
یكي از دوستان نزديك شهيد رجائي چنين ميگويد: روزي حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائي بودم صداي اذان شنيده شد، در حالي كه ايشان از جايشان حركتي كرده، ميخواستند خود را براي اقامهي نماز آماده كنند، يكي از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است، سرد ميشود، اگر اجازه ميفرماييد بياورم، شهيد رجائي فرمودند: خير بعد از نماز.
وقتي كه خدمتگزار از اتاق خارج شد،ايشان با چهرهاي متبسم و دلي آرام خطاب به من فرمودند: عهد كردهام هيچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم اگر زماني ناهار را قبل از نماز بخورم. يك روز روزه ميگيرم.
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#شهید_رجایی
#روزه
#نماز_اول_وقت
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣نمونه ای تقید شهدا به نماز اول وقت
2️⃣گاهی برای قصور در معنویت تنبیه معنوی مثل روزه اشکالی نداره
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh