شب شهادت امام جواد علیه السلام سخن امام جواد علیه السلام را بشنويد. فرمود: «لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يُؤْثِرَ دِينَهُ عَلَى شَهْوَتِهِ وَ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلَى دِينِهِ»[۱۱] مي گويد: اگر مي خواهي ببيني دينت كامل است يا نه، ببين اگر امر دائر شد بين دين و نفس، اگر به خاطر دينت پا روي نفست گذاشتي، دينت كامل است. اگر به خاطر نفست پا روي دين گذاشتي…
ببين در انتخابات چه مي كني؟ ماه رمضان شكم مي گويد: بخور. خدا مي گويد: نخور. سي روز با اينكه تشنه هستي، آب نمي خوري. با اينكه گرسنه هستي، آب نمي خوري. خانم خودت است كنارش نمي روي. چون ميلت هست ولي خودت را نگه مي داري مي گويد: حالا عيد است، عيد فطر. چون رضاي خدا را بر خواهش نفست غالب كردي.
ابراهيم علیه السلام تا صد سالگي بچه دار نشد. بعد از صد سالگي خدا به او بچه داد، حالا سيزده ساله شده به جنب و جوش افتاده، مي گويد: سر اسماعيل را ببر. مي گويد: غريزه مي گويد: بابا تو صد سال بچه دار نبودي، حالا سر پيري يك بچه نقلي مي گويد: نه، گردنش را ببر. باشد! چاقو را مي گذارد خدا مي گويد: نه! نمي خواستم خون بريزم، مي خواستم ببينم تو دل مي كني يا نمي كني؟
آقا من دوستش ندارم. بابا دوستش نداري، ولي آدم خوبي است. خوب يك قرباني كردي نيم كيلو گوشت هم به او می دادی. نه من از اين بدم مي آيد. به او ندهيد. اين را در عروسي دعوت نكنيد. در افطاري دعوتش نكنيد. من از اين خوشم نمي آيد. از هركس خوشمان مي آيد مي گوييم: آره. از هركس خوشمان نميآيد مي گوييم: نه.
امام جواد علیه السلام فرمود: نفست را با دين مقايسه كن. اگر امر دائر شد بين غريزه و وظيفه، وظيفه را مي گيري، غريزه را كنترل ميكني دين داري. غريزه را مي گیري وظيفه را زير پا مي گذاري، خطرناك هستي. #ایمان #جهاد_با_نفس #شهوت #ایثار
استاد مطهري (ره) مي گويد «مردي بود كه اتفاقاً در همان ايام محرم به او خبر رسيد كه پسرت در فلان جنگ به دست كفار اسير شده است ، جوانش بود معلوم نبود چه به سرش مي آيد گفت: من دوست نداشتم كه زنده باشم وپسرم چنين سرنوشتي پيدا كند . خبر رسيد به اباعبدالله كه براي فلان صحابي شما چنين جرياني رخ داده است . حضرت او را طلب كردند از او تشكر نمودند كه تو چنين وچنان هستي . پسرت گرفتار است يك نفر لازم است برود آنجا پولي وهديه اي ببرد و به آنها بدهد تا اسير را آزاد كنند . كالاهايي و لباسهايي در آنجا بود كه مي شد آنها را تبديل به پول كرد فرمود اينها را مي گيري و ميروي در آنجا تبديل به پول مي كني وبچه ات را آزاد مي كني تا حضرت اين جمله را فرمود او عرض كرد: اكلتني السباع حيّاً اِن فارقُتكَ . درنده هاي بيابان زنده زنده مرا بخورند اگر من چنين كاري بكنم پسرم گرفتار است باشد مگر پسر من از شما عزيزتر است؟!»
حماسه حسيني . استاد مرتضي مطهري ، ج ۱ ، ص ۳۷۷
#ایثار
#خدمت_اهلبیت علیهم السلام
#وفاداری
#زهد
✍آیتالله بهجت (ره) :
یکی از چاره جویی های شرعی برای استجابت دعا و برآورده شدن حاجت خود، این است که شخصی که حاجت یا گرفتاری دارد، دعا کند و از خدا بخواهد که تمام گرفتاریهای مشابه گرفتاری او را از تمام مؤمنین و مؤمناتی که گرفتار هستند برطرف کند؛ و یا هر حاجتی نظیر حاجت او دارند، برآورده شود؛ زیرا دراینصورت مَلَک برای خود انسان دعا میکند و دعای مَلَک مستجاب میشود.
📚 بهجتالدعا، ص٢٨
💽 @kotahshenidanie 💽
#دعا
#اجابت_دعا
#ایثار
#حکایت_داستان
اینگونه جوانمردی و انصاف میچرخید
رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را بازمیکردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه میگذاشتند.
اولین مشتری که میآمد، به او جنس میفروخت و بلافاصله کرسی را داخل مغازه میآورد (یعنی دشت نمودم).
مشتری دوم که میآمد و جنسی میخواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت، نگاه به بیرون میکرد که ببیند کدام مغازه هنوز کرسیاش بیرون است و دشت نکرده.
آنوقت اشاره میکرد برو آن دکان (که کرسیاش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد.
و بدینشکل هوای همدیگر را داشتند. اینگونه جوانمردی و انصاف میچرخید و میچرخید وسط زندگیها و سفرهها.
#ایثار
#مروت
#کسب_و_کار
#انصاف
#جوانمردی
#روایت
امام باقر علیه السلام:
خداوند را بهشتى است كه جز سه كس ، وارد آن نمى شود :
1⃣ مردى كه عليه خود به حق داورى كند ؛
2⃣مردى كه براى خدا به ديدن رفیقش برود.[دید وبازدید فقط بخاطر خدا]
3⃣ و مردى كه به خاطر خدا رفیق مؤمنش را بر خويشتن ، مقدّم بدارد.
إنَّ لِلّهِ عز و جل جَنَّةً لا يَدخُلُها إلاّ ثَلاثَةٌ : رَجُلٌ حَكَمَ عَلى نَفسِهِ بِالحَقِّ ، و رَجُلٌ زارَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللّه ِ ، و رَجُلٌ آثَرَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللّه.
علامه مجلسی در توضیح اولی می فرماید:
حكم علی نفسه أی إذا علم أن الحق مع خصمه أقر له به.
کافی ج ۲ ص ۱۵۰
بحار کتاب العشره
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
✅خداوند در #بهشت از کسانی که با #شجاعت و #صداقت حتی علیه خود #حق_گویی میکنند و #شهادت به حق میدهند پذیرایی ویژه میکند البته این پذیرایی برای کسانی که اهل #ایثار و #زیارت برادران مومن و #صله_احباب هستند محفوظ است
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🌸🍃🌸🍃
#ارتش_حماسه
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت:
تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.
از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟
تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟
گفتم :کار
گفت : فردا بیا سرکار
باورم نمی شد
فردا رفتم مشغول شدم .
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، #حقوقت_از_حقوق_جناب_شهردار_کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید #باکری،
این درخواست خود شهید بود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
✅یکی از ویژگیهای اخلاقی #شهید ان #ایثار و #سخاوت و #مواسات است این شهید عزیز الگویی مناسب برای #مدیریت و مدیران جامعه است
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
#داستان_آموزنده
🔆الگوى زندگى براى همه
دو همسر مهربان ، على و فاطمه عليهماالسلام ، كارهاى خانه را بين خود تقسيم كردند.
حضرت فاطمه عليهما عهده دار شد كارهاى داخل خانه را انجام دهد؛ خمير درست كند، نان بپزد و خانه را جاروب كند و...
و على عليه السلام نيز عهده دار شد كارهاى بيرون از خانه را انجام دهد؛ هيزم آورد و مواد خوراكى تهيه كند و...
روزى على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام گفت :
فاطمه جان ! چيز خوردنى دارى ؟
زهرا عليهاالسلام پاسخ داد:
نه ، به خدا سوگند! سه روز است ، خود و فرزندانم حسن و حسين گرسنه ايم .
على : چرا به من نگفتى ؟
فاطمه : پدرم رسول خدا مرا نهى كرده كه از شما چيزى بخواهم و مى فرمود:
هرگز از پسر عمويت چيزى مخواه اگر چيزى آورد بپذير وگرنه از او تقاضايى مكن !
على عليه السلام از خانه بيرون آمد در راه با مردى مواجه شد و مبلغ يك دينار از او قرض كرد تا غذايى براى اهل خانه تهيه كند، در آن هواى گرم مقداد پسر اسود را آشفته و پريشان ديد.
پرسيد: مقداد! چه شده است ؟ چرا در اين وقت از خانه بيرون آمده اى ؟
مقداد: گرسنگى مرا از خانه بيرون كشانده است . نتوانستم گريه فرزندانم را تحمل كنم .
امام عليه السلام : من نيز براى همين از خانه بيرون آمده ام و من اكنون اين دينار را وام گرفته ام ، آن را به تو مى دهم و تو را بر خود مقدم مى دارم . آنگاه پول را به مقداد داد و خود دست خالى به سوى خانه برگشت . وارد خانه كه شد، ديد رسول خدا نشسته و فاطمه هم مشغول خواندن نماز است و چيزى سر پوشيده در بينشان هست . فاطمه كه نمازش را تمام كرد، چون سر پوش را از روى آن چيز برداشت ، ديدند ظرف بزرگى پر از گوشت و نان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد:
فاطمه جان ! اين غذا از كجا برايت آمده است ؟
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: از جانب خدا است و خداوند هر كه را بخواهد بى حساب روزى مى دهد.
در اين وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
مى خواهى داستانى كسى را كه مانند تو و فاطمه بوده است ، بيان كنم ؟
عرض كرد: بلى .
فرمود:
مثل تو مثل زكريا است ، در محراب وارد مريم شد و غذايى نزد او ديد از او پرسيد:
مريم ! اين غذا از كجا است ؟
پاسخ داد:
از جانب خدا است و خداوند هر كه را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
آنان يك ماه از آن ظرف غذا خوردند و اين ظرف همان است كه حضرت قائم (عج ) در آن غذا مى خورد و اكنون نزد ما است .
📚ب : ج 14، ص 198 و ج 43
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#مقداد
#امیرالمومنین علیه السلام
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#قرض گرفتن
#صدقه
#انفاق
#ایثار
#خدمت_به_خلق
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣انفاق و مشکل گشایی و ایثار باعث جلب رحمت الهی و رزق و روزی میشود
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
کی اینو میخره!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روزی بر بالای منبر خطاب به مردم فرمود:
مَنْ یشْتَری سَیفی هذا؟
(چه کسی این شمشیر مرا میخَرَد؟)
مردم در حالی که دچار شگفتی بودند به امام علی علیه السلام نگاه میکردند.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام توضیح داد که:
وَ لَوْ اَنَّ لی قُؤتُ لَیلَةٍ ما بِعْتُهُ!!
(اگر غذای یک شب را میداشتم این شمشیر را نمیفروختم).
از این رو صاحب نظران و یاران امام علی علیه السلام نوشتند:
وَ عَلِی علیه السلام قُتلَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما تَرَکَ اِلاَّ سَبْعَمِأَةَ دِرهَمٍ، فَضْلاً عَنْ عَطائِهِ اَعَدَّها لِخادِمِ.
(علی علیه السلام در حالی به شهادت رسید که جز هفتصد درهم که آن را برای بخشیدن به یکی از خادمها کنار گذاشته بود، باقی نگذاشت.)
روایت داستانی
دانشنامه امیر المومنین علیه السلام
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
✓نمونه ای از #کرامت و #سخاوت آقا #امیرالمومنین علیه السلام در #صدقه و #انفاق و #ایثار
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
کشکول تبلیغ
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#خاکریزخاطرات ۵۲
🔸شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد...
#متن_خاطره|نجف آباد اصفهان که بودیم؛ یه پیرزن سراغ حاج احمد رو میگرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو، رفت...
یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. میگفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسرِ پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیهای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده، تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسرِ پیرزن آزاد شده بود..
👤خاطرهای از زندگی سرتیپ شهید احمد کاظمی
📚منبع: فصلنامه نگینایران، شماره۱۶، صفحه۲۷
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#سخاوت
#خدمت_به_خلق
#کمک_به_فقرا
#بی_تفاوت_نبودن
#ايثار
#شهید
#حاج_احمد_کاظمی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#خاطره
🔸چند روایت از شهید عارفِ مازندران؛ در سالگرد شهادتش
🌼#ایثار. #سخاوت
|پیراهن که براش میخریدم؛ از مسجد جامع که برمیگشت، میدیدم لباسش عوض شده. میگفت: یکی از لباسم خوشش اومد، بهش هدیه دادم... ضبط صوتی که برایش خریده بودم رو هم داده بود به دوستاش، میگفت: اونا بیشتر نیاز دارن...
🌼#نماز_شب|
همیشه نماز شب میخوند؛ نماز شبهایی که با گریه همراه بود. اگر یک روز هم نماز شبش قضا میشد، سه روز روزه میگرفت... تا طلوع آفتاب هم نمیخوابید. میگفتم: علیجان! بخواب خستهای! میگفت: #بین_الطلوعین کراهت داره...
🌼#روضهیمادر|عاشقِ حضرت زهرا(س) بود. وقتی شهیدعلمدار توی روضههاش نام بیبی رو میبرد؛ سیدعلی با ضجه گریه میکرد. من ندیدم هیچ چیزی مانند روضههای مادر، سیدعلی دوامی رو اینگونه بیتاب کنه...
🌼#خمپارهشصت|میگفتم: مادر! دوست دارم شهید بشی؛ ولی نه مفت و راحت، باید حالا حالاها از دشمن بکشی!
سیدعلی هم با لبخند میگفت: مادر نزاییده کسی بتونه منو بکشه، مگر خمپاره۶۰؛ چون نامرده و صدا نداره... همیشه میگفت با خمپاره۶۰ شهید میشم. همینجورم شد. با ترکش خمپاره۶۰ توی شلمچه آسمونی شد
🌼#بهشت|یه روز در حال میوه خوردن، گفتم: کاش علی زنده بود و از این میوهها میخورد... تا اینکه خواب دیدم علی دستم رو گرفت؛ منو به باغی زیبا توی بهشت برد و گفت: مادرجان! اینجا هر چی بخوام فراهمه. ببین الان من سیب میخوام... یهو دیدم شاخههایی پر از سیبِسرخ براش خم شد و او از آن سیبهای آبدار خورد و شاخه برگشت؛ بعد انگور و ...
#سیره_شهدا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
😭😭😭😭
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
#داستان
#شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#استقامت
#صبر
#بلا
#مصیبت
#ایثار
#زهد
#اطاعت
#ولی_فقیه
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣نمونه ای از صبر و استقامت در برابر بلا و مصیبت
2️⃣نمونه ای از ایثار و زهد که با وجور موقعیت خوب دنیایی قید دنیا را زد
4️⃣نمونه ای از تبعیت و اطاعت از حکم ولی فقیه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
مسئول ڪاروان شهدا بود؛ مےگفت :
پیڪر شهدا رو واسه تشییع مےبردن، نزدیڪ خرم آباد دیدم جلو یڪے از تریلےها شلوغ شده..!
اومدم جلو دیدم یه دختر 14 ، 15 ساله جلو تریلے دراز ڪشیده..!
گفتم : چے شده ؟!!
گفتن: هیچے این دختره اسم باباشو رو این تابوت ها دیده گفته تا بابامو نبینم نمیذارم رد بشید ...
بهش گفتم: صبر ڪن دو روز دیگه میرسه تهران معراج شهدا ، بعد برمیگردوننشون ...
گفت : نه من حالیم نمیشه، من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده، باید بابامو ببینم...
تابوت ها رو گذاشتم زمین، پرچمو باز ڪردم یه ڪفن ڪوچک درآوردم ... سه چهار تا تیڪه استخوان دادم بهش؛ هی میمالید به چشماش، هے مےگفت : بابا ، بابا ، بابا ... 😭
دیدم این دختر داره جون میده؛ گفتم : دیگه بسه عزیزم بذار برسونیم ...
گفت : تو رو خدا بذار یه خواهش بڪنم ؟
گفتم : بگو ... ؟
گفت: حالا ڪه میخواید ببرید، به من بگید استخوان دست بابام ڪدومه ؟!!!
همه مات و مبهوت مونده بودن ڪه میخواد چیڪار ڪنه این دختر !!!
اما ... ڪاری ڪرد ڪه زمین و زمانو به لرزه درآورد ...😭
استخوان دست باباشو دادم دستش؛ تا گرفت گذاشت رو سرش و استخوان دست باباش را میکشید روی سرش
می گفت : "آرزو داشتم یه روز بابام دست بڪشه رو سرم" 😭
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
شما بگید ما چقدر به شهدامون مدیونیم ؟؟؟!!!😭
#داستان_شهدا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#صبر
#ایثار
#یتیم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣گریز_روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
2️⃣نمونه ای از صبر و ایثار خانواده شهدا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰اگر بقیه درمان شدند من هم می آیم!
📌حضرت آقا، سینهشان از آن بمبی که در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران منفجر شد، احتیاج به رطوبت و هوای مرطوب دارد. دست راست هم لمس است. سفر چین، در خدمت آقا بودم. دکترهای طب سوزنی به آقا گفتند در عرض یک هفته دست شما را راه میاندازیم. آقا فرمودند: در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آنها آمدند، من هم میآیم.
(امیر علیاصغر مطلق)
( منبع : چند خاطره از زندگی شخصی رهبر انقلاب ، تابناک ،۷ تیر ۱۳۸۹)
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#داستان_علما
#امام_خامنه_ای
#ساده_زیستی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#ایثار
#عدالت
#انصاف
#حکومت_اسلامی
#مدیریت
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣مدیر جهادی ایثارگر، ساده زیست و پرچم دار عدالت و انصاف است
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰هم ردیف سگ محله!!
📌روایت شده که:
روزى امير مؤمنان ، گروهى را ديد . پرسيد : «شما كيستيد؟» . گفتند : ما جماعتى اهل توكّل هستيم . فرمود : «توكّلتان ، شما را به چه رسانيده است؟» . گفتند : هر گاه چيزى بيابيم ، مى خوريم ، و اگر نيابيم ، صبر مى كنيم. فرمود : «سگ هاى ما هم همين كار را مى كنند!» . گفتند : پس چه كنيم ، اى امير مؤمنان؟ فرمود : «كارى كه ما مى كنيم : هر گاه نداشته باشيم ، شكر مى كنيم و هر گاه به دست آوريم ، ايثار مى كنيم».
أنَّهُ رَأى يَوما جَماعَةً ، فَقالَ :مَن أنتُم؟ قالوا : نَحنُ قَومٌ مُتَوَكِّلونَ. فَقالَ : ما بَلَغَ بِكُم تَوَكُّلُكُم؟ قالوا : إذا وَجَدنا أكَلنا ، و إذا فَقَدنا صَبَرنا. فَقالَ عليه السلام : هكَذا يَفعَلُ الكِلابُ عِندَنا! فَقالوا : كَيفَ نَفعَلُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ : كَما نَفعَلُهُ ؛ إذا فَقَدنا شَكَرنا ، و إذا وَجَدنا آثَرنا.
مستدرك الوسائل ج ۷ ص ۲۱۷
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#روایت
#داستان_روایی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#توکل
#ایثار
#شکر
#صبر
#مروت
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣در صفات و اعمال خ. ب حداقلی نباشیم به دنبال بهتر بودن باشیم
2️⃣مروت یعنی چی؟؟؟
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#داستان_آموزنده
🔆ايثار و حمايت نسبت به مهاجران
پس از آنكه هجرت پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) از مكه به مدينه ، و سپس هجرت مسلمانان به سوى مدينه شروع شد، مردم مدينه كه آنها را انصار گويند، از مهاجران ، استقبال كرده و با جان و مال به حمايت از آنها برخاستند.
پيامبر (ص ) پس از پيروزى بر يهود بنى نضير (كه در سال پنجم هجرت واقع شد) به انصار فرمود: اگر شما مايل باشيد، اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد، و در اين غنائم جنگى با آنها شريك شويد، و اگر مى خواهيد اموال و خانه هايتان مال خودتان باشد ولى از اين غنائم ، چيزى به شما نرسد.
انصار در پاسخ گفتند: هم اموال و هم خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم و هر چشم داشتى به غنائم جنگى نداريم ، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمريم .
اين ايثارگرى و فداكارى انصار موجب شد كه آيه 9 سوره حشر در شاءن و مقام و ستايش انصار، نازل گرديد، كه در قسمتى از اين آيه مى خوانيم :...ويؤ ثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون .: آنها (انصار) مهاجران را بر خود مقدم مى دارند، هر چند در فقر سختى بسر برند، و كسانى را كه خداوند آنها را از حرص و بخل نفس ، باز داشته ، رستگارند.
به اين ترتيب خداوند بزرگ ، انصار را به خاطر مهمان نوازى و ايثار و فداكاريشان نسبت به مهاجران مى ستايد، و به ما مى آموزد كه در سختيها و مشكلات (مانند مهاجرت جنگ زده ها در سرزمينهاى مورد هجوم دشمن به سرزمينهاى ديگر و...) مهمان نواز نيكى نسبت به مهاجران باشيم ، و تا حد ايثار و توان از آنها حمايت كنيم . و با فداكاريهاى دستجمعى و مردمى ، بارهاى سنگين اجتماعى را از دوش حكومت اسلامى برداريم و خود دوشى براى آن بارها باشيم ، تا چرخهاى اقتصاد كشور به طور طبيعى به گردش خود ادامه دهد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
#داستان_تاریخی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#ایثار
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣نمونه ای از ایثار و فداکاری
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
منبر نامرتب!!
مرحوم حاج شیخ محمد حسن معزی تهرانی نقل می کنند: « جلسه روضه و توسلی در خانه یکی از مومنین برپا بود. آن مجلس، چند واعظ و روضه خوان داشت. آقا شیخ مرتضی زاهد نیز یکی از واعظهای آن مجلس بود. یار و همراه ایشان آیت الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی نیز در آن جلسه حاضر بود.
از قدیم رسم بود ریش سفیدهای وعظ و منبر، در انتهای مجالس سخنرانی کنند؛ اما آن روز آقا شیخ مرتضی زاهد این رسم را بر هم زد.
او آن روز اولین نفری بود که بر بالای منبر رفت و شروع به صحبت کرد. در آن جلسه صحبتهای او ضعیف و نامرتب بود و نمی توانست برای مردم جذاب و دلنشین باشد!
بعد از مجلس، با اصرار از آقا شیخ مرتضی زاهد خواهش کرد تا علت این سخنرانی ضعیف را بدانم.
آقا شیخ مرتضی زاهد بعد از اصرار حاج میرزا عبدالعلی تهرانی می فرماید:
« راستش امروز در این مجلس یک آقایی قرار بود به منبر برود که خیلی توانمند نبود. به همین خاطر من سعی کردم صحبتهایم زیاد جذاب نباشد ، سخنران بعدی تضعیف نشود.
#داستان
#داستان_بزرگان
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
واژه یاب:
#آبرو
#آبروداری
#ایثار
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برداشتها:
1️⃣یکی از #مصادیق آبروداری و ایثار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/kashkole_tabligh