هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
به گروه دوستان یا حسین ع گو دعوت کنید دوستان و عزیزان دیگر را
سلام علیکم
https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
هدایت شده از خبر فوری و مهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ویدیوی یک برعنداز شجاع رو می بینید که در حال شعار نویسی بود، زمانی که بازداشت میشه نه تنها خودشو خراب میکنه تازه میگه من خودم طرفدار حکومتم! بعد هم یکی دیگه رو لو میده...!!
🔹بابا نکشینمون انقلابیونِ برعنداز
🔥 صرفاً جهت اطلاع 👇
http://eitaa.com/joinchat/2363949065C888149b305
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌹💐🌹🌺🌹🌸🌹🌼🌹
#داستان٢۶۶
#سبک_زندگی_علماء_و_بزرگان
🍃 #همسر_استاد_شهید_مرتضی_مطهری (ره)،
در احوالات این شهید بزرگوار می فرمایند:
در مدت 27 سالی كه با ایشان زندگی كردم در شبانه روز نیم ساعت بی وضو نبودند
✅ همیشه می گفتند:
#با_وضو_باشید،
وضوی دائمی خوب است.
در بین حرفهایشان از عرفا و مقربان درگاه خداوند و اولیای خدا حرف می زدند و بدون اینكه مستقیماً با من حرف بزنند به صورت مثالهای ساده و پر معنا مرا به تقوی و فضلیت دعوت می كردند.
اگر من از مسائل مادی حرف می زدم و یا بعضاً شكایتی می كردم، با صدای آرام این شعر را برایم می خواندند:
✅ #اگر_لذت_ترك_لذت_بدانی ،
#دگر_لذت_نفس_لذت_نخوانی
#مناجاتهای_شبانه_و
#نمازهای_ایشان_حالت_عجیبی_داشت.
گاه با خود زمزمه می كردند:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
(منبع: فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان ، شماره 10)
♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️کانال
🔵 #داستانای_خوبان_روزگار 🔰
👇👇👇👇👇
🆔┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_شهدای_راه_اسلام
وپدران ومادران و همسرو فرزندان آنان
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان٢۶٧
#شهیدی_که_با
#حرفهای_همسرش_اشک_ریخت
به ناباوران راه شهید و شهادت
چگونه باید گفت؟؟؟؟
. #نثارامام_الشهدا و
عموم شهدا وایثارگران وجانبازان
پدران ومادرانشان و
همسران و فرزندانشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
@dastanayekhobanerozegar
🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔
📚 #داستان٢۶٨
🛎" #زنگولهای_بر_گردن"
میگویند؛
" #آقا_محمد_خان_قاجار" علاقه خاصی به شکار روباه داشته.
تمام روز را در پی یک " #روباه_میتاخته،"
بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، " #زنگولهای_آویزان" میکرده و آخر رهایش میکرده.
تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست.
البته که روباه بسار دَویده، وحشت کرده،
اما زنده است؛
هم جانش را دارد،
هم دُمش و هم پوستش.
"میماند آن #زنگوله!"
از این به بعد روباه هر جا که برود #زنگوله توی گردنش صدا میکند!
دیگر نمیتواند " #شکار" کند،
چون #صدای_زنگوله، شکار را فراری میدهد.
بنابراین « #گرسنه» میماند.
#صدای_زنگوله، " #جفتش" را هم فراری میدهد، پس « #تنها» میماند.
از همه بدتر،
#صدای_زنگوله، خود روباه را « #آشفته» میکند، « #آرامش» را از او میگیرد.!
"این #همان_بلایی_است که:
#انسان_امروزی_سر_ذهن_پُرتَنشِ_خودش_میآورد.
#فکر_و_خیال_رهایش_نمیکند!"
#زنگولهای از " #افکار_منفی،" دور گردنش " #قلاده"میکند.
بعد خودش را گول میزند و #فکر_میکند_که_آزاد_است، ولی نیست.
برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آنها را با خودش میبرد،
آن هم با چه سر و صدایی، درست #مثل_سر_و_صدای_یک_زنگوله!
✾📚 📚
#خدایا
#مارا_از_مرضهای_عقیدتی
#وسیاسی_نجات_بده
به برکت #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌼💐🌷🌹🌹🌹🌹🌷💐🌼
#داستان٢۶٩
🔴 #طلبه_ای_که #درس_طلبگی_را_رهاکرد_وکاسب_شد!😳
روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و
گفت:
من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت:
بسیار خب!
حالا كه می روی حرفی نیست.
فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم.
جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت:
مرا مسخره كرده ای؟
نانوا نان را نداد هیچ،
جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید.
✅ شیخ گفت:
اشكالی ندارد .
پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری.
او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند.
# جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد.
✅ شیخ بهایی گفت:
خیلی ناراحت نباش.
حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم.
طلبه جوان گفت:
با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟
✅ شیخ گفت:
امتحان آن كه ضرر ندارد.
طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت:
این سنگ را در مقابل صد سكه به امانت نزد تو می سپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت:
قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم.
سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت.
✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد.
او با تعجب گفت:
مگر من چه كرده ام؟
مرد زرگر گفت
: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟
پسر گفت:
نه، مگر چقدر می ارزد؟
زرگر گفت:
ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است.
راستش را بگو،
تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای،
چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟
🙊 پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت:
به خدا من دزدی نكرده ام.
من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم.
اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند.
ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند.
او ماموران را مرخص كرد و
گفت:
آری این مرد راست می گوید.
من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت:
ای شیخ!
قضیه چیست؟
امروز با این سنگ،
عجب بلاهایی سر من آمده است!
مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد.
✅ شیخ بهایی گفت:
مرد جوان!
1 این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب،
در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد.
همان طور كه دیدی، #قدر_زر_را #زرگر_میشناسد_و_قدر_گوهر_را #گوهری_میداند.
نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند.
وضع ما هم همین طور است.
✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست.
حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند.
#اهل_خدا_باش_تا_بفهمی_چه_داری.
موفق باشی.
🌐 منبع : وبلاگ اخلاق پرسیمانی
📩 #داستان_خیلی_خواندنی_وعبرت_آمیز👌😍
♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️
کانال
🔵 #داستانای_خوبان_روزگار🔰
👇👇👇👇👇
🆔🚍┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات نثار علمای اسلام
#داستان٢۶٩
📚 #خدایاشکرت
روزی مردی خواب عجیبی دید.
دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید:
شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت:
اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید:
شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما دعاهای مستجاب شده و الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید:
شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد:
اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید:
مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟!!!
فرشته پاسخ داد:
بسیار ساده،
فقط کافیست بگویند:
#خدایا_شکرت .
✅ #برای_هر_نعمتی
#خدا_رو_شکر_کنیم
✳️🚍┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_برای_الحمدلله_گویان
داستان٢٧٠
داستان سگ بازی شاه وفرح ونوه اش
📲واکنش مهاجرانی به لیس زدن نور پهلوی توسط سگ
«عطاءالله مهاجرانی» فعال سیاسی خارج کشور:
🔺اتفاقا پدربزرگ خانم نور! يك سگ غول پيكر سياه مكزيكى داشت اسمش بنو بود. شاه با بنو صبحانه مىخورد نه با شهبانو يا فرزندان، نه حتى با اوسا اسدالله و مهمانان. بنو موقع ضيافت هم روى ميز غذا مىرفت و سرش را توى ظرف غذاها مىكرد و از بشقاب ملكه مادر هم مىخورد و شاه قاهقاه مىخنديد.
🔺در دوم بهمن ١٣٥٧ كه شاه با دو هواپيماى جمبوجت از ايران به مصر رفت. يك هواپيما پر از چمدان و صندوقچه بود. روى صندلىها هم به جاى مسافر چمدانهاى كوچك بود. در هواپيماى ديگر شاه و شهبانو و سگها و سگبان و آشپزبودند. جايى براى هويدا و نصيرى و خسروداد و رحيمى و ربيعى و همايون نبود.
🔺شهبانو فرح بيش از هر كسى مىتواند داستانهاى سگ سياه شاه را براى نور روايت كند. گاهى بنو سرش را توى بشقاب شهبانو يا اشرف يا ملكه مادر مىكرد. كسى حق اعتراض نداشت. گاه بشقاب روى پاى افراد مىافتاد.
🔺شهبانو در جشن تولدش در بيرجند كه شتر سوارى كرد، سگش از كيك تولد $٤٠٠ فرانسوى خورد!
🚍┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
خدایا
#مارا_با_خوبان_روزگارمون
#مأنوس_و_محشور_کن
نه با سگ بازان
به برکت
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال👆👆👆👆
#داستانای_خوبان_روزگار
#یه_عزیزی_که_خدا_حفظش_کنه
بمن گفتش
مگه سگ بازی شاه
جزو خوبی وداستان خوبان روزگاره؟
گفتم وقتی شما بدی رفتار آدمیان رو مینویسی
و دردعاهات از اونا هم برائت میجویی
و طلب همنشینی با خوبان روزگار رو میکنی
معنیش چی میشه؟
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #کشف_حجاب همه چیز را از بین برده است.
🔶👈 #فضائل_اخلاقی برای همه جوامع(دینی و غیردینی) لازم است.
🔷👈 #عاطفه_و_حیا در گذشته خیلی بیشتر بوده است.
🔵👈 ریشه کن شدن فسادهای کلی در زمان حضرت #بقیةالله ارواحنا فداه صورت میگیرد،
اما این به آن معنا نیست که ما امر به معروف و نهی از منکر را کنار بگذاریم.
🔊🌸 #آیت_الله_استاد_مرتضی_تهرانی (ره)
#درس_اخلاق
═══✼🍃💖🍃✼══
کانال
🌹 #دوستان_خوبان_روزگار 🌹
✨✨✨✨
🆔🚍┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_وفاتحه_نثار_روح
#آیت_الله_حاج_آقا_مرتضی_تهراتی
#آیت_الله_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
و پدر مرحومشان
#حاج_آقا_عبدالعلی_تهرانی
رحمت الله علیهما
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شنود اتاق خواب و اندرونی محمدرضا شاه توسط آمریکائیها!
⭕️ بخشی از سخنان قابل تامل تیمسار آذر برزین، معاون فرماندهی نیروی هوایی شاه:
آمریکاییها اتاق خواب اعلی حضرت را شنود میکردند و خیلی از اتاقهای مهم امنیتی ما باگ داشت و همش توسط آمریکا شنود میشد!
✍ تخریبچی
🚨تخریبچی، کانال اخبار خاص
🆔 @takhribchi110
🆔 @takhribchi110
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
📚📚📚📚📚📚📚📚
#داستان٢٧١
#کلام_استاد
✅شناخت حق و باطل
🔸#طه_حسین، ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر، در کتاب «علی و بنوه»
#داستان مردی را نقل میکند که:
در جریان جنگ جمل دچار تردید میشود،
با خود میگوید چطور ممکن است شخصیتهایی از طراز طلحه و زبیر برخطا باشند؟!
درد دل خود را با خود علی(ع) در میان میگذارد و از خود علی(ع) میپرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهای عظیم بیسابقهای بر خطا روند؟
#علی(ع) به او میفرماید:
«انَّک لَمَلْبوسٌ عَلَیک. انَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لایعْرَفانِ بِاقْدارَ الرِّجالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اهْلَهُ، وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اهْلَهُ».
🔸یعنی تو سخت در اشتباهی،
تو کار واژگونه کردهای.
تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیتها قرار دهی،
عظمتها و حقارتها را که قبلاً با پندار خود فرض کردهای،
مقیاس حق و باطل قراردادهای. تو میخواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی!
برعکس رفتار کن.
اول خود حق را بشناس، آن وقت اهل حق را خواهی شناخت؛ خود باطل را بشناس، آن وقت اهل باطل را خواهی شناخت.
آن وقت دیگر اهمیت نمیدهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود.
🔸 #طه_حسین پس از نقل جملههای بالا میگوید:
«من پس از وحی و سخن خدا،
جوابی پرجلالتر و شیواتر از این جواب ندیده و نمیشناسم».
از کتاب
📚 #سیری_در_نهج_البلاغه،
#شهید_مرتضی_مطهری
صفحه 35
🇮🇷
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٢٧٢
🌷 #آيت_الله_مجتهدی_تهرانی(ره) :
✍ من علمای بسياری را درک كردم ،.
از #امام_خمينی گرفته تا
#آيت_الله_بروجردی و
#آيت_الله_شاه_آبادی و
#آيت_الله_حائری و
#آیت_الله_سید_احمد_خوانساری و ... و اگر بخواهم در يک كلام #نصيحت_تمام_بزرگان_را_بگويم می گويم :
👌 اگر دنيا و آخرت می خواهيد ،
اگر رزق و روزی می خواهيد و
در يڪ كلام #اگر_همه_چيز_میخواهيد
#نماز_اول_وقت_بخوانيد
💚 #کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 👇👇
┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_و_فاتحه_نثار
#مرحوم_آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٢٧٣
#خاطرات_شهدا
🔮 زباله
🌸 این مطلب شاید برای بعضیامون جذابیت خاصی نداشته باشه, و منتظر خاطرات متفاوت باشیم...
" #صادق" حساسیت خاصی به ریختن زباله روی زمین داشت… هرجا که می دید کسی رو زمین چیزی انداخت
#تذکر_جدی می داد که بردار بنداز سطل آشغال ؛😡
حتی اگه تو ماشین بودیم و یکی اینکار رو میکرد,
هرجای جاده و خیابون هم که بود , ترمز میکرد و میگفت:
پیاده شو بردار بیار
بعد ازش میگرفت و خودش مینداخت سطل
حالا من چندوقته زباله و آشغال که دستم باشه یا می بینم از دوستان کسی میخواد بندازه زمین, میگم از " #صادق" الگو بگیرید😊😊
🍇 راوی دوست_شهید
🌹 #شهید_مدافع_حرم
#صادق_عدالت_اکبری
💚 #کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👇👇
#نثار_تمامی_خوبان_روزگار
خصوصا شهدای انقلاب
دفاع مقدس
مدافع حرم
ترور
و امام الشهدا و....
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#داستان٢٧۴
🎆 گفت:
میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون.
بیست الی بیستوپنج دقیقه گذشت، اما نیومد!
نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب میخونه و زار زار گریه میکنه!
بهش گفتم:
مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی،
میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!
برگشت و گفت:
خدا شاهده من مریضم،
چشمای من مریضه،
دلم مریضه،
من ۱۶ سالمه،
چشام مریضه،
چون توی این ۱۶ سال #امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ندیده؛
دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛
گوشام مریضه،
هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!
🌷 #ﺷﻬﯿﺪ_عباس_ﺻﺎﺣﺐﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷
🌠#نثار
عموم شهدا وایثارگران وجانبازان
پدران ومادرانشان و
همسران و فرزندانشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄
#داستان٢٧۵
#پندانه
✍ زندگی همچون کوهستان است
🔹جوانی با دوچرخهاش به پیرزنی برخورد کرد.
🔸بهجای عذرخواهی و کمککردن به پیرزن شروع کرد به خندیدن و مسخرهکردن.
سپس راهش را ادامه داد و رفت.
🔹پیرزن صدایش زد و گفت:
چیزی از تو افتاده است.
🔸جوان به سرعت برگشت و شروع به جستوجو کرد.
🔹پیرزن به او گفت:
#مروت_و_مردانگیات به زمین افتاد.
هرگز آن را نخواهی یافت!
🔸زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد.
🔹زندگی حکایت قدیمی کوهستان است!
صدا میکنی و میشنوی.
پس به نیکی صدا کن، تا به نیکی به تو پاسخ دهد.
کانال
✾📚 #داستانای_خوبان_روزگار📚✾
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_انسانهای_روزگاران
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شنود اتاق خواب و اندرونی محمدرضا شاه توسط آمریکائیها!
⭕️ بخشی از سخنان قابل تامل تیمسار آذر برزین، معاون فرماندهی نیروی هوایی شاه:
آمریکاییها اتاق خواب اعلی حضرت را شنود میکردند و خیلی از اتاقهای مهم امنیتی ما باگ داشت و همش توسط آمریکا شنود میشد!
✍ تخریبچی
🚨تخریبچی، کانال اخبار خاص
🆔 @takhribchi110
🆔 @takhribchi110
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_خوبانی_که_انقلاب_اسلامی_را_برعلیه_رژیم_شاه_و_آمریکا_برپا_کردند
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان٢٧۶
خاطره ای از یک
#سلبریتی_مؤمن
#خاطره_بغض
دختر زنده یاد علی سلیـ ـمانی
در گفتگو با مژده لواسانی در برنامه «بسته پیشنهادی»/
ناخودآگاه با شماره پدر تماس گرفتم
❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_بر_سلبریتی_های
#مسلمان_ومؤمن
#به_انقلاب_اسلامی
🌟💞🌼💕🌸❣☀️
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خطاب_به
#دشمنان_انقلاب_اسلامی
آبانم تموم شد که
لطفا تاریخ جدید رو مشخص کنید یه کم بخندیم 😂
💠…… مَکْتَبْ حٰاجْ قٰاسِمْ ……💠
→﴾ @maktab_hajghasem ﴿
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_روح_امام_وشهدا
هدایت شده از کانال سیداحمد معصومی نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برعندازا و مدعیان ازادی زن ببینید
#ایران همین ۵۰ سال پیش!
زمان پهلوی در ارسنجان، هر کی ازدواج میکرد، شب اولِ ازدواج، همسرش از آنِ حبیب الله خان معتضدی، نماینده حکومت پهلوی و خان اون منطقه بود
پ ن : فیلم گریههای اهالی ارسنجان در مستند خانگزیدهها هنگام صحبت از تجاوزات خانها!
🇮🇷امینی آزاده🇮🇷
@samasouminejad1
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٢٧٧
🦋 #حضرت_عیسی(ع)
#و_ابلیس
✨روزي #حضرت_عيسي(ع)ديد كه ابليس بارهايي بر پشت دارد .
🤔از اوسؤال كرد :
اينها چيستند؟
👈گفت:
پنج تا بار است كه براي مشتريهايشانميبرم.
🍄 #بار_اول_ستمگري_است كه براي سلاطين وپادشاهان ميبرم!
🍄 #باردوم_كبر_است كه براي دهقانها وروستائيان ميبرم.
🍄 #بار_سوم_حسادتاست كه براي دانشمندان ميبرم.
🍄 #بار_چهارم_خيانت_است كه برايتاجرها وبازاريها وكارگرانشان ميبرم.
🍄 #بار_پنجم_مكر_وحيله_گري_استكه براي زنها ميبرم!
کانال. 👇👇👇👇
✾📚 #داستانای_خوبان_روزگار📚✾
┅═✼🍃🍄🌷🍄🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_پیامبران_الهی
#صلوات
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
49.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_حجاب
یک بار برای همیشه این ویدیو رو ببینید تا پاسخ خیلی از سوالاتتون رو بگیرید !
#دغدغه_دارید_نشربدید
#حجاب
#حجاب_اجباری
#آزادی
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_بر_زنان_باحیا_وحجاب
درتمامی اعصار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💐🌸🌺💐🌺🌸💐🌸🌺💐
#داستان٢٨٨
💫 #پيشگويى_منجم
🌼✨ #درنهج_البلاغه_آمده_است كه:
#امام_على (ع ) وقتى تصميم گرفتند به جنگ خوراج بروند، اشعث بن قيس كه آن وقت از اصحاب بود، با عجله و شتابان جلو آمد و گفت :
يا اميرالمؤ منين ،
صبر كنيد،
عجله نكنيد،
براى آنكه يكى از خويشاوندان من مطلبى دارد و مى خواهد به عرض شما برساند.
🍃 #حضرت_فرمودند:
بيايد.
🍂آمد عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين .
من منجم هستم و متخصص سعد و نحس ايام .
در حسابهاى خودم به اينجا رسيدم كه شما اگر الآن حركت كنيد و به جنگ برويد قطعا شكست خواهيد خورد و با اكثريت اصحابتان كشته خواهيد شد.
🔆 #حضرت در جواب فرمودند:
هر كس كه گفته تو را تصديق كند. پيغمبر را تكذيب كرده است .
اين حرفها چيست كه شما مى گوييد؟...
🌟سپس به اصحاب فرمودند:
بگوييد به نام خدا،
به خدا اعتماد و توكل كنيد،
حركت كنيد،
عليرغم نظر منجم الان حركت كنيد و برويد.
✨رفتند و بعد معلوم شد كه در هيچ جنگى به اندازه اين جنگ ، على (ع ) فاتح نشده است .
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👇👇👇
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
📚📚📚📚📚📚📚📚
#داستان٢٧٩
🦋 #شبلی_و_کودکان
✨ #شبلی_عارف_معروف به مسجدی رفت که دو رکعت نماز بخواند.
در آن مسجد کودکان درس میخواندند و وقت نان خوردن کودکان بود.
دو کودک نزدیک شبلی نشسته بودند؛ یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
🍂در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک.
پسر فقیر از او حلوا میخواست.
💫آن کودک میگفت:
اگر خواهی که پارهای حلوا به تو دهم،
سگ من باش و چون سگان بانگ کن.
😐آن بیچاره بانگ سگ کرد و پسر ثروتمند پارهای حلوا بدو میداد.
باز دیگر باره بانگ میکرد و پارهای دیگر میگرفت.
همچنین بانگ میکرد و حلوا میگرفت.
😭 #شبلی_در_آنان_مینگریست_و #میگریست.
کسی از او پرسید:
ای شیخ تو را چه رسیده است که گریان شدهای؟🤔
😔👈شبلی گفت:
نگاه کنید که #طمعکاری به مردم چه رسانَد؟
اگر آن کودک بدان نان تهی قناعت میکرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.
#حکایت
✾📚 #کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
@dastanayekhobanerozegar 📚✾
#صلوات_بر_اساتید_اخلاق
#ودلسوزان_مردم
درتمامی اعصار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💕🌸🌺🌺🌺🌺🌸💕
#داستان٢٨٠
🌺🌺 #بهمنيار_و_بوعلى
💫بوعلى در حواس و در فكر انسان فوق العاده اى بوده و شعاع چشمش از ديگران بيشتر و شنوايى گوشش تيز تيز بود.
به طورى كه مردم درباره او افسانه ها ساخته اند.
🔆مثلا مى گويند:.
هنگامى كه در اصفهان بود، صداى چكش مسگرهاى كاشان را مى شنيد.
✨شاگردش بهمنيار به او گفت :
شما از افرادى هستيد كه اگر ادعاى پيغمبرى بكنيد،
مردم مى پذيرند و واقعا از خلوص نيت ايمان مى آورند.
🌟بوعلى گفت :
اين حرفها چيست ؟
تو نمى فهمى ؟
💫بهمنيار گفت :
نه .
مطلب حتما از همين قرار است . بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد كه مطلب چنين نيست .
در يك زمستان كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤ ذن مى گفت ،
بوعلى بيدار بود و بهمنيار را صدا كرد.
🔆بهمينيار گفت :
بله .
✨بوعلى گفت :
برخيز.
🌟بهمنيار گفت :
چه كار داريد؟
💫بوعلى گفت :
خيلى تشنه ام .
يك ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى كنم .
🔆بهمنيار شروع كرد استدلال كردن كه استاد،
خودتان طبيب هستيد.
بهتر مى دانيد معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى شود و ايجاد مريضى مى كند.
✨بوعلى گفت :
من طبيبم و شما شاگرد هستيد.
من تشنه ام شما براى من آب بياوريد، چكار داريد.
🌟باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه درست است كه شما استاد هستيد و لكن من خير شما را مى خواهم من اگر خير شما را رعايت كنم ،
بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم .
پس از آنكه بوعلى براى او اثبات كرد كه برخاستن براى او سخت است .
👈گفت :
من تشنه نيستم .
خواستم شما را امتحان كنم .
آيا يادت هست به من مى گفتى :
چرا ادعاى پيغمبرى نمى كنى ؟
اگر ادعاى پيغمبرى بكنى مردم مى پذيرند.
شما كه شاگرد من هستى و چندين سال است پيش من درس خوانده اى ،
مى گويم ، آب بياور،
نمى آورى و دليل براى من مى آورى ،
در حالى كه اين شخص مؤذن پس از گذشت چند صد سال از وفات #پيغمبر_اكرم (ص ) بستر گرم خودش را رها كرده و بالاى مأذنه به آن بلندى رفته است تا آن كه نداى (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ) را به عالم برساند.
او پيغمبر است ، نه من كه بوعلى سينا هستم .
#حکایت
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
#صلوات بر بوعلی و عموم علمای ودانشمندان مسلمان