📃 برشی از کتاب:
پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند. اما کسی چه میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آنوقت اگر بخت یاری کرد آمادهای.
📚 #پیرمرد_و_دریا
👤 #ارنست_همینگوی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
یک بار در اردوگاه، کُندهای را در آتش گذاشتم. کنده پر از مورچه بود. همین که شروع به سوختن کرد، انبوه مورچهها بیرون ریختند؛ اول به طرف وسط رفتند که آتش میسوخت؛ بعد برگشتند و به ته کنده فرار کردند. هنگامی که به قدر کافی در ته کنده جمع شدند، توی آتش میافتادند. بعضیها در میرفتند، تنشان سوخته و پهن شده بود و همینطور میرفتند و نمیدانستند کجا میروند. ولی بیشترشان به طرف آتش و بعد، به ته کنده میرفتند و سرانجام توی آتش میافتادند.
یادم هست که در آن موقع فکر کردم که این آخر دنیاست و فرصت خوبی است که آدم مسیح بشود و کنده را از آتش بردارد و بیرون بیندازد تا مورچهها بتوانند خودشان را به زمین برسانند، ولی من کاری نکردم. جز اینکه یک فنجان آب روی کنده پاشیدم تا فنجان خالی شود و بتوانم در آن نوشیدنی دیگری بریزم. فکر میکنم پاشیدن فنجان آب روی کندهی سوزان، مورچهها را فقط بخار داد.
📚 #وداع_با_اسلحه
👤 #ارنست_همینگوی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
خمره شیر نداشت. لیوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودند به آن. بچه ها لیوان را پایین می فرستادند، پر آب که می شد، بالا می کشیدند و می خوردند؛ مثل چاه و سطل. بچه هایی که قدشان بلندتر بود، برای بچه های کوچولو و قد کوتاه لیوان را آب می کردند. زنگ های تفریح دور خمره غوغایی بود. بچه ها از سر و کول هم بالا می رفتند. جیغ و ویغ و داد و قال می کردند و می خندیدند و لیوان را از دست هم می قاپیدند. آب می ریخت روی سر و صورت و رخت و لباسشان. گریه کوچولوها در می آمد، و سر شکایت ها باز می شد: -آقا..... آقا، اسماعیلی آب ریخت تو یقه من. آقا، احمدی نمی گذارد ما آب بخوریم. آقا.... این دارد نخ آبخوری ما را می کشد، می خواهد پاره اش کند.
📚 #خمره
👤 #هوشنگ_مرادی_کرمانی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
در این هنگام کازیمودو که فوقالعاده خشمگین به نظر میرسید، ناگهان چندین قدم عقبتر رفت و با شتاب جلو آمد و او را از فراز بام به پایین پرتاب کرد!
کشیش فریادی کشید و از نرده افتاد، و اتفاقا دستش به ناودان سنگی گیرکرده و محکم به آن چسبید و میخواست مجدداً فریادی از درون سینه بیرون آورد که کازیمودو را با حالتی مخوف و انتقامآمیز بالای سرخود دید. دیگر هیچ نگفت و ساکت و آرام همان جا ماند.
پیوسته میکوشید که تعادل خود را نگه داشته و از سقوط خویش جلوگیری کند. محکم خود را به ناودان چسبانیده بود، ولی تلاشهایش بههدر میرفت، زیرا در ناودان شکافهایی که جایگاه گرفتن دست باشد وجود نداشت. هرلحظه که پایین را مینگریست وحشت میکرد. از فراز ناودان تا روی سنگفرش دویست قدم فاصله بود ... .
📚 #گوژپشت_نتردام
👤 #ویکتور_هوگو
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃برشی از کتاب:
... و در کوفه در برابر یک یتیم، چنان ضعیف و چنان لرزان و چنان پریشان می شود که رقیق ترین احساس یک مادر را به صورت اساطیری نشان می دهد. و در مبارزه با دشمن چنان بی باکی و خشونت به خرج می دهد که مظهر خشونت و شمشیر است و شمشیرش (ذوالفقار) مظهر برندگی و خونریزی و بی رحمی نسبت به دشمن در مبارزه است و در داخل از این نرم تر، و از این صمیمی تر، و از این پر گذشت تر پیدا نمی شود.
📚 #علی_حقیقتی_بر_گونه_اساطیر
👤 #علی_شریعتی
✅ ۲۲ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
آورده اند که زاهدی از جهت قربان، گوسپندی خرید، در راه قومی بدیدند، طمع کردند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند بِبَرند. پس یک تن از پیش درآمد و گفت: ای شیخ این سگ از کجا میآری.
دیگری بدو بگذشت و گفت: شیخ مگر عزم شکار دارد؟
سیّم بدو پیوست و گفت: این مرد در کِسوهی اهل صلاح است، امّا زاهد نمینماید، که زاهد را با سگ صحبت نباشد و دست و جامهی خویش را از او صیانت واجب دارد. از این نَسَق هر کس چیزی گفت: تاشکّی در دل او افتاد و خود را متهم گردانید و گفت: شاید بُوَد که فروشندهی این جادو بوده است و چشم بندی کرده؛ در حال گوسپند بگذاشت و برفت و آن جماعت بِبُردند.
📚 #کلیله_و_دمنه
👤 #ابوالمعالی_نصرالله_منشی (ترجمه)
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
هرگز تصور نکنید اضطراب و ترس در چنین لحظاتی مختص شماست. زبدهترین سخنوران نیز در اوایل کار خود دچار ترسهای کشنده میشدهاند و در هنگام نطق دست و پای خود را گم میکردهاند. ویلیام جینگز برایان، یکی از سربازان برجستهی جنگ در جایی اعتراف کرده است که در نخستین نطق خود زانوهایش به لرزش افتاده بوده است. مارک تواین زمانی که برای نخستین بار برای ادای سخنرانی از جا برخاست، احساس کرد دهانش پر از پنبه شده و قلبش چنان به تپش افتاد که میترسید هر لحظه از سینهاش بیرون بیفتد! ژنرال گرانت که ویکسبورگ را فتح کرد و یکی از مهمترین جنگهای آن زمان را به نفع خود به پایان برد خودش در جایی اعتراف کرده است که هر وقت میخواسته است جلوی جمع سخنرانی کند دست و پایش به شدت میلرزیده است. جین ژوره، یکی از قویترین سخنرانان سیاسی فرانسه در زمان خودش بود. او قبل از آن که شهامت لازم را برای ادای سخنرانی در مجالس به دست آورد به مدت یک سال در مجلس نمایندگان ساکت و خاموش مینشسته است.
📚 #آیین_سخنوری
👤 #دیل_کارنگی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
46.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
✅ #دلتنگ_حرم
✅ #کربلا
✅ #امام_حسین
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
عالم متقی جناب حاج سید محمد جعفر سبحانی امام جماعت مسجد آقالر فرمود در خواب محل اجابت دعا را در قبه حسینیه علیه السّلام به من نشان دادند وآن قسمت بالای سر مقدس تا حدی که محاذی قبر جناب حبیب بود و در سفری که با مرحوم والد مشرف شدیم پدرم ناگهان چشم درد گرفت و از هر دو چشم نابینا شد و من سخت ناراحت و در زحمت بودم؛ زیرا باید دائماً مراقبش باشم و دستش را بگیرم و حوایجش را انجام دهم.
بالجمله حرم مطهر مشرف شدم و در همان محل اجابت دعا عرض کردم چشم پدرم را از شما میخواهم، شب در خواب دیدم بزرگواری به بالین پدرم آمد دست مبارک را بر چشمش کشید و به من فرمود: این چشم، ولی اصل خرابست.
چون بیدار شدم دیدم هر دو چشم پدرم خوب و بینا شده است ولی معنای کلمه ((اصل خرابست)) را ندانستم تا سه روز که از این قضیه گذشته، پدرم از دنیا رفت آنگاه معنای کلمه واضح شد.
📚 #داستانهای_شگفت
👤 #عبدالحسین_دستغیب
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
علی قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن گفتن است؛ نمونه اعلی و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است؛ نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است؛ نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونه های اساطیری است؛ نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتی برای مرد خوبی مانند عقیل، برادرش، قابل تحمل نیست؛ نمونه اعلای تحمل است در جایی که تحمل نکردن خیانت؛ و نمونه اعلای همه زیبایی هایی است و همه فضائلی است که انسان همواره نیازمند بوده و نداشته و علی به این معنی امام است.
📚 #علی_حقیقتی_بر_گونه_اساطیر
👤 #علی_شریعتی
✅ ۲۱ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
هر جور بود خودش را به پل رساند. پل، دو تنه کلفت درخت بود که به هم چسبانده شده بود. از روی پل رد شد. رسید به درخت بزرگ گردو، نزدیک مسجد. حالا راه را، کوچه را پیدا کرده بود. از کوچه گذشت. از جلوی دکان سیدرضا رد شد. دکان هنوز باز بود و یک نفر داشت خرید می کرد. آقای صمدی جلوی دکان که رسید تند کرد. زود رد شد که سید رضا و مشتری اش او را نبینند.
از سربالایی کوچه بالا می آمد، که از دور آدمی چراغ به دست آمد. آقا خواست خودش را پشت دیوار و درختی قائم کند تا او رد شود. اما آدم چراغ به دست نزدیک شد. محمود بود:
- سلام آقا مدیر. کجا بودید؟ تمام آبادی را دنبالتان گشتم....
📚 #خمره
👤 #هوشنگ_مرادی_کرمانی
✅ #کتاب_برش
✅ #مخصوص_نوجوانان
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
https://EitaaBot.ir/poll/dztnoa
نظر سنجی برای میزان مطالعه مخاطبان کانال کتاب برش
📃 برشی از کتاب:
یکى از فکرهاى باطلى که از همه شناختهتر است و کم و بیش در همه کس یافت مىشود، این است که همه گمان مىکنند هر فردى داراى خصلتهایى مشخص و قطعى است: آدمهایى خوبند و آدمهایى بد، تیزهوش یا خنگ و احمق، پرشور و شوق یا بىتفاوت و بىاحساس و از این قبیل. آدمها اینگونه ساخته نشدهاند. مىتوانیم این را دربارهى یک نفر بگوییم که خود را خوب یا بد نشان مىدهد، بیشتر وقتها باهوش است یا خنگ، پرشور و شوق یا بىتفاوت و بىاحساس و یا برعکس، اما درست نیست بگوییم یک نفر خوشنیت یا هوشمند است و دیگرى بدجنس یا خنگ. با این همه به این صورت دربارهشان قضاوت مىکنیم. این کار غلط است.
آدمها شبیه رودخانهها هستند: همگى از یک عنصر ساخته شدهاند، اما گاهى باریک یا پهن هستند، گلآلود یا زلال، سرد یا ولرم. آدمها هم اینگونهاند. هر کس بذر همهى ویژگىهاى انسانى را در خودش دارد و گاه این سوى سرشتش را نشان مىدهد و گاه سوى دیگر را، حتی خیلى وقتها هم ضمن حفظ سرشت واقعىاش، کاملاً متفاوت با آنچه هست بهنظر مىرسد. در بعضى افراد این تغییرها بهخصوص بهصورت خشنى آشکار مىشود.
📚 #رستاخیز
👤 #لئو_تولستوی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
علی به عنوان نمونه عدالت، نمی تواند یک ظلم را به خاطر مصلحت بپذیرد. [زیرا] مصلحت آلوده می کند حقیقت را. مصلحت علی تحمل معاویه است برای اینکه بعد پیروز بشود. چرا؟ تحمل معاویه برای بک رهبر سیاسی جامعه مجاز است. اما برای کسی که می خواهد نمونه عدالت باشد، عدالتی که هیچ ضعف و هیچ شکست ندارد. و یک ذره ظلم و نادرستی را تحمل نمی کند. به هیچ قیمتی [جایز نیست] که برای او ضعف است و برای او نقص است. علی رهبر جامعه مدینه نیست رهبر جامعه عرب قرن هفتم نیست. به عنوان نمونه انسان آینده، می خواهد به عالم و به آینده نشان بدهد که وقتی یک اصلی را حق می دانیم و وقتی که یک فضیلتی را فضیلت می دانیم، به خاطر هیچ مصلحتی، پلیدی را، ضعف را، خیانت را، هرگز نباید تحمل بکنیم.
📚 #علی_حقیقتی_بر_گونه_اساطیر
👤 #علی_شریعتی
✅ ۲۰ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
در دلسنگترین آدم ها، آن دم که در نهایت خشم، حیوانی زبان بسته را زیر ضربه میگیرد، حسی دلسوزانه وجودی نهفته دارد. اما یک ناگریزی آنی مانع آن میشود که دست از کردار وحشیانه خود بکشد. چه بسا دهقانان و ساربانان و چارپاداران به دنبال آن که خشم دل را در ضربههای زنجیر، چوبدست و گاه بیل و چارشاخ بر پیکر حیوان فرو ریختند، با حیوان گفت و گو در میآیند. به حیوان دشنام میدهند و با او حرف میزنند. برهان میآورند و میکوشند به خر، شتر یا گاو بفهمانند که سبب خشم و دیوانگی او شده اند:
"آخر تو چه ات میشود حیوان!"
📚 #جای_خالی_سلوچ
👤 #محمود_دولتآبادی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانی _ که از اکابر علمای امامیه در قرن هفتم است_ هنگامی که کتاب معروف مناقب را تألیف می کرد، هزار کتاب "مناقب" که همه درباره علی علیه السلام نوشته شده بود، در کتابخانه خویش داشت. این نشان می دهد که شخصیت والای مولی در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول می داشته است....
در علی هم خاصیت فیلسوف است. و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیت نوعی از خاصیت پیامبران. مکتب او هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حُسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
📚 #جاذبه_و_دافعه_علی
👤 #شهید_مطهری
✅ ۱۹ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 هفت فرمان کتاب قلعه حیوانات:
1. هرچه روی دو پا راه می رود دشمن است
2. هرچه روی چهار پا راه برود یا بال داشته باشد دوست است
3. هیچ حیوانی نباید لباس بپوشد
4. هیچ حیوانی نباید در رختخواب بخوابد
5. هیچ حیوانی نباید الکل بنوشد
6. هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد
7. همه حیوانات برابر هستند
📚 #قلعهٔ_حیوانات
👤 #جورج_اوروِل
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
کتاب بُرش📃📚
📃 هفت فرمان کتاب قلعه حیوانات: 1. هرچه روی دو پا راه می رود دشمن است 2. هرچه روی چهار پا راه برود یا
نکته:
در این کتاب، حیوانات یک مزرعه به سردستگی ۲ خوک علیه انسان های ساکن قلعه و ارباب خود شورش می کنند و آنها را از مزرعه خارج می کنند. کار به اینجا ختم نمی شود و ۲ خوک حاکم مزرعه می شوند و قوانین بالا را وضع می کنند و در مزرعه نصب می کنند. اما هر روز که حیوان ها از خواب بر می خیزند با کمال تعجب می بینند که یکی از قوانین تغییر کرده یا حذف شد است. کم کم یکی از خوک ها آن دیگری را با کمک حیوانات از مزرعه بیرون می کند و خود صاحب اختیار مزرعه می شود و از موقعیت خود سوء استفاده کرده و از حیوان های دیگر بهره کشی می کند
در نهایت یک روز صبح حیوان های مزرعه از خواب بیدار می شوند و می بینند از بین ۷ قانون آنها، فقط قانون آخری باقی مانده و آن هم به این شکل تغییر کرده است:
همه حیوانات مزرعه با هم برابر هستند اما بعضی از آنها برابرترند.😳😳😳
با #کتاب_برش همراه شوید:
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
سنگ تاب میآورد. نعره ی آسمان و تابش آفتاب و سرمای نیمه شبانه را تاب میآورد. سنگ بر جای چسبیده است. بی جنبشی ، سرشتِ آن است، می تواند تا پایان دنیا خاموش نشسته بماند.
اما آدم؟
تپش و جنبش دمی او را وا نمی گذارد. چیزی، چیزی شناخته و ناشناخته همواره درون او می جوشد. بر افروختگی اش را برای همیشه نمیتواند پنهان بدارد. تاب و دوامش را کش و مرزی نیست. سرانجام فواره میزند و از خود بدر می ریزد. چشمه گون برون می جوشد.
یا اینکه آرام،
آرامتر،
قطره قطره،
دلمایه ی خود را واپس می دهد.
به اشکی، به کلامی، یا به فریادی.
به تیغه ی خنجری ، به ارژنی ، یا به شلیکی!
📚 #کلیدر
👤 #محمود_دولتآبادی
✅ #کتاب_برش
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
وقتی آدمهای پولدار چیزی به کسی هدیه میکنند، همیشه یک جایش میلنگد.
📚 #عقاید_یک_دلقک
👤 #هاینریش_بُل
✅ #کتاب_برش
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادرش را به خاطر اینکه بی تحمل رنجی، در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره ، سنگین بار و ناتوان سازد.
او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»
📚 #امامعلی_صدای_عدالت_انسانی
👤 #جرج_جرداق
✅ ۱۸ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
🏴 السلام علیک یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ
🏴ایُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ
🏴یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا
🏴انا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ
🏴 و قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا
🏴یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
◾️◾️◾️شهادت مظلومانه جوانترين شمع هدايت، نهمين بحر کرامت، حضرت جواد الائمه (علیه السلام) بر تمامی شیفتگان حضرتش تسلیت باد◾️◾️◾️
🏴 #کتاب_برش
عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
ببخشید هان اگر رک میگویم: آخر در دنیا غیر از خوردن و خوابیدن و جوجه پس انداختن که کارهای عمومی قلمرو حیوانی است چیزهای دیگری نیز هست که ما مردم بدبختانه کمتر از آن خبر داریم؛ از دماغهایی که ببوی گند آبشوران عادت کردهاند بیش از این چه توقّع میتوان داشت. من از نالیدن و شکوه سَرْ کردن بیهوده خوشم نمیآید. کنْفوسیوس میگوید عوض آن که بر تاریکی لعنت بفرستید شمعی روشن کنید.
📚#شوهر_آهوخانم
👤 #علی_محمد_افغانی
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید:
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
ناچار به مدرسه بیشتر میرسیدم و تازه خیلی چیزها کشف میکردم. یکی اینکه جای معلمهای پیر و پاتال زمان خودمان عجب خالی بود! چه آدمهایی بودند چه شخصیتهای بینام و نشانی و هرکدام با چه زبانی و با چه ادا اطوارهای مخصوص به خودشان و اینها چه جوانهای چلفتهای! چه مقلدهای بیدردسری برای فرنگیمآبی! نه خبری از دیروزشان داشتند، نه از ملاک تازهای که با هفتاد واسطه به دستشان داده بودند چیزی سرشان میشد. بدتر از همه بیدست و پاییشان بود. مثلا به کله هیچ کدامشان نمیزد که دست به یکی کنند و کار مدرسه را یک هفته نه، یک روز، حتی یک ساعت لنگ کنند. آرام و مرتب درست مثل واگن شاه عبدالعظیم میآمدند و میرفتند.
📚 #مدیر_مدرسه
👤 #جلال_آلاحمد
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7
📃 برشی از کتاب:
ابن عباس نقل کرده است روزی با پیامبر (ص) نشسته بودیم که علی بن ابی طالب (ع) وارد شد و بر حضرت رسول اکرم (ص) سلام کرد، حضرت چنین پاسخ دادند: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای امیرالمؤمنین! علی (ع) {تعجب کرد و} گفت: {چگونه من امیرالمؤمنین باشم} حال آنکه شما در حیات هستید در رسول خدا؟ فرمود: آری در حیات من نیز تو امیرالمؤمنینی، {زیرا} دیروز که من و جبرئیل سخن میگفتیم، تو از کنار ما گذشتی و سلام نکردی، جبرئیل به من گفت: چه شده که «امیرالمؤمنین» بر ما گذشت و سلام نکرد؟! اگر سلام کرده بود، ما شاد میشدیم و جواب وی را هم میدادیم. علی (ع) فرمود: آری، دیروز شما و دحیه را دیدم که در خلوت سخن میگفتید، نمیخواستم سخن شما را {با سلام خود} قطع کنم؛ پیامبر (ص) فرمود: نه، او دحیه نبود، بلکه جبرئیل بود و چون درباره اشتیاقِ شنیدن سلام از تو، چنین گفت، به او گفتم: ای جبرئیل چگونه در این سخن خود علی را امیرالمؤمنین خواندی؟ گفت: {او را خدا امیرالمؤمنین خواند، زمانی که} در جنگ بدر به من وحی کرد بر محمد نازل شو و به وی امر کن که او به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب دستور دهد تا وی بین دو صف جنبش و تحرکی نماید، پس خداوند در کلامش او را امیرالمؤمنین نامید. آنگاه پیامبر فرمود: پس تو ای علی امیرِ مؤمنانی در آسمان و امیرِ مؤمنانی در زمین؛ از من جز کافر بر تو پیشی نمیگیرد و جز کافر از تو سرپیچی نمیکند و اهل آسمانها تو را امیر مؤمنین میخوانند.
📚 #امیرالمؤمنین_درکلامامامصادق
👤 #مهدی_یزدی
✅ ۱۷ روز تا #عید_غدیر
✅ #کتاب_برش
ما را دنبال کنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7