eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 طبق روال هر هفته می‌خوایم یه کتاب رو با شیوه‌های مختلف بهتون معرفی کنیم تا کتابا رو بهتر بشناسید و به دیگران معرفی کنید. 📣کتاب هفته هم داره و هم 🎉سه‌شنبه‌ها مسابقه و جایزه، جمعه‌ها تخفیف 📙 کتاب این هفته: 🖋 به قلم: 📜 رمانی تاریخی و جذاب با موضوع زندگی و زمانه (ع) انتخاب کردیم. اگه این کتاب رو خوندید حتما نظرتون رو به آیدی @ketabejamkaran_admin برامون بفرستید. برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 📚 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
1️⃣ با خوندن این کتاب فارغ از خشکی تاریخی در قالب داستان و با حجمی کم با کرامات (ع) و جنایات حکومت آشنا میشیم. 2️⃣ با خوندن این کتاب بصورت مختصر با و اینکه چه روزای سختی رو پشت سر گذاشتن تا دین به دست ما برسه آشنا میشیم. 📙 کتاب این هفته: 🖋 به قلم: 📜 رمانی تاریخی و جذاب با موضوع زندگی و زمانه (ع) انتخاب کردیم. اگه این کتاب رو خوندید حتما نظرتون رو به آیدی @ketabejamkaran_admin برامون بفرستید. برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 📚 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
✍🏻خبر در شهر پیچیده بود که ابن‌الرضا به سامرا می‌آید. خیابان‌ها و کوچه‌های سامرا شلوغ شده بود؛ ولی کسی جرئت نمی‌کرد تجمع کند. تجمع بیش از سه نفر در خیابان‌های اصلی شهر قدغن بود. مردم، دونفره یا سه‌نفره باهم می‌رفتند تا ورودی شهر و برمی‌گشتند. آنها که همدیگر را می‌شناختند، از یکدیگر می‌پرسیدند: «چه خبر؟ هنوز امام نیامده است؟ اطلاع ندارید به کجا رسیده‌اند؟» هرکس چیزی می‌گفت. _ دروغ است، مگر امام به سامرا می‌آید؟ _ اگر خود امام هم نخواهد، آنها به‌زور هم که شده است، ایشان را می‌آورند. _ متوکل چون از امام می‌ترسد، می‌خواهد او را به دارالخلافه بیاورد که حواسش به او باشد. _ از متوکل، هرچه بگویی برمی‌آید. _ پشتش به تُرک‌ها گرم است؛ وگرنه خودش هیچ است. اِبن‌سِکّیت و آشر در گوش های دور از جمعیت ایستاده بودند. از آسمان آتش می‌بارید. آفتاب درست وسط آسمان رسیده بود و آتش خود را بر سر مردم می‌بارید. عده‌ای گوشه‌وکنار، زیر سایه‌ای پناه گرفته بودند و عده‌ای هم که سایه گیرشان نیامده بود، قدم می‌زدند تا هم از آفتاب مستقیم فرار کنند و هم کسی به آنها شک نکند. هرکس را که می‌دیدی، دستمالی یا تکه‌پارچه‌ای در دست گرفته بود و عرقش را پاک می‌کرد. آنها هم که طاقتشان طاق شده بود، زیرلب به زمین‌وزمان و گرما ناسزا می‌گفتند و چهره دَرهم می‌کشیدند. دروازه کهنه و چوبی شهر باز بود. رفت‌وآمد از دروازه دارالخلافه زیاد بود. مردم با الاغ، شتر و اسب وارد یا خارج می‌شدند. اکثر مردم دشداشه سفید بلند به تن داشتند؛ از شدت گرما به لباس سفید پناه برده بودند. بعضی‌ها لباسشان آنقدر چرک‌مرده شده بود که چیزی از سفیدی باقی نمانده بود. نگهبانان کنار دروازه ایستاده بودند. بالای دروازه هم محلی برای استقرار نگهبانان وجود داشت. آنها افراد مشکوک را نگه می‌داشتند و تا از مقصد و کارش مطلع نمی‌شدند، اجازه ورود نمی‌دادند. یک نفر از دروازه شهر دوان‌دوان وارد شد، می‌خواست فریاد بزند؛ ولی چشمش به نگهبانان که افتاد، سکوت کرد. کمی ایستاد و بعد شروع کرد راهش را پیاده طی‌کردن. خیلی عادی از کنار نگهبانان عبور کرد. به اطراف چشم گرداند. پیش کسانی می‌رفت که از آنان مطمئن بود، خیلی آرام، با خوشحالی و ذوق میگفت: «ابن‌الرضا تشریف آوردند... ابن‌الرضا به سامرا رسیدند.» 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 📚 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
👨‍👩‍👧‍👦این کتاب برای چه سنی مناسبه؟ ⏱چقد می‌بره بخونم؟ حدود 2ساعت (128صفحه) = یه گردش درون شهری! ❓قیمت کتاب چقده؟ 48.000 تومان = قیمت یه خوراکی ارزون! 🎁کتاب رو به کی می‌تونیم بدیم؟ عاشقان امام هادی(ع)، دوستداران رمان‌های تاریخی 📙 کتاب این هفته: 🖋 به قلم: 📜 رمانی تاریخی و جذاب با موضوع زندگی و زمانه (ع) انتخاب کردیم. برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 📚 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 👊🏻گاهی اوقات یک دست هم صدا دارد! ⚠️ اولین باری که سفر رفتم، هنوز آمریکایی‌ها توی عراق بودن و مرز پر از سربازانشان بود. حضور آن اشغالگرها برایم غیرقابل تحمل بود. یادم افتاد این سرزمین انگار خالی از و نبوده؛ از آمریکایی‌ها و صدام گرفته تا سال‌ها قبل، خلیفه‌های ستمگر عباسی. در خیال خودم به این فکر کردم اگر به این سربازها بگویند این‌هایی که دارند از مرز رد می‌شوند، هستند؛ چه احساسی پیدا می‌کنند و اگر قدرت داشتند، چطور مانع (ع) می‌شدند؟ یک آن رفتم به گذشته، به قرن‌ها قبل؛ به آن زمانی که خرج (ع)، دادن یک دست بوده است. از خودم پرسیدم تا کجا و چقدر حاضرم علاقه‌ام را به (ع) نشان بدهم؟ آیا حاضر می‌شدم یک دستم را از دست بدهم اما عوضش زیارت بروم؟ 📕 و حالا بیشتر از ده سال بعد، کتاب به دستم رسیده است. کتابی که کم‌حجمی‌اش انگیزه شده تا یک‌روزه تمامش کنم و بدانم جریانش از چه قرار است. کتاب یک‌دست‌ها نوشته مربوط می‌شود به دوران (ع) و خلیفه غاصب وقت، ؛ اما شخصیت اصلی داستان، دانشمندی است که محب امام هادی(ع) و از یاران و شیعیان ایشان است. به حکم مذهبش را پنهان کرده است. دانشمندی که شهرتش باعث می‌شود، خلیفه از او بخواهد که معلم فرزندانش باشد. داستان بیشتر در فضای و خانه این دانشمند که نام دارد، می‌گذرد. خلیفه با اینکه از هیچ سختگیری به امام و شیعیانش دریغ نکرده اما از اینکه تا نزدیک گوشش و در قلب اطرافیانش نفوذ کرده، از مادر خودش تا کنیزک رقصانش، به‌خشم آمده است و به جای پذیرش حقیقت، دستور داده شدت سختگیری‌ها افزایش پیدا کند تا جایی که فرمان (ع) و زائرانش را داده است. ابن‌سکیت شاهد این ماجراهاست و غصه‌هایی که می‌خورد و کمک‌هایی که به شیعیان می‌کند. و سرانجام روزی که مذهبش برای خلیفه آشکار می‌شود و چه زیبا در دفاع از حقیقت سخن می‌گوید و چه زیباتر هزینه این را می‌چشد. 😍 بعداز خواندن این کتاب می‌فهمیم غلط است که می‌گویند ؛ چرا، صدا دارد و دل‌ها را تکان داده است. باز هم پی می‌بریم، ثروتمندترین است؛ چراکه حاضر نیست درقبال تمامی ثروت دنیا دست از محبتش به و بردارد. این را صادق(ع) به ما یادآوری کرده است. 🤔 بعداز خواندن کتاب از خودم می‌پرسم اگر این و اندک‌شیعیان مقاوم طول تاریخ وجود نداشتند و برای حفظ و هزینه‌هایی مثل لای دیوار گذاشته شدن، کتک خوردن بابت گفتن، قطع شدن دست و غیره را به‌خاطر مصلحت اندیشی عقل نمی‌دادند آیا هرگز این اعتقاد از بین رسانه‌های باطل و غالب طول به دست ما می‌رسید؟ که امروز به‌راحتی و پرسروصدا برگزار کنیم و برای بردن نام هیاهو راه بندازیم؟ و آیا من در این نقطه تاریخ حاضر هستم از خودم بگذرم تا اعتقاد شیعه نسل‌به‌نسل و سینه‌به‌سینه منتقل بشود؟ ✅ خواندن کتاب یک‌دست‌ها با حجم کم و داستانی بودنش گزینه مناسبی است برای خواندن در این روزها تا هر کداممان بعداز خواندنش از خودمان بپرسیم: با ادعای شیعه بودنی که داریم و اعتقادی که به این آیه «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَ‌كُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» داریم تا کجا حاضریم پای اعتقاداتمان بایستیم و هزینه بدهیم؟ حاضریم مثل آن پیرزن، نه یک دست که هر دو دستمان را در راه اماممان بدهیم و همچنان خوشحال باشیم؟ هزینه دادن پای (عج) در دنیای امروزی چقدر و چطور است؟ آیا من هم می‌توانم زمانی که «فاذا مُحَّصوا بالبلاء» می‌شوم جزء آن اندک‌دینداران باشم و دینم «لعق علی السنتهم» نباشد؟ می‌توانم وقتی حدیث «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ» را در دفاع از مردم مظلوم می‌خوانم در ازای هزینه دادن بابتش هم مثل آن فرد خطاب به بگویم: شرمنده بودیم که فقط غزه بمباران می‌شد و ما بمباران نمی‌شدیم! حالا خیالمان راحت شد که در این عرصه نیز با مردم غزه پیوند خورده‌ایم. ✍🏻 از: 📚 تهیه کتاب👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
✅سوال مسابقه: ❓کدام دستور تخریب بارگاه (ع) را داد؟ 1️⃣ متوکل 2️⃣ مأمون 3️⃣ هارون 4️⃣ معتز 📙 🖋 📚 🎁 به قید قرعه به یکی از کسانی که پاسخ صحیح را ارسال کنند، یک جلد از آثار کتاب جمکران اهدا خواهد شد. 📨فقط عدد گزینه صحیح را به شماره 30006313 پیامک کنید. ⏳مهلت پاسخ تا پایان چهارشنبه 27 دی برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🍉 با حالتی سرزنش‌کننده گفت: «ما چند وقت است کل عرب را به چوب بسته‌ایم که از و حرف‌هایش دوری کنند، آن‌وقت تو می‌گویی نَفَسش حق است؟ ما او را از به صد دوز و حیله و کلک، کشان‌کشان به آورده‌ایم تا کسی جرئت نکند پیش او برود و از مشکلش بگوید. تا مردم در منزلش و گِرد او تجمع نکنند و از او کمک نخواهند، تا نشود؛ آن‌وقت تو، دبیر مخصوص ما، می‌گویی برویم و دردمان را به ابی‌الحسن بگوییم؟ نکند تو دبیر ابی‌الحسنی؟» سپس دست‌هایش را بالا برد و فریاد زد: «ای خدا، ببین... ببین، مثلا ما هستیم؛ دبیرمان دشمن ما را بیشتر از ما قبول دارد...» _ اگر او را دبیر و مشاور خودت کردی و به او اطمینان داری، باید به نصیحتش گوش کنی. حتماً خیرخواه توست که اینگونه می‌گوید. صدا از ایوان بالای تالار می‌آمد. همه سر برگرداندند. مادر آهسته از پله‌ها در حال پایین آمدن بود؛ باوقار و با لباس‌هایی فاخر. فتح بن خاقان تعظیم کرد. متوکل کمی آرام شد و فریادش خوابید. _چه می‌گویی مادر من؟ چه می‌گویی؟ ما از دشمنمان بخواهیم؟ _بخواه! مگر چه می‌شود؟ خودت بهتر می‌دانی که تو دشمن اویی، او که دشمن تو نیست. و می‌دانی که حتماً کمکت می‌کند... 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
⏳تا ساعت 24 جمعه 29 دی 1402 📙 🖋 📜 رمانی تاریخی و جذاب با موضوع زندگی و زمانه (ع) انتخاب کردیم. برای تهیه کتاب با کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا❁﷽❁ا 🎧بشنوید: صوتی 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran