eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب رسان 📚
📚 🔅 درس زندگی 🔸خانه‌اش کوچک بود، اما پر از رونق و برکت. گاهی که همسرش در منزل نبود، خانه زهرا(س) محل نشست‌ها و مرکز گفتمان و زندگی می‌شد. با جمعی از زنان به گفت‌وگو می‌نشست. می‌آمدند تا از خرد و دانش زندگی بیاموزند. بعد از پرسش‌ها و پاسخ‌های فراوان همه سراپا گوش بودند. (س) برای آن‌ها درسی می‌گفت که عمری در خانه با همسرش تمرین کرده بود: «بهترین شما کسی است که در رفتار با مردم نرم‌خوتر و مهربان‌تر باشد و ارزشمندترین شما کسی است که با همسر خود مهربان و بخشنده باشد.» برشی از کتاب 🔻به ما بپیوندید🔻 کتاب رسان | شبکه کشوری توزیع کتاب📚 @ketabresan
🚩: ☀️ این آقا، همچون پدرانش اهل کَرَم‌ و مهربانی است... ❌فرقی ندارد... ⛺️در و در خانه باشد، کسی از در خانه‌اش دست خالی بر نمی‌گردد... ⚔در راه و در میدان جنگ باشد زهیرها و وهب‌ها و حرها را به رستگاری می‌کشاند... 💔در گودال هم باشد انگشتر و لباس و هرچه که دارد را در راه رضای محبوبش می‌بخشد... 🌕 و حتی سرِ بریده‌اش هم دست از هدایت و مهربانی برنمی‌دارد. 🥀 در مسیر پُرتلاطم و پرُرنج کربلا تا شام، نه لحظه‌ای از خانواده‌اش چشم برداشت و نه از محبت به دوستان و دشمنانش غافل شد. 💚و چه مسیحیان و یهودیان و مسلمانانِ دوست و دشمنی که از این سرِ مبارک معجزات دیدند و فدایی‌اش شدند. ♻️ بازنشر این پست با شما مخاطبین گرامی، تا این قطعه از تاریخ به چشم و گوش همه برسد و راه‌گشای مسیرمان باشد...
🔸 📜 در روایات داریم که «إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِينَةُ وَ إِنَّ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ حَرَماً وَ هُوَ الْكُوفَةُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُم‏». سه تا حرم را ذکر می‌کند: ، و ؛ و بعد دیگر نمی‌گوید: حرم (ع) است؛ نمی‌گوید (ع) حرمی دارد و آن است یا (ع) حرمی دارد و آن است. بلکه می‌گوید: ، حرم ما اهل‌بیت است؛ یعنی قم، هم حرم امام حسین(ع) است، هم حرم امام حسن(ع) است، هم حرم حضرت زهرا(س) است. یعنی قم، حرم فاطمۀ زهرا(س) و یازده فرزندش است. 💠 علت این‌که می‌گوید: قم حرم ما است، این است که چون قم حرم (س) شده، بچه‌ها در خانۀ مادرشان آرامش دارند. از این جهت در روایات دربارۀ قم آمده است: «فَإِنَّهُ مَأْوَى الْفَاطِمِيِّينَ وَ مُسْتَرَاحُ الْمُؤْمِنِين‏.» چون این شهر مربوط به حضرت زهرا (س) است، می‌گوید: «مأوی الفاطمیین» (پناهگاه ) و چون در این‌جا احساس راحتی می‌کند، می‌گوید: «مستراح المومنین». مستراح یعنی محل استراحت؛ یعنی جاهای دیگر آرامش ندارند، آنجا که می‌روند احساس آرامش دارند. ✅ این یک جای عادی نیست. من هر وقت یک مدتی دور می شوم از قم، انگار در . هرچند وطنم شیراز است، در اینجا متولد شده ام، در اینجا تربیت شده ام؛ اما وقتی به آنجا (قم) می روم انگار در هستم! آرامشی که در آنجا دارم هیچ‌جا ندارم. 🎙 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🍉 با حالتی سرزنش‌کننده گفت: «ما چند وقت است کل عرب را به چوب بسته‌ایم که از و حرف‌هایش دوری کنند، آن‌وقت تو می‌گویی نَفَسش حق است؟ ما او را از به صد دوز و حیله و کلک، کشان‌کشان به آورده‌ایم تا کسی جرئت نکند پیش او برود و از مشکلش بگوید. تا مردم در منزلش و گِرد او تجمع نکنند و از او کمک نخواهند، تا نشود؛ آن‌وقت تو، دبیر مخصوص ما، می‌گویی برویم و دردمان را به ابی‌الحسن بگوییم؟ نکند تو دبیر ابی‌الحسنی؟» سپس دست‌هایش را بالا برد و فریاد زد: «ای خدا، ببین... ببین، مثلا ما هستیم؛ دبیرمان دشمن ما را بیشتر از ما قبول دارد...» _ اگر او را دبیر و مشاور خودت کردی و به او اطمینان داری، باید به نصیحتش گوش کنی. حتماً خیرخواه توست که اینگونه می‌گوید. صدا از ایوان بالای تالار می‌آمد. همه سر برگرداندند. مادر آهسته از پله‌ها در حال پایین آمدن بود؛ باوقار و با لباس‌هایی فاخر. فتح بن خاقان تعظیم کرد. متوکل کمی آرام شد و فریادش خوابید. _چه می‌گویی مادر من؟ چه می‌گویی؟ ما از دشمنمان بخواهیم؟ _بخواه! مگر چه می‌شود؟ خودت بهتر می‌دانی که تو دشمن اویی، او که دشمن تو نیست. و می‌دانی که حتماً کمکت می‌کند... 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢عزل خادم از سوی امام زمان(عج) 📜از از ناحیه (عج) حکم مأموریتی رسیده بود. برای گروهی از . باید فورا به می‌رفتند. یکی از آن‌ها دو همراه خود برد. در منزلی در برای استراحت متوقف شدند. شب‌هنگام یکی از دو خادم شراب نوشید. حرکت را به سمت مدینه آغاز کردند. از کوفه خارج نشده بودند که نامه‌ای از حضرت حجت(عج) رسید. نامه را گشودند در نامه چنین نوشته شده بود: خادمی که شراب خورد، بازگردد؛ که از خدمت ما است! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2978 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓15 رجب | (س) 📚 📖سخنان (س) پس‌از و خطبه‌های آن حضرت در و در بارگاه و دربار در ، چنان قوی و تکان‌دهنده بود که همگان را به‌حیرت واداشت و مسلمانان را از بیدار کرد. وی خویش را که زنده کردن دین جدش بود، به‌نیکی انجام داد. سخنان وی را مورخان و اصحاب مقاتل و دیگران نقل کرده‌اند. بنت‌الشاطی می‌نویسد: والی مدینه به یزید نوشت: وجود زینب(س) در میان اهل باعث تهییج احساسات مردم است. یزید به او فرمان داد بازماندگان را در شهرها پراکنده سازد. زینب(س) از مدینه جدش خارج شد و بعداز آن دیگر مدینه را ندید و عازم گردید. هنگامی‌که به قدم نهاد، هلال ماه شعبان (سال 61) نمایان شده بود. زینب(س) در شب یکشنبه که پانزده روز از ماه رجب سال 62 می‌گذشت، دار فانی را وداع گفت. ابن‌اثیر درباره زینب(س) می‌نویسد: «زینب(س) زنی ، و با بود». 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/143404 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢سادات علوی که به ولایت امام زمان(عج) شک کردند! 📜گروهی از بودند که در زندگی می‌کردند. به امامت (ع) معتقد بودند. وضع مالی مناسبی نداشتند. در اوقات معلومی از سال از ، مستمری دریافت می‌کردند. تا این که (ع) به شهادت رسیدند. عده‌ای از آن‌ها قبول نکردند که امام عسکری(ع) فرزندی دارد. و از پذیرش امامت (عج) سرباز زدند. نامه‌ای از به وکلا رسید. در آن نامه مرقوم شده بود مستمری به کسانی تعلق می‌گیرد که به ولادت فرزند امام عسکری(ع) ایمان دارند. دستور داده بود حقوق مابقی قطع شود و نامشان از فهرست اسامی حذف شود. ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2978 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓سوم شعبان: ولادت (ع) 🍉 🟢 دوباره چشم (ص) به فرزندی از علی(ع) و فاطمه(س) روشن شده... 📖خبر به سرعت برق و باد در کوچه‌های دهان به دهان می‌چرخید و لب‌ها را به خنده می‌گشود؛ چشم پیامبر(ص) به فاصلهٔ کمتر از یک سال، دوباره به فرزند پسری از علی(ع) و فاطمه(س) روشن شده بود. مرد و زن را می‌دیدم که راهی حضرت‌اند. کودک بودم و چابک، دوان‌دوان خودم را به مسجد رساندم و از میان جمعیت جلو رفتم. خوش بخت و اقبال بودم که به وقت رسیدم. را به دست پدربزرگش دادند. حضرت با طمأنینه همیشگی و آرامش خاص خودش، در گوش راستش و در گوش چپش گفت. اذان و اقامه که تمام شد، شنیدم که یکی می‌گفت: سخنی از دهانی حق بر گوشی حق‌مدار جاری شد... 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/124963 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran