eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا ◼️◾️▪️می‌دانستم پسرم را می‌کشند و مدت‌ها، از وحشت این اتفاق و دشواری این ابتلا، خواب بر چشمانم حرام شده بود. هیچگاه از خاطرم نمی‌رود آن سحری را که بعد از نماز صبح فرزندم، حسن، به سراغم آمد. سرمست از عطر وجودش، سراپا چشم شدم، که دهان به گوشم نزدیک کرد و فرمود: «مادر! من در سال 260 هجری، به زهر کینِ معتمد عباسی چشم بر دنیا می‌بندم.» و حال سال 260 است و من اینجا هستم، در .▪️◾️◼️ 📣 📗 (روایت حوادث پس از شهادت از زبان مادربزرگ ) 🖋 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓15 ذی‌الحجه: میلاد امام هادی(ع) 📚🍉 📖زندگی مصاف و است. گاهی انسان چنان گرفتار است که تفاوت اینکه کدام کارش براساس عقل و کدام کار براساس احساس بوده را درک نمی‌کند. کسی که ندای درون را بشنود، نیاز نیست سخنی از بیرون بشنود. در سفر تقدیر به رسید و در مسیر زندگی هدایت شد. باید هدایت می‌شد تا به مقصد برسد، زیرا ما فقط دیگران را تا آن قسمت از مسیر زندگی که پیموده ایم، همراهی و هدایت می‌کنیم. هدایت در تقدیرش بود، (ع)، هادی‌اش شد تا او بسیاری شود. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/110007 ✅کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢گریه بر اباعبدالله الحسین(ع) و آمرزش گناهان... 📜علامه در راه به این فکر می‌کرد که چطور (علیه‌السلام) باعث آمرزش گناهان می‌شود؟ همان وقت متوجه شد که شخص عربی، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : "جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته‌ای؟ جناب سید، اگر سوالی داری بپرس شاید جوابش را بدانم" گفت: چطور می‎شود خدایِ متعال این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت (علیه‌السلام) می‌‎دهد، مثلاً در هر قدمی که در راه برمی‎دارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان می‌‎نویسند و برای یک قطره اشک گناهانشان آمرزیده می‌‎شود؟! چطور ممکن است گریه برای سیدالشهداء(علیه‌السلام) سبب آمرزش گناهان شود؟ سوار گفت: بگذار حکایتی را برایت بگویم. پادشاهی به همراه درباریان خود به شکار می‌‎رفت، در شکارگاه از لشکریان دور شد و آنها را گم کرد. به سختی فوق العاده‎ای اُفتاده و بسیار گرسنه شده بود تا این که چشمش به خیمه‌ای افتاد، وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیر زنی را با پسرش دید. آنها در گوشه خیمه فقط یک بُز شیردهی داشتند که تنها از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را می‎‌گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند، چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. فردا که سلطان برگشت قصه را برای درباریان گفت و پرسید: "چطور لطف این پیرزن را جبران کنم؟" هر کسی جوابی داد. یکی گفت یک بزی کشته؛ شما صد برابر به او بدهید و... حرف ها که تمام شد. سلطان گفت: اگر من بخواهم مثل او لطفش را جبران کنم، باید تمام سلطنت و دارایی خودم را بدهم؛ که تازه آن وقت، مقابله به مثل کرده‌ام و بدون هیچ لطف اضافه‌ای فقط محبت‌شان را جبران نموده‌ام چرا که آنها هر چه را داشتند تقدیم کردند و من هم باید آنچه دارم به آنها تقدیم کنم. ای سید بحر العلوم، سیدالشهداء(علیه‌السلام) هر چه داشت از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر، همه را در راه خدا داد؛ خدا که نمی‌تواند تمام سلطنت و دارایی‌اش را به (علیه‌السلام) دهد. پس تعجب ندارد که در ازای آن هرگونه ثواب و منزلتی به زائران و گریه کنندگان سید الشهداء(علیه‌السلام) بدهد... سوار این را گفت و سید بحرالعلوم در فکر فرو رفت ولی تا سربلند کرد دید هیچ کس کنارش نیست! سید با خود گفت این مرد که بود؟ چگونه از فکر من خبر داد و یکباره آمد و رفت؟ اشک می‌ریخت که (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیده و نشناخته... ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/756 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
❁﷽❁ا 🗓 بمناسبت 🏴 (ع) 📖کتاب سفیر دوازدهم به اتفاقات و حوادث سال های آخر امام حسن عسکری(ع) و به امامت رسیدن (عج) در قالب رمان و با محوریت پسر نوجوانی به نام ،می پردازد. رضا داد پسر نوجوانی است که از به می رود تا وجوهات و امانات مردم را به امام حسن عسکری(عج) برساند و خبری از پدر گم شده اش که امام بوده بگیرد. وقتی به سامرا می رسد که امام حسن عسکری(ع) به رسیده است. رضا داد و همراهانش به جستجوی جانشین امام می روند تا… کتاب سفیر دوازدهم با قلمی روان و ماجراهایی جذاب در قالب را با فضای سراسر اختناقی که در آن زمان وجود داشته است و امام (ع) در نظامی سامرا و... بوده را به خوبی نشان می دهد. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/113681 📚 ✅کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢(عج): هرکه در راه خدا کوشش کند، خدا هم حاجت او را بر می‌آورد. 📜هر سال به زیارت (ع) می‌رفت. که می‌رفت با نامه‌ای (عج) را از سفرش مطلع می‌کرد. سالی قبل از ماه شعبان از خواست تا ورودش را به امام(عج) خبر ندهد تا خالصانه به برود. چیزی نگذشت وکیل امام با لبخند به سراغش آمد. دو دینار ازسوی حضرت(عج) برایش آورده بود و پیام فرستاده بود: «هرکه در راه خدا کوشش کند، خدا هم حاجت او را بر می‌آورد» در سامرا به سختی شده بود و خودش را برای آماده کرده بود. باز هم ازسوی مولایش گلدانی از گل بنفشه فرستاده شده بود و پیغام داده بودند گل را استشمام کند. در حال بوییدن گل‌ها بود که احساس بهبودی کرد. ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/2920 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢وقتی (عج) جان شیعیانش را از بلا و خطرات حفظ می‌کند. 📜مأمور شده بود مشرّف شود خدمت (عج)... کارهایش که تمام شد قصد بازگشت به وطنش را کرد. نامه‌ای برای (عج) نوشت و اجازه مرخصی گرفت. پاسخ آمد که خارج نشود که در رفتنش خیری نیست. بعدها خبردار شد قافله‌ای که می‌خواسته با آن‌ها برود را دزدان غارت کرده‌اند. پس‌از مدتی، باز اجازه مرخصی خواست. این‌بار از راه دریا. باز هم پاسخ آمد این کار را نکن. بعدها فهمید دزدان دریایی آن کشتی را غارت کرده‌اند. در عراق که ماندگار شده بود، به قصد زیارت به رفت. در نشسته بود که غلامی آمد و از او خواست همراهش برود. تعجب کرده بود از اینکه غلام او را می‌شناخت و نام کاملش را گفته بود. همراه غلام وارد منزل (ع) شد. اجازه داده شد تا داخل برود و مشغول شود. ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/2920 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🍉 با حالتی سرزنش‌کننده گفت: «ما چند وقت است کل عرب را به چوب بسته‌ایم که از و حرف‌هایش دوری کنند، آن‌وقت تو می‌گویی نَفَسش حق است؟ ما او را از به صد دوز و حیله و کلک، کشان‌کشان به آورده‌ایم تا کسی جرئت نکند پیش او برود و از مشکلش بگوید. تا مردم در منزلش و گِرد او تجمع نکنند و از او کمک نخواهند، تا نشود؛ آن‌وقت تو، دبیر مخصوص ما، می‌گویی برویم و دردمان را به ابی‌الحسن بگوییم؟ نکند تو دبیر ابی‌الحسنی؟» سپس دست‌هایش را بالا برد و فریاد زد: «ای خدا، ببین... ببین، مثلا ما هستیم؛ دبیرمان دشمن ما را بیشتر از ما قبول دارد...» _ اگر او را دبیر و مشاور خودت کردی و به او اطمینان داری، باید به نصیحتش گوش کنی. حتماً خیرخواه توست که اینگونه می‌گوید. صدا از ایوان بالای تالار می‌آمد. همه سر برگرداندند. مادر آهسته از پله‌ها در حال پایین آمدن بود؛ باوقار و با لباس‌هایی فاخر. فتح بن خاقان تعظیم کرد. متوکل کمی آرام شد و فریادش خوابید. _چه می‌گویی مادر من؟ چه می‌گویی؟ ما از دشمنمان بخواهیم؟ _بخواه! مگر چه می‌شود؟ خودت بهتر می‌دانی که تو دشمن اویی، او که دشمن تو نیست. و می‌دانی که حتماً کمکت می‌کند... 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/130016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢عزل خادم از سوی امام زمان(عج) 📜از از ناحیه (عج) حکم مأموریتی رسیده بود. برای گروهی از . باید فورا به می‌رفتند. یکی از آن‌ها دو همراه خود برد. در منزلی در برای استراحت متوقف شدند. شب‌هنگام یکی از دو خادم شراب نوشید. حرکت را به سمت مدینه آغاز کردند. از کوفه خارج نشده بودند که نامه‌ای از حضرت حجت(عج) رسید. نامه را گشودند در نامه چنین نوشته شده بود: خادمی که شراب خورد، بازگردد؛ که از خدمت ما است! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2978 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran