eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 رهبر انقلاب: ملت ایران، است/ چهره‌ی واقعی صحنه‌گردانان اغتشاشات با توهین آنها به قرآن، ، پرچم و ایران روشن شد 🔻صحنه‌گردان‌های اغتشاشات خودشان را طرف‌دار ملّت ایران وانمود می‌کنند اما با همه‌ خواسته‌ها و عقاید و مقدسات ملت ایران دشمنی کردند. با اسلام دشمنی کردند، سوزاندند، سوزاندند، با ایران دشمنی کردند، را سوزاندند،‌ سرود ملّی ایران را بی‌احترامی کردند. این‌ها چهره‌هایشان روشن شد. 🔹 ادعا می‌کنند طرف‌دار ملّت ایرانند. خب ملّتِ ایران ملّتِ مسلمان است، ملّتِ قرآن است، است. تو به امام حسین اهانت می‌کنی،‌ می‌کنی،‌ می‌کنی، تو طرف‌دار ملّت ایرانی؟ به اربعین اهانت می‌کنی‌، به راهپیمایی میلیونی اربعین اهانت می‌کنی، ؟ خب، چهره‌ صحنه‌گردانان واقعی این اغتشاش هم روشن شد. ۱۴۰۱/۸/۲۸ @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓30 مرداد: روز جهانی 📚 📖کتاب «گنجشکک و حوض آرزوها» ماجرای یک گنجشک کوچک و ضعیف است که دوستانش او را به خاطر جثه کوچک و ناتوان بودن در پروازهای طولانی مسخره می کنند. این گنجشک کوچک به دنبال حوض آروزهایی که دوستش گنجشک اشی مشی به او گفته می گردد و سفرش را شروع می کند. در طول سفر خطرها و ماجراهای زیادی برای به وجود می آید تا به مسجد گنبد های فیروزه ای می رسد، در آن جا متوجه می شود که حوض آرزوها وجود ندارد و این جا محل رفت و آمد مرد مهربان است، مردی که اگر از او چیزی بخواهد او می تواند کمکش کند... 📗این کتاب برای مخاطب کودک گروه سنی پیش دبستانی و دبستان مناسب است و آن ها را با و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آشنا می کند. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/137740 ✅کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🔻ماجرای عنايت (س) به ✅ يکي از مردان صالح براي من نقل کرد که چند سال پيش در (س) نشسته بودم، زائر غريبی از پيرمردی که در حرم شرفياب بود، در مورد عظمت و جلالت قدر حضرت معصومه(س) سؤال کرد، آن پيرمرد گفت: من در جوانی بنّا بودم به مي رفتم، يک روز ديدم ديوارهای مسجد خيلی سياه شده، به دوستان سفيدکار خود گفتم: بياييد همّت کنيد را سفيد کنيم، گفتند: مانعی نيست. هنگامي که به شهر آمديم سراغ گچ فروشی رفتيم و داستان را گفتيم، او حاضر شد که گچ بدهد، درآنجا الاغ داری بود آنن هم پذيرفت که گچ ها را تا حمل کند، روز بعد که به سراغ گچ فروش رفتيم از تقديم گچ امتناع کرد و مالدار هم از حمل آن امتناع نمود! از آنجا دست شستيم و به حرم مطهّر حضرت معصومه(س) مشرّف شديم و حال خود را به خدمت بی بی عرض کرديم. بعد از دعا و زيارت در کنار نشسته بودم لحظه ای به خواب رفتم و در عالم رؤيا ديدم بانوی بزرگواری از ضريح مقدّس بيرون آمد و به من فرمود: " برو در منزل فلان بنّا، دربزن، چون بيرون آمد دستش را بگير و مچ دستش را فشار بده ". عرض کردم: بی بی گچ نداريم، فرمود: " دم در ، دکّان گچ پزی هست و گچ دارد، ولی يادتان باشد که حجره آن دو سيد را نيز سفيد کنيد" ! در خانه ِآن شخص رفتم و در کوبيدم، صاحب منزل که خود بنّا بود بيرون آمد، بعد از سلام دستش را گرفتم و مچ دستش را فشار دادم، گفت: صبر کن ماله و تيشه ام را بياورم. معلوم شد که به او نيز دستور رسيده بود و فشار مچ به عنوان نشانی بيان شده بود. رفقا را نيز برداشتيم و به مسجد مقدّس جمکران رفتيم، ديدم دمِ درِ بزرگ مسجد دکّان گچ پزی متروکه ای هست ولی مقداری گچ هست. خواستم به دهِ بروم و الاغی پيدا کنم، ديدم مال ِبی صاحبی می آيد و بيل به بغلش بسته شده است. با همان مال گچ ها را بردم و رفقا مشغول سفيد کردن شدند. به سوی راه افتادم که غذايی تهيه کنم، مرد کامل سِنّی را ديدم، پرسيد: کجا مي رويد؟ داستان را گفتم، گفت: شما مشغول کارتان باشيد من غذا می آورم، خواستم پول بدهم، گفت: مهّم نيست حساب می کنيم. سه چهار روز که کار سفيدکاری طول کشيد آن مرد مرّتباً غذا می آورد و ما مسجد را سفيد می کرديم و حجره آن دو را نيز سفيد کرديم. وقتي از سفيدکاری فارغ شديم، رفتم که پول غذاها را بدهم، آن مرد را پيدا نکردم، و کسی از چنين شخصی نام و نشانی نداد. معلوم شد همه اش از (س) بود، که براي گچ و حمل آن، و غذاها چيزي پرداخت نکرديم... 📚 کتاب (س) - ص85، علی اکبر مهدی پور ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓اول رجب: 🍉 📖صدای در فضای پیچید. پیرمرد لبخندزنان از جا برخاست. او دید که و یارانش به‌ سوی (ع) رفتند و با او دست دادند. پیرمرد در موجی از شادی باعجله بیرون آمد. می‌خواست زود بارش را ببرد و برای نماز مغرب به مسجد بازگردد. گیوه‌اش را پوشید و به‌ سوی الاغش رفت. خورشید داشت کم‌کم غروب می‌کرد و نسیم ملایمی می‌وزید. پیرمرد با خود اندیشید: « تا جویبارها ورودها به او بپیوندند، در او بریزند. آری همیشه .» 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/71698 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🔺 پایگاه مبارزان انقلابی در دهه ۴۰ + عکس مسجد مقدس جمکران نقش پررنگی در داشتند و اسناد به این موضوع گواهی می‌دهد. یک اگر بخواهد اصالت خود را حفظ کند و مسجدی طراز باشد باید در آن حفظ شود. یک مسجد خنثی مسجد نیست. است. است. در همین راستا تاریخ نشان می‌دهد حضور مردم در مساجد در زمان یک حضور تاریخی و تاثیرگذار بوده است و به همین ترتیب حضور ارادتمندان (ارواحنافداه) در مسجد مقدس جمکران با ثبت حضور مجاهدان و مبارزان انقلابی همراه بوده است. شاهد حضور مبارزان در مقاطع مختلف بوده و پایگاهی برای تا بوده و موارد گوناگونی ثبت شده است. به گواهی اسناد، ارادتمندان به این مکان مقدس، از خنثی و انحرافی نبوده و نقش فعال خود را ایفا کردند. بالا شاهدی از این ماجراست. که فعالیت مبارزاتی انقلابیون در مسجد مقدس مقدس جمکران در سال 1344 را نشان می‌دهد. گفتنی است در حال تدوین مجموعه اسناد درباره این است که حاوی مطالب و نکات جدیدی است و این مطالب در آینده به صورت کتاب در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد داد. 🔊 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓سوم شعبان: ولادت (ع) 🍉 🟢 دوباره چشم (ص) به فرزندی از علی(ع) و فاطمه(س) روشن شده... 📖خبر به سرعت برق و باد در کوچه‌های دهان به دهان می‌چرخید و لب‌ها را به خنده می‌گشود؛ چشم پیامبر(ص) به فاصلهٔ کمتر از یک سال، دوباره به فرزند پسری از علی(ع) و فاطمه(س) روشن شده بود. مرد و زن را می‌دیدم که راهی حضرت‌اند. کودک بودم و چابک، دوان‌دوان خودم را به مسجد رساندم و از میان جمعیت جلو رفتم. خوش بخت و اقبال بودم که به وقت رسیدم. را به دست پدربزرگش دادند. حضرت با طمأنینه همیشگی و آرامش خاص خودش، در گوش راستش و در گوش چپش گفت. اذان و اقامه که تمام شد، شنیدم که یکی می‌گفت: سخنی از دهانی حق بر گوشی حق‌مدار جاری شد... 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/124963 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🗓 4️⃣ روز مانده تا سالروز تأسیس به دستور (عج) 🔵... 📜 که می‌شود انگار دیوانه می‌شوی. انگار له‌له می‌زنی تا نامت دوباره در میان زائران جمعه ثبت شود. انگار می‌شوی. انگار بر می‌گردی به وقتی‌که (عج) صدوهجده ساله بود، اما چون جوانی هجده‌ساله در سرزمینی برهوت دورادور کشتزاری را زنجیر کشیده بود. جمعه که می‌شود همراه بز سفیدی می‌شوی که خود خواسته پیش‌آمده بود تا در زمینی که می‌رفت نام برخورد بگیرد، قربانی‌اش کنند. خواسته تو هم این است در قربان‌گاه دلت، کنی نفست را؛ شاید که سبک شوی، سرخوش شوی. بقیه کتابی را که دستت است می‌خوانی تا بیشتر در شوق دیدار حسن جمکرانی با ، شریک شوی. 📙 برشی از کتاب 🖋 به قلم 🛒 https://ketabejamkaran.ir/78082 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🗓 1️⃣ روز مانده تا سالروز تأسیس به دستور (عج) 🔵(عج) 📜 خیره‌خیره به چادرنمازِ توی دستم نگاه می‌کند و با خنده جواب می‌دهد: «اما کوچک ما که قسمت زنانه ندارد. همه‌اش یک کوچک است!» یاد همان داستانی که از او و خوانده‌ام می‌افتم و می‌گویم: «من می‌دانم که در نیمه یک شب، (عج) شما را فراخواندند و دستور ساخت این را دادند. بعد هم شما به سراغ در رفتید، می‌خواهید بگویم امام زمان(عج) از شما چه خواستند؟!» - آری... آری، داستانت را تعریف کن! من اول ماجرای آمدن آن چند مرد به در خانه شیخ و رفتن او به بیرون را تعریف می‌کنم... 📙 برشی از کتاب 🖋 به قلم 🛒https://ketabejamkaran.ir/75300 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran