ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖من و مهدی سعی میکردیم که بیشتر هوای علی را داشته باشیم. علی خیلی شر و شیطان بود. برای بازی کردن من و مهدی، بیشتر او را دنبال نخود سیاه میفرستادیم، تا بازی ما را خراب نکند. البته باید طوری این کار را میکردیم که به آقا برنخورد. گاهی برای اینکه او را سرگرم کنم، مجبور میشدم با او تیلهبازی و الکدولک بازی کنم، چون من و علی بیشتر تیله بازی و الکدولک را دوست داریم، ولی مهدی بیشتر نقاشی کردن را.
هم ما کنار مهدی نقاشی میکردیم و هم مهدی کنار ما تیلهبازی و الکدولکبازی میکرد. در یارکشی همیشه سر مهدی دعوا بود! با اینکه ما عاشق این دو بازی بودیم، ولی مهدی آن را حرفهای بلد بود! آنقدر بهخاطر بازی مهدی تیله جمع کرده بودم که نگو! برد همیشه با ما بود و تیلههایش برای من!
شهید #مهدی_قربانیان
📙 #نشانی_گنج
🖋 #فاطمه_بهبهانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123123
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖راستی، به مصطفی گفتی که آلبومها و نامهها را سربهنیست کردی؟ دیدن آنهمه عکس و نامه و خاطره، بدون مصطفی چه لطفی داشت؟ تكتک عكسها را میتوانستی حتی با چشمهای بسته هم ببینی. دیگر برای چه آنها را میخواستی؟ حضور مصطفی بود که به چند بار خواندن نامهها و دیدن عکسها لطف میداد. طبق عادت بوسهای به سنگ سفید میزنی؛ عادتی که بعداز مصطفی، تو آن را حفظ کردی؛ رسمی همیشگی که مصطفی آن را باب کرده بود؛ هرروز بعد از هر رفتنی و هر آمدنی، حتی زمانیکه برای یک لحظه تا سر کوچه میرفت، دستش را حلقه میکرد دور گردنت، تو را میبوسید و میرفت. شده بود وقتهایی که یادش میرفت و نیمه راه برمیگشت و بوسه قضاشده را ادا میکرد. به چشم همه عادی میآمد این کار. غیر از این انتظاری نمیرفت از عشقی که بین شما بود و زبان زد همه.
#شهید_مدافع_حرم #مصطفی_نبی_لو به روایت همسر
📙 کتاب این هفته: #لبخند_مصطفی
🖋 به قلم: #مریم_دوست_محمدیان
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/131524
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖ولم کنید... ولم کن شهلاخانم! گرفتارم نکن... خیلی اشتباه کردم که آن شب دلم برای آن زن آواره سوخت. سید بفهمد، کلهام را میکَند. کافی است بفهمد که آن شب، از خانه زدهام بیرون یا در را برای کسی باز کردهام، یا سوار ماشین غریبهای شدهام... تو اصلاً میفهمی سید چه حال خرابی دارد؟
- بالأخره آنها خودشان میفهمند که شوهرت گناهکار نیست. - نه، نمیفهمند خانم! دوستهای نزدیکش، اصلیهای کودتا هستند. دوستش میخواسته خانه امام خمینی را بمباران کند... مغز کودتا، تیمسار حسینی، سالهاست که با او رفیق است. رفیق جونجونیِ هم هستند. پای رفاقت، لوشان نداده... من که نمیدانم ماجرا از چه قرار بوده. شاید فکر نمیکرده که اصلاً کارشان به جایی برسد... خودش را که نمیگذارند من ببینم... پیغاموپسغام بهم رسانده... خدایا کمک کن!
شهید #ابوالفضل_مهدیار
📙 #به_نام_مادر
🖋 #سید_میثم_موسویان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/126229
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖#مصطفی با همه شیطنتهایش، خستگی او را میفهمید و در این دو ماهی که خلیل بهدنیا آمده بود، بیشتر از همیشه در کارها کمکش میکرد. برای همین بهطرفش آمد. دستی به سرش کشید و شکوفۀ سیبی را که روی موهای مجعدش خوش نشسته بود برداشت.
احساس کرد او را از همه بیشتر دوست دارد. یک بار که رباب به اعتراض گفته بود: «آره دیگه، مصطفی یه چیز دیگ هست»، بتول خانم با تشر گفت: «هر بچهای خودش، خودش رو عزیز میکنه. #مصطفی بدون اینکه ازش بخوام، میره پی کارهای من. فقط لازمه یه بار یه حرفی رو بزنم بهش.»
شهید #مصطفی_یوسفی
📙 #ملاقات_در_جزیره
🖋 #نجمه_جوادی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/147546
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖#محمد تصمیم گرفت خودش بهسراغ #صیاد_شیرازی برود. سابقه آشنایی او با صیاد برمیگشت به سه چهار سال قبل و درست بعد از #پیروزی_انقلاب. در آن دوران که #سپاه تازه تأسیس شده بود، صیاد تمام تلاشش را میکرد تا سروسامانی به این سازمان تازه تأسیس بدهد؛ به همین دلیل، او و دوستانش پادگانی را در #اصفهان به آنها اختصاص داده بودند تا به آموزشهای لازم بپردازند. محمد، اصغر و چندتای دیگر از بچهها هم جزء سپاهیان حاضر در اصفهان بودند. گذراندن دوره #سربازی و آموزشهای آن دوران، از عواملی بود که باعث شده بود صیاد از محمد بهعنوان یکی از نخبگان دورههای تاکتیک کمک بگیرد. بعداز #کردستان هم که #بنی_صدر صیاد را از فرماندهی عزل کرد، او دوباره به جمع بچههای سپاه پیوست. این بار محمد میزبان صیاد بود...
شهید #محمد_اویسی
📙 برشی از کتاب #و_دریا_آتش_گرفت
🖋 به قلم #فاطمه_سلطانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/121549
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖صفیه از #حیدر خواسته بود که برایش انشایی بنویسد تا آن را در مدرسه بخواند. #حیدر برای او نوشته بود: ... ما مثل یک کبوتر هستیم که آن را در قفسی زندانی کردهاند و پرواز را از او گرفتهاند. اما #امام_حسین(ع) به ما یاد داده که دربرابر ظلم و ستم ایستادگی کنیم. فردای آن روز، وقتی صفیه انشایش را سر کلاس خواند، معلم او را تنبیه کرد. آن انشاء، برای همه خانواده دردسر شد. معلم گفته بود فردا باید با پدر و مادرت به مدرسه بیایی تا معلوم شود این حرفها را چه کسی به تو یاد داده است! صفیه دو سال از او کوچکتر بود. #حیدر به او یاد داده بود که سر صف صبحگاه مدرسه، هنگام خواندن سرود صبحگاهی، کلمه جاوید شاه را نگوید و سکوت کند. حیدر #انقلابی بودن را به همه دوستان و همسن و سالهای خودش هم یاد میداد. او مدام در #مسجد محل بود و با طلبهها و انقلابیهای محل ارتباط داشت.
شهید #حیدر_رضایی
📙 #اولین_برف
🖋 #ابوالفضل_هادی_منش
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/137323
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖هنوز جاروی حیاط تمام نشده بود. مصطفی دست ابراهیم را رها کرد و از او خواست همانجا زیر سایه درخت بنشیند. جارو را از مادر گرفت. زد توی حوض کوچک وسط حیاط و آبها را پاشید روی خاکها. بتول خانم هم رفت تا ببیند زغالها گل انداختهاند یا هنوز تا آماده شدن راه دارد. با دیدن زغالهای قرمز، سرش را به رضایت تکان داد.
با تکهای چوب، خاکسترها را کنار زد. چند تکه زغال از داخل تنور برداشت. شاخه پُرِ دانههای اسپند را که از دیوار آویزان بود، در دست گرفت و کشید. دانههای اُخرایی را با سر انگشتانش له کرد و ریخت روی زغالها. سرش را چرخاند سمت مصطفی که حالا جارو را نیمهتمام رها کرده بود و داشت با کمک ابراهیم، شمعدانیها را آب میداد. نگاهش برای لحظهای ماند روی صورت پسرهایش و «لا حول و لا قوه الا بالله » گفت.
شهید #مصطفی_یوسفی
📙 #ملاقات_در_جزیره
🖋 #نجمه_جوادی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/147546
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖عمو محمود میگوید آنوقتها که آقای #مهدی_زین_الدین که #فرمانده_جنگ بود و دوست بابا بود، هنوز #شهید نشده بود، نمیگذاشت بابا جلوجلوها برود و جلویش را میگرفت و بهش دستور میداد که عقب بماند. یکبار برگشت به بابا گفت: «کی به تو اجازه داده بیایی اینجا؟ مگر من بهت نگفتم همان عقب بمان؟ چرا حرف گوش نمیدهی؟ ما مگر چندتا #رئیس درستوحسابی داریم تو این مملکت که تو میخواهی خودت را به کشتن بدهی؟ #آموزش_و_پرورش را ول کردهای به امان خدا، آمدهای اینجا که چی بشود؟ لااقل حالا که آمدهای، حرف گوش کن، عقب بمان. جلو نیا.» بعدش بابا آقای #زین_الدین را کشید کنار و درِ گوشش یک چیزی گفت که آقای #زین_الدین ماتش برد و ساکت شد و دیگر حرف نزد و اجازه داد که بابا برود جلو.
معلم شهید #علی_بیطرفان
📙 #وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 #تقی_شجاعی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123126
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖خلبان آمریکایی شروع کرده به حرف زدن راجع به کیفیت خلبانها... از هر چند کلمه، یکیاش را خوب متوجه نمیشوم، اما یک اسم آشنا توی گوشم میپیچد... خلبان توضیح میدهد که بهترین خلبانی که امروز لیز انجام داده، خلبانی است به اسم #ابوالفضل_مهدیار... او بهترین خلبان لیزینگ است، حتی بهتر از هر خلبان آمریکایی این کار را انجام میدهد... آنقدر از مهدیار تعریف میکند که خاتمی شروع میکند به دست زدن... آنقدر که من حال تهوع میگیرم... چه مهارتی! چه دقتی! مرحبا #ابوالفضل_مهدیار! ... با دیدن قد و قامت نهچندان بلندش، لجم میگیرد... چرا او باید نفر اول باشد؟
خلبان شهید #ابوالفضل_مهدیار
📙 #به_نام_مادر
🖋 #سید_میثم_موسویان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/126229/
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖#حیدر، بچه اول شمسی بود که بعد از شش سال از ازدواجشان به دنیا آمد. شمسی شش سالِ تمام، انتظار کشید و نذرونیاز کرد که بچهدار شود. خانهاش سوتوکور بود. خانهای که بچه نداشته باشد، اجاقش خاموش است. شمسی و همتعلی به پابوس #امام_رضا(ع) رفته بودند تا از آقا بخواهند خدا به آنها بچهای بدهد. یک شب، او آنقدر کنار #پنجره_فولاد امام رضا(ع) گریه کرد که همانجا خوابش برد. در عالم خواب دید خانمی که روبندهای سبز به چهره داشت، کاغذی به دست او داد و به او گفت: این کاغذ را بگیر! حواله همان چیزی است که از امام رضا(ع) خواستهای. شمسی از خواب پرید و توی دلش احساس کرد که امام رضا(ع) حاجتش را بهزودی خواهد داد. همینطور هم شده بود. امام رضا(ع) خیلی زود، حاجت آنها را داد و حیدر به دنیا آمد....
نوجوان شهیده #حیدر_رضایی
📙 #اولین_برف
🖋 #ابوالفضل_هادی_منش
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/137323
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰مقام معظم رهبری:
یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست.
🌹#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖دلش نمیخواست سالش را این طور شروع کند. در روستا چُو افتاده بود شاه نمیخواهد محرمها #عزاداری باشد. برای همین شوهرش، مش رمضانعلی، مدتی را در روستاهای اطراف به دنبال روضهخوان گشت تا محرمشان بـیرونق نباشد و سال قمریشان با #روضه شروع شود.
بتولخانم همانطور کمر خم، نگاهش ماند روی صورت #مصطفی که حالا نشسته بود روی پلۀ خشتوگلی و از آمدن پدرش میگفت و از مهمانی که قرار بود با خودش بیاورد.
_بابا داره میآد. آقا هم اومده. خودم از بالای درخت، دستار سفیدش رو دیدم.
بتول خانم دستش را به کمر گرفت و قد راست کرد. این بار لبخندی زد و سری تکان داد.
شهید #مصطفی_یوسفی
📙 #ملاقات_در_جزیره
🖋 #نجمه_جوادی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/147546
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰مقام معظم رهبری:
یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست.
🌹#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖بابا عادت داشت اول زنگ در را میزد و بعد به در حیاط کلید میانداخت و وارد خانه میشد. بابا گوشزد کرده بود که ما هم حق نداریم جایـی که درش بسته است، همین طوری وارد شویم. باید اول در بزنیم و منتظر بمانیم تا در را برایمان باز کنند.
خودش بود. وقت آمدنش بود. زنگ زد. کلید انداخت و در را باز کرد. از طرف در جنوبی آمد، مثل همیشه. دوچرخهاش را دم پلهها گذاشت. کنار حوض رفت و دستی به آب زد. همیشه کت و شلوار میپوشید. بابا خیلی خوشتیپ و خوشهیکل است. قدی بلند دارد؛ سبزه رو و نمکی.
شهید #حسین_قربانیان
📙 #نشانی_گنج
🖋 #فاطمه_بهبهانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123123
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran