اسناد۲
2.92M
📚 نسخه PDF | 📖 کتاب #اسناد_لانه_جاسوسی_آمریکا
2️⃣ جلد دوم
📚
@ketabkhanehmodafean
🎓 #ڪــ🎒ــــلاس درس مهدویت
💠 شناخت امام مهدی"عج" از دوران #تولد تا #حکومت جهانی:
⬅️ #قسمت_هفتاد_و_ششم
🔹هنگامه قیام:
✍..همه می خواهند بدانند که در جریان قیام جهانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چه حوادثی روی میدهد، حرکت امام از کجا و چگونه آغاز میشود، شیوه برخورد امام با گروههای مخالف چگونه است و بالاخره چگونه آن حضرت بر تمامی جهان غلبه خواهد کرد و رشته امور جهان را به دست خواهد گرفت این گونه سؤالها فکر و اندیشه هر انسانِ مشتاق ظهور را به خود مشغول میکند.
♦️ ولی واقعیت این است که سخن گفتن درباره حوادث مربوط به ظهور کاری بسیار مشکل است؛ چون گزارش دادن از آینده و اتفاقاتی است که هنوز واقع نشده است و به طور طبیعی نمی توان اطلاع دقیقی از آن رویدادها داشت.
♻️بنابراین آنچه در این بخش میآوریم حوادث و رخدادهای روزگار ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است که برابر روایات در کتابهای متعدد نقل گردیده است و تنها میتواند دور نمایی کلّی از رویدادهای ایام ظهور را پیش روی خوانندگان ترسیم کند.
🌸چگونگی قیام الف) :👇
📌وقتی ظلم و تباهی چهره عالم را سیاه و ظلمانی کرده است و آنگاه که ستمگران گستره زمین را جولانگه بدیها و نامردیها ساخته اند و مظلومان جهان، دست یاری خواهی را به آسمان گشوده اند؛ناگهان ندایی آسمانی، سیاهی شب را میدرد و در ماه خدا، رمضان، ظهور موعود بزرگ را بشارت میدهد [۱]،قلبها به تپش میافتد و چشمها خیره میگردد!
🌌 شب پرستان، مضطرب و هراسان از طلوع صبح ایمان، در پی راه چاره ای هستند و منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از هر کسی سراغ کوی یار میگیرند و برای دیدار او و حضور در زمره یاوران او سر از پا نمی شناسند.
🔗ادامه_دارد..
✍..پی نوشتها:
📂[۱]. الغیبة نعمانی، باب ۱۴، ح ۱۷.
📚کتاب نگین آفرینش/جلد(1)..!
#شناخت_امام_مهدی"عج"
#کلاس_درس_مهدویت
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
کتابخانهمدافعانحریمولایت
. 📚 #زنان_عنکبوتی ❤️ #قسمت_ششم ما ۲ ساعت دوازده بود و کوچه در سکوت سرد پاییزی فرو رفته بود.
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_هفتم
امیر به سرعت از ماشین پیاده شد و به شهاب اشاره کرد تا پهباد را از ساختمان بیرون بیاورد:
– خدا کنه متوجه نشده باشن!
شهاب که داخل ماشین که نشست گفت:
– هیچ راه نفوذی به داخل ساختمون نبود؟
وقتی سکوت هر دو را دید پرسید:
چیزی شده؟
سینا فیلم را کمی عقب آورد و دوباره با دقت دیدند. شهاب زمزمه کرد:
،- یعنی چند نفر دائم اونجان. بیرون نیومدن تا ببینیمشون.
امیر نفسش را بیرون داد و گفت:
– شاید هم این جا به خونه بغلی راه داره و رفت و آمد از اون جاست.
هر دو برگشتند سمت عقب و منتظر نگاه کردند به امیر و او تنها یک جمله گفت:
با آدم های ساده لوح و دوهزاری طرف نیستیم.
باید یه راهی به داخل خونه پیدا کنید.روی یکی از نیروهای خود موسسه کار کنید.
روی چند تا از افراد موسسه مخصوصا مسئول، که تا حالا رفت و آمد بیشتری داشتند تیم متغیر سوار کنید.
رفت و آمد خونه ی بغلی هم کنترل بشه.
امشب نرید خونه.
دم سحر هلی کم رو وارد خونه کنید،
یه دور دیگه با دقت ببینید.
تا خدا چی بخواد! به آرش هم بگید دوربینا رو هک کنه و تصاویر دو ماهی که این خونه راه افتاده رو می خوام ببینید.
تصاویر همین دو تا دوربین داخل حیاط رو!
امیر که رفت تا سحر چشم از خانه برنداشتند، در سکوت محض تنها از خانه ی بغل موسسه دو تا مرد خارج شدند و دیگر هم برنگشتند.
هلی کم هم همان تصاویر را نشان می داد و نور کمی که از ساختمان کناری بیرون می زد و سایه ی یک نفر که بیدار بود و پشت سیستم مشغول.
تصاویر واضح تر که شد سینا گفت:
– یه سیستم هم نیست، چند تاس!
سایه بلند شد و آمد سمت پنجره! شهاب با اشاره ی سینا هلی کم را عقب کشید و فرد که از پنجره فاصله گرفت دوباره نزدیک شد.
وجود پرده ی تور مانع بود تا تصاویر واضح باشد. صدای ماشین که از ته کوچه آمد شهاب خودش را کشاند پشت درخت و روی زمین نشست.
ماشین کنار در خانه ی کناری ایستاد و همان دو مرد رفته، پیاده شدند. سینا از ماشین پیاده شد و گفت:
-شهاب بیارش بیرون.
شهاب که داخل ماشین نشست لرز کرده بود:
– آخ آخ چه سرده این جا! مثل زمستونه، اون وقت ما با لباس تابستونی اومدیم بازی!
– چه می دونستیم امشب مهمون مردم بالا شهریم.
این جا برف بیاد تازه منطقه ی ما آفتاب بهت سلام می ده!
امیر تماس گرفت:
– پاشم از پای سجاده؟ چه خبر؟
#ادامه_دارد..
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean
💌 #روزهای_انتظار
تا حالا آیههایی رو
توی قرآن خوندیم
که درمورد ظهوره
☺️
خوبه بدونیم
طبق روایات اهل بیت(علیهم السلام
🌸 ۵۰۴ آیهی قرآن
#تفسیر مربوط
با امام زمان
(عج الله تعالی فرجه الشریف ) دارند...
توی یکی از آیههای قرآن
🌟 اومده که:
در زبور نوشتیم که
زمین به بندگان صالح میرسه
🌿 زبور، کتاب حضرت داود
(علیه السلام ) بود؛
اما علامه طباطبایی، در
تفسیر المیزان اوردند
که توی این آیه
زبور، یعنی همه کتابهای آسمانی
این یعنی
📚 تمـام کتـابهای آسمـانی
مژده دادند که روزی
زمین
به وسیله آخرین منجی
رنگ واقعی آرامش رو خواهد دید . . . 💜💙
💫 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📗 خاتم ولایت. تولیدات فرهنگی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
📚
@ketabkhanehmodafean
Oskar_Va_Kanome_Roze-dlketab.ir_.pdf
289.8K
#معرفی کتاب:
#اسکار_و_خانم_رز
🖊 نویسنده: #اریک_ایمانوئل_اشمیت
🖊مترجم: #فروغ_طاعتی
🔶 اسکار پسر ده سالهای است که به علت #سرطان خون در بیمارستان زندگی میکند. بعد از درمانهای متعدد و عمل جراحی، دکترش از درمان او ناامید شده و همه تسلیم مرگ زودهنگام او میشوند.
🔸 در این میان خانمی به نام رز که جهت روحیهدادن به کودکان، به بیمارستان میآید، سعی میکند تا اسکار را با واقعیتهای زندگیاش، از طریق شناخت خدا آشنا کند و....
🔶 بیشترین تمرکز نویسنده جهت نوشتن این داستان، تاکید بر اهمیت واقعبینی در زندگی است.
🔸نویسنده سعی دارد خدا را که توسط بعضی از مردم به فراموشی سپرده شده به یاد آنها بیاورد و اهمیت نقش وجود او در همهی اتفاقات زندگی را گوشزد کند.
🔷 کتاب به سنین زیر 15 سال توصیه نمیشود.
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📚 #زنان_عنکبوتی ❤️ #قسمت_هفتم امیر به سرعت از ماشین پیاده شد و به شهاب اشاره کرد تا پهباد را از
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_هشتم
سینا با جواب داد:
– فکر کنم تازه سجاده نشینی شروع شده باشه!
اینا تایم کاریشون بیست و چهار ساعته اس آقا!
-تا ده دقیقه ی دیگه تیم جایگزین میاد.
برید اداره یه استراحتی بکنید منم میام ببینیم با موشایی که دارن میفتن وسط خونه باید چه کار کنیم!
شهاب با مشت و مال سینا، سر از روی میز بلند کرد و نگاه خواب آلودش را دوخت به صورت او:
– آقا امیر گفته برای صبحونه بریم اتاقش! پاشو جمع کن!
شهاب صاف ایستاد و دستی به موهایش کشید:
– من مرده ی صبحونه کاری ام. اونم بعد از بیست وچهار ساعت گرسنگی!
صبحانه در میان سکوت امیر خورده شد که سرش داخل پرونده ای بود که می خواند و ابرو هایش را مدام در هم می برد و باز می کرد.
سینا نگاهش به کاسه ی حلیم امیر بود که شنید:
– روی تمام دخترایی که وارد اون خونه می شن تم سوار کنید و تا فردا بگید که کدومشون به درد کار می خوره. شهاب! تو نه،
سینا! تو، کنار خونه می مونی و رفت و آمد دو تا خونه رو کنترل می کنی.
شهاب! تو مسئول تعقیب همه باش.
شهاب با کمی تامل گفت:
-همه رو که نیرو نداریم آقا. خودتون می دونید که با توجه به پخش شدن نیروها توی پرونده های دیگه دست من خالیه!
امیر با تامل نگاه از صورت شهاب برداشت و گفت:
-همیشه خواهش جواب می ده.
از سید کمک بگیر.
منم برم پیش حاجی ببینم توی چه ماجرایی داریم پا می ذاریم و تا کجا باید پیش بریم!
تو حتما با سید هماهنگ شو!
سینا با خنده گفت:
– دم سید رو ببین اداره رو بچاپ!
روز پر کاری بود برای شهاب و روز و شب سختی برای سینا. از صبح که آمدند با رفت و آمد افراد جدیدی روبه رو شدند. رفت و آمد زنان و دخترانی در رده سنی متفاوت! غافلگیر شده بودند.
سینا شماره ی تمام ماشین ها و تصویر برداری تمام افراد را انجام داد. قرار شد شهاب تنها روی کادر موسسه ت.م سوار کند و فعلا زن های دیگر را رصد اطلاعاتی کنند!
آن روز بیش از پنجاه بار زنگ در موسسه زده شد و همه هم زن وارد شد و تا عصر و ساعت پایان کاری موسسه، خروج چندانی نداشتند. شهاب با معرفی سینا هر کدام از نیرو هایش را در پی یکی از زن های اصلی موسسه روان کرد! کوچه که خلوت شد امیر با سینا ارتباط گرفت:
– سلام تیزبین! شنیدم اونجا پارتی بوده. از تو هم پذیرایی شد؟
سینا لبخند کجی زد و گفت:
– آقا باب میل من نبود خوراکشون. خیلی هم شلوغ بود و من هم که می دونید با شلوغی حال نمی کنم و البته که… یه پیشنهاد دارم!
ادامه دارد
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean
#انگیزشی
✍ باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد!
گاهی بهشت در دل آتش فراهم است ...
هرچه از در و دیوار زمین میبارد؛
فقط مخصوص همینجاست...
میبارند تا زنجیرهایی که به زمین بندمان کردهاند را بگشایند...
رمز رسیدن به #گلستان بهشت ؛
چونان خلیل ✨،
با اعتمادِ یار ، به دلِ آتش زدن، است!
#دوربرگردان ♻️
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد...
سلام و
روزتون نیکو
❄️❄️
پارتهای پایانی از کتاب صوتی #خون_دلی_که_لعل_شد
تقدیم دلهای گرم شما
❄️❄️
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#تندخوانی ✔سرعتگیر پنجم: محدودیتهای حوزه دید تا به حال شده است بندهای کفشهایتان را به هم ببن
نیروی چرایی⁉️
#تندخوانی
اگر مایلید مفهوم #نیروی_چرایی را متوجه شوید به چند مثال زیر توجه کنید:👇🏻
همهی افراد، میدانند در دریای طوفانی تن به آب زدن، خطرناک است و هیچ فردی دوست ندارد غرق شود!😨
اما زمانی که فرزندتان را میبینید در حال دست و پا زدن و غرق شدن در آب است... اصلاً به غرق شدن خود فکر نمیکنید، چرا که نیروی چراییتان فعال شده است😊
زمانی که به خانهی خود میرسید و متوجه میشوید که خانهی شما آتش گرفته و هیچکس جز مامورین آتشنشانی نزدیک نمیرود. همه افراد را کنار میزنید تا وارد آتش شوید!🔥
شما آتشنشان هستید؟ خیر، نیروی چراییتان...✌🏻
اگر برای هر هدفی که دارید، بتوانید نیروی چراییتان را فعال کنید، بدونشک به آن هدف خواهید رسید و دیگر تقصیرات را به گردن شانستان نمیاندازید.😉
چقدر تا به حال با دوستی برخورد داشتهاید که هر موقع به شما میرسد، یاد تمام غصهها و بدبختیهایتان میافتید؟😄
به نظرتون تابهحال این افراد، با نالهکردن مشکلاتشان حل شده است؟😕
چند بار پیش آمده که از دردودل و ناله کردن برای دوستانتان پشیمان شدهاید؟🙄
پس هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت...ناله نکنید!😑
ادامه داره... :)
#نکات_کتابخوانی
#بیسوادی
📚
@ketabkhanehmodafean