#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#ماه_به_روایت_آه
#انتشارات_نیستان
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی
کتاب ماه به روایت آه روایتی از زندگانی و شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع) «ماه بنی هاشم» است. نویسنده در این کتاب تلاش کرده است تا از زبان دوازده راوی، ناگفتههایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری، پایبندی به مستندات تاریخی و روایی و پرهیز از اغراق، روایت کند.
نویسنده قصد ندارد در این کتاب به شکل و شیوه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) بپردازد. نویسنده همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری کند که با وجود جذابیت برای مخاطب، تا بهحال به آنها پرداخته نشده است؛ اموری همچون خانواده مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطه دانش و معرفت و جایگاه آن حضرت در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار.
از جذابیتهای این کتاب، ذکر تاریخ شمسی تمامی رخدادها است که خواننده فارسیزبان را با زمان وقوع حوادث در روز و ماه و سال هجری شمسی آن وقایع آشنا میکند. زرویی در نوشتن این دوازده روایت، با تکیه بر منابع دست اول تاریخی و مطالعه و فیشبرداری از قریب شصت کتاب، ضمن رعایت ایجاز، پرهیز از اطناب و نگاه احساسی، متنی خواندنی و قابل اعتماد و استناد نوشته است.
#امانت_دهنده:
@Homakhlaghi
@ketabkhanemadarane
📚📖
#برشی_از_کتاب
#ماه_به_روایت_آه
آموختهام که هر گاه عمویم علی با پدرم به صحبت مینشیند، پس از ادای سلام و احترام، از آنان فاصله بگیرم تا ناخواسته، مزاحم کلام و گفتارشان نباشم. اما آن روز پیش از آن که برخیزم، دست مهربان اما زبر و پینه بسته عمو، به نرمی دور بازویم حلقه شد و مرا دعوت به ماندن کرد. سرم را به بازوی سِتَبر و سینه گرمش تکیه میدهم. کاش تمامی مردمِ دنیا، مرا در این حال میدیدند تا به آنها میگفتم: ببینید. این علی است؛ عموی من، جانشین و داماد پیامبر، جنگاور افسانهای، صاحب ذوالفقار، همبازی کودکان یتیم، داناترین مرد جهان، بخشندهترین انسان روی زمین، شیر خدا و کارگر سختکوش و روزمزد نخلستانهای مدینه که اگر زُمُختی دستان تَرَک خوردهاش مانع نبود، گرمی سرانگشتِ مهربانش را از گونههایم دریغ نمیکرد. و این منم؛ مسلم پسر عقیل، نوه ابیطالب، برادرزاده علی، همو که عموی من است، جانشین و داماد پیامبر، جنگاورِ افسانهای... در خاندان ابیطالب، همه راهها به عمویم علی ختم میشود.
عمویم لب به سخن باز میکند: «برادرم، عقیل، میدانم که تو بیش از هر کس به شجره و انساب قبایل عرب آگاهی. برایم از شجاعترین خاندانهای عرب، همسری اختیار کن.»
ترجمان و تفسیر لبخند پدرم، واضحتر از آن است که افزودن جملهای به آن لازم باشد. لبخندی سرشار از قدرشناسی و اقرار. کوتاه و مختصر، آن که: نازنین برادرم، سپاسگزارم که با پرسش آنچه خود بهتر از هر کس میدانی، احساس مفید بودن و دانایی را در من زنده نگاه میداری، دانش محدودم را ارج میگذاری و با آن که بینیاز از واسطهای، مرا به واسطه سن بیشتر، طرف مشورت و وکیل خود قرار میدهی. ضمن آن که با تکریم من در نزد فرزندم، مرا در چشم او بزرگ میکنی و احترام به والدین و بزرگان خانواده را به او میآموزی.
پدر پس از قدری تأمل گفت: «هر چه فکر میکنم، دختری با این صفات، به اضافه عفت، نجابت، اصالت، شرافت و زیبایی که در عین حال لایق همسری تو باشد، تنها یک نفر را میشناسم: فاطمه.»
با شنیدنِ نام فاطمه، دست عمو بر بازویم بیحرکت ماند. پدر که به ناگاه متوجه ایهام کلام خود شده بود، به سرعت افزود: «... فاطمه، دخترِ حِزام بن خالد از قبیله بنی کلاب. تا آنجا که میدانم، تا به امروز نه هیچ مردی لیاقت و جسارت خواستگاری از او را در خود دیده و نه او به کسی اجازه خواستگاری و همسری داده است. خانواده و نیاکان او از دلیرترین و بیباکترین جنگاوران و شجاعان عربند. وجود فاطمه کلابیه، همچون چشمهای زلال و جانپرور است که از فرط عظمت و چشمنوازی به چشم طالبان، سراب مینماید. در این روزگار، کسی را شایستهتر از او برای همسری ولی خدا و وصی پیامبر نمیشناسم.»
چشمان کم سوی پدر، لبخند رضایتآمیز و معصومانه را در چهره عمویم تشخیص داد و گفت: «اگر خدا بخواهد، مبارک است.»
@ketabkhanemadarane
سلام و عرض تسلیت ماه محرم،کتابهای پیشنهادی مرتبط با این ایام به شرح ذیل است 🥀
همه ی کتابها هم در کتابخانه موجود است.
#ماه_به_روایت_آه
#آفتاب_در_حجاب
#پس_از_بیست_سال
#آئینه_تمامنما
#نامیرا
#سقای_آب_و_ادب
#انسان_۲۵۰_ساله
#از_دیار_حبیب
#هدف_قیام_عاشورا
#همرزمان_حسین
@ketabkhanemadarane