202030_1468223225.pdf
434.9K
📥 #دانلود_کتاب
📔 #نماز و آموزههای مکتب عاشورایی امام حسین علیهالسلام
🖌 نویسنده: روحالله فرجی
#تربیتی
#عاشورا
#اعتقادی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #بدون_تو_هرگز
◀️ قسمت: #دوم
به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم...😭🙏
التماس میکردم...خدایا! تو رو به عزیزترینهات قسم...
من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده...
هر خواستگاری که زنگ میزد، مادرم قبول میکرد... زن صاف و سادهای بود...
علیالخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه...
تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد
_طلبه است؟ ... چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ... ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم...
عین همیشه داد میزد و اینها رو میگفت، مادرم هم بهانههای مختلف میآورد...
آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون...
ولی به همین راحتیها نبود...
من یه ایده فوقالعاده داشتم...نقشهای که تا شب خواستگاری روش کار کردم...
به خودم گفتم... خودشه هانیه...
این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی از دستش نده...
علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود... نجابت چهرهاش همون روز اول چشمم رو گرفت
کمی دلم براش میسوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه... یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم... وقتی از اتاق اومدیم بیرون مادرش با اشتیاق خاصی گفت☺️
_به به... چه عجب... هر چند انتظار شیرینی بود اما دهنمون رو هم میتونیم شیرین کنیم یا...
مادرم پرید وسط حرفش
_حاج خانم، چه عجلهایه... اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن... شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد...
_ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم... اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته...
این رو که گفتم برق همه رو گرفت
برق شادی خانواه داماد رو... برق تعجب پدر و مادر من رو ...
پدرم با چشمهای گرد، متعجب و عصبانی زل زده بود توی چشمهای من... و من در حالی که خندهی😏 پیروزمندانهای روی لبهام بود بهش نگاه میکردم
میدونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده...
اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم...
بیحال افتاده بودم کف خونه
مادرم سعی میکرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت
نعره میکشید و من رو میزد… اصلا یادم نمیاد چی میگفت
چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم
دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه…
مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود…
_شرمنده، نظر دخترم عوض شده….
چند روز بعد دوباره زنگ زد
_من وقتی جواب رو به پسرم گفتم،
ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم
علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه…
تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره…
بالاخره مادرم کم آورد … اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت
اون هم عین همیشه عصبانی شد
– بیخود کردن … چه حقی دارن میخوان با خودش حرف بزنن؟
بعد هم بلند داد زد … هانیه … این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی
ادب؟ احترام؟ 😳
تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی… این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم
به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال
–یه شرط دارم … باید بزاری برگردم مدرسه
با شنیدن این جمله چشماش پرید…
میدونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود …
اون شب وقتی به حال اومدم… تمام شب خوابم نبرد
هم درد، هم فکرهای مختلف...روی همه چیز فکر کردم
یأس و خلا بزرگی رو درونم حس میکردم
برای اولین بار کم آورده بودم
اشک، قطره قطره از چشمهام میاومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم
بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم …
به چهره نجیب علی نمیخورد اهل زدن باشه... از طرفی این جملهاش درست بود
من هیچ وقت بدون فکر تصمیمهای احساسی نمیگرفتم …
حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست درمورد من گفته بود
و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود
با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره…
اما چطور میتونستم پدرم رو راضی کنم؟
چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ….
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوستها، همسایهها و اقوام زنگ زدم
و غیرمستقیم حرف رو کشیدم سمتی که میخواستم و در نهایت
–وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟
ما اون شب شیرینی خوردیم...بله، داماد طلبه است
خیلی پسر خوبیه …
کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد
وقتی مادرم برگشت، من بیهوش روی زمین افتاده بودم
اماخیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد
البته دراولین زمانیکه کبودی صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دوماه بعد
⏯ ادامه دارد...
✍نویسنده: طاها ایمانی
از زبان همسر و فرزند #شهید_سید_علی_حسینی
#رمان
#شهیدمدافعحرم
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مداحی_آنلاین_مهرت_به_کائنات_برابر.mp3
3.21M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🎧گوش کنید
📼 #روضه
مهرت به کائنات برابر نمیشود
داغی ز ماتم تو فزون نمیشود
🎤 حاج #مهدی_سماواتی
#امام_حسن علیه السلام
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
Ta Khoda Rahi Nist 07.mp3
968.9K
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
تا خدا راهی نیست
"چهل حدیث قدسی"
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت هفتم
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#اهمیتپژوهش در #کلامرهبری
🔶 رهبر معظم انقلاب (حفظه الله):
🔹ما #اگرتحقیقراجدینگیریم،
باز سالهای متمادی بایستی چشم به #منابعخارجی بدوزیم و منتظر بمانیم که یک نفر در یک گوشه ی دنیا تحقیقی بکند و ما از او یا از آثار تألیفی بر اساس تحقیق او استفاده کنیم و اینجا آموزش بدهیم
این نمیشود؛ اینوابستگیاست.
(۱۳۸۶/۷/۹)
#دوشنبهها با موضوعات و نکات کلیدی پژوهشی و تربیتی با ما همراه باشید.
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
👩💻 #کارگاهمقالهنویسی
🔅 #مقدمه_اول
✍ مقالهنویسی مقولهای است که میتواند مسیر تحصیلات تکمیلی را هموار سازد. توجه و پرداختن به این فعالیت،منجر به رشد و نشاط علمی می شود.
✅برای #مقالهنویسی دو دیدگاه وجود دارد:
1⃣ مقالهنویسی یک #علم است.
برای نوشتن یک مقاله خوب میبایست دانش کافی در زمینهٔ موردنظر را کسب کرد. این امر میتواند ماهها و شاید سالها طول بکشد.
2⃣ مقالهنویسی یک #مهارت است.
مهارت مقالهنویسی با نوشتن و کسب تجربه رشد و تعالی پیدا میکند.
نوشتن مقاله، علم باشد یا مهارت فرقی ندارد مهم شروع مقالهنویسی و برداشتن گام اول است. برای نوشتن مقاله همین امروز اقدام کنید.
🔴آیا نوشتن مقاله یا همان مقاله نویسی لذت بخش است؟
🔸مقاله نویسی به عقیدهی اکثر آدمها کاری دشوار، و به عقیدهی برخی دیگر، کاری آسان است. اما معتقدیم که هیچکاری راحت نیست.
🔹مقاله نویسی نیز از دشواریهای خاص خودش برخوردار است اما اگر صبوری کنید و تلاشگر باشید، کم کم برایتان آسان میشود. آنوقت خواهید دید که چه لذتی در نوشتن مقاله وجود دارد.
🔵نوشتن مقاله فواید و آثار بسیار زیادی بر روی فرد دارد. از جمله:
🔻پیشرفت علم و دانش بشر
🔻اشتراک گذاری علم خود برای دیگران
🔻تقویت حافظه کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت
🔻تقویت قوه تشخیص، استدلال و تحلیل
🔻بروز شدن دانشهای قبلی و کسب دانش جدید
⏯ ادامه دارد...
#نکات_پژوهشی
#دوشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
202030_1352641968.pdf
1.39M
📥 #دانلود_کتاب
📔 #خلیل_در_آتش
خاطرات اسیر آزاد شده، کریم رجب زاده
🖌 نویسنده: ساسان ناطق
#خاطرات
#دفاع_مقدس
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
به_توان_او.pdf
4.7M
📥 #دانلود_کتاب
📔 #به_توان_او
🖌 نویسنده: احمدصابری
📌 مهمترین علت پیروزی امام حسین در کربلا ثبات قدمی بود که ایشان و یارانشان داشتند.
#مذهبی
#عاشورا
#امام_حسین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
1_1109640912.pdf
2.53M
📥 #دانلود_کتاب
📔 پرتویی از #فضائل_امیرالمونین علی
🖌 نویسنده: آیت الله صافی گلپایگانی
📝 مترجم: ناصر باقری
📌 ۱۱۰ حدیث از کتب اهل سنت در فضائل امیرالمونین علی علیه السلام
#حدیث
#فضیلت
#امام_علی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
202030_1808094709.pdf
3.09M
📥 #دانلود_کتاب
📔 صد روایت از زندگی علامه سید علی قاضی
🖌 نویسنده: آستان قدس رضوی
#زندگینامه
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈