eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
18.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.4هزار ویدیو
87 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 دست نوشته " "؛ خطاب به "" امشب اول سلام می‌کنم سمت بقیع، به چهار مزار بی‌نشانهء بی‌زائر. به جای ، آمده‌ام سر بر خاک تو بسایم، و بلند بلند بر غربت بقیع گریه کنم. آنگاه بر تو سلام کنم از زبان خودت که چون تویی را فقط خودت لایق سلام دادنی: سلام عیلک یوم ولدتُ»؛ سلام مجاهد، سلام عباس حریم زینب، سلام ، سلام ، سلام .... به جای هدیه برایت شمع آورده‌‌ام، بسپارم به دستانت تا روشن نگاهشان داری. آمده‌ام زیارت مادر بخوانی من گوش کنم، گریه کنم، استخوان سبک کنم دوری بقیع را. سلام سیدابراهیم، دمت گرم. دمت گرم ! به راستی که تو را، آرزوهایت، راه و مرام و مسلکت را نشناخته‌ایم، شب میلادت هم مراسم روضه به پا کرده‌ای! تو میان خیمهء اربابی و دوستانت ـ به نام تو و به اذن تو ـ در خانه‌ات. می‌بینی محمدعلی را، میان‌داری‌اش را؛ حتماً غرق کیف شده‌ای. چه تناقض قشنگی است شب میلاد و مراسم روضه. سلام سیدابراهیم، شیر مادر حلالت. شیر مادر حلالت دلاور؛ امسال دلمان برای تنگ شده بود؛ حرامی‌ها، آشکارا راه را بسته‌اند. دوستانت به بوی یاس بقیع، دور مزارت جمع شده‌اند. آن روزها که فکر روز و شبت شده بود بنای هیئت، لابد این روزهای تنهایی و بی‌پناهی رفقایت را دیده بودی. سلام سیدابراهیم؛ نگاهی، دعایی دلاور. دلاور! نگاهی، دعایی؛ دلمان پوسید در دنیای بدون شما؛ الهی مادرت زنده باشد ـ یادت هست گفتی دعا کند شوی؛ گفتی مفیدتری، بامرام چشممان به در خشک شد؛ میهمان داری، شب میلادت، همه خوانده‌اند، سینه زده‌اند، نایی برایشان نمانده. کجایی؟ دمی، دقیقه‌ای از مجلس اربابی قدم رنجه کن! بیا حداقل مهمان‌هایت را بدرقه کن. سلام سیدابراهیم، کجایی صدرزادهء صدرنشین خیمهء اربابی. صدرنشین خیمهء اربابی! آقای ! کجایی ؟ انگار از همان لحظهء تولدت انتخاب شده بودی؛ مصطفی شده بودی؛ صدرزاده بودی که به صدر نشستی؛ شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است، اصلا ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن؛ دعایی کن شاید به روضه‌های باقر آل عبا، سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم، هر وقت از جام مست فیض شدی، نام ما را هم ببر، یادتت که نرفته؟ قول داده بودی. ما را یاد کن شاید به دعای ندبهء فردا صبحی، دست با کرامتی زیر برات ما را هم امضا کرد. سلام سیدابراهیم؛ الوعده وفا روحمان با یادشان شاد.... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ معروف به خود را اینگونه معرفی می کند: اسمم و سال 1355 در متولد شدم. ما 6 تا خواهر و برادر هستیم، سه تا خواهر و سه تا برادر و من هم فرزند دوم خانواده هستم. مادرم خیلی از شرارتهای دوران کودکی‌ام در خانه تعریف میکند اما در مدرسه یک مقدار خجالتی بودم و فعالیت خاصی نداشتم. پدرم کارمند راه‌آهن بود و در قسمت تعمیرات واگن کار می‌کرد و بعدازظهرها هم برای تامین مخارج خانواده در مغازه‌ای که اجاره کرده بود به کار تعمیر تاسیسات ساختمان مشغول بود و الان 10، 15 سالی است که بازنشست شده است. من هم از همان دوران کودکی در کنار تحصیل پیش او می‌رفتم تا کم کم در این حرفه خبره شدم. آن موقع خانه ما در پنج راه (نواب صفوی) و نزدیک بود و خانه پدربزگم هم در نواب 11. روبروی خانه پدربزرگم به اسم بود. حسینیه‌ای 60، 70 ساله که کم کم پاتوق همیشگی من شد. از بچگی وقتی به خانه پدربزرگم می‌رفتم پایم به آن حسینیه و مراسم‌های آن باز شد و جذب صفای باطن حاج قاسم متولی آن هیئت شدم و ارادت خاصی به او پیدا کردم. آن سنتی نسبت به هیئت های دیگر برایم متمایز بود. خاکی بودن و را که در آن هیئت و متولی آن میدیدم خیلی برایم جالب بود. به قول که میگفت:برخی می آیند و در هیئت ها میگویند ....... در بعضی هیئتها هم برخی افراد برای چشم و هم چشمی کارهایی می‌کردند یا اینکه بعضیها با شیوه های جدید، مداحی می‌کردند و من اصلاً با آن صفا نمیکنم. برای همین هر دوشنبه به می‌رفتم. تا دیپلم درس خواندم و بعد از آن به خدمت سربازی رفتم. خدمت من در ارتش افتاده بود و سه ماه آموزشی‌ام را در بیرجند و 21 ماه دیگر خدمت را هم در تهران بودم. بعد از اینکه از خدمت برگشتم در مغازه پدرم مشغول کار شدم و رسماً شدم تعمیرکار تاسیسات ساختمان و کارهای تعمیر تاسیسات ساختمان، آبگرمکن، کولر، لولهکشی، پکیج و شوفاژ و این طور برنامهها شد کار اصلی من و تا قبل از اینکه ازدواج کنم در مغازه پدر کار میکردم. در سال هفتاد و هشت ازدواج کردم و بعد از آن یک مغازه مستقل برای خودم اجاره کردم و بعدها هم عضو اتحادیه تاسیسات ساختمان شدم. الحمدالله و به لطف اهل بیت کار و بار خوبی داشتم...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ✨✨همسر معروف به : اخرين مرتبه‌اي كه راهي شد 17 مرداد سال 1395بود. آخرين بار قبل از رفتن، خواب خاصي ديدم. به گفتم مي‌خواهي بروي منطقه؟ گفت: نه كي گفته؟ گفتم من خواب ديدم نگرانم اسير شوي. نگرانم در شناسايي‌ها كه تنها هستي تشنج كني و بي‌هوش شوي و بعد هم اسير شوي.... نگران اسارتش بودم. خيلي تشنج مي‌كرد به خاطر حضور در و موج‌هاي انفجار كه گرفته بود.... خوب ياد دارم آخرين مرتبه‌اي كه برگشت اسفند 1394بود. آن هفته سه بار تشنج كرد. يعني هر هفته سه بار اين حالت به ايشان دست مي‌داد. مرتضي سردرد مي‌شد و اگر قرص‌هايش را نمي‌خورد بي‌هوش مي‌شد..... آخرين باري كه راهي شد 17 مرداد 1395بود. روز آخر كه مي‌خواست برود به رويش نياوردم كه مي‌دانم قصد رفتن دارد. اين بار آخر، اولين مرتبه‌اي بود كه از بچه‌ها كرد، از پدر و مادر من هم خداحافظي كرد. روز آخر مي‌دانستم كه ديگر او را نمي‌بينم.... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ✨✨همسر معروف به : نخستین صحبت‌هایی که با هم داشتیم حول محور فعالیت‌های و بود و فعالیت‌های فرهنگی گسترده‌ای داشت و سعی می‌کردم را همیشه همراهی کنم و چون در خانواده خودمان، همه با فرهنگ و مأنوس بودند، درک فعالیت‌های مرتضی برایم سخت نبود. فقط کار فرهنگی انجام نمی‌داد بلکه کارهای خیر هم انجام می‌داد و من سعی می‌کردم همیشه همانند یک هم‌سنگر در کنار وی باشم؛ بیش از 20 بار به رفت..... تمام فامیل با ما یک‌بار آمده‌اند و نیز یک کاروان از مردان فامیل جمع می‌کرد و به می‌رفتند؛ حتی اگر کسی هزینه سفر نداشت، خودش پرداخت می‌کرد...... نزدیک اربعین گذرنامه‌ها را جمع می‌کرد و کلی هزینه و تلاش می‌کرد تا همه بتوانند به برسند و کارهای فرهنگی تنها مختص نبود و این فعالیت‌ها به داخل خانواده نیز اشاعه پیدا کرده بود...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : لا یَكْمِلُ الْعَقْلُ إلاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: بینش و عقل و درک انسان تكمیل نمى گردد مگر آن كه ـ أهل حقّ و صداقت باشد و ـ از حقایق، تبعیّت و پیروى كند. نهج الشّهادة: ص 356 بحارالأنوار: ج 75، ص 127، ح 11 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : با یاد سردار بزرگ گرامی ، عزیزی که کمتر وقتی است که یاد گرامی او از خاطر من برود. و چهره مومن او و دل خاضع و خاشع و روح سرشار از ایمان او و از کلماتی که از این روح بر می‌خواست فراموش بکنم..... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در بیست وسومین روز ؛ همراه و همنوا با فاتح قلب ها @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر : از خصوصیات بارز ، یکی و ایشان بود که زبانزد خاص و عام بود. در اوایل زندگی مشترکمان رفتند و بعد از اینکه برگشتند، گفتند که برویم یک مقدار وسایل خانه تهیه کنیم. البته در اوایل ازدواج‌مان بعضی از لوازم ضروری را خانواده ما فراهم کرده بودند، ولی با این همه حتی به وسایل اولیه و ابتدایی زندگی‌مان ایراد و اشکال وارد می‌کردند و می‌گفتند که ما از این هم ساده‌تر می‌توانیم زندگی کنیم. حتی روزی مادرشان به خانه‌ ما تشریف آورده بودند و با حالت خیلی ناراحت گفتند که خدا بابایت را رحمت کند و جای او خالی است و اگر می‌آمد و شما را در این حال می‌دید که شما روی موکت زندگی می‌کنید قهراً نمی‌گذاشت این چنین زندگی کنید، چرا شما فقط این طور زندگی می‌کنید؛ در حالی که هیچ پاسداری این چنین زندگی نمی‌کند..... این یکی از ویژگی‌های اخلاقی بود که اصلاً به وابسته نبود و هیچ‌گونه وابستگی و دلبستگی به دنیا و تعلقات دنیوی نداشت و خیلی راحت توانسته بود از تعلقات دنیوی دل بکند و راهی را انتخاب کرده بود که راه پیغمبران عظیم‌الشأن اسلام (ص) و ائمه اطهار بود...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر : یکی از خصوصیات بارز که خیلی برایم جالیم جالب بود، این بود که مسائل محیط کارش را زیاد در منزل مطرح نمی‌کرد و معتقد بود که اگر اینها مطرح شود ممکن است به انسان دست بدهد و که انسان می‌تواند نسبت به کارهایی که کرده است داشته باشد ناگهان از بین برود. لذا به این علت مسائل و کارهایی را که به خودش مربوط بود مطرح نمی‌کرد. یک روز اتفاقاً خودم از ایشان پرسیدم این همه افراد می‌روند و می‌آیند و کلی درباره آن حرف می‌زنند، ولی شما اصلاً صحبت نمی‌کنید با این همه مسئولیت سنگینی که داری، چرا حرف نمی‌زنی؟ ایشان گفتند: من که آنجا کاری نمی‌کنم کارها را می‌کنند و آنقدر به این بسیجی‌ها علاقه داشت که همواره از آنها به عنوان فرزند یاد می‌کردند و می‌گفتند این‌ها بچه‌های من هستند و هرکس که از بچه‌های لشکر می‌شد عکس‌اش را به خانه می‌آورد و به دیوار اتاقش نصب می‌کرد..... اتاقش شده بود یک نمایشگاه عکس. وقتی که من مثلاً از بیرون می‌آمدم خانه. می‌دیدم که به این خیره شده است و زیر لبش اشعاری را زمزمه می‌کند و چشمهایش پر از اشک شده است؛ می‌خواست گریه کند ولی من که وارد اتاق می‌شدم صحنه عوض می‌شد...... در مورد خودش و در مورد خودش صحبت نمی‌کرد؛ چرا که معتقد بود که بادمجان بم آفت ندارد..... ولی من یقیناً می‌دانستم که یکی از افراد برگزیده خدا بود، حتماً در آینده نزدیک به مقام و درجه رفیع خواهد رسید..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر : ایشان در ارتباط با خیلی حساس بودند. ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود. یک روز قرار بود بچه‌های لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیاید؛ من از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به گفتم که وقتی عصر می‌آیید، نان هم تهیه کنید. که هم‌ طبق معمول عصرها دیر به خانه می‌آمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانوایی‌ها بسته بودند نتوانسته بود نان تهیه کند. زنگ زدند که از لشکر نان بیاورند. البته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمی‌کردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند. نان را که آوردند پنج، شش تا برداشت و آورد بالا؛ با تأکید گفت که تو حق نداری از این نان استفاده کنی چون که این‌ها را مردم برای ارسال کرده‌اند و چون تو نیستی پس حق خوردن از این نان‌ها را نداری.... من هم مجبور شدم از خرده نان‌هایی که قبلاً در سفر مانده بود استفاده کردم.... البته این مراعات ایشان را می‌رساند نسبت به بیت‌المال والا خدای ناکرده سوء برداشت نشود. روحمان با یادش شاد....... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.... ادامه دادم، آقا مهدی شما ، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا. رو بدین من، اخه چرا شما؟؟؟؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون اقامهدی رو کشیدم. زن رفتگرمحله،مریض شده بود.. بهش نمیدادن میگفتن اگه توبری نفرجایگزین نداریم. رفته بود پیش شهردار و اقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش... اشک تو چشام جمع شد هرچی اصرار کردم اقامهدی جارو رو به من، نداد. خواهش کرد که هرچه،سریعتر برم تا کسی متوجه نشه. رفتگر آن روز ما، بود... روحمان با یادش شاد.... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 دست برد يک قاچ خربزه بردارد، اما دستش را کشيد؛ انگار ياد چيزی افتاده بود. گفتم: برای شما قاچ کرده‌ام بفرماييد خنک است. نخورد. هرچه اصرار کردم؛ بازهم نخورد..... قسمش دادم که اينها را با پول خودم خريده‌‌ام و الان فقط برای شما قاچ کرده‌ام. باز قبول نکرد؛ گفت: بچه‌ها توي خط از اين چيزا ندارن روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar