#چهل_روز_گذشت امید محرومان چقدر جایت خالی است ... به عشق رئیسی رأی می‌دهیم ... فرق می‌کند چه کسی رئیس جمهور باشد ... #به_عقب_برنمیگردیم #رئیسی ჻ᭂ࿐❁❥کانال خانه شاد آسمانی ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄༺ روبیکا࿐❁❥ https://rubika.ir/khaneh_shad_asemany ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄༺ ایتا࿐❁❥ @khaneh_shad_asemany ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ تبیین فقیهی👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tabyyn

🐓دم خروس زد بیرون: حمایت رسانه انگلیسی گاردین از #پزشکیان 🔹روزنامه انگلیسی گاردین ضمن تشریح زندگی، سوابق و مواضع مسعود پزشکیان، وی را گزینه مطلوبی برای تغییرات اساسی در سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران دانست. #ظهور #امام_زمان ჻ᭂ࿐❁❥کانال خانه شاد آسمانی ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄༺ روبیکا࿐❁❥ https://rubika.ir/khaneh_shad_asemany ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄༺ ایتا࿐❁❥ @khaneh_shad_asemany ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ تبیین فقیهی👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tabyyn

#قضاوتهای_حضرت_علی(ع) #داستان_یازدهم 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 📖 پرنده عیسی از حضرت امیر پرسیدند کدام پرنده بود که نه جوجه ای داشت و نه اصلی؟ حضرت فرمود: پرنده عیسی بود که خداوند در قرآن مجید می فرماید: (واذ تخلق من الطين كهيئة الطير.........) و زمانی که میساختی ای عیسی از گل مانند مرغی به دستور من پس در آن می دمیدی و مرغی زنده می شد به فرمان من است. 📖 قسمتی سئوالات قیصر: از جمله پاسخهای حضرت امیر به پرسشهای قیصر روم این چند تا است: چیزی که از هر طرف دهان است، آتش است. چیزی که همه اش پا است،آب است. چیزی که تمامش چشم است، آفتاب است. چیزی که همه اش بال است، باد است. چیزی که یک بار از جای خود کوچ کرده،کوه طور است. چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرماید: «واذ نتقنا الجبل» «ياد كن ای محمد و زمانی را که برداشتیم کوه را.» درختی که صد سال راه سایه آن طول دارد، درخت طوبی است که از درختهای بهشتی است و در تمام قصرهای بهشت شاخه ای از آن آویزان است و مانند آن در دنیا قرص آفتاب است که اصل آن یکی ولی شعاعش همه جا است. درختی که بدون آبیاری روئیده شده، درختی بوده که خداوند برای یونس رویانیده است که در قرآن می فرماید: وانبتنا عليه شجرة من يقطين. رویانیدیم بر بالای یونس درختی از کدو، و خوراک بهشتیان مانند آن در دنیا جنین است که در رحم مادر از راه ناف تغذیه می کند و چیزی از او دفع نمی شود و اما جمع شدن غذاهای رنگارنگ در یک ظرف مانند آن در دنیا تخم است که دو رنگ مختلف سفید و زرد در آن وجود دارد و با هم آمیخته و مخلوط نمی شوند. #داستانک #کتاب #امام_علی 🍃join:👇 https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78

⭕️ خواهش می کنم در انتخابتون دقت کنید. با دیدن این کلیپ دیگه نیازی به توضیح نیست👆 ♨️ خواهشم اینه که این کلیپ رو واسه کل مخاطبانتون بفرستین خیلی زیبا و مهمه #امام_زمان #دشمن ჻ᭂ࿐❁❥کانال خانه شاد آسمانی ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄༺ روبیکا࿐❁❥ https://rubika.ir/khaneh_shad_asemany ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄༺ ایتا࿐❁❥ @khaneh_shad_asemany ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ تبیین فقیهی👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tabyyn

📖 تفسیر قرآن کریم 🌹 تفسیر سوره حجرات / آیه پانزدهم 🌀تفسیر سوره حجرات با بیان حجت الاسلام والمسلمین سید رضا فقیهی که هدیه کردند به روح پاک حضرت زهرا(س). 🎙حجت الاسلام #فقیهی #تدبر_در_قرآن #قرآن #تفسیر #سوره_حجرات ⚜حداقل ۱نفر رو به کانال خانه شاد آسمانی دعوت کنید⚜ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کانال ✨ خانه شاد آسمانی ✨ @khaneh_shad_asemany •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•

#ارسالی_مخاطبین نظر مخاطب عزیز کانال👆 🌼✨🌼✨🌼✨🌼✨🌼✨ وقتتون بخیر و شادی باشه دوستان خوبم.🙂 ممنون که نظرات قشنگتون رو برای ما می‌فرستید. ما منتظر نظرات و انتقادات بیشتری از سوی شما عزیزان هستیم. داستان ماموریت در قصر مورد استقبال خیلی از عزیزان کانال قرار گرفت. با پیام ها و نظرات قشنگتون ما رو پر انرژی کنید😊

💪 پرانرژی بریم قسمت اول از دومین رمانمون رو بخونیم. 👇👇

📚رویای نیمه شب ✍ نوشته مظفر سالاری داستانی عاشقانه در متن تاریخ فوق العاده زیبا👌 از تقابل عشق پسری شیعه برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش و حاکمی که با شیعیان سر عناد دارد❣ ✨داستانی گیرا و دلچسب و واقعی #رمان #کتاب 🍃join:👇 https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78

#رویای_نیمه_شب #قسمت_اول #فصل_اول ⚘ ♡ ﷽ ♡ ⚘ 📚 از چند پله سنگی پایین رفتم. فقط همین. و در کمتر از یک ماه ماجرایی را از سر گذراندم که زندگی ام را زیر و رو کرد. گاهی فکر می کنم شاید آن ماجرا را به خواب دیده ام یا هنوز خوابم و وقتی بیدار شدم می بینم که رویایی بیش نبوده، اسمی جز معجزه نمی توانم روی آن بگذارم. گاهی واقعیت آن قدر عجیب و باورنکردنی است که آدم را گیج می کند. وقتی بر می گردم و به گذشته ام فکر می کنم پایین رفتن از آن چند پله را، سرآغاز آن ماجرای شگفت انگیز می بینم. 🔸پدر بزرگم می گوید: «بله ، ماجرای عجیبی بود، اما باید باورش کرد. زندگی آسمان و زمین هم آن قدر عجیبند که گاهی شبیه یک خواب شیرین به نظر می آیند. آفریدگار هستی را که باور کردی ایمان خواهی داشت که هر کاری از دست او برمی آید.» 🔸همه چیز از یک تصمیم به ظاهر بی اهمیت شروع شد. نمی دانم چه شد که پدر بزرگ این تصمیم را گرفت ناگهان آمد و گفت: «هاشم! باید با من بیایی پایین. و من ناچار با او رفتم پایین.» بعد از آن بود که فهمیدم چطور پیش آمدی کوچک می تواند مسیر زندگی انسان را تغییر دهد. خدای مهربان زیبایی فراوانی به من داده بود. 🔸 پدر بزرگ که هنوز از زیبایی بهره ای دارد، گاهی می گفت: تو باید در مغازه کنارم بنشینی و در راه انداختن مشتریها کمک کارم باشی؛ نه آنکه در کارگاه وقت گذرانی کنی.» می گفت: من دیگر ناتوان و کُند ذهن شده ام. تو باید کارها را به دست بگیری تا مطمئن شوم بعد از من از عهده اداره کارگاه و مغازه برمی آیی.» 🔸 در جوابش می گفتم: اجازه بده زرگری را طوری یاد بگیرم که دست کم در شهر حله، کسی به استادی من نباشد. اگر در کارم مهارت کامل نداشته باشم، شاگردان و مشتریها روی حرفم حسابی باز نمی کنند. 🔸با تحسین به طرحها و ساخته هایم نگاه می کرد و می گفت: «تو همین حالا هم استادی و خبر نداری.» 🔸می گفتم: نمی خواهم برای ثروت و موقعیت شما به من احترام بگذارند. آرزویم این است که همۀ مردم حله و عراق، غبطه شما را بخورند و بگویند: این ابونعیم عجب نوه ای تربیت کرده! 🔸به حرف هایم می خندید و در آغوشم می کشید. گاهی هم آه می کشید. اشک در چشمانش حلقه می زد و می گفت: «وقتی پدر خدابیامرزت در جوانی از دنیا رفت دیگر فکر نمی کردم امیدی به زندگی داشته باشم خدا مرا ببخشد چقدر کفر می گفتم و از خدا گله و شکایت می کردم. کسب و کار را به شاگردان سپرده بودم و توی مغازه و کارگاه بند نمیشدم بیشتر وقتم را در حمام «ابوراجح» می گذراندم. اگر دلداریهای ابوراجح نبود کسب و کار از دستم رفته بود و دق کرده بودم او مرا با خود به نماز جماعت و جمعه می برد، در جشنهایی مثل عید قربان و فطر و میلاد پیامبر شرکتم می داد تا حالم بهتر شود. در همان ایام مادرت با اصرار پدرش دوباره ازدواج کرد و به کوفه رفت. شوهر بی مروتش حاضر نشد تو را بپذیرد، سرپرستی تو را که چهار ساله بودی به من سپردند. نگه داری از یک بچه کوچک که پدر و مادری نداشت، برایم سخت بود. «أم حباب» برایت مادری کرد. من هم از فکروخیال بیرون آمدم و به تو مشغول شدم خدا را شکر! انگار دوباره پدرت را به من دادند.