✳️ «در بیمارستان به ملاقات آقا رفتم.
گفت: بیا بغل دستم، جلوی پا نایست.
و ادامه داد: اگر میتوانی، روزی پنجاه آیه از قرآن را بخوان.»
حجتالاسلام و المسلمین مسیح بروجردی، نوه امام
✳️ یکی از نوه های ایشان می گوید:
امام در فاصله ای که بعد از نماز ظهر و عصر برای ناهار می آمدند، اگر در این مدت کوتاه چند دقیقه ای فرصت پیدا می شد، قرآن برمی داشتند و می خواندند که گاهی این اوقات کمتر از دو دقیقه بود.
✳️ «ایشان بعد از نماز شب تا هنگام نماز صبح و پس از نماز صبح قرآن میخواند.امام خمینی (ره)
در هر فرصتی که بین کارها پیش میآمد قرآن میخواند.
روزانه تا هشت مرتبه قرآن میخواند.
ماهی یک مرتبه قرآن را ختم میکرد.»
حجتالاسلام و المسلمین محمد علی انصاری
نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلاَوَةِ اَلْقُرْآنِ . . . فَإِنَّ اَلْبَيْتَ إِذَا كَثُرَ فِيهِ تِلاَوَةُ اَلْقُرْآنِ كَثُرَ خَيْرُهُ وَ اِتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ كَمَا تُضِيءُ نُجُومُ اَلسَّمَاءِ لِأَهْلِ اَلدُّنْيَا ( الکافي , جلد۲ , صفحه۶۱۰ )
#انس_با_قرآن_هویت_ما
تأثیر عظمت قرآن در مرحوم امام خمینی
حجتالاسلاموالمسلمین شیخ جعفر ناصری
یکی از اساتید و بزرگان میفرمود که مرحوم امام را در نجف در حرم آقا امیرمؤمنان علیهالسلام و در ایوان طلا دیدم. دست گذاشتم روی شانۀ ایشان و گفتم: «آقا به جان این امیر، من شما را خیلی دوست دارم؛ فقط بگو چه کردهای که این صمود و این وجود و این معنویت را پیدا کردی؟»
مرحوم امام در پاسخ فرمود: «قرآن! قرآن! قرآن! مراحلی دارد؛ مرحلۀ اولش، ارتباط است. ارتباط با قرآن، تلاوت و توجه است.»
بهنقل از الهادی (@nasery_ir)
——————
اینجا «توحید تشیع» است؛
@ShiaTowhid
تلگرام|اینستگرام|آپارات
ـ #دیگر_اساتید
هدایت شده از بر پا
فکر کردن به سوره حجرات خیلی برای جنگ امروز لازمه. آیه آیه اش مهمه. مثلا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ
مسلمانان! صدایتان را از صدای پیامبر بالاتر نبرید و همانطورکه یکدیگر را بلند صدا میزنید، پیامبر را بلند صدا نزنید؛ مبادا کارهای خوبتان، بیآنکه بدانید، بیاثر شود!
«جهر قول» اینه که طرحتون، بیانتون، ایده هاتون ، نظرهاتون، گفتگوهاتون به نحوی بشه که «صوت حاکم الهی» توش گم بشه. دیگه شنیده نشه، دیده نشه. فهمیده نشه. حکومت حاکم الهی را در جایی که بگومگوها و گفتگوهای امت شکل میگیره، تضعیف کنیم.
یک مصداقش خود ماهاییم، به جای تلاش برای تبیین نظر او ، راهبرد او، فهم او، بی خیال نسبت به او حرفهای خودمان را با هم بگوییم. اگر هم کسی گیر بدهد که خوب آقای ریشوی انقلابی عزیز! حرف ایشون چی؟ به اسم آزاداندیشی یا هر آرمانخواهی دیگری، بی توجهیمان به او را توجیه کنیم. اینطوری عملا بیان او صوت او در این دنیای بگومگوها توسط خود ما به محاق بره و دیده نشه.
یک مصداقش آقایان مسوول و مدیران ارشد نظامند که متوجه نیستند عزم جزم جدی همه حاکمیت در بالاترین سطوح اگر رسیدگی به «حکمرانی مجازی» نباشد و این بستر رها شود و با رفتارهای مقطعی مسکنی، کار نیمه کاره بماند، عملا صوت ولی الهی به صورت سیستماتیک در ساختاری که «جهر قول» در آن توسط دشمن مدیریت میشود گم میشود و به محاق میرود.
نتیجه اش چه میشود؟
ان تحبط اعمالکم و انتم لاتشعرون
نمیفهمید چرا تلاشهای خوبتان موثر نمیافتد، نمیفهمید چرا اقدامات درستتان با عدم اقدام و کاری نکردن فرقی نمیکند، نمیفهمید چرا تلاشهایتان سودی نمیبخشد، نمیفهمید چرا«ید واحده» نمیشوید و قدرتتان نابود میشود، نمیفهمید چرا دارید دور خودتان میچرخید و دشمن از اقدامات شما آسیب نمیخورد. نمیفهمید چرا هر چه افتتاح میکنید، مشکلات مردم را حل میکنید، بیشتر و بیشتر زحمت میکشید با عدم فعل یکی انگاشته میشود.
آقایان مدیر، نترسید و قصه حکمرانی مجازی را به جد سامان دهید و تا انتها پایش بایستید.
و آقایان انقلابی، بیایید سخن و زاویه نگاه رهبر را بفهمیم و بفهمانیم، کمک کنیم صوت او به همه برسد. کمک کنیم «جهر قول» محقق نشود. او البته«اذن خیر» است. اما اثر قطعی و وضعی «جهر قول» فوق صوت او همین است.
@ali_mahdiyan
" وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً ..." كلمه" تبوءا" تثنيه امر از باب تفعل است، و مصدرش تبوى و به معناى مسكن گرفتن و منزل گزيدن است، و كلمه" مصر" نام شهر و يا كشور فرعون است، و كلمه" قبلة" در اصل، بناى نوع از مصدر بوده مانند بناى نوع" جلسة" يعنى حالت نشستن، و قبلة به معناى آن حالتى است كه باعث مىشود دو چيز مقابل هم قرار گيرد. پس كلمه" قبلة" مصدرى است به معناى فاعل، و معناى جمله" وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً"
اينست كه خانههاى خود را متقابل بسازيد بگونهاى كه بعضى رو بروى بعضى ديگر و در جهتى واحد قرار بگيرند. و منظور از اين فرمان اين بوده كه موسى و هارون بتوانند براى امر تبليغ دسترسى به آنان پيدا كنند و آنها بتوانند نماز را به جماعت بخوانند، هم چنان كه جمله بعدش كه مىفرمايد:" وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ" از آنجا كه بدنبال جمله مورد بحث قرار گرفته دلالت و يا حد اقل اشعار بر اين معنا دارد كه منظور از آن فرمان تمكن از نماز جماعت است.
ترجمه تفسير الميزان، ج10، ص: 169
«قِبْلَةً»، هم به معناى مقابل و رو بروى هم است و هم به معناى جهت كعبه، يعنى خانهسازى رو به قبله. شايد معناى اين آيه چنين باشد كه تا قدرت فرعون باقى است و تصميم بر نابودى شما دارد، شما مراسم عبادى را در خانههايتان برقرار سازيد. مثل سه سال اوّل بعثت پيامبر اسلام.
تفسیر نور قرائتی
در علل و عيّاشى روايت نموده كه روزى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خطبه خواند و فرمود اى مردم خداوند عزّ و جلّ بموسى و هرون امر فرمود كه براى قومشان در مصر خانههائى بنا كنند و در مساجدشان با جنابت شب را بروز نياورند و با زنهاشان نزديكى نكنند مگر هرون و اولادش و اى مردم على عليه السّلام نسبت بمن مانند هرون است نسبت بموسى عليه السّلام پس حلال نيست براى احدى كه در مسجد من نزديكى كند با زنان مگر براى على عليه السّلام و ذريّهاش پس كسيكه از اين حكم بدش آيد برود آنجا و با دست اشاره بشام فرمود كه شايد مراد آن باشد كه برود از اتباع معاويه شود و در عيون نيز قريب باين مضمون روايت شده است و مراد از قرار دادن بيوت را قبله بنظر حقير آنستكه پس از فراغت از كار، خانههاى خودشان را مورد اقبال و محلّ توجّه قرار دهند و از مجالست
و مؤانست با كفار اجتناب نمايند
تفسیر روان جاوید(ثقفی تهرانی ) جلد 3 صفحه 40
قرآن را مرتب بخوانید
روزی نباشد که شما تلاوت قرآن نکنید!
هیچ کاری را بر خواندن قرآن مقدم نکنید؛
به این معنا که بناست روزی یک حزب قرآن بخوانید، آن را با تأمل و تدبر بخوانید.
نگویید کار یا درس یا مطالعه دارم.
هیچ کاری، از این واجب تر نیست!
این ده دقیقه یا ربع ساعت را برای خواندن قرآن بگذارید.
من از برادران طلاب خواهش می کنم که این نکته را فراموش نکنند!
هر روز قرآن را با تدبر بخوانید
هرگز آن را رها نکنید.
(حوزه و روحانیت ج2)
خواننده محترم اگر در اين مثال دقت كند، متوجه مىشود كه نامه دوم خطابش در مقامى است كه شاه در صدد فهماندن استبعاد خويش است، و منظورش از ذكر آن دو احتمال، يعنى احتمال اينكه رسول، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اينكه مردم خيال كرده باشند كه نامه جعلى است اين نبوده كه رسول را بطور جدى سرزنش كند، و يا احتمال كذب و افتراء را جدى بگيرد، بلكه منظورش از ذكر آن دو احتمال اين بوده كه مقدمه چينى كند براى بيانى
ترجمه تفسير الميزان، ج10، ص: 238
كه آن دو شبهه را رد كند و بفرمايد رسول به غير ابلاغ رسالت هيچ اختيار ديگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا و پيشنهاد كنند، و قرآن كريم نامه و از خود پادشاه است و در آن شك و ترديدى نيست.
از اينجا روشن مىشود كه جمله" فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ ..." نمىخواهد بطور جدى اظهار احتمال كند و جدا بفرمايد:" نكند تو بعضى از آنچه را كه به سويت وحى شده به مردم نرساندهاى ..."، و نمىخواهد رسول خدا (ص) را توبيخ كند كه چرا چنين كردى، و نيز نمىخواهد آن جناب را تسليت و دلگرمى دهد كه اگر چنين كردهاى عيبى ندارد، غصه مخور، و از كفر و لجبازى كفار غمگين مباش، براى اينكه آنچه به تو وحى شده حق صريح است. بلكه همانطور كه گفتيم گفتار در اين جمله زمينه مقدمه چينى دارد، و مىخواهد زمينه را براى يادآورى اينكه:" إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ" آماده سازد.
[توضيح در باره خطاب به رسول خدا (ص) در:" فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ ..."
و معنايى كه از اين خطاب فهميده مىشود]
" فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ ..." از آنجا كه رسالت رسول خدا (ص) با قرآن معجزهآسايى كه آن را تاييد مىكرد، و معجزات باهره و ادله و براهين قاطعى كه همراه آن بود، چيزى نبود كه عقل سالم بتواند آن را انكار كند، و يا انسانى داراى مشاعر درست بتواند آن را رد نموده به آن كفر بورزد، قهرا كفرى كه قرآن از كفار و انكارى كه از مشركين حكايت مىكند به حسب طبع، امرى بعيد به نظر مىرسيد، و اين طبيعى است كه وقتى وقوع امرى با خصوصيات و صفاتى در نظر انسان بسيار بعيد برسد، شروع به بى اعتنايى به استبعاد خود مىكند و سعى مىكند وقوع آن امر را از راههاى ديگرى توجيه كند تا اينكه به وقوع امرى كه عادتا و طبيعتا بعيد است ملتزم نشود.
و چون آيه شريفه چنين مقامى را داشت يعنى از كفار و مشركين انكار نبوتى را نقل كرد كه حق صريح بود، و حجتها و براهين واضحى حقانيت آن را تاييد مىكرد، و اين انكار امر بسيار بعيدى بود و طبعا كسى آن را باور نمىكرد، لذا در آيه مورد بحث شروع كرد با آوردن وجوهى پى در پى به تدريج آن استبعاد را از بين ببرد، و به اين منظور فرمود:" شايد تو، به خاطر اينكه انكار منكرين به نظرت امر بعيدى رسيده بخواهى بعضى از آنچه به تو وحى شده را ترك كنى ..."،" و يا مىگويند محمد اين كلام را به دروغ به خدا نسبت مىدهد ...".
پس گويا اينطور گفته شده: اين خيلى بعيد است كه تو كفار را به سوى حق واضح دعوت بكنى و آنان دعوت تو را كه همان كلام من است بشنوند و در عين حال آن را نپذيرند، و به حق بعد از آنكه روشن شده كفر بورزند، پس مثل اينكه خواستهاى تو بعضى از آنچه به سويت وحى شده را ترك گويى، يعنى آنها را به كفار ابلاغ نكنى، به اين جهت بوده كه كفار با انكار خود با تو مواجه شدند، و يا به خود جرأت دادهاند بگويند: قرآن كلام خداى تعالى نيست، بلكه افترايى است كه او بر خدا بسته است، و باز به همين جهت بوده كه ايمان نياوردهاند، اگر به راستى تو به خاطر درخواستها و پيشنهادهاى نادرستى كه كفار خواهند كرد بعضى از آنچه به سويت وحى شده را ترك كردهاى، بايد بدانى كه تو تنها پيامرسان و انذارگرى، تو اختيار هيچ كارى را ندارى، مگر آنچه را خدا بخواهد و اجازه دهد. و اگر كفار به
ترجمه تفسير الميزان، ج10، ص: 237
صرف افتراء ايمان نمىآورند و تو در اين كارشان هيچ دخالتى ندارى، به ايشان بگو شما هم ده سوره مثل سورههاى قرآن به خدا افتراء ببنديد ...
و از آنچه گذشت روشن شد كه اگر گفتار در اين آيه را در قالب و لحن انتظار و اميدوارى و احتمال ريخته، (با اينكه خداى تعالى عالم به همه امور است)، بدان جهت است كه به مقتضاى مقام سخن گفته باشد، چون مقام، مقام استبعاد بوده، و مقتضاى اين مقام اين است كه سخن با لحن" اگر و اگر" گفته شود، و همه چيزهايى كه محتمل است در يك حادثه مستبعد- كه در مورد بحث، همان انكار كفار است- اثر داشته باشد ذكر شود.
[مثالى براى فهم وجه خطاب مذكور و اينكه در آن خطاب بطور جدى احتمال ترك ابلاغ، داده نشده]
براى مثال، خواننده بايد پادشاهى را در نظر بگيرد كه گزارشى به او رسيده مبنى بر اينكه جمعى از ضعيفترين طبقات رعيتش فرمانش را تمرد كردهاند، و آن پادشاه بعضى از كاركنان دربار را به عنوان رسول نزد آن رعايا بفرستد تا به اطاعت و تسليم شدن در برابر شاه دعوتشان كند، و در اين باره نامه خود را به او داده دستورش دهد نامه را بر آن جمع بخواند، و به خاطر تمرد و استكبارشان ملامتشان كرده و بگويد: شما مردم ذليل كه از ضعيفترين طبقات اين كشوريد، با چه نيرويى عليه پادشاه قيام كردهايد؟ پادشاهى كه هم ولى نعمت شما است و هم داراى قوت و سطوت و عزت است، مامور دربار نيز طبق فرمان عمل نموده آنان را ملامت بكند، ولى بر خلاف انتظارش با رد و انكار مردم مواجه شود، و ناگزير نزد شاه برگردد و اطلاع دهد كه آن مردم دعوتش را نپذيرفتند و به نصايح و راهنمايىهايش گوش ندادند، و به نامه پادشاه هم وقعى ننهادند، شاه براى بار دوم نامهاى به آن مامور بنويسد و در آن نامه فرمانش دهد كه اين نامه را براى آن مردم بخوان، شايد تو در نوبت اول نامه ما را براى آنان نخواندهاى و ترسيدهاى مبادا پيشنهادى كنند كه از قدرتت خارج باشد، و يا نامه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند كه نامه از ناحيه من نبوده و تو آن را به دروغ به من نسبت دادهاى، اگر بهانه آنان احتمال اول بوده بايد بدانند كه تو فرستاده مايى، و غير از رساندن پيام ما و نامه ما وظيفه و پستى ندارى. و اگر احتمال دوم بوده بايد بدانند كه آن نامه به خط خودم است و با دست خود نوشتهام، و با مهر خودم ممهور كردهام، و خط و مهر من طورى است كه احدى نمىتواند آن را تقليد كند.
حيق: احاطه. فرا گرفتن. در اقرب الموارد هست «حاق به حيقا: احاطه به». راغب گويد: گفتهاند اصل آن حقّ است قاف اوّل به يا قلب شده است. بنا بر اين بايد معنى ثبوت و لزوم در آن ملحوظ باشد چنانكه در اقرب هست «حَاقَ بِهِمُ اَلْأَمْرُ: لَزِمَهُمْ و وجب عليهم. قاموس قرآن ، جلد 2 ، صفحه 208
هدایت شده از موسسه فلسفه و عرفان نفحات
تکرار حق؛ راه حل مقابله.mp3
4.1M
🔰 تکرار حق؛ راهحل مقابله در فضای مجازی
▫️آیتالله یزدانپناه:
- در فضای مجازی هر حقی از هر کسی گفته شود را میزنند، مخصوصا وقتی که آن گفته حق اثرگذار باشد.
- پرتکرار و پرجانبه بودن یک گفته باطل، راه تفکر را از جوان ما در فضای مجازی میگیرد؛ یک مطلب حق را از ده جا میزنند به نحوی که دیگر جوان قدرت فکر کردن را ندارد.
- در صحنههای اجتماعی هم کاری میکنند که یک شخصیتی که حق با اوست، اثرگذار نباشد و به طور ناجوانمردانه آن شخص را منکوب میکنند.
- راه حل این است که جوان را در یک جا در برابر باطل باید به علامت سوال برسانیم و آنقدر پرتکرار باشد که این سوال نسبت به آنها برایش باقی بماند تا این که این سوالها جوان ما را به یک عقلانیتی برساند.
- همین جوانی که امروز اعتراض میکند و برایش ابهام پیش آمده، بهترین رزمنده ما در برابر باطل است.
🏷 برگرفته از درس خارج تفسیر المیزان، سهشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱.
#حجاب
#فضای_مجازی
💢 نفحات را در فضای مجازی دنبال کنید؛
https://eitaa.com/nafahat_eri
[جواب نوح (ع) به استدلال اول قوم خود كه گفتند:" ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا"]
پس پاسخ آن حضرت از گفتار كفار مشتمل است بر سه حجت تمام كه بر سر هر حجتى خطاب:" يا قوم" را آورده و فرموده است:" يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ ..."، و" وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالًا ..."، و" وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ ..."، و اين به عهده خواننده است كه در اين سه حجت تدبر كند.
پس اينكه فرمود:" يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي" جواب از اين گفته كفار است كه گفتند:" ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا" منظور كفار (همانطور كه قبلا نيز گفتيم) اين بوده كه در نوح چيزى بجز بشريت نيست، و بشريت او نيز هيچ فرقى با بشريت ما ندارد، پس به چه ملاكى ادعا مىكند كه همه بشرها تابع او شوند؟ پس قطعا او در ادعاى نبوت كاذب بوده و مىخواهد با اين رسالت ادعائيش مردم را به دام انداخته اموالشان را ربوده و بر آنها رياست كند.
ترجمه تفسير الميزان، ج10، ص: 307
و چون اين قسمت از كلام كفار متضمن نفى رسالت آن جناب بود، دليلشان در اين گفتار اين بود كه آن جناب بشرى معمولى است، و چيزى كه دلالت بر رسالتش و اتصالش به عالم غيب بكند با او نيست، لذا لازم بود نوح (ع) آنان را متوجه به چيزى كند كه آن چيز صدق گفتار و ادعاى رسالتش را ظاهر سازد و آن چيز غير از معجزهاى كه بر صدق رسول در ادعاى رسالت باشد نمىتوانست باشد.
آرى، رسالت، نوعى اتصال به عالم غيب است، اتصالى غير معمولى و خارق العاده و مردم نمىتوانند يقين كنند به اينكه فلان مدعى رسالت به راستى چنين اتصالى را دارد مگر به اينكه يك امر خارق العاده ديگرى از او ببينند، امرى كه براى آنان يقين بياورد بر اينكه او در ادعاى رسالت صادق است، به همين جهت نوح (ع) در جمله" يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي" اشاره كرد به اينكه همراه او بينه و آيت و نشانه معجزهآسايى از ناحيه خداى تعالى هست كه بر صدق او در ادعايش دلالت مىكند.
از همين جا روشن مىشود كه مراد از بينه و آيت، معجزهاى است كه بر ثبوت رسالت صاحبش دلالت مىكند.
ترجمه تفسير الميزان، ج10، ص: 308
و اما اينكه در كلامش گفت:" فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ" ظاهرا ضمير مؤنث در" عميت" به رحمت برمىگردد، و مراد اين است كه آن علم و معرفتى كه من دارم جهل شما و كراهتتان از حق، آن را بر شما پوشانده، با اينكه من تذكرش را به شما داده و آن را در بين شما منتشر ساختم
[نفى اجبار و اكراه در دين، در شريعت نوح كه كهنترين شرايع است تشريع شده بود]
" أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ"
- ماده و مصدر الزام كه فعل" نلزم" صيغه متكلم مع الغير از مضارع آن است به معناى آن است كه چيزى را آن چنان مقارن و همراه چيزى ديگر كنى كه از آن جدا نشده و همواره با آن باشد، و منظور از اينكه پرسيد" آيا من مىتوانم آن رحمت را به شما الزام كنم با اينكه شما از آن كراهت داريد؟" اين است كه" آيا من مىتوانم شما را به قبول آن و يا به عبارت ديگر به ايمان آوردن به خدا و آيات او اجبار كنم؟ و آيا مىتوانم شما را به زور وادار سازم كه آثار معارف الهى يعنى نور و بصيرت را دارا شويد؟".
و معناى آيه- كه خدا داناتر است- اين است كه شما مردم به من خبر دهيد آيا اگر نزد من آيت و نشانهاى به صورت معجزه باشد كه رسالتم را با اينكه بشرى مثل شما هستم تصديق كند، و نيز نزد من همه آن چيزهايى كه رسالت نيازمند به آن است يعنى كتاب و علمى كه شما را به سوى حق هدايت كند موجود باشد- و ليكن عناد و تكبر شما وادارتان كرد به اينكه بدون درنگ و بدون اينكه در كار من تحقيق و فكر كنيد دعوتم را رد كنيد و در نتيجه آن كتاب و علم بر شما پوشيده ماند،- آيا در چنين وصفى باز هم بر ما واجب است كه شما را به قبول آن دعوت مجبور كنيم؟.
و خلاصه كلام اينكه جناب نوح خواسته است بفرمايد نزد من همه چيزهايى كه رسالت از ناحيه خدا بدان نيازمند است موجود است و من شما را به آن چيزها آگاه كردم اما شما از در تكبر و طغيان، به آن ايمان نياورديد، و ديگر بر من لازم نيست كه شما را در قبول آن مجبور سازم چون در دين خداى سبحان هيچ اجبارى نيست.
گفتار ششم از ص113 تا ص124 هست.
قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (6)
وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (7)
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
مطلب اول: «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ »مغرور شدن بنی اسرائیل به اینکه آن روز اینها کار دین را جلو بردند و مجاهدت کردند و فکر کردند در زمان پیامبر هم از همه برتر هستند و اینکه اگر گروهی یا موسسه ای کار با ارزشی انجام میدهند فکر نکنند که آن گروه و موسسه تا آخر عمر همیشه بهترین گروهی هستند که ...
مطلب دوم: اینکه باید مراقب باشیم به خودشگفتی دچار نشویم یعین همیشه حواسمان باشد خودمان را براساس ارزش ها بسنجیم.
مطلب سوم: راه جلوگیری از افتادن در مسیر خودشگفتی مجاهدت همیشگی است.یعین مداومت بر جهاد.
مطلب سوم: اگر فکر میکنیم مجاهد هستیم و ارزشی هستیم باید مرگ برایمان سهل باشد و به سوی مرگ برویم.
مطلب چهارم:«َ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ »دلیل اینکه آرزوی مرگ نمیکنیم این است که خود میدانیم که اعمال خوبی نداریم.(الدنیا سجن المومن و جنة الکافر) البته ممکن هست دنیا را دوست داشت و مومن بود. لذا باید بین آمادگی برای مرگ و شتافتن به سوی مرگ تفاوت قائل شویم و بگوییم مومن برای مرگ آماده است.
بنابراین کسانی که ظالم هستند آرزوی مرگ نمیکنند.
مطلب چهارم: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ ...َ »چه بخواهیم چه نخواهیم میمیریم اما باید به دنبال مرگ با ارزش بود مرگ ها با هم تفاوت میکند و شهادت باارزش ترین مرگهاست.
مطلب پنجم: «ُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» ناظر دانستن خدا بر اعمال انسان. ما در درون خود میدانیم چه کاره هستیم و این علم را خداوند هم به اعمال و رفتار ما دارد و میداند چه کاره هستیم، و اگر این را باور کنیم که خداوند این گونه ناظر است رفتارمان تغییر خواهد کرد و دیگر مغرور نخواهیم بود.
هدایت شده از تا مردم
مسخ
🌀🌀🌀
در دو آیه از قرآن کریم، عوام یهود به ویژگی سَمَّـٰعُونَ لِلۡكَذِبِ توصیف شده اند.
دو معنا از این تعبیر به ذهن میرسد که قابل تامل است.
🔰اول اینکه عوام یهود با وجود علم به کذب بودن، پذیرای این اخبار بودند. استحاله انسان طوری رقم میخورد که ذائقه اش، با دروغ و دغل سازگار میشود.
ساز و کار رسانه های آمریکایی، به روشنی این چنین است. زبان حال مخاطبین این رسانه ها بعضا این است: دروغه، ولی شیرینه، دوستش دارم، در ذهن و قلبم باهاش حساب و کتاب می کنم و....
میداند ماجرای قتل مهسا امینی دروغ است، حمله به مدرسه در اردبیل واقعیت ندارد، عده ای مسلح به فرمانداری خاش حمله کردند که کار به تیراندازی کشید اما....
🔰معنای دوم، با جهل نسبت به کذب بودن اخبار است. تصورش این است که این خبر، مطابق با واقع است
شاید نزدیک ترین معنا برای این کلمه، زودباوری باشد.
رسانه ها تلاش می کنند انسان را احمق و سفیه بار بیاورند، این طوری راحت تر می توانند، بازیشان دهند و سمت و سو بدهند.
🔰کلان نگری، توجه به اراده های مخفی پشت این رسانه ها، تحلیل و بررسی، تسلط بر هیجان و.... تمام هویت این رسانه های کثیف را بر باد میدهد.
تدبر در این دو آیه ( مائده ۴۱ و ۴۲) این را هم روشن می کند که این ویژگی را تحت تاثیر علمای خود پیدا کرده اند، علمایی که به حرام خواری عادت کرده اند(أَكَّـٰلُونَ لِلسُّحۡتِ)
ساختار حاکمیت طاغوت و شیطان همین است که علمایش را حرام خوار و عموم مردم را زودباور و شنوای دروغ بار می آورد.
🔰در مقابل، رویکرد اسلام، همانی است که در سوره نور و ماجرای افک مطرح می کند و از عموم مردم، درخواست می کند که جز به علم سخنی نگویند و خبری را تایید نکنند. آنها مسلط بر رسانه و خبر باشند نه بالعکس.
قرآن، عوام یهود را مواخذه می کند که آنجایی که خطای واضح زعمای خود را دیدید، تبعیت را کنار بگذارید.
🔰اسلام، به انسان، هویت و اصالت می بخشد، او نباید به اسارت کشیده شود. نه اسیر هوی و هوس خود، نه اسیر انسانهای دیگر، نه اسیر بت های جدید دوران مدرن از علم و تکنولوژی تا رسانه
او تنها بنده خداست.
@tamardom
هدایت شده از بر پا
🌾🥀معجزۀ مظلومیت
۱. داستان مبارزه موسی ع و فرعونیان، داستانی پربسامد در کتاب هدایت ماست. شاید سرّ این همه تکرار وجود خطرات مشابه در مسیر هدایت بشر باشد ازاینرو میتوان برای اکنون و زمانۀ حاضر هم از این ماجرا درسها گرفت. در مطالعه مواجهات حضرت موسی ع و فرعون بهوضوح متوجه میشویم که فرعون خدای جنگ روانی است و با نکرائی خاص (نکراء مفهومی است که حضرت امیر ع برای توصیف تدابیر شیطانی معاویه استفاده میفرمایند و از کاربست کلمه عقل درباره آن پرهیز میکنند) پیدرپی درصدد مقابله با احتجاجات موسی و هارون علیهما السلام است. اکنون درصدد نشان دادن این وجه از تلاشهای فرعونیان نیستیم.
۲. سه صحنه پیاپی را مرور کنیم:
🐉⚡️صحنۀ اول: موسی ع معجزات را به میدان میآورد. این معجزات آنچنان واضح و دهشتناک است، فرعون را نگران میکند که مبادا اطرافیان درباری بهسوی موسی ع متمایل شوند؛ به ایشان خطاب میکند: إِنَّ هَذَا لَساحِرٌ عَلِيمٌ/ يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِۦ فَمَا ذَا تَأْمُرُونَ/(شعراء: ۳۴ و۳۵)؛ او با ستودن موسی ع و همزمان انتساب او به سحر و به بازی گرفتن مشورت ایشان هم درصدد یافتن راهحل است و هم شکستن رعب و اعجابی که در جانهای درباریان نشسته است. راهحل ظاهراً پاسخ میدهد: پس از مشاجرات و پچوچچ میگویند فعلاً مهلتی بگیر و بعد برو سراغ هر ساحری توانمندی در اقصی نقاط کشور و آنها را به نزد خود بخوان....
صحنۀ دوم: مقابله بزرگ ساحران فرعونی با موسای یکه و تنها آغاز میشود. اما موسی ع به اعجاز الهی بر ساحران غلبه میکند و ساحران که حقانیت موسی را دریافتهاند به سجده میافتند و میگویند به رب العالمین ایمان آوردیم. فرعون که صحنه نبرد را اکنون دوبار باخته است؛ هم در میدان نبردی که خود پیشنهاد داده و در حضور مردم مغلوب شده است و هم نیروی انسانی که نوک پیکان مقابلهاش بودند، عصبانی در موضعی خدایی قرار گرفت و ایشان را توبیخ(!) میکند که چرا بدون اجازۀ او ایمان آوردهاند؟ بلکه تهدید میکند که دست و پای شما را به صورت معکوس قطع خواهم کرد و بر تنه درختان خرما خواهم آویخت.
🌴صحنۀ سوم: (به گزارش روایات و به استناد برخی قرائن قرآنی) تازه مؤمنان(یا دستکم برخی از ایشان) با دست و پای قطعشده بر تنه درختان مصلوب میگردند.
❓۳. یک پرسش جدی: چرا خدای موسی ع که آن همه اعجاز در دست و بازوی موسی ع قرار داده است؛ همان اعجازهایی که باعث میشود فرعون جرأت مقابله با موسی ع را نداشته باشد، اینک به کمک ساحرانی که حال مؤمنانی پاکباز شدهاند، نمیآید و آنها را در دستان فرعونیان رها میسازد؟
🛎بهزعم نگارنده، خدای متعال در این صحنهها دوبار معجزه نموده است؛ یکبار معجزهای است که به عصای موسی ع بهظهور رسانده است و بار دیگر معجزهای است که با این مؤمنان پاکباز بر سر دار و دست و پای قطعشدهشان به میدان آورده است. درواقع فرعون در این صحنه سه بار شکست میخورد نه دو بار. یک بار وقتی است که عصای موسی ع سحر سحره را باطل میکند، دفعه دوم وقتی است که خود ساحران فرعونی به خداوند ایمان میآورند و دفعه سوم و از همه مهمتر وقتی است که با بریده شدن دست و پای خویش بر صدق ایمان و باورمندی به عالم آخرت و محدودیت عالم دنیا را برای همیشه تاریخ فریاد میزنند. این مؤمنان با مظلومیت خویش چیزی را آشکار کردند که حتی عصای موسی به این وضوح قادر به نمایاندن آن نشده بود. آری این 🥀«معجزۀ مظلومیت» ایشان بود که صدقشان و باورشان را آشکار کرد؛ اگر معجزهای موسوی ایشان را از دست فرعون نجات میداد، هرگز معجزۀ مظلومیت محقق نمیشد. و البته ایشان به خواست خود آماده تجلی این معجزه شده بودند؛ همانوقت که درقبال تهدید فرعون پاسخ دادند: مهم نیست، ما بهسوی پروردگارمان بازمیگردیم.(الشعراء: ۵۰) یا به تعبیری دیگر گفتند: هرچه خواهی بکن، نهایت کار تو در همین دنیا خواهد بود(طه: ۷۲) و هیچ دسترسی به آخرت نداری.... و البته خدای متعال با الدرجات العُلی از ایشان استقبال نمود.
۴. اغتشاشات اخیر ابعاد فراوان دارد اما جنگ روانی و شناختی و ترکیبی آن برجسته بود. باطل السحر این جنگ همهجانبه ازجمله معجزۀ مظلومیت بود. شهدایی که معصومانه و مظلومانه با بربریت و سبعیت تمام به شهادت رسیدند؛ از شهید آرمان علیوردی که حاضر نشد کمترین انفعالی نسبت به ارزشهایش نشان دهد، تا شهید سیدروحالله عجمیان که برای دفاع از مقام زنان عفیفه خود را قربانی نمود، تا شهید حمید پورنوروز و شهید حمزه علینژاد و شهید دانیال رضازاده و شهید حسین زینالزاده و ... که هریک وجوهی از اعجاز مظلومیت را در آستین داشتند. 🤲درجات بلندمرتبه الهی، گوارای وجود این اعجازگران قرن باد.
🖋به قلم عباس حیدری پور؛ دانشآموخته حوزه علمیه قم
@abbas_heidaripour
في تَقلُّبِ الأحْوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرِّجالِ، و الأيّامُ تُوضِحُ لكَ السَّرائرَ الكامِنَةَ
ترجمه :
در دگرگونی هاى احوال و زمانه است كه گوهر مردان شناخته می شود، و روزگار نيّت هاى پنهان را براى تو آشكار مى سازد.
هدایت شده از مبتدا
🔻معنای انزال
✔️نزول قرآن و نزول وحی الهی به این خاطر تعبیر به نزول میشود که از ساحت الوهیت ، از پیشگاه خداوند متعال که یک ساحت والا و بالایی است، به سمت انسان که در مرتبه ی پایین و نازلی است فرود می آید.
✔️ به یک اعتبار دیگر که دقیق تر است، مفاهیم کلی در کلیتِ خودشان ، در حالی که به شکل حقیقت خودشان هستند، در آن سطح دست نیافتنی هستند و اگر بخواهند به مغزهای انسانها منتقل بشوند، بایستی تنزل کنند به سطح کلمات. سطح حقیقت از سطح کلمات، والاتر و بالاتر است؛ تنزل میکند به سطح کلمات.
📘تفسیر سوره بقره
حضرت آیت الله خامنه ای
✅@Moobtada
هدایت شده از خانه طلاب جوان
#پای_درس_اخلاق آقا 3⃣3⃣
🔰 از جدل بیهوده و و عیبجویی و طعنهزنی پرهیز کنیم
🔹 يا اَباذَرٍّ! لا تَكُن عَيّاباً وَ لا مَدّاحاً وَ لا طَعّاناً وَ لا مُمارياً.
🔸 پیامبر (ص) به اباذر فرمود: ای اباذر! عیبجوی این و آن نباش! که مدام انسان این و آن را تعییب کند، عیب این را بگیرد، عیب آن را بگیرد، عیب آن [دیگری] را بگیرد عیّاب یعنی کثیرالتّعییب؛ بعضیها این جور هستند دیگر؛ مرتّباً در فکر این هستند که یک عیبی از کسی پیدا کنند و آن را ذکر کنند...
🔸 نقطهی مقابلش هم این است: مدّاحِ این و آن نباش! همین طور مدام تعریفهای زیادی، بیش از حد؛ این هم مَنهی (نهش شده) است در این روایت. مدح زیادی هم همین جور است، حالا یک وقت انسان منصفانه در مقامی که لازم است تمجیدی از کسی میکند امّا اینکه همین طور مدام مدح یکی را بکند یا مدح همه را بکند یا مبالغهآمیز دربارهی کسی حرف بزند و مدح بکند، ممنوع است؛ بخصوص مدح صاحبان قدرت و ثروت که عیب آن و زشتی آن خیلی بیشتر هم هست.
🔸 طعنهزن به این و آن [نباش]. طعنهزنی غیر از عیبجویی است. کارهای افراد را طعنه میزند، یک چیزی را در یک کسی مستمسک قرار میدهد. میبینیم دیگر این روزها طعنه زدن به این و آن متأسّفانه رایج است بخصوص در این مطبوعات و روزنامهها و مانند اینها. یک کسی یک حرفی زده که مثلاً یک خردهای به نظر مبالغهآمیز میآید؛ این را به یک شکلی، [مثلاً] مسخرهآمیز تیتر کنند در روزنامه و بزرگ کنند.
🔸️ و اهل جدل هم نباش. «ممارات» یعنی مجادله کردن، مباحثههای بیخودی؛ سر یک چیزی کوچکی یا بحث علمی یا بحث غیر علمی مدام سر و کله زدن و مدام بحث کردن و مدام استدلال کردن و مانند اینها. خب همهی حرفهای دنیا را میشود یک دلیلی برایش ذکر کرد، و بر همهی دلیلهای دنیا هم میشود یک اشکالی ــ وارد یا ناوارد ــ وارد کرد؛ این [یکی] به آن اشکال کند، آن به این اشکال کند؛ تمامشدنی نیست.
🗓 شرح حدیث اخلاق توسط رهبر انقلاب در جلسه درس خارج فقه؛ ۱۳۸۵/۵/۱۵
🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ"
.
منظور از" حكم" قضاء و فرمان است، چون شان كتابى كه از آسمان نازل شود همين است. هم چنان كه در آيه ديگر فرموده:" وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ" «1» پس كتاب از يك نظر حكم الهى است، و از يك نظر حاكم ميان مردم است، و اين است معناى" حكم" نه حكمت كه بعضى گفتهاند.
كلمه" عربيا" صفت است براى حكم، و اشاره است به اينكه اگر كتاب را به زبان عربى كه زبان رسول خدا (ص) است نازل فرموده براى اين بوده كه سنت او بر اين جارى شده كه هر پيغمبرى را به زبان قوم خودش بفرستد، و در اين باره فرموده:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ"
کاظمزاده:
به نظرم توصیف علامه در هر دو قسمت محل مناقشه است( هم توضیح حکم و هم توضیح عربیا)
اما در حکم، شان کتاب که قضاء نیست، حکم و قضا کار انسان است. کار حاکم است. که نبی یا خداوند یا .... باشند. توصیف کتاب به حکم خیلی روشن نیست. کما اینکه در آیه ای که شاهد آورده اند فاعل لیحکم خداوند است.
عربی هم اگر صفت حکم است. و نه زبان قرآن. این هم توضیح داده نشده که حکم عربی یعنی چه؟
مگر حکم عربی و غیر عربی دارد؟
مگر اینکه صفت حکم نباشد که خلاف ظاهر است.
" أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها".
اين كلام به منظور عبرت آمده. بعد از آنكه آنان را به هلاكت تهديد كرده بعبرت از سرنوشت گذشتگان وادار مىنمايد، و از آن استفاده مىشود كه پرداختن به زمين و كم نمودن از اطراف آن، كنايه است از كشتن و هلاك كردن اهل آن، و بنا بر اين آيه شريفه از نظر مضمون، نظير آيهايست كه مىفرمايد:" بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ" «1».
و اينكه بعضى «2» گفتهاند: مراد اين است كه" مگر اهل مكه نمىبينند كه ما به سرزمين ايشان پرداختيم، و يكى پس از ديگرى قراء و قصبات ايشان را از ايشان گرفته و براى مسلمانان فتح كرديم و چطور نمىترسند كه به شهرهاى ايشان بپردازيم، و از ايشان انتقام بگيريم" صحيح نيست، زيرا اين سوره مكى است، و وقتى نازل شده كه هيچ فتحى نصيب مسلمانان نشده بود، زيرا فتوحات مسلمين بعد از هجرت شروع شد.
این هم ناظر به آیه بعدی که تعبیر به ناتی الارض و ننقص من اطرافها برایمان سوال بود.
ا و لم یروا اشاره به روشن بودن ماجرا دارد لذا اینکه زمین از مقدار فیزیکی اش کم می شود آن گونه که برخی از رفقا و ظاهر این کلام می گوید درست نیست.
اما ای کاش مرحوم علامه خود این تعبیر ناتی الارض و نقص از اطراف را بیشتر واکاوی می کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جهاد تبیین قرآنی
یکی از ابعاد تعلیمی قرآن کریم نحوه ی بیان معارف دینی است. قرآن معارف دین را به مردم یاد می دهد ولی این معارف را به یکباره و در یک کتاب بیان نمی کند بلکه در ضمن حوادث گوناگون و به صورت تطبیقی معارف را بیان کرده است. این شیوه سبب می شود که معارف و احکام در نفوس مسلمین اوقع شود و بتوانند آن را بر حوادث مشابه تطبیق دهند. علامه طباطبایی در ذیل آیه 33 سوره فرقان می فرماید:
الميزان في تفسير القرآن ج15 211
و من هنا يظهر أن إلقاء أي نظرة علمية عند مسيس الحاجة و حضور وقت العمل إلى من يراد تعليمه و تربيته أثبت في النفس و أوقع في القلب و أشد استقرارا و أكمل رسوخا في الذهن و خاصة في المعارف التي تهدي إليها الفطرة فإن الفطرة إنما تستعد للقبول و تتهيأ للإذعان إذا أحست بالحاجة...
فأحسن التعليم و أكمل التربية أن تلقى هذه المعارف العالية بالتدريج موزعة على الحوادث الواقعة المتضمنة لمساس أنواع الحاجات مبينة لما يرتبط بها من الاعتقاد الحق و الخلق الفاضل و الحكم العملي المشروع مع ما يتعلق بها من أسباب الاعتبار و الاتعاظ بين قصص الماضين و عاقبة أمر المسرفين و عتو الطاغين و المستكبرين.
و هذه سبيل البيانات القرآنية المودعة في آياته النازلة كما قال تعالى: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا»: إسراء:، 106 و هذا هو المراد بقوله تعالى: «كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ» و الله أعلم.
مبلغان دین در جهاد تبیین می توانند از این سبک قرآن الگو بگیرند و در هر حادثه ای نظرگاه قرآن را در آن حادثه کشف کنند و ظرفیت های معارف دینی را در حوادث گوناگون فعال کنند.
اعلان بیماری به برادران مؤمن: امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: سزاوار است مؤمن وقتی بیمار شد برادرانش را از بیماری خود آگاه سازد تا از او عیادت كنند و در نتیجه هم خودش و هم آنان از این عیادت بهرهمند گردند. پرسیده شد: آنان به سبب عیادت از وی پاداش دارند، امّا او چگونه پاداش می یابد؟ فرمود: چون او زمینه ساز پاداش آنها شده، پاداش می برد و در این عمل برای او ده نیكی نوشته می شود و ده درجه رفعت می یابد و ده گناه از او زدوده می شود.[1]
[1]. ینْبَغِى لِلْمَرِیضِ مِنْكُمْ أَنْ یؤْذِنَ إِخْوَانَهُ بِمَرَضِهِ فَیعُودُونَهُ فَیؤْجَرُ فِیهِمْ وَ یؤْجَرُونَ فِیهِ. قَالَ: فَقِیلَ لَهُ: نَعَمْ، هُمْ یؤْجَرُونَ بِمَمْشَاهُمْ إِلَیهِ فَكَیفَ یؤْجَرُ هُوَ فِیهِمْ؟ قَالَ: فَقَالَ: بِاكْتِسَابِهِ لَهُمُ الْحَسَنَاتِ، فَیؤْجَرُ فِیهِمْ فَیكْتَبُ لَهُ بِذَلِكَ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یرْفَعُ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ وَ یحَطّ عَنْهُ عَشْرُ سَیئَاتٍ (الكافى، ج3، ص117).
📚 مفاتیح الحیات ص ۳۰۰
حسن بن جهم میگوید: به حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) عرض کردم: ما را از دعا فراموش نفرمایید!
فرمود: آیا فکر میکنی که تو را از دعا فراموش میکنم؟ آیا تصور تو این است که من تو را دعا نمیکنم؟
با خودم فکر کردم که این بزرگوار برای شیعیانش دعا میکند، من هم که از شیعیانش هستم، پس برای من دعا میکند. لذا به حضرت عرض کردم: من فکر نمیکنم که شما مرا از دعا فراموش کنید.
فرمود: از کجا فهمیدی که تو را از دعا فراموش نمیکنم؟
عرض کردم: من شیعۀ شما هستم،شما هم برای شیعیانتان حتماً دعا میکنید، پس من را هم دعا میکنید.
فرمود: آیا راه دیگری هم به نظرت میرسد که از آن کشف کنی که من تو را دعا میکنم؟
گفتم: نه، راه دیگری به نظرم نمیرسد.
حضرت فرمود: هر وقت خواستی بفهمی که من دربارۀ تو چگونه هستم، نگاه کن به خودت، ببین من در دل تو چگونهام. به دل خودت مراجعه کن! ببین وضع من در دل تو چگونه است. از آن کشف کن که وضع تو هم در دل من به همان کیفیت است؛ یعنی اگر تو به من محبت میورزی، بدان که من هم به تو محبت میورزم. اگر من را دعا میکنی، بدان که من هم تو را دعا میکنم.
این همه توصیۀ به دعا برای حضرت ولیعصر(ارواحنافداه) اینجا ثمرهاش ظاهر میشود. وقتی شما برای آن بزرگوار دعا میکنید، کشف کنید که ایشان هم شما را دعا میکنند. وقتی شما صلوات بر محمد و آل محمد میفرستید، که بهترین دعا برای این بزرگواران، همین طلب صلاة و رحمت و رضوان الهی برای آنها است، بدانید آنها هم شما را دعا میکنند.
در روایات دیگر، در مورد دوستان است. همین که معروف است، میگویند: دل به دل راه دارد. اگر میخواهید بدانید دوستتان با شما چگونه است، ببینید شما با او چگونهاید. ارواح به هم متصلند. در مورد افراد عادی این معنا هست. لکن در مورد خصوص ائمّه(علیهمالسلام) خیلی واضح است؛ چون آنها قلبشان آیینۀ علم الهی است و در آن، همۀ آنچه در عالم وجود دارد، منعکس میشود. پس وقتی شما به او محبت میورزید، بدانید که او هم به شما محبت میورزد؛ یعنی این ارتباط، ارتباط متقابل است.
در صلوات مخصوص که مروی از حضرت حجّت است، در عصر جمعه چنین آمده است: اللهم اعطه فی نفسه و ذریّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدنیا ما تقرّ به عینه و تسرّ به نفسه و بلّغه أفضل ما أمّله فی الدنیا و الآخرة. خدایا! به این بزرگوار، به ولیّ خودت، دربارۀ خودش، دربارۀ اولادش، دربارۀ اصحابش، دربارۀ شیعهاش، دربارۀ دشمنانش، آنچه چشم او را روشن میکند، به او بده! این دعا از بهترین دعاهاست. اگر آن حضرت را دعا کنید، یقیناً آن بزرگوار هم شما را دعا خواهد کرد.
درس آقا.
😳 راهی برای گناه نکردن در طول روز
📜 امان نامه از گناه...
💠 امیرالمومنین علی(؏) فرمـودند :
✍🏻 هر ڪس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و «سوره توحید» را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت ڪند آن روز مرتڪب گناه نمےشود، هر چند شیطان به سوی او طمع ڪند.
📕«ثواب الاعمال، صفحه ۳۴۱»یاقائم ال محمدعج: